سِرّ بهار، چشیدن می تغییر، بروز مستی هوشیاریست

گاه چنان در سرگشتگی و حیرانی ناشی از خواب و ناهوشیاری فرو می رویم که حتی رشته بدیهی ترین ها را نیز از دست داده، پاسخ روشن ترین سوالات همچون زمان (شب و روز، صبح و شام و...)، مکان و یا هستی و چیستی خود را از دست می دهیم، و پاسخی برای هیچ سوالی نداریم، در اینجا کسی و یا چیزی باید به کمک آمده و شاخص دهد تا خود را دوباره باز یابیم.

 عکس هوایی از طبیعت متنوع روستای دزیان شاهرود

بهار و چرخش طبیعت فرصت مغتنم و شاخصی مناسب برای خودیابی، جهت یابی و موقعیت یابی سرگشتگان این خوابگاست، و وسیله ایی مناسب برای اندیشیدن در پیدایش و کارکرد این دنیاست، با کمی مداقه در پیدایش این جهان پی خواهیم برد چرخه هستی را خالقی است یکتا، که برغم یکتایی و بی همتایی اش، هرگز نخواسته وحدت و بروزی یکدست را بر این جهان تحمیل کند، یعنی گرچه او همه چیز را در کُنه ذاتش یکدست و در یک پهنه و فرکانس خاصِ حقیقی اش، واحد و یکرنگ می بیند، اما نخواسته در چشم تنوع و تکثرخواه بشر، این وحدت، خسته کننده، ملال آور و مشکل آفرین شود و لذاست که نزد خالق این جهان، تنوع، تکثر، گونه گونی، تفاوت و... امری پذیرفته شده و رسمیت یافته است، گرچه حقیقت کل جهان واحد، با ماهیتی یگانه، و از وجودی یکتا سرچشمه می گیرد، ولی نمود، نشان و کارکردهایش متکثر، متفاوت و گونه گون است.

در پهنه گیتی، که گرچه رنگ ها از منبع نوری واحد نشات گرفته اند، ولی نمودی از طیفی متکثر و بی پایان از تفاوت را به نمایش می گذارند، و هر یک به رنگی متفاوت و احساسی خاص تجلی می یابند، این یعنی خالق یکتا، تکثر و تفاوت را برای این جهان به رسمیت شناخته و تلاشی نکرده است تا این حقیقت یکتا، نمودی یکتا و یکرنگ هم داشته باشد. بلکه طیف وسیعی از تفاوت و تکثر در نمودها را اجازه بروز و ظهور طبیعی داده است، و انگار می خواهد بگوید "تفاوت و تکثر حق طبیعی دنیا نشینان است"، و برغم واحد بودن حقیقت هستی (که از او نشات می گیرد)، تلاشی در جهت یکدست کردن و وحدانیت بخشیدن این بروز طبیعت از خود به خرج نداده است.

جامعه بشری نیز این گونه است وقتی خداوند در قرآن کریم از "لااکراه فی الدین و..." سخن می گوید، این یعنی آزادی بشر برای اعتقاد به آنچه او را اغنا می کند، زیرا حقیقت خلقت، پرستش خالق را در بر دارد و حال این خلق شده به هر روی که پرستش آغاز کند، همان سو خداوندگارش را هم خواهد یافت، که در ملک هستی هرگز نقطه ایی واجد خلا خداوند وجود ندارد، پس به هر محرابی که روی کنی روی دلبر را خواهی دید که جلوه گری دارد، هر زمان که به پرستش ایستادی، همان زمان او حاضر است که تجلی خالق قطع شدنی و محدود به زمان و مکان نیست.

هدایت بشری این جهان نیز نمی تواند یکدست و جهانی باشد، مگر اینکه این تکثر، تنوع و تفاوت خدادادی، توسط هادی در نظر گرفته و به رسمیت شناخته شود، اینکه هر قوم و فرقه ایی خود و اعتقاد خود را محور قرار داده و منتظر منجی خود برای عقده گشایی ها، رفع حقارت ها، گرفتن انتقام ها و... و تشکیل حکومتی یکدست جهانی که در آن دین، مرام و اعتقادشان محور هستی قرار گیرد، انگار دچار خدشه است، اینکه هِندوان منتظر منجی خود باشند تا جهان را هندو کند و یا یهود که منجی اش بیاید و جهان را از اهل یهود پر نماید و فقه و روش آنان را حاکم گرداند، سرزمین ها و حقوق مورد ادعای شان را باز پس گیرد و... کمی بغرنج به نظر می رسد،

منجی این جهان اگر برای کل جهان ماموریت گیرد، باید به اصول و سنت خداوند، و از جمله پذیرش تکثر و تفاوت که یکی از سنن الهی است، معتقد باشد تا بتواند نسخه ایی جهانشمول ارایه دهد، در غیر این صورت نمی تواند نقشی جهانی و چتری بزرگ بر سر همه انسان های متفاوت و متکثر این جهان داشته باشد.

آری شاید سّر حقیقت بهار بروز ضرورت تکثر و تنوع برای این جهان، و تذکر این نکته است، که گرچه به سپیدی یکدست و پر ازدحام برفِ پرسود زمستانی محتاجیم، ولی نگاه داشتن دشتی مملو از تفاوت ها به وسعت این جهان، حتی زیر پوشش چتری اینچنین مفید و سودآور، سپید و زیبا مثل برف نیز سزاوار نیست، و نمی توان زندانی از برف سپید حتی روی زمینیان ساخت، بلکه باید از زیر چتر نعمت بار مثل برف هم بیرون جهید، تا شکوفایی را تجربه کرد.

باید بهار بیاید و به صورت طبیعی و خودجوش به جوش و خروش آورد و مدهوش از می تغییر کند و شاخصی برای تجلی مستی و خودیابی گردد، شاید به همین دلیل است که شایسته می شود این ایام الله را به هم تبریک گفت و از صانع این مبدا، تقاضای تغییر حال خود، به احسن الحال کنیم و در حق همدیگر خیر بخواهیم. لذا در این لحظه خاص، از خالق تکثر و تنوع، بهار و سالی مملو از می و مستی تغییر به خیر و پر از رنگ های شاد و متنوع و مملو از گونه گونی برای تان آرزو می کنم. (شاهرود – 29 اسفند 1395)

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.