The Latest
نیما یوشیج بر برگ جشن یک سالگی فرزندش نوشت :
"پسرم ! یک بهار، یک تابستان، یک پاییز و یک زمستان را دیدی، زین پس همه چیز جهان تکراریست، جز مهربانی."
جز مهر زندگی تمام تکرارهای بی خودیست.
+ نوشته شده در یکشنبه چهاردهم اردیبهشت 1393 ساعت 9:31 شماره پست: 426 توسط سید مصطفی مصطفوی | نظرات
ای ظلم کشیده های عالم ، ای تحت ستم ها که دل هاتان از ظلمی که نسبت به شما روا می شود خون است و قلب هاتان از ناتوانی در تغییر در این وضعیت در فشار و دست تان هم از کلفتی گردن ظالم به جایی نمی رسد، ببینید سید مظلومین عالم (ع) چگونه ظالمین را به خدای قدرتمند خود حواله می دهد و در حق خود به عنوان چشنده ظلم ظالمین دعا می کند.
"الهی بر محمد و آل او درود فرست و ستمگران و دشمنانی که به من ستم کنند را با قوت خود از ظلم باز دار و با قدرتت از تندی و سلطه او بر من بکاه و او را به کار خود مشغول ساز و در برابر دشمنانش او را ناتوان گردان و او را مجال ستم مده. چنان مرا بر دشمنم چیره ساز که خشم درونم آرام گیرد و داد دلم را از و به طور کامل بستان. در عوض ظلمش به من، مرا بیامرز و به خاطر رفتار ناشایسته اش در حق من، رحمتت را در حق من بگستر که هر مکروهی در برابر خشم تو ناچیز است و هر مصیبتی در برابر غضب تو آسان نماید. الهی آن گونه که مظلوم واقع شدن را در من نکوهیدی مرا یاری کن که در حق احدی ستم نکنم. الهی جز تو به کس دیگری شکایت نکنم و غیر تو از هیچ سلطانی مدد نجویم و هرگز این کار را نکنم پس بر محمد و ال او درود فرست و دعایم را به اجابت برسان و شکایتم را با تغییر در حاکم مقرون فرما. الهی اگر خیر و صلاح مرا در آن می بینی که گرفتن حقم و انتقام از آنها که بر من ستم روا داشتند را تا روز جدایی و گردآوری دشمنان به تاخیر بیندازی پس بر محمد و ال او درود فرست و مرا با نیتی صادق و صبری مستمر و دائم یاری نما و مرا از بدخواهی و حرص طمع کاران پناه ده و در دلم تصویر ثوابی را که برایم ذخیره کردی و کیفر عقابی که برای دشمنانم مهیا کرده یی نقش فرما و این را سبب قناعت و رضایت من بر قضا و قدر خود و مایه اعتمادم به آنچه برگزیده یی قرار ده"
آمین رب العالمین - (منبع صحیفه سجادیه)
نوشته شده در یکشنبه بیست و چهارم فروردین 1393 ساعت 21:28 شماره پست: 416
"الهی حاجتی از تو دارم که خود از دست یابی بدان ناتوانم و راه و چاره ای به ذهن ندارم و نفسم این پندار باطل را چنان آراسته که حاجت خویش نزد کسی برم که خود در رفع نیازش به تو محتاج است و این لغزشی است که خطاکاران کنند و این اشتباهی است که باعث سقوط گناهکاران شود آنگاه با یادآوری تو از غفلت خویش آگاه شدم و با توفیق تو از لغزش برخواستم و برگشتم و با راهنمایی ات خود را از پرتگاه اشتباهم عقب کشیدم و عرضی کردم، پروردگارم منزه است چگونه نیازمندی دامن محتاجی دیگر بگیرد و به چنان تهی دستی و بی نوایی چون خود روی آورد؟ پس با اشتیاق ای خدای من آهنگ تو کردم و با اعتمادی تمام امید به درگاهت بستم و دانستم برآورده ساختن تمام خواهش هایم برای تو سهل است که در غنای تو تمام آنچه برای من بزرگ است، حقیر و بی ارزش می نماید و همانا کرمت از درخواست کسی به تنگنا نمی افتد و دست بخشش تو بالاترین دست هاست." (منبع صحیفه سجادیه)
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و چهارم فروردین 1393 ساعت 20:51 شماره پست: 415
به نام حکمران کل - مورخ 16/2/1392 نشستی تحت عنوان "جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده امریکا : حکمرانی – منطقه ایی و جهانی در قرن بیست و یکم" در تالار حنانه دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران برگزار گردید. در این نشست علمی که از ساعت 14 الی 30/19 ادامه داشت اساتید محترم از نقطه نظرات گوناگون به بررسی موضوع مذکور پرداختند که خلاصه آن به شرح ذیل ایفاد می گردد :
دکتر مرندی (ریاست محترم دانشکده مطالعات جهان) : حکم اساس علم سیاست است. و امریکایی ها در سند حکمرانی جهانی از حکم یاد کرده اند. حمله اسراییل به سوریه و حمایت عربی- ترک علیه سوریه در کنار حمایت اسراییلی - امریکایی نشان می دهد که ساختار فعلی جهانی جوابگوی نیازهای ج.ا.ایران نیست. امروز در غرب استفاده از تلویزیون المنار جرم می باشد ولی همین فضا برای شیوخ وهابی که آدرس و تلفن مشخص دارند و از همان شبکه ها اعلام هم می کنند و حکم و فتوای علنی و رسمی به قتل جمعی دیگر از مسلمانان می دهند آزاد می باشد. ایران به صورت وسیع تحریم همه جانبه می شود و در چنین وضعی دبیرکل سازمان ملل حتی از موضع گیری شفاهی علیه این اقدام غیرقانونی خودداری می کند. سازمان های بین المللی بر مبنای منافع و نفوذ قدرت های بین المللی عمل می کنند و نه بر اساس قانون و فلسفه ی وجودیشان که حفظ صلح و امنیت جهانی است. سازمان های مثل WTO که ساز و کار حل اختلافی دارند وقتی سیستم بانکی کشورمان تحریم می شود و یا سوئفت به عنوان یکی مکانیزم بین المللی بانکی تعطیل می شود هیچ اقدامی نمی کنند در حالی که صدمات این اقدامات مردم 75 میلیونی ایران را نشانه رفته است و جان آنان را به خطر انداخته است و وقتی اعتراض هم می کنیم می گویند این را ثابت کنید که جان مردمتان در خطر است؟!! ولی این روشن است وقتی سیستم داد و ستد بانکی یک کشور قطع می شود خرید دارو هم برای آنان مشکل می شود و این نیاز به اثبات ندارد. آنچه که روشن است در سال 2050 قدرت اول جهانی چین خواهد بود و هند و امریکا نفرات دوم و برزیل و اندونزی و مکزیک و... مقامات بعدی جهانی اند و در بین ده کشور اول دنیا این فقط امریکاست که از جناح غرب حضور خواهد داشت لذا باید از سمت غرب ما به سمت شرق و این کشورها شیفت کنیم. باید به جای نگاه به گذشته نگاه به آینده داشته باشیم.
جناب آقای دکتر شعرباف (معاون محترم دانشکده مطالعات جهان) :
امام علی (ع) می فرماید "اگر کسی غفلت کند دیگران بیدارند" ما اگر خواب باشیم دیگران بیدارند در اسراییل سمینار مهمی تشکیل شد که یکی از مصوبات آن انتقال بحران به سمت شرق بود و همین هم شد بهار عربی و یا بیداری اسلامی که تهدید مهمی برای اسراییل شده بود در عرض چند ماه با کمک کشورهای مسلمان از جمله عربستان و قطر و امارات و ترکیه و اردن به سمت شرق منتقل شد و بهار عربی که مزدوران امریکا در منطقه را نشانه رفته بود به سمت بحث شیعه و سنی انتقال داده شد و این همانی است که اکنون در سوریه و عراق شاهدیم. آنها پروژه ایران هراسی را وجهه عملی دادند. در اسراییل هم انتخاباتی صورت گرفت که جناح جنگ طلب به رهبری نتانیاهو به قدرت رسید و جناح میانه رو اسراییلی را با این انتخابات به حاشیه راندند. این ها زنگ خطر را برای ج.ا.ایران به صدا در آورده است. ما البته نباید ترس از درگیر شدن با اسراییل را داشته باشیم اگر چه دولت اسراییل دولت بحران زی است و بر اساس بحران شکل گرفته و با بحران ادامه حیات خواهد دارد. تاسیس جبهه پایداری و دوباره سازمان دادن به چنین ساختاری می تواند کارساز باشد و باید جبهه ای در برابر اسراییل تشکیل شود. در خصوص بحث شیعه و سنی هم مشکلی درست شده که راه حل کوتاه مدت ندارد ولی در مواجهه با آن نگاه فقهی ما را بیشتر از هم دور می کند و از این امر باید اجتناب کرد.
جناب آقای دکتر امیری :
آنچه در عراق شاهدیم محصول سلطه انگلستان در منطقه است مرزهایی که توسط آنان به صورت مصنوعی در منطقه ایجاد کردند و مثلا کردها را بین چند کشور تقسیم کردند. اکنون عراق متشکل از کردهای آریایی و اقلیت اهل سنت و اکثریت شیعه است. این وضعیت در ترکیه هم هست ترک های تورانی با کردهایی آریایی تناسبی با هم ندارند. ساختار فعلی عراق فدرالی شده است. امریکایی ها بین سال های 1991 تا 2001 به دنبال کودتا در عراق علیه صدام بودند تا شاکله کشور بهم نخورد ولی موفق نشدند. سوال اساسی این است که آیا امریکایی ها به دنبال آزادی مردم عراق بودند؟!!! این را سخنان کالین پاول پاسخ می دهد که گفت به دنبال حمله به عراق به دنبال نمونه سازی برای منطقه بودند که آن عبارت بود از ملت سازی و نخبه سازی و الگو سازی برای منطقه. اشتباهات راهبری امریکا بعد از حمله به عراق باعث شد که در این پروژه ها ناموفق باشند. امروز سه جریان شیعه و کرد و سنی در عراق در حال رقابتند. کردها که از سال 1992 در شمال عراق در قدرت بودند و تجربه زیادی داشتند در جریان بعد از صدام به اکثر خواسته ای اساسی خود رسیدند و آن را در قانون اساسی عراق گنجاندند و آن عبارت بود از فدرالی کردن کشور، گنجاندن زبان کردی به عنون زبان رسمی و به رسمیت شناخته شدن نظامی چند قومیتی. اقلیم کردستان امروز قانون مختص به خود دارد و در برابر قانون دولت مرکزی اولویت با قانون اقلیم است. حکومت در اقلیم کردستان در قانون اساسی عراق به رسمیت شناخته شده است. اقلیم کردستان سیاست خارجی ، دفاعی و اقتصاد مختص به خود دارد. کشورهای عربی که روزی تجزیه عراق برایشان خط قرمز شدید بود اکنون با همین وضعیت که درست در مقابل سیاست اساسی آنهاست در امنطقه کردستان حضور سیاسی و دیپلماتیک و اقتصادی قوی دارند و این منطقه رشد ۶٪ را تجربه می کند و شهرهای آن در مقابل شهرهای بمبگذاری شده دیگر عراق قابل مقایسه نیست. کردستان عراق اکنون در مسایل ترکیه و سوریه نقش خود را دارد. چشم انداز آینده هم ادامه نظامی فدرالی را نوید می دهد. اقلیت سنی همچون زمان صدام به دنبال قدرت مرکزی با محوریت خود هستند و کردها شدیدا با این امر مخالفند و شیعیان به دنبال محوریت حکومت مرکزی با حمایت اهل سنت و کردها هستند. آنچه روشن است امریکا با دادن 4000 کشته و 15 هزار مجروح که چند برابر خسارت جنگ ویتنام خسارت روحی به مردم امریکا تحمیل شد در نهایت هم به گفته خودشان شکست خوردند. امریکا در هشت سال 5 راهبرد را در عراق عوض کرد که آخرین آن راهبرد خروج آبرومندانه بود. امروز آنچه دیده می شود هماهنگی هایی است که انجام می شود اسراییل از ترکیه به خاطر کشتی مرمره عذرخواهی می کند و PKK عقب نشینی می کند!!! در انتهی باید گفت که بحث قومیت ها یک موضوعی امریکایی است که به تناسب توسط امریکایی ها در کشورهای مختلف برای تجزیه آنها استفاد می شود و باید گفت که تغییر نقشه خاورمیانه از نقشه های جاری امریکایی هاست که در منطقه دنبال می شود و در این میان تنها ایران و مصر هستند که گفته می شود با توجه به سابقه تمدنی توان باقی ماندن دارند ولی باقی کشورها از جمله عربستان در مسیر تجزیه قرار دارند.
جناب آقای تاجیک :
در بحث سند منتشره توسط امریکایی ها تحت عنوانGlobal Trend که برای اولین بار با همکاری اروپایی ها و مشورت کشورهای عضو گروه بریکس و کشورهایی مثل امارات و ژاپن تهیه شد جالب این است که در منطقه ما از کشور امارات در این رابطه مشورت می گیرند که نه قدرت سیاسی و نه قدرت اقتصادی تولیدی است و این که از این کشور مشورت گرفته می شود شاید این پیام را برای منطقه دارد که نقش شما در روند جهانی همان خدمات دادن به دیگران است و کاری که امارات می کند همان نقشی است که برای شما در نظر گرفته شده است.
دکتر نقی زاده :
موضوع بسیار مهمی است که مطرح شده است. در بحث Global Governance 2030 برای اولین بار است که اروپا و امریکا مشترکا این گزارش را تهیه می کنند که نشان دهنده کاهش قدرت امریکا از یک سو و نزدیکی اروپا و امریکا از سوی دیگر است. مسایلی که در این خصوص میتوان گفت عبارتند از این که :
- نظام امریکا و اروپا در جهان متنوع کنونی مشترک و منحصر به فرد در جهان است.
- مدیریت منابع، تروریسم و...
- عدم توازن شامل کسری امریکا و مازاد چین مساله ای است که قابل تحمل نیست و باید حل شود.
- در این گزارش علیرغم گزارشات قبلی که امریکایی ها به تنهایی تهیه می کردند با مسولین نهادها و کشورهای دیگر مشورت کردند.
- سازمان های موجود توانایی کنترل چالش های جهان را ندارند.
- شیف قدرت جهانی به سوی قدرت های نوظهور مثل BRICS
- ظهور بلوک بندی های جهانی مثل گروه 20 و یا TPP (11 کشور پاسفیک) تحت عنوان ترانس پاسفیک
- نیاز به نهادی که بعد از مشورت قادر به عمل جهانی باشد. یک نظام انگلوساکسونی بزرگتر.
- باید جهانی ایجاد شود که کشورها در آن قابل پیش بینی باشند.
- قدرت اقتصادی امروز از بمب اتم هم مخرب تر است و امروز امریکا و اروپا با این قدرت فروپاشنده مواجهند.
- در بررسی و تحقیق در چنین صحنه ی جهانیی نیاز به تحلیل از جز به کل داریم تا بتوانیم فضای مبهم کنونی و روند آن را احسا نماییم. مثلا این که چین قدرت جهانی خواهد شد امری قابل پیش بینی است اما آیا تا آن سال با همین چین مواجهه خواهیم شد و با توجه به این که هر 50 سال چین از دورن فروپاشی دارد آیا تا قبل از رسیدن به چنان جایگاهی فروپاشی نخواهد داشت.
- هرچه ما دیرتر به سازمان های جهانی ملحق شویم هزینه بیشتری باید برای این الحاق بپردازیم. مسایل تحمیلی به ما هر چه بگذرد بیشتر خواهد شد.
- ژاپنی ها یک جنگ رو در روی تمام عیار با امریکا داشتند ولی دیدند که ایدئولوژی و نظامی گری کاری را پیش نخواهد برود لذا آن را کنار گذاشته و به سوی اقتصاد پیش رفتند و انتقام کشته های خود در نبرد نظامی را از امریکا در صحنه اقتصادی و از نیروی کار امریکا در داخل این کشور گرفتند و در عرض 24 سال قدرت اقتصادی جهانی تبدیل شدند.
- چین هم کشتار و خفقان و قحطی را کنار گذاشت و محور را اقتصاد قرار داد و او هم به زودی به قدرت جهانی تبدیل شد.
- کره شمالی هم یک قمار بزرگ را آغاز کرده که معلوم نیست چه نتیجه ای از آن ببرد.
در ادامه این نشست همچنین دکتر ایزدی به موضوع رابطه هند و امریکا پرداخت که امریکا به دنبال به زانو در آوردن مردم ایران و کشیدن آنها به خیابان ها هستند و تحریم ها موضوع هسته ای را نشانه نرفته است.
دکتر جمشیدی به موضوع نقش دیپلماسی در راهبرد دولت اوباما پرداختند که امریکا به دنبال نقش مستقیم در ایران است و از گرفتن اطلاعات دست دوم از متحدینش در مورد ایران بی اعتماد شده است و می خواهد محیط داخلی ایران را در دست خود بگیرد. آنها به دنبال مهار قدرت ایران هستند. خاور میانه ضعف امریکا را روشن کرد و امروز به سمت شرق آسیا شیفت کرده اند ولی چین در آنجا به آنها جایی نمی دهد و اسراییل هم نمی گذارد امریکا از خاورمیانه خلاص شود.
دکتر عاملی نیز به سند حکمرانی جهانی پرداخت و گفتند که موضوعات جهانی از جمله مهاجرت، بیوتکنولوژی و... وجهه جهانی دارند و اقدام مشترک را می طلبد. امروز دسترسی فرامحلی محقق شده و جهانی شدن به وقع پیوسته است. جهانی شدن امروز بحث ارتباطات است. حکمرانی جهانی دکترینی است که رویکرد چند قطبی کردن دارد و با شرکت نهادهای جهانی شکل می گیرد. مدیریت مشترک جهانی در ذیل حکمرانی جهانی مطرح می شود. "امریکا مرکزی" یک موضوع اساسی است که مرجعیت فکری و با محوریت امریکا در این صحنه مطرح است. جهانی شدن را نباید امریکایی شدن تلقی کرد صنعت حمل و نقل و ارتباطات محور آن است. فرا محلی شدن مهمترین شاخص این مرحله است.
همکاری یک راه مواجه است اما بر مبنای عملی صالح و نه معطوف به منافع
دکترین استقامت به معنی شلاق خوردن و تحمل کردن نیست بلکه استقامت فعال منظور است.
همکاری بر مبنای عرف بین المللی نیست بلکه همکاری بین مستضعفین بر مبنای حق و حقیقت و در مسیر الهی
الگوی اسلامی پیشرفت باید مد نظر باشد.
دکتر علی خانی هم پیرامون تفکر اسلامی متفکرین مسلمان و سیر تحول آن به ذکر سخن پرداختند. و در آخر هم توصیه کردند که در بعد جهانی ایران باید در بحث صلح و همزیستی و محیط زیست و... با جهان همکاری کند تا مشروعیت جهانی پیدا کند در جهان اسلام ایران باید همکاری روی اهداف و خواسته های مشترک داشته باشد تا جایگاه در خور خود را بیابد. در جغرافیای شیعه سرمایه گذاری بلند مدت برای افزایش توان و نفوذ معنوی داشته باشد و در جغرافیای فارسی زبانان سرمایه گذاری علمی فرهنگی و سیاسی لازم است که دیپلماسی فعال و هدف دار در این راه به همراه سیستم اداری کارآمد نیاز دارد.
دکتر رضوان طلب به رابطه دین و روابط بین الملل و حکمرانی بر محور عدالت پرداختند که در این سخنرانی عنوان نمودند که تعبیر حکومت اسلامی شیعه نارساست. خدا بنا ندارد که حاکمیتی داشته باشد و این نیست که بگوید من می گویم و تو اجرا کن. اگر راهنمایی فرستاده است برای هدایت است.لذا در مقابل نفرین حضرت ابراهیم علیه امت خود موضع می گیرد. خداوند همه را خانواده خود می داند و همه را دوست دارد. او هیچ منافعی بر ما ندارد. خدا منافعی از ما انتظار ندارد. چه عمل کنیم به دستوراتش و چه نکنیم گردی بر دامن کبریاییش نمی نشیند حضور خداوند در عرصه هستی جنبه حمایتی و هدایتی صرف دارد و هیچ توقعی از ما ندارد و برای خدا فرقی نمی کند که همه کافر شویم یا مومن . خدا فقط نگران خلقی است که برای تکامل آفریده است وقتی امام خمینی می فرماید به من خدمتگذار بگویید تا عناوین دیگری همچون رهبر و... این عینا همین وجه خدایی اوست و این همان انتظار خداوندی است. دین را نباید تنها خدا بیاورد بلکه ما هم در این امر دخیلیم. دین تندروی نیست مهمترین مشخصه دین اعتدال در همه وجوه است. دین سخت گیری نیست بلکه دین سمحه و سهله است. دین را ما سخت می کنیم ولی دین بسیار آسان است. عدالت عمود آسمان و زمین است و این در قالب همین اعتدال دیده می شود. نهاد دین چیست؟ دین نهاد ندارد بلکه دین امری فطری است. دین دور از طبع انسان نیست و از درون او سرچشمه می گیرد. دین امضایی است نه تاسیسی و 90% امور آن امضایی است سیره مستمره بشری و عقل بشری امضا می شود مثل طواف که در زمان جاهلیت هم همین هفت دور بود و اسلام هم همان را امضا کرد و ادامه یافت و احکام ما شد. دین در اخلاق تابع عرف است مگر مواردی که باید اصلاح شود. عقل حجیت ذاتی دارد.
در آخر نیز دکتر سعید آبادی به نقش سازمان های بین المللی پرداخته و روند قوانین بین المللی شده و نهادهای بین المللی را توضیح دادند.
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 22:24 شماره پست: 285
به نام آنکه آزادی انتخاب به بشر هدیه نمود
مورخ 23/2/1392 نشستی تحت عنوان "بررسی سیستم انتخابات فرانسه" در تالار حنانه دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران برگزار گردید. در این نشست علمی که از ساعت 14 الی 16 ادامه داشت اساتید و دانشجویان محترم از نقطه نظر گوناگون به بررسی موضوع مذکور پرداختند که خلاصه آن به شرح ذیل می باشد :
اروپایی ها از شانسی برخوردارند که ما برخوردار نیستیم و آن این که چنانچه با مشکلی مواجهه می شوند به کشورهای دیگر اروپایی نگاه می کنند که در شرایط مشابه با چنین مشکلی چگونه مواجهه شده اند. ولی ما در دوربر خود از چنین الگویی برخوردار نیستیم لذا خود به آزمون آن می پردازیم. قانون اساسی ج.ا.ایران و فرانسه از جهات مختلفی با هم شبیه هستند. شهید دکتر آیت و مرحوم دکتر حسن حبیبی قانون اساسی ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نوشتند و هر دو این بزرگواران از تحصیل کرده های فرانسه بودند. فرانسوی ها همیشه می خواهند متفاوت بوده و در جهان استثنا باشند. آنها ذهن دو قطبی دارند آنها هم مثل ما ایرانیان برچسب هایی در دست دارند به پیشانی همدیگر می چسبانند. فرانسوی ها روحیه محافظه کاری دارند تغییرات در این کشور همزمان با انقلاب بوده است و دسته های انقلابی و محافظه کار رو به روی هم قرار گرفتند. آنها تاکنون 15 بار قانون اساسی عوض کرده اند ولی هنوز هم ته دل با این قانون موجود کنار نیامده اند. ته دل فرانسوی ها مونارشیسم را می پسندد تا جمهوری. فرانسه همچون ایران یک نظامی متمرکز دارند. طی سالیان گذشته تمرکز قدرت بین مجلس و دولت رد و بدل شده است و این دو برای داشتن این قدرت با هم سالها جنگیده اند. به عنوان نمونه تا زمان شارل دوگل قدرت در دست پارلمان متمرکز بود. او قدرت را از پارلمان رییس جمهور منتقل کرد. تا زمان دوگل رییس جمهور را کالج انتخاباتی مجلس انتخاب می کرد و لذا رییس دولت ذیل مجلس قرار می گرفت او ابتدا این را از مجلس گرفت و پارلمان را تضعیف کرد.
فرانسوی ها خیلی دیرتر از دیگر اروپاییان به انتخابات تن دادند. قبل از انقلاب فرانسه فقط پول دارها حق رای داشتند و هر فردی میزان مالیات پرداخت کرده خود را به شهرداری ارایه می کرد و آنها بر همان اساس تعیین می کردند که فرد حق رای دارد یا خیر زنان فرانسوی تا سال 1944 حق رای دادن نداشتند و این حق رای را در این سال کسب کردند. نظام دو قطبی چپ و راست در فرانسه شدیدا رواج دارد و این چپ ها هستند که طرفدار دمکراسی هستند و جالب این که با توجه به این امر باید چپ ها به دنبال حق رای برای زنان می بودند لیکن برعکس این راست ها در فرانسه بودند که حق رای برای زنان را دنبال کردند. دلیل این امر هم این است که معمولا زنان محافظه کارند و چپ ها فکر می کردند با پوستن آنها به این روند محافظه کاران تقویت خواهند شد و همینطور هم شد. ژیسکاردستن سن رای را از 20 به 18 سال کاهش داد.
هر 5 سال یک بار انتخابات ریاست جمهوری است که این زمان هفت سال بوده که به 5 سال کاهش یافته است. تا جمهوری سوم و چهارم کالج انتخاباتی مجلس امر انتخاب رییس جمهور را به عهده داشتند ولی دوگل این را به رای هشتاد هزار نمایندگان مردم محول کرد و نهایتا هم به رای تمام مردم فرانسه موکول نمود. دوگل گفته بود که ما مجلس معقول می خواهیم. چند حادثه اتفاق افتاد تا دوگل به این امر توانست اقدام کند او ابتدا قضیه الجزایر را حل کرد و استقلال آن را به رسمیت شناخت و این در حالی بود که قدرت های قبلی جرات این اقدام متهورانه را نداشتند او از یک سو قصد نیز جان سالم به در برد و انتخاب سراسری رییس جمهور را به رفراندوم گذاشت و از نفوذ مردمی خود برای جا انداختن این امر استفاده کرد و از مردم خواست به این امر رای مثبت دهند. در فرانسه وزرا و نخست وزیر را رییس جمهور انتخاب می کند ولی حق برکناری نخست وزیر را ندارد. برای همین هم گفته می شود که رییس جمهور همواره یک متن استعفا نامه را امضا شده و بدون تاریخ به رییس جمهور می دهد و سپس به این پست گمارده می شود. میانگین نامزدهای انتخاباتی در فرانسه 5 نفر است و این به علت سختی گذر از فیلتر های گذاشته شده است. هرفردی که کاندیدا می خواهد بشود باید 500 امضا از بین نمایندگان استان های مختلف باید تهیه کند و از هر استان فقط 50 امضا می تواند بگیرد پس باید یک شخصیت جا افتاده باشد که بتواند 500 امضا از ایالت های مختلف تهیه نماید. فیلتر حزب سیاسی فیلتر دیگری است که باید فرد از آن بگذرد تا بتواند کاندیدا شود و برای همین هم می گویند که بدون حزب رفتن به الیزه محال است. گرفتن این امضاها کاری کرده که به راحتی نتوان کاندیدا ریاست جمهوری شد و لذا افراد بزرگی ازاین مسیر باز می مانند.
دوره ریاست جمهوری در فرانسه 5 سال و در ایران 4 سا است. این زمان هفت سال بود که شیراک آن را 5 سال کرد. ناپلئون بناپارت اولین رییس جمهور فرانسته بود. در فرانسه هم مثل ایران رییس جمهور می تواند در دوره دوم هم رییس جمهور بشود. شرایط رای دادن این است که فرد فرانسوی باشد ، 18 سال سن داشته باشد، از حقوق مدنی و سیاسی برخوردار باشد. در لیست های انتخاباتی هم نام نویسی کرده باشد.
گفته می شود که برای رییس جمهور شدن اشرافیت؛ داشتن حزب سیاسی غیر افراطی؛ ظرفیت شخصی و کاریزماتیک و پایگاه مردمی نیاز است.
پول سالاری در فرانسه همچون کشورهای دیگر رایج بود و فردی می توانست به این مقام برسد که بتواند پول زیادی را هزینه نماید. لذا پول سالاری به جای شایسته سالاری در فرانسه رایج بود. برای حل این معضل دنیا آمده و هزینه های انتخاباتی را شفاف سازی کرده است. لذا طبق قانون فرانسه باید یک سال قبل از انتخابات باید کاندیدا یک حساب بانکی باز کند و کلیه هزینه های انتخاباتی باید از این حساب پرداخت شود و در آمدها هم به همین حساب واریز شود. یک ذی حساب هم باید بر این حساب کنترل داشته باشد کمک مردم هم به این کاندیدا ها مشخص شده و در رقم های زیاد با چک باید صورت گیرد و از طریق همین حساب نقد شود. کمک نهادها و افراد حقوقی به کاندیداها ممنوع و هر گونه کمک خارجی هم ممنوع است. اگر ثابت شود که خلافی صورت گرفته اولا حتی اگر انتخاب هم شده باشد خود به خود عزل می شود و انتخابات ملغی اعلام می شود. هزینه های انتخاباتی را دولت تا 50% در صورت رای آوردن کاندیدا در حدود 5% آرای کل دریافت می دارد. اولا هزینه ها را کاهش داده اند نسبت به سالم سازی فضای سیاسی هم اقدام کرده اند. دولت یارانه حزبی به احزاب پرداخت می کند. کیفیت پوسترها؛ نوع کاغذ و اندازه آن تعیین شده است. در فرانسه با توجه به باز شدن حساب بانکی انتخاباتی از یک سال قبل کاندیدا ها مشخص هستند ولی در ایران کاندیدا ها در اخرین ساعات ثبت نام است که مشخص می شود. لذا در فرانسه یک سال فرصت دارند تا بستر رقابت بین رقبا را بچینند. پرداخت های دولتی و هدیه افراد حقیقی و احزاب هزینه تبلیغات را تعیین می کند سقف هزینه ها در دور اول انتخابات که همه هستند 7/13 میلیون یورو و در دور دوم که رقابت بین دو تن است 3/18 میلیون یورو است. هر فرد تنها می تواند 4600 یورو کمک مالی کند. این کمک باعث می شود که از این فرد تا این مقدار از پرداخت مالیات مبرا شود. گزارش مالی کاندیداها هم باید بعد از انتخابات اعلام شود. شورای قانون اساسی ناظر اصلی انتخابات فرانسه است و کاری شبیه شورای نگهبان در ایران دارد این شورا در سال 1958 تاسیس شد و اولین با در تاریخ کشور این شورا بر پارلمان فرانسه اولویت یافت و مسول نگهبانی از قانون اساسی در خلال قوانین به آن داده شد این شورا در دست رییس جمهور است و سه نفر از 9 نفر عضو آن را رییس جمهور تعیین می کند همچنین رییس آن را لذا رییس جمهور فرانسه از این مکانیزم استفاده می کند و بر مصوبات مجلس فرانسه کنترل کامل دارد و اعمال نفوذ می کند. مشکل دیگر انتخابات فرانسه بحث تقسیم بندی حوزه های انتخاباتی است که توسط جناح راست فرانسه علیه چپ ها زمینه سازی شد به طوری که در نقاطی که چپ ها نفوذ داشتند طوری حوزه های انتخاباتی را تقسیم کردند که نمایندگان احزاب چپ نتوانند (پدیده گرین مان درین) رای کامل برای رفتن به مجلس را کسب کنند و حوزه های نفوذ آنها خرد شده و بین مناطق دیگر و حوزه های انتخاباتی تقسیم شد. به طوری که یک حزب با 20% آرای ملی حتی یک کرسی در پارلمان ندارد و یک حزب تنها با ده درصد آرای ملی 17 کرسی در مجلس در اختیار دارد و اعتراضات هم تا کنون به جایی نرسیده است. سیستم انتخاباتی فرانسه بر اساس فرمول دو قطبی چند حزبی است و لذا اگر چه احزاب در دور اول انتخابات مبارزه شدیدی با هم دارند ولی در دور دوم می دانند که باید طوری مبارزه کنند که بتوانند با رقبا بعدا در تشکیل دولت ائتلافی کار کنند. لذا زیاد در صدد خراب کردن همدیگر نیستند این در حالی است که در انگلیس دو حزب تا حد امکان با هم مبارزه می کنند. شفاف سازی بر اساس نظارت که هم اعتماد داخلی و هم پرستیژ خارجی برای فرانسه می آورد. شورای قانون اساسی هم تا شکایتی نباشد حق ورود به اقدام ندارد. مردم نشان داده اند که اطلاعات سیاسی زیادی ندارند و در آخرین لحظات انتخابات احساس بر عقل آنها حاکم شده و رای می دهند. شعار انتخاباتی سارکوزی "باهم همه چیز ممکن می شود" بود.
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 22:18 شماره پست: 284
بعضی همواره تحفه هایی در جیب خود دارند که وقتی رو می کنند به انسان لذت دست می دهد و به دل می چسبد. ورای همه احادیثی که در منقبت (نه مذمت) قم از سوی ائمه ذکر می کنند که بعضا نیز در ذهن انسان سوال براگیز نیز هست شعری طنز گونه منسوب به حضرت امام خمینی (ره) در پیرامون قم و شرایط زندگی در آن از آقای بابایی (که از طالبان علم در قم می باشد و سال ها بدین راه رهرو است و بدون این که لباس خاص سالکان این راه را بپوشد به فراگیری علم مشغول است) شنیدم که برایم جالب بود.
ایشان در پاسخ به سوال من که در قم ساکنید؟ و آنجا چگونه جایی یافتید؟ این شعر طنز گونه منسوب به حضرت امام خمینی (ره) در این زمینه بیان داشتند که :
قم بدکی نیست برای محصل (نه معطل)
سنگک گرم و کباب گر بگذارد
بهر عبادت حرم مکان شریفی است
خانم زیر نقاب گر بگذارد
این گونه امام (ره) شرایط زندگی در قم را به تصویر کشیده اند که قم جایی برای زندگی کردن نیست بلکه فقط مکانی مناسب برای تحصیل است و آن هم برای محصلین نه برای معطلین که باید آن را ترک کنند. ایشان تحصیل علم و ریاضت را با هم دیده و ظواهر دنیوی را مانع علم آموزی می دانند. این قضیه برای مکه ی شریف نیز وجود دارد که شنیدم حدیثی وجود دارد که زیارت و اعمال حج خود را انجام داده و مکه را ترک کنید و در آن اقامت نکنید.
+ نوشته شده در جمعه نهم فروردین ۱۳۹۲ ساعت 13:29 شماره پست: 259
این سخن رهبر کشوری بزرگ و متمدن است که دیر از خواب غفلت بیدار شد و گوش خود را به سخن مشاورانی دوخت که او سلطنت و برنامه هایش را به نابودی بردند:
"مشاورینم دیواری بین من و مردمم بنا نهاده بودند. من نفهمیدم که چه می گذشت وقتی از خواب بیدار شدم که مردمم را از دست داده بودم" محمد رضا پهلوی
"My advisers built a wall between myself and my people. I didn't realize what was happening. When I woke up, I had lost my people."
Mohammed Reza Pahlavi
اللهم صل علی محمد و آل محمد، خداوند بر ما منت نهاد و از میان ما فردی را که بهترین خلق عالم بود و در اخلاق معجزه خداوند بر زمینیان را مبعوث فرمودند تا در حرکت مان شاخصی بارز داشته و دچار کجروی نشویم. ای مدعیان انسانیت ببنید و ببنیم چقدر به این ملکه اخلاق انسانی و خدایی شبیه هستیم.
1-هنگام راه رفتن با آرامی و وقار راه می رفت
2-در راه رفتن قدم ها را بر زمین نمی کشید.
3-نگاهش پیوسته به زیر افتاده و بر زمین دوخته بود.
4-هرکه را می دید مبادرت به سلام می کرد و کسی در سلام بر او سبقت نگرفت.
5-وقتی با کسی دست می داد دست خود را زودتر از دست او بیرون نمی کشید.
6-با مردم چنان معاشرت می کرد که هرکس گمان می کرد عزیزترین فرد نزد آن حضرت است.
7-هرگاه به کسی می نگریست به روش ارباب دولت با گوشه ی چشم نظر نمی کرد.
8-هرگز به روی مردم چشم نمی دوخت و خیره نگاه نمی کرد.
9-چون اشاره می کرد با دست اشاره می کرد نه با چشم و ابرو.
10-سکوتی طولانی داشت و تا نیاز نمی شد لب به سخن نمی گشود.
11-هرگاه با کسی هم صحبت می شد به سخنان او خوب گوش فرا می داد.
12-چون با کسی سخن می گفت کاملا برمیگشت و رو به او می نشست.
13-با هرکه می نشست تا او اراده ی برخاستن نمی کرد آن حضرت برنمی خاست.
14-در مجلسی نمی نشست و برنمی خاست مگر با یاد خدا.
15-هنگام ورود به مجلسی در آخر و نزدیک درب می نشست نه در صدر آن.
16-در مجلس جای خاصی را به خود اختصاص نمی داد و از آن نهی می کرد.
17-هرگز در حضور مردم تکیه نمی زد.
18-اکثر نشستن آن حضرت رو به قبله بود.
19-اگر در محضر او چیزی رخ می داد که ناپسند وی بود نادیده می گرفت.
20-اگر از کسی خطایی صادر می گشت آن را نقل نمی کرد.
21-کسی را بر لغزش و خطای در سخن مواخذه نمی کرد.
22-هرگز با کسی جدل و منازعه نمی کرد.
23-هرگز سخن کسی را قطع نمی کرد مگر آنکه حرف لغو و باطل بگوید.
24-پاسخ به سوالی را چند مرتبه تکرار می کرد تا جوابش بر شنونده مشتبه نشود.
25-چون سخن ناصواب از کسی می شنید. نمی فرمودـ« چرا فلانی چنین گفت» بلکه می فرمود « بعضی مردم را چه می شود که چنین می گویند؟»
26-با فقرا زیاد نشست و برخاست می کرد و با آنان هم غذا می شد.
27-دعوت بندگان و غلامان را می پذیرفت.
28-هدیه را قبول می کرد اگرچه به اندازه ی یک جرعه شیر بود.
29-بیش از همه صله ی رحم به جا می آورد.
30-به خویشاوندان خود احسان می کرد بی آنکه آنان را بر دیگران برتری دهد
31-کار نیک را تحسین و تشویق می فرمود و کار بد را تقبیح می نمود و از آن نهی می کرد.
32-آنچه موجب صلاح دین و دنیای مردم بود به آنان می فرمود و مکرر می گفت هرآنچه حاضران از من می شنوند به غایبان برسانند.
33-هرکه عذر می آورد عذر او را قبول می کرد.
34-هرگز کسی را حقیر نمی شمرد.
35-هرگز کسی را دشنام نداد و یا به لقب های بد نخواند.
36-هرگز کسی از اطرافیان و بستگان خود را نفرین نکرد.
37-هرگز عیب مردم را جستجو نمی کرد.
38-از شر مردم برحذر بود ولی از آنان کناره نمی گرفت و با همه خوشخو بود.
39-هرگز مذمت مردم را نمی کرد و بسیار مدح آنان نمی گفت.
40-بر جسارت دیگران صبر می فرمود و بدی را به نیکی جزا می داد.
41-از بیماران عیادت می کرد اگرچه دور افتاده ترین نقطه ی مدینه بود.
42-سراغ اصحاب خود را می گرفت و همواره جویای حال آنان می شد.
43-اصحاب را به بهترین نام هایشان صدا می زد.
44-با اصحابش در کارها بسیار مشورت می کرد و بر آن تاکید می فرمود.
45-در جمع یارانش دایره وار می نشست و اگر غریبه ای بر آنان وارد می شد نمی توانست تشخیص دهد که پیامبر کدامیک از ایشان است
46-میان یارانش انس و الفت برقرار می کرد.
47-وفادارترین مردم به عهد و پیمان بود.
48-هرگاه چیزی به فقیر می بخشید به دست خودش می داد و به کسی حواله نمی داد.
49-اگر در حال نماز بود و کسی پیش او می امد نمازش را کوتاه می کرد.
50-اگر در حال نماز بود و کودکی گریه می کرد نمازش را کوتاه می کرد.
51-عزیزترین افراد نزد او کسی بود که خیرش بیشتر به دیگران می رسید.
52-احدی از محضر او نا امید نبود و می فرمود « برسانید به من حاجت کسی را که نمی تواند حاجتش را به من برساند.»
53-هرگاه کسی از او حاجتی می خواست اگر مقدور بود روا می فرمود و گرنه با سخنی خوش و با وعده ای نیکو او را راضی می کرد.
54-هرگز جواب رد به درخواست کسی نداد مگر آنکه برای معصیت باشد.
55-پیران را بسیار اکرام می کرد و با کودکان بسیار مهربان بود.
56-غریبان را خیلی مراعات می نمود.
57-با نیکی به شروران دل آنان را به دست می آورد و مجذوب خود می کرد.
58-همواره متبسم بود و در عین حال خوف زیادی از خدا بردل داشت .
59-چون شاد می شد چشم ها را بر هم می گذاشت و خیلی اظهار فرح نمی کرد.
60-اکثر خندیدن آن حضرت تبسم بود و صدایش به خنده بلند نمی شد .
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و چهارم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 10:12 شماره پست: 243
سریع القلم معتقد است که توسعه یافتگی از دو بخش کلان تشکیل می شود: اصول ثابت و الگوهای مختلف به تناسب شرایط گوناگون کشورها. کشورهایی مثل آلمان، انگلیس و ژاپن و... از اصول ثابت توسعه یافتگی برخوردارند مانند دولت حداقل، صنعتی شدن، توجه فراگیر به علم وعقلانیت، بخش خصوصی فعال، نظام آموزشی کاربردی، نخبگان ابزاری منسجم، مردم پرکار و مسئولیت پذیر، دولت پاسخگو... ولی الگوهایی که طی سالها پرورش و تکامل یافته، متفاوت است.
* گروه دین و اندیشه: چه آسیبهایی را برای سبک زندگی ایرانیان به طور کلی میتوان برشمرد؟
***مادیات و خودخواهی کانونهای سبک زندگی ما شده است
** بر اساس تجربهای که در مشاهدات بینالمللی از جوامعی چون ترکیه، مالزی، کشورهای عربی و اروپایی داشتهام اولین وجه مقایسهای که میتوان در خصوص سبک زندگی ایرانی و همه این کشورها در نظر گرفت و البته بر خلاف ادعاهایی که عموماً در میان ما وجود دارد این است که میانگین ایرانی خیلی دنیا دوست است. علاقه عمیقی به دنیا و مال دنیا دارد ولی هنرمندانه و با ادا و ظاهرسازی آنرا استتار میکند. از این دنیا هم، پول، لوازم زندگی، نمایش خانه و ویلا به دیگران سهم مهمی از دنیا دوستی ایرانی دارد. در مقایسه، یک دانمارکی برای نقاشی، موزه، هنر، کتاب، آخرین رمانها، کنسرت، تئاتر، دوستان فرهنگی، کشف کشورها و فرهنگهای دیگر، جا باز میکند. در سبد کالاهای میانگین ایرانی، این موارد تقریباً تعطیل است. کافی است صورت آرام و خوشرنگ یک شهروند معمولی ترکیه را با یک ایرانی مضطرب و همیشه در حال پول جمع کردن مقایسه کنید.
* ظاهر و باطن میانگین ایرانی بالای 50 درصد شکاف دارد
** این یک پارادوکس است چرا که در جامعهای زندگی می کنیم که مباحث دینی و اخلاقی در آن سهم مهمی از تبلیغات و آموزش را دارد. برای نمونه این مباحث توسط رسانهها، از طریق فضای عمومی، از طریق آموزش و از طریق کتب مذهبی طرح و عنوان میشود و آموزش معنوی و دینی جایگاه زیادی دارد اما این بعد دینی به نظر می رسد بیشتر بعدی ذهنی است. یعنی یک مداری در ذهن میانگین ایرانی هست که ارتباط بسیار محدودی با عمل فرد ایرانی دارد. نکته دوم این است که بخشی از فرهنگ ما تکرار آموزههای اخلاقی و دینی است. یعنی شما اگر در طول یک روز هزار نفر ایرانی را نمونه انتخاب کنید مشاهده خواهید کرد که آنها خیلی تذکر می دهند و نکات اخلاقی را مورد اشاره قرار میدهند و واژگان دینی، معنوی و اخلاقی زیادی را به کار می برند. واژگانی مانند انسانیت، خدا، پیغمبر، پاکی، وجدان، محبت، صداقت، شرافت، راستگویی و وظیفه دائماً مورد استفاده ماست، اما پرسش اینجاست که انعکاس این واژهها در زندگی و عمل ما چیست؟ نیم کره ذهنی ما با نیم کره عملی ما تقریباً هیچ ارتباطی با هم ندارند.
نکتهای که حالت معماگونه دارد این است که دایره ذهنی اخلاقی و دایره بیان اخلاقی چه ارتباطی با عمل اجتماعی ما دارد؟
من در منطقه نیاوران تهران به راننده اتومبیلی که سوبله (و نه دوبله) ایستاده بود با زبان خیلی ملایمی گفتم لطف میکنید قدری جلوتر پارک کنید چون ترافیک سنگینی در نتیجه توقف شما ایجاد شده است. پاسخ ایشان این بود که من هر کاری دوست داشته باشم می کنم. در اعتراض شهروند دیگری، وی گفت زیاد حرف بزنید شما را مچاله میکنم بعد میاندازم در جوب. در مورد جملات این راننده متخلف، می توان تحقیقات گستردهای درباره فرهنگ خودخواهانه ایرانی انجام داد.
* انعکاس اخلاق و معنویت و انسانیت در زندگی و عمل ما بسیار محدود است
** در اینجا قصد این است که رابطه بین ذهن و عمل را در خصوص سبک زندگی مورد بررسی قرار دهیم. تحقیقاً هیچ ملتی در دنیا به اندازه ایرانیها از اخلاق و معنویت و انسانیت صحبت نمیکنند، اما انعکاس این در زندگی و عمل ما بسیار محدود است. این اولین نقدی است که به زندگی ایرانی وارد است که چرا اینقدر ظاهر اخلاقی و معنوی دارد، ولی باطن مادی. بعضی رسانهها که به اروپاییها حمله میکنند و میگویند آنها مادی هستند، مفید خواهد بود اگر بروند در میان آنها زندگی کنند و بعد منصفانه قضاوت کنند که ما مصرفگراتر هستیم یا آنها. ما به پول و جمع کردن مال دنیا و مقام و منصب وابستهتر هستیم یا آنها؟ بنابراین، اینگونه باید تبیین کنیم که مادیات در سبک زندگی ایرانی جایگاه بسیار کانونی دارد. جمع کردن پول و امکانات و داشتن سمت و منصب برای میانگین ایرانی بسیار مهم و بلکه تمام زندگی است.
* خوشبختی را با راحتی اشتباه گرفتهایم
** کم میشناسم افرادی را که حتی اگر به پول و امکانات هم میرسند از آن برای بهرهبرداری بهینه از زندگی استفاده بکنند. به جای ارتقاء کیفیت زندگی، مصرفگراتر می شوند. به نظر میرسد بسیاری از ما، خوشبختی را با راحتی اشتباه گرفتهایم و فکر می کنیم تجملات یعنی ایدهآلهای زندگی. بسیاری از ما، هدفی بالاتر از تأمین غرایز اولیه نداریم. خلق کنیم؛ تولید کنیم؛ کار به جا ماندنی انجام دهیم؛ چنین افرادی در اقلیت محض هستند.
یک دلیل مهم علاقه ما به دارایی و مادیات برای نمایش به دیگران و فخرفروشی است. از یک نفر که مدتی قبل در منطقه فرشته تهران قتلی را مرتکب شده بود پرسیدند که چرا این کار را انجام دادید گفته بود که مقتول پولش را خیلی به رخ من میکشید. شاید فرهنگی که 45 سال پیش در مناطق فرودست تهران حاکم بود الان در منطقه فرشته تهران میبینید. یعنی قتل، درگیریها و نزاعهای خیابانی در تهران به خاطر فخرفروشی و مسائل غریزی و مادیات است.
از اینرو، این سبک زندگی ایرانی که به شدت علاقمند است پول جمع کند و به خصوص در این هشت سال گذشته از هر وسیلهای استفاده کند تا به امکانات و مال برسد زندگی را بسیار دچار تنش میکند و اضطرابآور است. بعد افراد دنبال این هستند که آنچه را که به دست آوردهاند حالا چگونه باید حفظ کنند.
این نکات را نمی شد بیان کرد اگر وجه مقایسهای وجود نداشت. یعنی اگر یک نفر صرفاً از دریچه فرهنگ داخلی ایران به این مسائل نگاه کند ممکن است آنها را روندهای طبیعی و عادی در جامعه ایرانی تلقی کند. اما در کشوری مثل ترکیه و مالزی دیده می شود که بخش مهمی از رسیدن به ثروت برای این است که افراد هدفی در زندگی دارند و میخواهند کالایی را خلق و خط تولیدی را راهاندازی کنند و می خواهند چه به صورت محلی و چه بین المللی رقابت کنند و به طور خلاصه می خواهند کار مفیدی انجام دهند. یعنی فضای جامعه برای تولید ثروت و پول و برای یک نوع خلاقیت و نوآوری و افزایش ثروت ملی است. در این بحث مثال آلمان را نمیزنم بلکه مثال ترکیه و مالزی را میزنم. الان خانوادههایی که در ترکیه صاحب ثروت شدهاند بعضاً نزدیک یک قرن کار و تلاش و فعالیت کردهاند و با فکر و زحمت به این جایگاه رسیدهاند و در سطح ملی و بینالمللی رقابت کردهاند تا توانستهاند به این سطح از ثروت برسند.
* میانگین ایرانی فردی کوتاه مدت است
** سبک زندگی ایرانی تا زمانی که تلقی منطقی از پول و امکانات پیدا نکند اصلاح نمیشود. بخشی از این مسأله به این برمیگردد که ما میترسیم و زندگی را کوتاه مدت می بینیم و عموماً در یک قرن و نیم گذشته در فضاهای بی ثباتی زندگی کردهایم. لذا افراد به دنبال این هستند که نهایت بهرهبرداری را در زمانهای کوتاه انجام دهند و حرصی که برای سریع به دست آوردن پول دارند فروبنشانند. البته این مسایل ریشههای طبقاتی هم دارد. فردی را میشناسم که سال 1370 راننده تاکسی بوده و هم اکنون با رانت، زد و بند و اجحاف به حقوق دیگران به ثروت دهها میلیاردی رسیده است. او را تشویق کردم به حج برود و آسیا، آفریقا و اروپا را کشف کند. جواب داد که دو کارخانه باید راهاندازی کند شاید در هفتاد سالگی فرصت این کارها فراهم شود. کسی که قبلاً در فقر و محرومیت زندگی کرده الان از فرایند ناسالم پول درآوردن در این جامعه به وجد آمده و معنای دیگری برای زندگی قایل نیست. کتاب خواندن و به موزه رفتن برای او مسخره است. رشد قوای فکری و معنوی برای او وقت تلف کردن است. به صورت این شخص با این ثروت نگاه کنید فکر میکنید کارگر معدن است. این صورت را مقایسه کنید با مردم و کارآفرینان عادی جامعه ما که با زندگی معمولی، امیدوار و شاداب و سلامتی روانی دارند. بسیار جالب خواهد بود ما حتی در میان مجریان مملکت، 5 نفر پیدا کنیم که خوش رنگ و خوش پوست باشند. صورت انسان، انعکاس آرامش، سلامتی روانی و روحی اوست. پول و سمت به طور باور نکردنی برای میانگین ایرانی قداست پیدا کرده و معما این است که این در جامعهای است که می خواهد الهامبخش دیگر مسلمانان باشد!
* سهم خوشگذرانی و تفریح در زندگی ایرانی در مقایسه با اروپاییها بالاست
** نقد سوم بر سبک زندگی ایرانی این است که در مقایسه با ملتهای دیگر سهم تفریح و خوشگذارانی و دور هم جمع شدنهای متعدد و طولانی بسیار بالاست. همه ملتها دنبال خوشگذرانی و تفریح هستند اما سهم خوشگذرانی و تفریح در زندگی ایرانی افراطی است. اخلاق، معنویت و حرفهای دلچسب به عنوان پوششی است بر آنچه ما در باطن انجام می دهیم. باید توجه داشت که سرنوشت هر ملتی با روحیه اکثریت آن ملت رقم می خورد.
صحبت من این نیست که همه ایرانیان این ویژگیها را دارند ولی اکثریت آنها چه در داخل و چه در خارج این خصایص را دارند. برای همین تاریخ، فرهنگ و زندگی ما به شدت سینوسی و نوسانی است. یکبار یک فرد ثروتمند هلندی را ملاقات کردم که عمده درآمد خود را صرف امور خیریه میکرد. وی در یک آپارتمان نسبتاً متوسطی زندگی می کرد و معتقد بود از این فرصتی که در اختیار دارد و از این امکاناتی که به دست آورده باید کار مفید اجتماعی انجام بدهد.
* سبک زندگی ما به شدت خودمحور است
** نقد چهارم اینکه سبک زندگی ما به شدت خودمحور است. ما بیشتر به دنبال حریم فردی خود هستیم و به آن حریم بیشتر توجه داریم. زیرا اگر کسی اجتماعی فکر کند بسیاری از کارها را انجام نمیدهد. اگر من اجتماعی فکر کنم هیچ وقت از اتومبیل آشغال به بیرون نمی اندازم؛ اگر من اجتماعی فکر کنم هیچ وقت اتومبیل خود را دوبله پارک نمی کنم؛ اگر من اجتماعی فکر کنم هیچ وقت زمینههای آزار و اذیت همسایگان خود را فراهم نمیکنم. در یک مجتمع آپارتمانی، یکی از دوستان میگفت همسایهای معتقد بود حتی ساعت دو نصف شب صدای بلند موسیقی پخش کند به کسی مربوط نیست. هر کاری که دوست داشته باشد و خانوادهاش علاقمند باشند با هر سر و صدا و مزاحمتی حریم آپارتمان ایشان است. این درصد قابل توجهی از توحش است که با زندگی انسانی و مدنی ناسازگار است. من حتی متغیرهای اخلاقی و دینی را در این قضاوت دخالت نمیدهم چون فرد اخلاقی و دینی بالاتر از فرد مدنی است. خاطرم هست در دهه 1350 در دوره نوجوانی، همسایه نمازخوانی داشتیم که با نوک پا در کوچه راه میرفت و معتقد بود ممکن است صدای کفش باعث ناراحتی همسایهها شود.
* به گونهای تربیت می شویم که نگاهمان اجتماعی نیست
** به طور کلی ما به گونهای در خانواده، مدرسه و جامعه تربیت می شویم که نگاهمان نگاه اجتماعی نیست؛ نگاهمان نگاه عمومی نیست. به عنوان مثال در حال حاضر و در شهر تهران شهرداری همه جا تبلیغ کرده که ما از شهروندان خواهش می کنیم کمتر آشغال تولید کنند. چون ما ظاهراً در دنیا جزو شهروندانی هستیم که استعداد بالایی در تولید زباله دارند. اگر ما خارج از منافع شخصی فکر کنیم، جامعه و انسانهای دیگر هم برای ما اهمیت پیدا میکنند. عجیب بسیاری از افراد، خارج از خود و منافع خود به حقوق انسانهای دیگر بیتفاوت شدهاند.
ما ایرانی ها یک ظاهری داریم و یک باطنی. این در حالی است که فرد ژاپنی و آلمانی و ترکیهای یک کاراکتر و شخصیت بیشتر ندارد. اما ما به عنوان یک ایرانی یک ظاهری داریم که خود را موجه معرفی می کنیم و حرفهای بسیار زیبایی می زنیم و از قضا بخش مهمی از حرفهای ما نیز اخلاقی و معنوی و در مذمت دنیا است اما سبک زندگی ما به شدت خودمحور و مادی است و به دنبال جمعآوری پول و حفاظت از حریمهای فردی خود هستیم.
* هنوز کشور و جامعه به معنای علمی کلمه نداریم
** بر این اساس است که معتقدم در این جغرافیایی که ما زندگی می کنیم هنوز دو مفهوم در میان ما شکل نگرفته است. یکی اینکه ما هنوز کشور نداریم و دیگر اینکه ما هنوز جامعه نداریم. ما عدهای هستیم که با سنن و خلقیات مشترک در جغرافیایی زندگی میکنیم. در علم جامعه شناسی، جامعه اینگونه تعریف می شود که عدهای در آن دارای اهداف مشترک و جهتگیری مشترک هستند. ما هنوز به آن مرحله نرسیدهایم. شاید یک دلیل این باشد که ما امپراتوری بوده ایم. بر این اساس معتقد هستم که ما هنوز کشور- ملت نشدهایم. البته ملت هستیم؛ ما ایرانی هستیم و با زبان فارسی صحبت می کنیم و دارای ادبیات غنی و تاریخ کهن و سرزمین گسترده هستیم. اینها همه شاخصهای یک ملت است. اما ما کشور- ملت نیستیم؛ چینیها هستند، اما ما هنوز نیستیم؛ ژاپنیها هستند و ما نیستیم. اگر ما کشور بودیم و جامعه داشتیم، حتماً کسی از بیتالمال اختلاس نمیکرد و راضی نمیشد از طریق تلفن، رانت و ارتباطات به ثروت برسد چون تعهد و وفاداری به کشور داشت و از مردم خجالت می کشید. آیا یک آلمانی این کار را می کند؟ قبل از اینکه از قانون بترسد به احترام کشور و هموطنانش این کار را نمیکند. دوستان بسیاری در بخش خصوصی دارم که حاضر نشدهاند پروژههای بزرگی را قبول کنند چون نخواستهاند رشوه و کمیسیون پرداخت کنند. اینگونه افراد برای خود احترام قایلاند و مانند عالی نسبها، خسروشاهیها، خیامیها و ایروانیها، برای کشور، جامعه و شخص خودشان احترام قایلاند. البته این گونه افراد از اصالت خانوادگی برخوردارند و تازه به دوران رسیده نیستند. وقتی کسی در فقر مطلق بزرگ شده و هم اکنون صاحب منصب شده، عموماً این گونه افراد دیگر کسی را بنده نیستند و از فرصت به دست آمده نهایت استفاده نامشروع را میکنند. کشور، جامعه، دین و اخلاق برای آنها در عمل تعطیل است و صرفاً تزئینات سخنرانی است.
بنابراین وقتی ما می خواهیم سبک زندگی را نقد کنیم در مقایسه با یک سری الگوها و ملاکها باید این کار را انجام دهیم. پرسش این است که آیا مجموعه فعالیتهایی که ما ایرانیها انجام می دهیم تبدیل به سرمایه اجتماعی، ثروت ملی و پرستیژ جهانی می شود یا نه؟ آن موقع می توانیم بگوییم سبک زندگی کارآمدی داریم و نتیجه داده است و توانسته این متغیرها را به صورت کمی و کیفی افزایش بدهد. هر کدام از ما می تواند بر اساس وجدان خود به اینها پاسخ بدهد.
اگر به طور خلاصه بخواهیم بگوییم سبک زندگی ما دارای این ضعف جدی است که خیلی خودمحور بار می آئیم که برای تبیین این نکته مثالهای فراوانی نیز وجود دارد. یکی از دوستان من که مطالعات اجتماعی انجام می دهد به من گفت که آموزش مدنی در مرکز و جنوب شهر تهران به مراتب موفقتر از شمال شهر تهران است. این فرد مطرح می کرد که اگر در یکی از مراکز جنوب و مرکز شهر تهران جلسهای برای بهبود فرهنگ آپارتمان نشینی در محلهای برگزار شود جمعیت زیادی برای شنیدن این بحث حضور خواهند داشت. در حالی که در شمال شهر تهران به خاطر اینکه افراد پول دارند احساس بی نیازی به فرهنگ مدنی میکنند. یعنی برای نمونه کسی که ماشین 200 میلیون تومانی سوار می شود احساس می کند به آموزش نیازی ندارد چون پول دارد. البته اگر کسی با زحمت و تلاش خود، اتومبیل پانصد میلیون تومانی هم سوار شود هیچ اشکالی ندارد. چنین فردی، حتماً تربیت و مدنیت هم دارد.
* رانت باعث به هم ریختگی طبقاتی و اجتماعی در جامعه شده است
** بر خلاف کشورهای صنعتی و یا ملتهایی چون ترکیه و مالزی و یا حتی ملتهای منطقه حاشیه خلیجفارس که بسیار مدنی شدهاند، ما در جامعهای زندگی می کنیم که آنهایی که بر اساس رانت، ارتباطات و تلفن صاحب امکانات و پول شدهاند از مدنیت بسیار پایینتری برخوردارند. اصطلاحاً در فرهنگ ما به این افراد "تازه به دوران رسیدهها" گفته می شود. این پدیده نشان از "به همریختگی طبقاتی" در جامعه ماست. در سالهای گذشته شاهد هستیم که یک دفعه در جامعه ما طبقهای به وجود آمد که عمدتاً از طریق رانت صاحب ثروت شدند. البته این یک پشتوانه علمی هم دارد. هر فردی در هر سمت و جایگاهی که قرار دارد اگر یک دفعه حالت جهشی پیدا کند حتماً نوعی نارسایی رفتاری در او پدیدار میشود. برای نمونه آیا می توانیم تصور کنیم که یک طلبه 15 ساله مرجع تقلید بشود! چرا در دانشگاه عنوان می شود که حداقل باید 20 سال بگذرد تا فردی استاد تمام بشود می شد به همه در همان سال اول استاد تمامی اعطا کرد! اخذ این عناوین و درجات مرحله به مرحله است. آیا می شود پزشکی را که یک سال طبابت کرده با پزشکی که 20 سال طبابت کرده یکی دانست؟! آیا می توانیم تصور کنیم که فردی که در سه سال گذشته با حقوق ماهیانه معادل یک میلیون تومان زندگی می کرده حالا گردش مالی او در یک سال برای نمونه 600 میلیارد تومان است. از این تعداد در جامعه بسیار داریم. برای رسیدن به این درجات و مقامات باید زحمت کشید. البته من از معتقدان جدی به تولید ثروت فردی و ملی هستم اما با فکر، زحمت و رقابت. ما در گذشته از اینگونه افراد داشتهایم و هنوز هم اقلیتی با کار و زحمت، فعالیت خصوصی میکنند اما افراد فراوانی هم در دستگاههای اجرایی داریم که با ارتباطات، بیتالمال را بلعیدهاند و به واسطه رسانههای فلج و عملکرد ناچیز نهادهای نظارتی، موفق هم بودهاند. نقدینگی کشور در سال 1384، 69000 میلیارد تومان بود که هم اکنون به 410000 میلیارد تومان رسیده و در همین مدت، درآمد نفت کشور، 65 درصد درآمد کل نفت از زمان مظفرالدین شاه (108 سال پیش) تاکنون بوده است. آیا این امکانات کم نظیر به ارتقاء استاندارد زندگی میانگین ایرانی، عزت ملی، ساختار عمرانی و جایگاه ویژه در منطقه تبدیل شده است؟ به همین دلیل باید این اصل مقدس سیاسی و اقتصادی را که تجربه چند صد ساله بشری هست از طلا گرفت که حکمرانان یک کشور باید از طبقه متوسط باشند.
بر این اساس یک به هم ریختگی اجتماعی و طبقاتی در جامعه به وجود آمده که پیامدهای آن به ویژه در کلان شهرها قابل مشاهده است. از بسیاری از افراد فرهنگی در دنیا شنیدهام که ایرانیها از جهت ادب در میان ملتهای جهان زبانزد بودهاند. تهران متأسفانه در حال حاضر به یکی از شهرهایی تبدیل شده که ادب و تربیت در آن در حداقل ممکن خود قرار دارد. این موضوع به دلیل به هم ریختگی طبقات اجتماعی و فقدان آموزش مدنی در این شهر است. ممکن است بعضی مجریان به این نقد من، خرده بگیرند. به نظرم دلیلش این است که رابطه آنها با جامعه، حالت رسمی و مملو از تعارفات رایج ایرانی است. برای من که در شهر تهران رفت و آمد دارم و با جامعه سروکار دارم، بیادبی به یک اصل در شهر تهران تبدیل شده است.
* در کتاب شما با عنوان "اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار" به نوعی ریشه تفاوت در نظر و عمل، استبداد تاریخی عنوان شده است. در واقع این تفاوت نوعی فرهنگ چاپلوسی است. در آن کتاب عنوان شده که نزدیکان پادشاه برای نزدیکتر کردن خود به او چیزی را میگویند که پادشاه را خوش آید و در واقع مطالبی را بیان می کردند که بعضاً خود اعتقادی به آن نداشتند. چقدر معتقد هستید که ریشه این مسأله سیاسی است؟
** این موضوع برمیگردد به شاخصهای زندگی ما ایرانیان. حرف شما درست است که به دلایل تاریخی و سیاسی ما در جایی آموزش نمی بینیم که مورد نقد قرار بگیریم. شما اگر ملایمترین انتقاد را به میانگین ایرانی داشته باشید احتمالاً دوستی آن شخص را از دست می دهید. فکر کنم هر کسی این تجربه را در زندگی خود داشته است. عادت کردهایم که همواره از ما تعریف بشود. حتی پدرها و مادرها نیز عموماً فرزندان خود را تأیید میکنند تا آنها را تربیت کنند.
ما به سختی می توانیم به همدیگر تذکر بدهیم و یکدیگر را نقد بکنیم. هم روش این کار را بلد نیستیم و هم آمادگی روحی برای پذیرش نقد نداریم. الان هم در دانشگاههای ما و هم در رسانهها می شود گفت که تقریباً نقد تعطیل است. گله و شکایت خیلی زیاد است اما نقد به معنای مطرح کردن نارساییها با دلیل و استدلال بسیار ضعیف است. ما برای این مسأله در جایی آموزش نمی بینیم. در کشورهای صنعتی هم پدر و مادرها فرزندانشان را نقد می کنند، هم رسانهها مدیران جامعه خود را نقد می کنند و هم یک فرهنگ عمومی برای بهبود امور زندگی از تغذیه گرفته تا رفتار در سطح جامعه وجود دارد. ما اینها را نداریم و در جایی آموزش برای این کار نمی بینیم و به طور طبیعی کسی که در این جامعه بزرگ می شود ناخودآگاهش این است که من باید مورد تقدیر و ستایش قرار بگیرم و هیچ ایرادی ندارم. می توان این را اثبات کرد. برای نمونه بیائید الان به سطح شمال شهر تهران برویم و از افرادی که دوبله پارک کردهاند بپرسیم چرا شما دوبله پارک کردهاید. عموماً به شما خواهند گفت که اولاً به شما مربوط نیست و ثانیاً من کار دارم و برایم اصلاً مهم نیست که برای انجام کارم حقوق دیگران را نادیده بگیرم و حتی ممکن است که طرح سؤال به نزاع و درگیری هم بیانجامد که نمونههای آنرا در سطح شهر تهران شاهد هستیم. شما نمی توانید به کسی حتی نکتهای را بیان کنید حال نقد که واژه خیلی غلیظی است جای خود دارد. حتی ملایمترین نکته در مورد نحوه فکر کردن و رفتار کردن شخصی را نمی توان مطرح کرد چرا که خیلی سریع به نزاع و درگیری و کشمکش میان افراد تبدیل می شود. این پدیده و معایب در یک مقطعی در این کشور باید اصلاح شود. به این مسائل و مباحث رسانهها باید اهتمام داشته باشند و مدارس و خانوادهها باید در مورد آن کار کنند. مسئولین ایران باید قدری غیرسیاسی فکر کنند و به مسایل عادی هم توجه کنند. موضوع مدیریت که فقط امپریالیسم نیست. اصلاح وضعیت فساد مالی خود یک پروژه ملی است. برگرداندن ادب و تربیت به جامعه خود یک پروژه ملی است. اخیراً تلویزیون گزارشی در مورد قبرستانهای انگلیسی تهیه کرده بود یا قبلاً اعتصاب کارکنان متروی پاریس را دلیلی بر فروپاشی فرانسه، شکست امپریالیسم و اضمحلال اتحادیه اروپا تفسیر میکردند. اولویت ما این مسایل نیست. یکی از تواناییهای یک فرد، یک بنگاه اقتصادی، یک نهاد و یک سیستم این است که اولویتهای خود را تشخیص دهد. اصلاح سبک زندگی ایرانی محتاج این است که ما اینقدر از خودمان تعریف نکنیم و برای اخذ امکانات و مطرح شدن، واقعیتهای جامعه را وارونه جلوه ندهیم.
برخلاف بسیاری از تحصیلکردههای ایرانی که دولت را مقصر این مسایل و مشکلات می دانند معتقد هستم که جامعه سهم خیلی مهمتری دارد. جامعه، تشکلهای مردمی و اصناف و انجمنها در این مسایل خیلی مهمتر از دولت هستند. در هیچ کجای دنیا دولت به دنبال این نیست که بخشی از قدرت و اقتدار خود را به جامعه منتقل کند. همیشه جامعه بوده که با آگاهی و تشکل و مطرح کردن مسایل سعی می کند که عملکرد دولت را ارتقاء دهد. حداقل تاریخ سیصد ساله اخیر دنیا این موضوع را به ما نشان می دهد. بنابراین خود مردم هم خیلی مهم هستند. این پرسش مطرح است که آیا مردم ما آمادگی تغییر را دارند؟
آیا آمادگی این را داریم که به جای آنکه یک شب برویم پیتزا بخوریم پول آنرا صرف خریدن کتاب کنیم؟ ما باید خودمان را اصلاح کنیم و نه اینکه تماماً نگاه ما این باشد که دولت باید اصلاح شود. نباید نگاه اینگونه باشد که ما مردم همه آداب و رفتار و کردار و خلقیاتمان بسیار عالی است و مشکل فقط در دولت است!
* در بحث توسعه یافتگی، شما معتقد هستید که اصول توسعه را می توان از کشورهای دیگر اخذ کرد و برای توسعه یافتگی به کار برد. اما در خصوص الگوهای توسعه معتقد هستید که این الگوها الزاماً از یک جامعه به جامعه دیگر قابل کاربست نیستند. با وام گیری از این موضوع، چه شاخصها و اصولی از سبک زندگی کشورهای توسعه یافته را می توان در جهت رسیدن به توسعه و پیشرفت مورد توجه قرار داد؟
** حضرت امیر(ع) میگویند شما را دعوت میکنم به ترس از خدا و نظم در امور. شاید نظم در امور را بتوان اینگونه تجزیه کرد: عقلانیت، علمگرایی، قانونگرایی، انسجام فکری نخبگان سیاسی، قوه مقننه قابل کارآمد و قوه قضائیه بیطرف. این اصول جهانشمول هستند و نتیجه تجربه بشری. هیچ جامعهای نمی تواند بدون علم، نظم و عقلانیت و انسجام و قانونگرایی توسعه پیدا کند. اینها را باید همه رعایت کنند و مد نظر داشته باشند. اما کشورها در الگوسازی می توانند راههای مختلف را طی کنند. اصول توسعه چینی با اصول توسعه ژاپنی در قرن نوزدهم یکی است اما مدل و الگوی ژاپنی با مدل و الگوی چینی متفاوت است. در واقع راه و شیوه رسیدن این دو کشور به توسعه متفاوت از یکدیگر است.
سبک زندگی ناشی از توسعه یافتگی، دارای اصولی است. اولین اصل مسأله قانونگرایی است. یعنی افراد باید بیاموزند که در چارچوب قانون عمل کنند. قانون نیز باید برای افراد به صورت عادت در آید. اگر یک شهروند در شهر تهران در ساعت 3 صبح پشت چراغ قرمز قرار گیرد و ببیند پلیس نیست و از چراغ قرمز رد شود او بر اساس عادت این کار را انجام می دهد. اگر در شهر هامبورگ آلمان هم کسی پشت چراغ قرمز قرار می گیرد و چند دقیقه می ایستد تا چراغ سبز شود و حرکت می کند او نیز بر اساس عادت این کار را انجام می دهد. راننده آلمانی یک عادت مثبت دارد و راننده ما یک عادت منفی.
مهمترین وجه توسعه یافتگی در سبک زندگی، رعایت قاعده و قانون در یک جامعه است. به دلایل بسیار پیچیده روانی و تاریخی و اجتماعی، میانگین ایرانی علاقمند به قاعده نیست. در عوض خیلی علاقمند است از هر روشی استفاده کند تا به منافعش برسد که عموماً هم منافع دنیوی هستند. این آسیب باید در یک مقطعی اصلاح شود. تا زمانی که این موضوع اصلاح نشود مشتقات مثبت سبک زندگی ناشی از توسعه یافتگی هم اصلاح نمی شود. بالاخره اگر می خواهیم استادی را در دانشگاه استخدام کنیم باید قواعد و قوانینی وجود داشته باشد. اگر می خواهیم در یک دوره انتقال سیاسی قدرت در کشور قرار گیریم باید قاعده وجود داشته باشد. اگر می خواهیم ماشین خود را در جایی پارک کنیم باید قاعده وجود داشته باشد.
در حال حاضر سواحل دریای خزر را در نظر بگیرید. هر اتومبیلی می آید و پارک می کند و سرنشینان آن چندین ساعت از محیط و فضا و غیره استفاده می کنند و چند کیلو آشغال می گذارند و آنجا را ترک می کنند. ما کجا باید یاد بگیریم که این سواحل متعلق به همه ماست و من حق ندارم آن را کثیف و آلوده کنم. باید آموزش ببینیم که چگونه محیط زیست و محیط زندگی خود را تمیز نگه داریم.
* رعایت قانون و قاعدهمندی کانون سبک زندگی معطوف به توسعهیافتگی است
** در سبک زندگی، قانون و قانونگرایی خیلی کلیدی است. وقتی انگلستان، آلمان، آمریکا، ژاپن و بعدها برزیل و دیگران را با خود مقایسه می کنیم در می یابیم که کانون توسعهیافتگی آنها قانونگرایی است. "داسیلوا" در طول 8 سال ریاست جمهوری خود بسیار موفق عمل کرد و برزیل را از یک کشور در حال توسعه تقریباً به یک کشور توسعه یافته تبدیل کرد در حدی که تولید ناخالص داخلی برزیل امروز از انگلستان و روسیه بیشتر است و یک کشور محترم و معتبر بین المللی شده است. به قدری عملکرد این فرد مثبت و موفقیتآمیز بود که مردم برزیل به دفعات تظاهرات کردند که او برای دور سوم ریاست جمهوری در قدرت باقی بماند که البته این امر مشروط به تغییر قانون اساسی این کشور بود. آقای "داسیلوا" با شهامت و قاطعیت مطرح کرد که باید به قانون اساسی احترام بگذاریم و دو دوره 4 ساله برای من کافی است و قطعاً افراد و گروههای دیگر در کشور هستند که می توانند قطار توسعه و پیشرفت را هدایت کنند.
با اینکه لذت قدرت و سمت داشتن ظاهراً بالاترین لذتهاست ولی آقای "داسیلوا" به عنوان یک برزیلی معقول و قانونمند از قدرت کنار رفت. منظور این است که سبک زندگی ما چه شهری، چه مدنی، چه سیاسی، چه اجتماعی و چه در حوزههای آموزشی باید به سمت قاعدهمندی پیش برود. از شما می پرسم که مقررات مربوط به ارز در طول چهار سال گذشته در بانک مرکزی چند بار تغییر کرده است؟ ظاهراً تغییرات صورت گرفته چند صدتایی میشود!
چگونه کارخانهدار و بخش خصوصی می تواند قاعدهمند عمل کند وقتی که قواعد اقتصادی هر نیم روز عوض می شود. ما در همه حوزهها همین وضعیت را داریم. البته برخی نام این را پویایی می گذارند در حالی که این پویایی نیست و هرج و مرج است. ثباتی که در اندیشه و تفکرات آلمانیها و ژاپنیها وجود دارد بدون تردید آنها را در موقعیت برتر جهانی قرار داده است. بنابراین رعایت قانون و قاعدهمندی را در کانون سبک زندگی معطوف به توسعهیافتگی می دانم
+ نوشته شده در چهارشنبه هجدهم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 8:50 شماره پست: 240
به نههایی که گفتهام، افتخار میکنم، (اشاره به اس.ام .اس ها علیه معلم شهید انقلاب دکتر علی شریعتی)
علاقه به ویران كردن یك بنا، یك شخصیت، تفریح بیكاره هاست كه البته خیلی بچگانه و گاه احمقانه است و هیچ كاربردی ندارد برای این كه در طول تاریخ با بسیاری از بزرگان از این دست شوخی ها كرده اند، اما آن شوخی كننده در تاریخ دفن شده به این خاطر كه جرات نوشتن اسم خود را ندارد،یك غلط زیادی در سر خود دارد ولی نمی تواند اسمش را بنویسد. فرق او با دكتر شریعتی این است كه دكتر پای آنچه گفته اسمش هست و به گفته خودش مسئول تمام حرف هایی است كه در زندگی خود زده است. این پیامك ها یعنی شریعتی زنده است و حضور دارد،
من فكر می كنم هر چیزی كه در این جهان هست به من مربوط است از این ها برای دنیای من هستند و به اندازه شعور و نیازم در این حیطه ها وارد می شوم. من دوست دارم همه چیز را در این جهان بشناسم وقتی كه می توانم را جع به چیزی صحبت كنم، چرا باید سكوت كنم،
فوتبال یك بازی عارفانه است. این وحدت در كثرت در فوتبال چه زیبا نمود پیدا می كند، تیمی می تواند برنده شود كه یازده نفر آن یك نفر شوند، «صد دل به هم چو شود آشنا یكی است» و این آرزویی است كه ما هم در زندگی مان داریم،
من خودم بچه هیات هستم. این چیزی نیست كه بگویم من خیلی عوام زده ام یا چون هیات می روم خیلی آدم فرودستی هستم، من با افتخار می گویم كه هیاتی هستم و می دانم كه چه كاری انجام می دهم، خیلی ها در تعطیلات مذهبی می روند لب دریا ما می رویم هیات، چه اشكالی دارد؟ من تاریخ اسلام خواندم و آن را بلدم و حرف بیخود نمی زنم. لااقل راجع به دوازده امام می توانم حرف بزنم، راجع به خدا، پیامبر و صحابه هایش می توانم حرف بزنم؛ همان طور كه می توانم راجع به فیلمساز ها و فوتبالیست های جهان و... حرف بزنم.
سختكوشی، دل كندن از هواهای نفس و رفتن برای دانستن. دانستن لذت بخش ترین چیزی است كه خدا به ما داده. وقتی كه ما از جهل دور می شویم لذت می بریم.
فكر می كنم اگر هنرمند می خواهد سازندگی به وجود آورد باید اولین منتقد خودش باشد،
من كارگردان خوب را اندیشه خوب می دانم. منتظر یك كارگردان ماهر نمی مانم. مثل تراكتور كار می كنم و دستم را به طرف هیچ كس دراز نكردم. ممكن است مردانه قرض گرفته و مردانه پس داده باشم، پس منتظر یك كارگردان ماهر نمی مانم، آدم حرفه ای هستم و تا زمانی كه كار به ابتذال نرود، كار می كنم.
حرف خوب را باید زد تا همه تكرار كنند. من به كارهایی كه كردم افتخار نمی كنم، بلكه به كارهایی كه نكرده ام افتخار می كنم. من به بله هایی كه گفته ام هرگز افتخار نمی كنم به نه هایی كه گفته ام، افتخار می كنم. نه های بزرگی در زندگیم گفتم كه اگر آنها را نگفته بودم، شاید زندگی بهتر از این داشتم.
آنهایی كه در فیلم های فارسی گذشته می رقصیدند خیلی طرفدار داشتند، كمیت كه دلیل بر كیفیت نیست، متاسفانه جهان ما جهان كمیت است و همه آدم ها به كمیت هایشان تكریم می شوند نه كیفیت.
انسان جایزالخطاست و اگر اشتباه نكند می شود معصوم، من هم اشتباه داشتم.
نوشته هایم را برای بعد گذاشتم و برای تجربه تاریخ و نسل جدید كه بداند ما چگونه بودیم، فیلم ها چطور ساخته می شد، شادی ها و رنج هایشان چه بود.
«پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنی است.»
زبان پارسی پشت قباله ماست. (خراسان) سرزمین عجیبی برای سخنوری است برای این كه ناگزیر بودند از این زبان حفاظت كنند. به قول ایرج كه گفت «برادر جان خراسان است اینجا، سخن گفتن نه آسان است اینجا». این است كه این ژن در آنجا نسل به نسل آمده است.
ما برای نسل گذشته خودمان آدم های موجهی بودیم. اما برای نسل بعد از ما به خاطر اتفاقات عجیب و غریب كه در جهان افتاده، دشوارتر است، به خاطر این كه در زمان ما كیفیت حرف اول را می زد، در دوران ما با زحمت می توانستی به جایی برسی نه با تقلب و زد و بند. از اینها انتظامی یا مشایخی به وجود نمی آیند، آنجا اصالت هایی وجود داشت، آنجا نابرده رنج گنج میسر نمی شود، بود.
متن کامل در : www.persianpersia.com/artandculture {jcomments on}
+ نوشته شده در یکشنبه هفدهم دی ۱۳۹۱ ساعت 23:29 شماره پست: 230