و خداوند بنیان زندگی انسانی را چنان قرار داد، که یکی از طبیعی ترین و اولیه ترین اجتماعات انسانی در مسیر رشد و تعالی او، خانواده باشد، و این باستانی ترین ساختار اجتماع انسان ها، از ماندگارترین هاست، و برغم تضعیف این واحد اجتماعی در عصر مدرن، هنوز ضروری ترین پناهگاه انسان بی پناه است، و انتظار می رود این ساختار مفید، دوباره به جایگاه واقعی و در خور خود باز گردد؛ و اگرچه در روند تحولات دوره مدرن، خانواده های گسترده [1] به خانواده های کوچک و هسته ایی (والدین – فرزندی) تبدیل شدند، ولی شاید دیری نپاید که باز دوباره انسان مُد پسند، و یا به نوعی عاقل شده، به مد خانواده های گسترده باز گردد، و یا حتی دوباره نظام قبیله ایی هم با ائتلاف خانواده های همخون، به عرصه اجتماع انسانی باز گردد.

اما در آستانه روز پدر من به زندگی و احوال پدرم، رکن رکین خانواده امان، می اندیشم، که یتیم به دنیا آمد، و تا چشم باز کرد برای او کار بود و کار، و عمری را به کار و تلاشی بی پایان گذراند، و انگار او از کسانی بود که آفریدگارم برای کارکردن و ساختن این دنیا خلق کرده بود، زیرا هرچه فکر می کنم، از این دنیا چیزی جز کار و تلاش نه فهمید، و نه بدان دست یافت، نهایتا هم، در حالی این دنیا را ترک کرد که باز غرق در عشق به کار و تلاش بود، و اعتقاد داشت که "کار جوهر انسان است" و آنرا اصلی ترین وظیفه هر مرد و زن می دانست؛ و بیکاران را اصلا دوست نداشت، ساعت کارش از روشنایی صبح آغاز، و تا به غروب آفتاب و فرا رسیدن تاریکی، پایان می یافت.

عمرش را با درخت و گیاهانی گذراند که شادی و شعف و زندگی را به زندگی انسان ارزانی می دارند، و در این هنگامه تحویل سال که خلقی به انتظار حلول ساعت سبزی و طراوتند، و چشم در افق شروع سال 1398 دارند، و در آستانه روز پدر، من به یاد او که عمرش را با بهترین موجودات خدا گذراند، هستم، به یاد دستانش، که مجروح از تلاشی بی وقفه، برای فراهم نمودن شرایطی بود، که بهترین میوه و گیاهان را رشد دهد، و روزی اهلش را از این طریق فراهم نماید، و از دل خاک سخت، نانی معطر و نرم، بیرون کشد، میوه هایی آبدار، خوش طعم و شیرینی را فراهم نماید که خوردنش روزگار سخت انسان ها را به فراموشی ببرند، و زندگی را به آنان باز گرداند، شفای دردهای گاه و بی گاه شان باشد، مرهم زحم های دل و جسم شان، تمدید کننده زندگیِ مملو از تلاش شان.

روز پدر که می شود، من پدرم را نه در سفرهای تفریحی و لب این دریا و آن رودخانه، و نه کنج راحت این هتل و یا آن ویلا و... که در هنگامه ایی از تراکم کارهای مختلفی می بینم که او سعی داشت، تا وقت خود را تنظیم کند که به همه آنها برسد، و او اصلا در ذهنش نمی آمد که از چنین نعمت هایی برخوردار شود، و دوست داشت خدا ساعات روز او را آنقدر طولانی کند، تا او بتواند پاسخگوی همه کارهایی باشد، که در انتظار انجام بودند.

این روزها در آستانه رستاخیز طبیعت، من به یاد تنهایی او در انجام مسولیت هایش می افتم، او که در دریایی از کارها غرق بود، و چهار فصل سال، کارهایی خاص برای انجام انتظارش را می کشیدند، و چشم های که در امید کسب دسترنج او، آرام و بی دغدغه به بازی و افکار خود مشغول بودند؛ من به شانه های ستبر پدرم فکر می کنم، که زیر بار زندگی سخت درگیر بود، و این بار سنگین و دوش مجروح و خسته اش را می فشرد، و این روزها که می رسید به رسم باستان، دغدغه رخت نو بر تن همه ی ما را داشت، و در عین حال خود را آماده ی حرکت بی امانی می کرد، که در پس بهار برای هر همدم درخت و گیاه، انتظار می کشد.

پدرانی اینچنین انگار مامور دروازه های زمین بودند، تا روزی انسان را از دل روزنه های خاک بیرون کشند. دستان و بازوان آنان را یزدان پاک چنان قدرت و همتی داده بود که بهترین، لطیف ترین، شیرین ترین خوردنی ها را دل خاک بیرون آورده، و هدیه جان هایی کنند که به انتظارش نشسته اند.

و شاید لذت همین خلق کنندگی بود که به تداوم آنان در این رنج طاقت فرسا منجر، و عدم رضایت شان بر ترک این سختیِ شیرین را فراهم می کرد. آنان دل و جان به تکثیر موجوداتی داده بودند، که زندگی انسان و همه اهل دنیا را به سبزی خود زنده و دیدنی می کرد، بله پدرم چشمانش به آسمان بود، تا با مددگیری از آن بالانشین قدرتمند، از دل خاک، روزی خود و اهلش را بیرون کشد، و عمری را در همین عشق گذراند و به سماع عارفانه اش بر خاک برهنه آنقدر ادامه داد، تا دیگر رمقی در اندامش نماند، و آنگاه بود که آرام و راضی از آنچه انجام داده بود، چشم از جهانی بست، که از آن تنها کار و زحمت سهم او بود، و او شاکرانه بدانچه از این دنیا سهم برده بود، عشق می ورزید.

او به گرد آنچه خود به زحمت فراهم ساخته بود، دیوارهای محکمی می کشید، و بر مرمت آن همیشه کوشا بود، تا آنرا از گزند حیوانات حفظ کند؛ زیرا در روزگار او جامعه اش کمتر به فسادی این چنینی مبتلا شده بود و به این حد از سقوط مبتلا نشده بود و کمتر کسانی را می شد یافت، که از دیوار کسی بالا بروند، تا به کسب مال و ثروت، از داشته های دیگران اقدام کنند، چیزی که متاسفانه در مقیاسی نسبتا زیاد در روزگار ما، از کسانی دیده می شود که پایه های اخلاق و وجدان شان فروپاشیده است، و به هر اختلاس، دزدی، سو استفاده از مال دیگران دست می زنند؛ و از بالا رفتن از دیوار دسترنج حتی 80 میلیون مردم خود هم، هیچ اِبایی ندارند، و حتی مبتلایان به دردهای، لاعلاج، مثل سرطان هم از گزند این فرومایگان در امان نیست، تا انبان ثروت خود را از دسترنج این و آن فربه سازند، تا روزی دوره این پدران هم به پایان برسد و راهیِ راه بی بازگشت آینده ی شوم خود شوند، راه هایی که به عذاب وجدان، بیماری های روحی و جسمی، و نهایتا آتشی که از آن، به جان این گونه انسان خواهد افتاد، ختم شود.

بله پدرم، همچون اکثریت قریب به اتفاق پدران آن روز، اکنون سرفراز و با گردنی بر افراشته به افتخار نود و اندی سال زحمت و تلاش، و کسب روزی حلال، در سینه خاک، افتخار آمیز خفته اند. تا روز صف کشیدن فرا رسد، و از آن روز سرنوشت ساز، با غرور و عزت عبور کنند؛ روحت شاد ای پدر زحمت کشم، افتخار عمری درست زیستن مبارکتت باد.     

 

[1] - شامل پدر بزرگ و مادر بزرگ و عموها و... که در یک اشتراک کامل با هم زندگی می کنند، و کسی استقلال مالی و... ندارد.

 

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در روستای گرمنِِ پشت بسطام، مردم ...
سلام...شاید برای خواندن این مطالب ودرک ان تا حدودی... ۳ساعت وقت گذاشتم...تشکر ؟از تمامی عوامل ..مخصو...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
تقاطع تنش‌زایی سید مصطفی تاج‌زاده استراتژی باخت - باخت جمهوری اسلامی در منطقه، به‌ویژه در اعزام نی...