چرا باید از تو ترسید؟!! در حالی که چنین خدایی هستی
خدایا در حالی که بسیار از لزوم ترسیدن از تو می شنوم، ولی احساسی از درونم، مرا از ترس از تو بازم می دارد و به عشق و دوستیم با تو فرا می خواند، با خود می گویم چرا باید از تو بترسم در حالی که تو اهل بخشش بی نهایتی، اهل مهر و محبتی، اهل دادن روزی بی حسابی، به سانِ مالکی هستی که همه (حتی دشمنان و انسان های بی اعتنا به خود) را در مایملک خود شریک کرده ایی و...؛ در حالی که بسیار از نعمت و لطف تو برخوردار بودم کمتر از خشم و غضب تو دیدم، حال چرا باید از تو ترسید؟!! در حالی که چنین خدایی هستی.
آنقدر که برخی مدعیان نمایندگی ات ترسناکند، تو هرگز ترسناک به چشمم نمی آیی، از تو خوف و ترسی در دل ندارم که می دانم و ثابت کرده ایی که دوستم داری، خیرخواهم هستی، نسبت به من بخل نمی ورزی، نسبت به من بخشنده بی حسابی و... حال تو خود بگو از تو باید بترسم یا کسانی که بویی از خصوصیات تو نبرده اند و تو را از خود می دانند و به نمایندگی ات می کنند آنچه دلشان بدان فرمان می دهد؟!!
+ نوشته شده در سه شنبه شانزدهم دی 1393ساعت 4:21 PM توسط سید مصطفی مصطفوی
- توضیحات
- زیر مجموعه: مطالب نویسنده
- دسته: سخنی با نگارین حق مطلق
- تاریخ ایجاد در 22 خرداد 1395
- بازدید: 2287