من عاشق محمدم (ص) و اگر بشناسندش همه عاشقش خواهند شد

زمانه و روزگار ما به بدترین پاشنه ها می چرخد و به جای تضارب آرا، تحمل افکار و ادیان، مقابله یِ علمی، منطقی و فکری مکاتب مختلف انسانی و دینی، این تقابل به صحنه کوی و برزن کشیده شده و این روزها می رویم که به جای منطق و قلم، شمشیر و شعار آن هم نه در مکتبخانه ها بلکه در خیابان ها بین ما قضاوت کند و این بی منطقی ها ما را به سمتی برده و می برد، که جسارت و بی احترامی به پاک ترین و عالی ترین انسان ها و مفاهیم تاریخ بشر که مورد احترام بسیاری است، در صدر روند تقابل رقبا قرار گرفته و  اندک انسان ها و رسانه هایی در غرب بدون این که حتی محمد (ص)، اسلام و قرآنش را بشناسند، با ملاک قرار دادن گفتار، افکار و رفتار عده ایی مدعی مسلمانی، مورد جسارتش قرار می دهند.

دعواهای بین الادیانی که جایگاه آن در بین متفکرین است، بین افرادی جریان دارد که حتی الفبای تفکر و رفتار انسانی را نمی دانند و به رغم آن به توهین و مبارزه با یکدیگر مشغولند. این روزها بسیار از جسارت به حضرت محمد (ص) می شنویم، یکی قرآنش را به آتش می کشد و یا پاره و لگدمال می کند، یکی کاریکاتور او را به جسارت می کشد و... اما درد اصلی ما این نباید باشد که عده ایی در آنسوی مرزهایِ شناخت او دست به جسارتش زنند که آنان از غیرند و از غیر انتظار زیادی نیست؛ و در حالی که این امر نیز محکوم است ولی دردش قابل تحمل خواهد بود.
توهین اصلی و اساسی به این دردانه هستی (ص) در این سوی مرزهای اسلامی می شود، جایی است که مدعیان او سراسر برایش توهین شده اند، زیرا به نام او، به بند می کشند، خون می ریزند و می کشند، غارت می کنند و می برند، به اسارت می برند و ذلیل می کنند، به بردگی می گیرند و تجاوز می کنند، تحمیل می کنند و برای آزادی انسان جایگاهی قایل نیستند، درشتی می کنند و اخلاق و انسانیت در رفتار، گفتار و افکارشان جایی ندارد، ظلم می کنند و آن را اجرای حدود شرعی می نامند و...
امروز محمد (ص) و اسلامش، مسیح (ع) و مسیحیتش، و یا موسی (ع) و مرامش و... به وسیله ایی در دست سیاست پیشگانی قرار گرفته که به تسویه حساب های سیاسی و... خود با رقبای داخلی و خارجی خود دست زنند. قدرتمدارانی که برای توسعه قدرت خود، کینه ورزانی که برای تسویه کینه های دیرینه خود، زر شناسان که برای کسب مال و ثروت برای خود و... دین را بهانه کار خود قرار داده اند.
  
اما باید گفت که ما همه عاشق محمدیم (ص) و اگر انسان به شناختش نایل آید کسی را نخواهی یافت که عاشقش نباشد. اما کدام محمد؟!! محمدی که تشنه خون نیست، بندی برای بند کردن بندگان خدا ندارد، دلی پر از کینه از دیگران ندارد، نرم خویی و متانت در رفتارش موج می زند، زبان که باز می کند محبت و رحمت است که از کلامش می ریزد، در هرجا که حاضر شود رحمت و فراوانی بر آن مکان و اهلش سرازیر می شود، او را با خشونت و شمشیر قرین نمی یابی، بلکه این کتاب و منطق و سخن است که معجزه اوست، او سرچشمه اخلاق احسن و بخشش و دعاست.
اما بعد از او محمد هایی هم در تاریخ این دین آمده اند که از باب نمونه می توان به محمد بن عبدالوهاب اشاره کرد، که او اسلام را آن طوری که می خواست، فهمید و دنیایی از خشونت، عدم تحمل و شمشیر و زور را بر مومنان و بندگان خدا و رسولش (ص) تحمیل کرده و می کند، پنجه های تیز شده در نتیجه افکار تمامیت خواه،
 مغرور و خشونت طلب  او بر گلوی دیگران همواره قرار دارد، او می گوید یک قرائت از دین خدا وجود دارد و آن هم همین فهم من از اسلام، و تنها این فهم است که باید بر همه غالب شود و در راه این غلبه او حاضر است خون های زیادی ریخته شود و سروزمین های آبادی به ویرانی گراید و... و از این گونه محمدها که در تاریخ این دین نیز بسیارند، بیزارم.

 

+  نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 10:20 AM |  شنبه چهارم بهمن 1393 

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.