شهید سید محسن مصطفوی درقاب آینه وار تصاویر برجای مانده

شهید سید محسن مصطفوی در قاب عکس های به جای مانده از او

 

این روزها در رمضان 1365 سید محسن با تمامی افراد گروهانی که برای حمله به دشمن متجاوز در مهران رفته بودند دیگر باز نگشتند

 

                     

  

 

 

تصویری از شهید سید محسن مصطفوی در کودکی

 نشسته بر برف های زمستان

کت و شلوار عید نوروزت مواظب باش کثیف نشه برادر!

 

 

مقر حمیدیه تیپ 21 امام رضا، آقا سید حسن مصطفوی و شهید سید محسن مصطفوی، غمگینانه نشسته بر قبرواره شهید مجید ابراهیمی که او را در خط پدافندی فاو از دست دادند  

گردان کربلای یک بهار 1365

 

 

شهید سید محسن مصطفوی از قلیل رزمندگان گردان کربلا یک بود که مجهز به سلاح ژ-سه بودند، زیرا در گردان کربلا او نارنجک تفنگی انداز بود، او و دو سه نفر دیگر، تنها نفرات گردان کربلا بودند که مجهز به سلاح امریکایی، بازمانده از زمان پهلوی بودند، بقیه گردان مجهز به سلاح های روسی از قبیل کلاشینکف، تیربار، آر.پی.جی هفت و... بودند، ژ-سه سلاح سازمانی ارتش ج.ا.ایران است، ایشان با همین سلاح در خط پدافندی فاو جلوی خیل سربازان دشمن که به سوی خاکریز ما پیش می آمدند ایستاد و مبارزه کرد، در حالی که هر لحظه می گفت انتظار داشتم دشمن طول خاکریز بین ما و خودشان را به پایان برسانند و از خاکریز ما بالا آمده و بر فرق خاکریز آنان را ببینم، به او گفتم خوب اگر می رسیدند آنان را با همین سلاح ژ-سه به رگبار می بستی، ژ-سه که از کلاشینکف قوی تر است، پاسخم داد، نه برادر تیرهای من مرمی (گلوله پرتاب شونده) ندارند، آنها بعد از شلیک تنها گازی متراکم تولید می کنند که نارنجک تفنگی که سر لوله ژ-سه من قرار می گیرد را پرتاب کنند، آن هم نه رگبار بلکه تک تک، اگر می آمدند فقط می توانستم با صدای شلیک این گلوله های بی مرمی، آنها را بترسانم و گرنه مرمی در کار نبود که به آنان اصابت کند، گفتمش پس بگو خلع سلاح بودی، گفت، نه بعد از تمام شدن نارنجک تفنگی ها چند تا نارنجگ دستی هم داشتم که می توانستم اگر فرصت کنم آنها را هم پرتاب کنم ولی خدا خواست و با همین نارنجک تفنگی ها فرار کردند و یا کشته شدند، اگر مقاومت می کردند و ادامه می دادند کاری از من دیگر ساخته نبود. (خط پدافندی فاو نوروز 1365)

 

تو به خوابیدن در این قبر این چنین راضی

پس چرا باید خدا ناراضی باشد

 مقر حمیدیه اهواز - بهار 1365 چند روزی قبل از شهادت

 

افق نگاهت را به کجا در آن دور دست ها سپرده ایی برادر!

چه در آن دور دست ها دیدی که رفتن را به ماندن ترجیح دادی، حقا که هم تیزبین و هم آینده نگر بودی که کار خود را به این روزها وانگذاشتی، و امروز این چشم ها آسوده از دیدن آنچه ما بعد از امام (ره) خود دیدیم و می بینیم در خواب خوش مستی، این چشم ها دیگر غرقند،

سعادت دنیا و آخرت مبارکت باد

 

 

ژستی خندان با سلاح، در زیر سایه و پناه برادر بزرگتر

مقر حمیدیه نزدیک اهواز - بر ساحل کرخه - بهار 1365

 

 

این دو همدیگر را دوست داشتند  

دایی رضا بسطامی و شهید سید محسن مصطفوی

هنوز بعد دهه ها که از شهادت سید محسن می گذرد

دایی رضا، سید محسن را فراموش نکرده است

و هنوز هر موقع ما را می بیند، از ته دل می گوید

"سید محسن! سید محسن!"

و سر خود را به حسرت به اطراف تکان می دهد

شوخی دایی رضا با سید محسن در جبهه

دست کشیدن بر زلف های همیشه شانه زده و مرتب محسن بود،

 این کار او را مجبور  می کرد تا مدت ها روی موهایش کار کند

تا به حالت اول برگردد

محسن به موهایش خیلی حساس بود

این را دایی رضا هم فهمیده بود

نقطه ضعف محسن همین بود

خیلی هم قلقلکی بود و صدای خنده اش به هوا می رفت

 

 

شهید سید محسن مصطفوی نشسته نفر آخر سمت چپ

با دوستان همرزمش و دایی رضا بسطامی مقر "5 طبقه ها" تیپ 21 امام رضا اهواز

 

 

در حلقه یاران، زیر چادری نیمه برافراشته

 

 

 

نفربر زرهی بازمانده از دوران پهلوی،

که آرزوی سوار شدن بر آن بر دلمان ماند

در حالی که دشمن به تعداد زیاد از این ها داشت و در پناه آن،

نیروهایش هنگام حمله جلو می آمدند

اما ما تنها با اندک تعدادی که از این ها داشتیم 

عکس یادگاری می گرفتیم،

نایاب بودند

 

 

نرم و استوار ایستاده در باد

زیر پرچم

 

 

این خنده ی زیبا

بر صورت و سیرتی زیبا برازنده است

به لبخندی صورت نرم و لطیفش چروک می افتاد

چاله روی لپش زیر لبخندهای مهربانانه اش،

گودی داشت زیبا و دیدنی

 

 

 

سوار بر دستان مشایعت کنندگان

در محوطه سپاه شاهرود 

برای تشیع در شهرستان شاهرود می برندش

1365

بر فَرَس تندرو هرکه تورا دیدگفت     برگ گل سرخ را باد کجا می برد

 

 

او و همرزمانش در چهارراه نادر - خیابان تهران - شهرستان شاهرود

به انتظار خواندن نماز میتی بر آنان صبورانه ایستاده اند

 

 

آیت الله طاهری امام جمعه فقید شهرستان شاهرود

در حال خواندن نماز میت

بر پیکر شهید سید محسن مصطفوی و همرزمانش - 1365

چهارراه نادر - خیابان تهران - شاهرود

 

 

ای ساربان آهسته ران ،کارام جانم میرود
وان دل که با خود داشتم با دل ستانم می رود

من مانده ام مهجور ازو،درمانده و رنجور ازو
گویی که نیشی دور از او در استخوانم می رود

گفتم به نیرنگ وفسون ،پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی ماند که خون بر آستانم می رود

محمل بدار ای ساربان ،تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان،گویی روانم می رود

او می رود دامن کشان ،من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان،کز دل نشانم میرود

با این همه بیداد او، وان عهد بی بنیاد او
در سینه دارم یاد او،یا بر زبانم می رود

باز آی و بر چشمم نشین،ای دل ستان نازنین
کاشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می رود

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود

سعدی،فغان از دست ما لایق نبود ای بی وفا
طاقت نمی دارم جفا ،کار از فغانم میرود

 

  

 

بخواب برادر!

که خوابیدن در این گور سرد،

بهتر از زندگی زیر این آفتات سوزان است 

 

 

به کجا چنین شتابان می بریدش!

او به رفتن خود تعجیل داشت  

شما به بردنش

و در این خاک سپردنش

چرا تعجیل می کنید

 

 

حال می توانید بر گرداگرد خاک قبرش حلقه زنید

اینک آن جسم تیرخورده و در آفتاب سوخته،

در آغوش خاک شده است

 ای خاک حرامت باد

که از بلعیدن گل های پرپر این سرزمین،

سیر نمی شوی 

نظرات (3)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

نازنین مردان با صفا و بی ریا و مخلص

هموطن
This comment was minimized by the moderator on the site

روح همه شهدا شاد

هموطن
This comment was minimized by the moderator on the site

خاطراتی از شیرین کاری های دائی رضا بسطامی در جبهه برای بیدار کردن رزمندگان برای نماز صبح :
سلام
کی یادش میاد بیدار کردن بچه ها بعد از نماز صبح توسط دایی رضا؟ میومد بالای سرمون و با دست چفیه رو از روی صورتمون کنار میزد و میگفت: دایی جون خوابی؟ بخواب دایی جون بخواب
رزمنده ایی دیگر نوشت :
یادش بخیر پای آدم رو آهسته لگد میکرد ار خواب می‌پریدی، بعد آهسته میگفت آخ آخ بیدارت کردم! ببخش، بخواب بخواب اما فضیلت نماز شب خیلی بیشتره ها و خلاصه توفیق اجباری حاصل میشد تا بیدار بشی

مصطفوی
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در نوبر خراسان! اعلام شتابزده جنگ...
امیر دبیری مهر ‌‏١- اسراییل بدون هماهنگی آمریکا هیچ اقدامی انجام نخواهد داد بنابراین هر حمله ای اقد...
- یک نظز اضافه کرد در نوبر خراسان! اعلام شتابزده جنگ...
هیچ تحرکی دیده نمی‌شود! هر چه دقت می‌کنم در این فضای بحرانی هیچ تلاش دیپلماتیک جدی بین‌المللی، هیچ ا...