حسینی (ع) می سازند همسطح تفکر و خواسته های دل خود
نگاهی به سیر تاریخ اسلام و بلکه ادیان دیگر نشان می دهد که بزرگترین جنایات در حق مومنین در هر مذهب، گروه و مسلکی را خود آنان علیه یکدیگر آفریده اند. مسیح (ع)، موعود یهودیان و یهودزاده ایی بود که به دست یهودیان از صحنه مذهب و اجتماع شان به بدترین و بی رحمانه ترین وضع ریشه کن شد، و این طرف اهل بیت محمد رسول الله (ع) به عنوان معیار و علامت های راه در مسیر مسلمین، توسط خود مسلمانان، و باز به بدترین و فجیع ترین وضع از صحنه روزگار و اجتماع مسلمین محو و نابود شدند.
به قول قُدَما، کرم که نابود کننده درخت است همیشه در، و از خود اوست. ریشه عمده نابودی تمدن ها نیز در اصحاب همان تمدن خفته است و علمای علم اجتماع و از جمله ابن خلدون (ره) ریشه انهدام تمدن ها را درونی و ناشی از اضمحلال درونی اعضای هر تمدن می دانند. این را گفتم که بگویم علیرغم این که ما سعی بلیغ داریم که با تفکیک بین دو جناح مسلمین در صدر اسلام، از یک طرف دشمن ساخته و بر او بشوریم و در این مسیر چنان در واقعه عاشورا بر سر و سینه می زنیم که انگار این جنایت را دیگرانی از اهل کفر، یهود، مسیحیت، زردشت و... بر ما تحمیل کردند حال آنکه افرادی از درون مسلمین و از جمله در مرکزیت اسلام و از وابستگان به خاندان رسول گرامی اسلام (ص) و عمو زاده های او در قریش، امرا، بزرگان صحابه، لشکریان اسلام و... این جنایت فجیع را آفریدند.
و در واقع ما هر ساله در محرم کوس رسوایی خود را در بوق های قوی فریاد می زنیم و بر آتش دعوای خانگی خود نفت می ریزیم و شعله ور، و زخم هایی کهنه بر بدن خود تازه می کنیم، و به دنیاییان فریاد می زنیم که آری ما مسلمانان، این هستیم و این کردیم؟!! جار زدن این جنایت و حوادث از این دست همچون تف سربالایی است که در بازگشت بر گریبان خود ما مسلمانان خواهد افتاد. این جنایت را حکام، نخبگان، اَقربا از هسته اصلی اسلام و مسلمانان آفریدند و عامه هم در غفلت و نادانی همراهی کردند. عاشورا جنایتی درون خاندانی، از اهل اسلام است و کش دادن و بست دادنش، شاید فریاد رسوایی برای اسلام و اهل اسلام باشد.
اما عده یی با شعار و هدف جدایی حق از باطل این بیرق را به دوش می کشند، حال انکه در سیره رسول گرامی اسلام این تنها بیرق توحید بود که اصالت داشت و جداکننده بین او و اهل کفر بود. در زیر بیرق او که لازمه اش تنها شهادتین بود، دسته بندی های داخلی اصالتی نداشت و او در میان مردمش چنان ممزوج شده بود که اگر بیگانه ایی وارد جمع او می شد، فقط اهل توحید می دید، همرنگ، نه بر صدر دایم می نشست و نه یاران خاصی داشت که تنها در بین آنان بیابندش، او متعلق به همه بود. حتی اهل کفر هم چنانچه بر او وارد می شدند دامن از بدن ناپاکشان پس نمی کشید و با آنان همسفره می گشت و انگار او متعلق به آنان نیز بود؛ و البته او متعلق به بشریت (کافر و ایمانی) بود و هست.
امروز ما را تکه تکه کرده اند، عده یی تنها تو را شیعه ایی از نوع خاص می خواهند و حتی تخصصی شده و تنها تو را حسینی (ع) می خواهند؛ اما بر اساس همان تفسیر خود از حسین (ع) و نه آنچه حسین (ع) بود، آنان حتی خاندان رسول (ص) را هم تکه تکه کرده و حسن (ع) را با صلحش نمی پسندند و لذا حسنی بودن برایشان نه افتخاری دارد و نه مایه مباهات است؛ و یا از سجادی، باقری، صادقی و... بودن سخنی نیست.
حسین (ع) و حسینیان کشته چند صدباره اذهان کوچک این مومنینند که با ذهن کوچکشان حسینی (ع) می سازند همسطح تفکر و خواسته های دل خود، و همان را هم معیار کرده و دیگران را بدان معیار می کشند و سبک سنگین شان می کنند؛ آنان حسین (ع) را به شمشیرش می شناسند و از او جنگجویی بی محابا ساخته اند که وقت حمله (به امت جدش که از قضا به اصلاح آنان خروج کرده بود)، از کشته پشته می ساخت؟!! حال آنکه حسین ادامه قرآن و پیامبر (ص) است و مکتب جدایی از آنان ندارد و اینان هیچگاه جنگ طلب نبودند و به دنبال فضایی باز، امن و آرام بودند که مکارم اخلاق و زیستنی انسانی - الهی را به نمایش گذاشته و دیگران به بدان ترغیب نمایند و زیبایی ها را به مردم نشان دهند و انسان را شیفته و مرید انسانیت کنند، تا انسان به اصل خویش باز گردد.
+ نوشته شده در یکشنبه دهم آبان ۱۳۹۴ ساعت 9:56 شماره پست: 832
- توضیحات
- زیر مجموعه: مطالب نویسنده
- دسته: دل نوشت ها و نظرداشت ها
- تاریخ ایجاد در 22 خرداد 1395
- بازدید: 2039