میان روز بود که خود را به گناوه رساندم، شهری که برای اولین بار پا بر خاکش می گذارم، خاکی که دل ایرانیان برای حفظ آن در طول تاریخ تپیده است، نامی که هر روزه در پیامک های تبلیغاتی تلفن همراهم، و یا در شبکه مجازی می شنوم که درخواست می کنند، کالاهای خود را از آنها بخریم، چرا که آنها از این بندر، بدون واسطه کالاهای مورد نیاز ما را با قیمت مناسب تامین خواهند کرد!

گناوه که در رقابت با مرز بانه در کردستان، در ورود کالا به کشور به پیش می تازد، و به نظر من این روند روزنه فسادی سیستماتیک و گسترده است که زیر چشم های تیزبین تمام دوربین های امنیتی، چشم های نگران دلسوزان به کشور و روند آن، ناظران از دوست و دشمن و...، به وسعیت یک کشور قاچاق را در ایران ترویج، توسعه و گسترش می دهد و روح فساد سیستماتیک را در شریان های اقتصادی و تامین کالای کشور نهادینه، عمیق و گسترده می کند،

سوالی که وجود دارد این که چرا نباید اجناس مورد نیاز این کشور و مردم از مجاری مجاز و قانونی و پاک و مطهر وارد، و در سیستم توزیع منطقی و حساب شده جریان یابد؟! چه دست هایی در کشور قاچاق، فساد و بی قانونی را نهادینه و گسترش می دهند؟! این دست ها نسوج و شیرازه این کشور را مثل موش های فاضلاب های تهران خواهند جوید، و از درون آن را متلاشی خواهند کرد.

تفاوت ما با امارات و دیگر کشورهای نرمال در منطقه در چیست که این کشورها در اوج تجارت و حضور در قله های تجارت و خدمات جهانی و منطقه ایی، تمام کالاهای وارده و صادره به کشورشان را در مجاری قانونی و شفاف، وارد و صادر می کنند، و سیستم اداری، حاکمیتی و مردم خود را دچار فسادی گسترده نمی کنند؟! و بدین ترتیب با دوری از انحصار و رانت و... ملت های شان به تناسب و برابر از منفعت و بهره واردات و صادرات متوازن بهره مند می شوند، و بدین ترتیب کشورشان را علاوه بر تبدیل به "هاب" و مرکز منطقه ایی و جهانی تجارت کالا و خدمات، به مرکزی امن برای تجارت سالم و سرمایه گذاری بدون فساد، و بی قانونی مبدل می کنند، و در مقابل کشور ما روز به روز به مرکز قاچاق، تجارت غیر شفاف، زیر زمینی، فساد، پول های کثیف و هرگونه خلاف از این نوع تبدیل، و یا در حال تبدیل شدن است.

شیوع قاچاق در چنین سطحی تنها نتیجه ضعف، و نشان دهنده در هم ریختگی داخلی است، و راه مقابله با آن نیز تنها بازگشت به حاکمیت قانون و شفاف سازی روند تجاری و بازگشت آن به روند طبیعی نرمال است، ادامه این وضع تنها به فساد گستردگی و عمق خواهد بخشید.

اینجا در پایانه پذیرش مسافر از جزیره خارک در بندر گناوه، تاکسی ها به نقاط مختلف استان و حتی خارج استان آماده سرویس دهی اند، برازجان، بوشهر، اهواز و...، یعنی مسافران خارک از شهرهای مختلفند که تاکسی ها را به خود جلب کرده اند. اگرچه برای برخی مسافران کشتی مَهبُد که ما را به گناوه رساند، اینجا مبدا آغاز سفری دراز است، ولی برای من مقصد یک اقامت یک روزه است، تا مشتی از گوهر وجود گناوه را بردارم و سفرم را ادامه دهم. و البته مسافر باید سبکبال باشد، تا بتواند سفری راحت تر را تجربه کند، از این رو میان دریایی از اجناس، به قدر یک مشت باید برداشت، ورنه باید گناوه را آخرین ایستگاه سفر اعلام، و به مسیر حرکت مهر پایان زد.

بندر گناوه، بندری است با دو فصل، فصل معتدل که از آبان آغاز و تا اواخر اسفند ادامه می یابد، و فصل گرم هفت ماه باقی مانده سال را در خود دارد، از اینجا می توان در بزرگراه گناوه به برازجان رفت که با طی 88 کیلومتر خود را به آن شهر می تواند رساند، یا راه دیگری که در کوه های زاگرس شما را بعد از طی 213 کیلومتر به شهرستان ممسنی می برد، در عمق لرستان بزرگ، اما نزدیکترین شهر به گناوه بندر دیلم در مرز بین استان خوزستان و بوشهر است که تنها 65 کیلومتر با آن فاصله دارد.

نام این بندر در طول تاریخ تغییر آنچنانی را به خود ندیده است و تنها در لهجه های مختلف شکسته و یا تغییرات آوایی یافته است. اینجا مردمی زندگی می کنند که اساس کارشان کشاورزی بیشتر بر پایه خرماست، و بعد ماهیگیری در خلیج فارس، اما اکنون مهمترین منبع درآمد شهر به تجارت و تبادل کالا تبدیل شده است. یکی از اهالی شهر می گفت در ایام عید نوروز حتی خیابان های شهر نیز پر از چادرهایی است که پذیرای مردمی از تمام شهرهای ایران است که به این شهر کوچک کشیده می شوند، تا کالایی را ارزانتر از شهرهای خود تهیه به زندگی خود تزریق کنند. ساحل شنی گناوه دیدنی و لذت بخش است، همچنین رستواران های آن که غذاهای محلی دریایی عرضه می کنند، حتی رستورانی را دیدم که توسط اتباع بنگلادش اداره می شد، و بلیه ایی به نام قلیان که مرد و زن، جوانان را به سوی خود جلب و جذب می کند تا دور هم جمع شوند و ریه های خود را پر از دود توتون هایی کنند که با طعم های مختلف سینه را برای انواع سرطان و بیماری و بیماری های تنفسی آماده کند.

 گناوه به مراکز خریدش شهرت دارد، که در جریان یک اصطلاح "ته لنجی" که لنج ها را مجاز می کند مقداری جنس از کشورهای دیگر وارد کنند، به یکی مرکز مهم ورود اجناس وارداتی در کل کشور تبدیل شده است، اینکه چرا گناوه این اختیار را برای ورود اجناس دارد و دیگر بنادر ندارند، خود شاید همان داستان قدیمی در کشور باشد، که در کنار تمام توجیهات آورده شده در اسناد تصمیم گیری های کشور، اینجا در سیستم اداری و تصمیم ساز کشور تصمیمات قائم به افراد است،

در زمان سلسله های پادشاهی ایران نیز اگر یکی از نزدیکان شاه در سرزمینی به قدرت می رسید، و حاکمیت بدست می آورد، شیوه حکمرانی، خدمات، کیاست، نفوذش و... با دیگر مناطق متفاوت و منافع و مضار آن نیز کاهش یا افزایش می یافت، لذاست که حاکمیت دکتر محمد مصدق بر شیراز، با جانشین او بر این خطه، کاملا متفاوت بوده است.

این روند را در استان سمنان هم به عینه می توان دید، که چگونه قدرت گرفتن افراد در تغییر روند کشور تغییر ایجاد می کند، این خاصیت حکومت های اقتدارگراست، چرا که در سیستم های دمکراسی اینچنین شدت و تاثیر ندارد، در دوره قاجار مرکزیت ایالت کومش (قومس یا کومس)  باستان با توجه به جمعیت، پتانسیل طبیعی، وسعت، تولیدات کشاورزی و... در اختیار منطقه باستانی بسطام، بیارجمند، جاجرم و البته شهرشتان بزرگ شاهرود بود،

ولی با روی کار آمدن سلسه پهلوی و قدرت گرفتن افرادی مثل "نعمت الله نصیری" در دستگاه حاکمیتی که بعدها به ریاست ساواک نیز رسید، مرکزیت از شاهرود به یک شهر کوچکتر و با پتانسیل های بسیار کمتر از شاهرود، منتقل شد، چرا؟! چون زادگاه افراد متنفذی در حاکمیت پهلوی ها بود، شهری که نه پتانسیل کشاورزی آنچنانی داشت، و نه صنعت، و نه طبیعت آن توانایی تحمل جمعیت بیشتری را دارا بود،

این روند در تخصیص اعتبارات و امکانات، بعد از انقلاب هم ادامه یافت، و اکنون شهر سمنان را به یکی از شهرهای صنعتی ایران تبدیل کرده اند، در حالیکه این شهر نه نیروی کار مناسب داشت، و نه امکانات زیربنایی لازم برای صنعتی شدن، از این رو مجبور شد، جمیعت مهاجر بسیاری را از شهرهای دیگر استان و از جمله شاهرود به خود جذب کرده و اینک باید کشور در محیطی که پتانسیلش را ندارد، برای جبران این کمبودها، این حجم از مهاجرین مسکن، آب و... تهیه و ارایه نماید، وگرنه با اعتراضات مردمی مواجه خواهد شد، این گرفتار شدن در وضعیتی عارض شده است، که تصمیمات بعدی را به دنبال خود خواهد آورد.

این شد برای دستیابی به منابع آب بیشتر، سمنان را مجبور کرد، به آب های ملکی مردم در شهرهای شهمیرزاد و مهدیشهر دست اندازی کند، که از این شهر دارای منابع آب بیشتری هستند، و مردم این منطقه حتی با دادن کشته نیز، توانایی دفاع از منابع آب خود نداشتند، چرا که جمعیت بزرگی از تشنگان در شهر سمنان تشنه آبی بودند که دیگر حاکمیت و دولت اجازه نخواهد داد، اهالی شهمیرزاد صاحب آبی باشند که هزاره ها مالک آن بوده اند، و زندگی کشاورزی آنان به این آب اتکا داشت، چون مصلحت کشور و منطقه و مردمی که برای شهر صنعتی سمنان به امن منطقه آورده شده اند باید سیراب شوند، و این بر باغات شهمیرزاد اولویت خواهد داشت، و همه این ها دست به دست هم می دهند تا برای صافکاری یک تصمیم اشتباه و ناشی از ناسیونالیسم منطقه ایی، توسط یک صاحب منصب و مسئول، عده ای از شهرهای خود مجبور به مهاجرت به سمنان شوند تا کار بدست آورند و عده ایی در شهرهای خود از منابع خدادادی آب خود محروم شوند، تا این مهاجرین به آب خوردن دست یابند و...

چرخه ایی معیوب از تصمیم های قائم به افراد، بدون نگاه ملی و علمی که خسارتش را مردم و کشور می دهند، تا پتانسیل های نبوده را ایجاد و شهری که شهر نیست، شهر شود، و همه بگویند به برکت فلان نماینده، یا فلان آیت الله و یا فلان سیاستمدار، یا فلان صاحب منصب و... شهر ما به فلان امکان دست یافت، و...

 و انگار در این کشور مراکز تصمیم سازی بدون سوگیری های مذهبی، منطقه ایی، قبیله ایی، زبانی و... وجود ندارد که این خسارات را محاسبه کرده، و یا قبل از هر اقدامی این مطالعات را انجام دهند، تا زاینده رود و کل آب های موجود در استان اصفهان، فدای آوردن مجمتع فولات مبارکه نشوند، صنعتی که شدیدا به آب نیاز دارد و باید در کنار یک منبع آب مطمئن و ارزان و البته آبی کم ارزش تر، مثل آب دریا ایجاد شود، تا مجبور نشوند حقآبه صدها هزار کشاورز، و طبیعت بکر استان اصفهان و... را فدای یک تصمیم نابجا کنند، تا کشور مجبور به دستکاری در منابع و پتانسیل های دیگر شهرها، استان ها و... برای جبران نتایج اشتباه یک تصمیم نشوند.

امروز نیروی کار را از شاهرود و...، آب را از شهمیرزاد و... را باید به سمنان برد، تا بتواند ظرفیت لازم را در آن ایجاد کرد، که تصمیم فلان سیاستمدار و یا نیروی متنفذ در حاکمیت ها، اجرایی شود، اگر این صنایع و امکانات در شهرهای استان ها و مناطق کشور، با توجه به جمعیت و پتانسیل های طبیعی آنها تقسیم می شد، سمنان مجبور نبود که نیروی کارش را از استان ها و شهرهای همجوار تهیه کند، و یک عده افراد نیز مجبور نمی شدند از خانه و دیار خود کوچ کنند، و به سمنان بروند تا این شهر مجبور شود، بیشترین حجم مسکن مهر را در خود، در مقایسه با شهرهای دیگر استان، که به طور طبیعی از این شهر پر جمعیت ترند، تولید کند و برای تهیه آب این مهاجرین، مجبور به دستبرد به منابع آب شهمیرزاد شود.

آنچه از سخن مردم محلی در بوشهر بر می آید، گناوه هم احتمالا به چنین روندی گرفتار شده است که از بین بنادر متعدد استان، بیشترین روزنه ورود نسبتا پر حجم، قانونی و شبه قانونی اجناس خارجی را به این بندر اختصاص داده اند، که مردم دیگر بنادر استان و حتی خود شهر بوشهر، هم برای تهیه مایحتاج شان، به این بندر می روند. "شوتی ها" از این شهر به دیگر شهرهای استان بار می برند، و مقصد کالاهای قاچاق وارد شده در دیگر بنادر نیز گناوه است تا در اینجا از عنوان قاچاق تا حدودی پاکسازی شده، و راحت تر به دیگر شهرهای کشور ارسال شوند،

و در این روند است که کلی از جوانان استان مجبور می شوند هزار خطر را به جان بخرند، تا باری را جابجا کنند و در یک حالت تعقیب و گریز دائمی، که در جاده های استان ادامه دارد، جان برکف، بار جابجا کنند، به طوری که بسیاری از رانندگانی مرا در این مسیرها جابجا کردند، از عملیات جیمزباندی "شوتی ها" برای انتقال اجناس قاچاق گفتند، و مرگ هایی که در این مسیر نصیب این جوانان جویای روزی و رزق برای زندگی بهتر می شود، و آلودگی و فسادی که گریبانگیر دست اندرکاران بخش های مختلف در قبال این عملیات بزرگ می گردد و... چرا؟! چون ممکن است فلان مسئول اهل فلان شهر است، و می تواند امکانات را به شهر خود جذب کند، و دیگر شهرها از داشتن چنین "دست بزرگی" در دستگاه اداری و یا حاکمیتی محرومند. این قصه پردرد حاکمیت ملوک الطوایفی در کشور ماست، که قدرت در یک فرایند فاسد بین باندهای قدرت جابجا می شود، و تا این کشور به دمکراسی و حاکمیت مردم و جابجایی قدرت با رای واقعی مردم دست نیابد، از این بلیه خلاص نخواهیم شد.

روزی بساط فساد سیستماتیک و باندی از کشور برچیده می شود که سیستم قضایی مستقل، قاضی مستقل، بانک مرکزی مستقل، ارتش مستقل، و حاکمیتی ناشی از رای مستقیم و واقعی مردم جریان یابد، و یک پیوستگی فساد انگیز بین مسئولین ناظر، مجری، قاضی و محافظ نباشد. در چنین فضای است که انحصار و رانت از بین می رود و تصمیمات ملی اتخاذ خواهد شد، ورنه مردم در کل در یک بازی بزرگ، به خلاف کشیده می شوند، و منابع کشور به تاراج می رود،

در این روند فساد انگیز نه شهمیرزاد مالک آبش خواهد بود، نه شاهرود صاحب نیروی کار و کارخانه خواهد شد، و سمنان نیز به عنوان یک حفره گرداب مانند دائم، مجبور به مکیدن امکانات کشوری است، تا بتواند استواری خود را در حالت نداشتن ظرفیت های طبیعی، جبران کند، و حاکمیت در مرکز نیز اسیر یک بازی چیده شده، تمام سعی خود را خواهد کرد تا این روند تنها به شورش و اعتراض نینجامد، چرا که در حاکمیت فساد و باند های قدرت، راهی برای حل آن نخواهد جست، چون باند های قدرت اجازه حرکت جدی و اساسی را در ابعاد ملی نخواهند داد، و یک شکاف عمیق تنها در وضعی نگه داشته می شود که منجر به شورش و اعتراض نشود.

اینجا در گناوه می توان اجناس را به قیمت های مناسب تری خرید و برد، بازارهای بزرگ ایجاد شده است، و از همه اقشار، می توان مردمی را دید که در شرایط تحریم حداکثری، به کالاهایی دسترسی می یابند که در یک روند معیوب صادرات و واردات به کشور وارد می شوند و مثل دارویی بر زخم های کمبود مردم التیامی موقت می دهد، و کل کشور را در یک فساد پذیرفته شده و شبه قانونی و شبه عرفی شده غرق می کند،

فسادی که بهره برداران اصلی آن دست های بزرگی است که با نفوذترند و به قدرت و ثروت نزدیک ترند، و بدین ترتیب کشور با یک فساد سیستماتیک پذیرفته شده، خو می گیرد و سم بی قانونی، فساد، رشوه، باندبازی، اعمال نفوذ، قدرت طلبی و... را در رگ های کشور همواره تزریق و ماندگار می کند،

و کشور موقعی به خود خواهد آمد که سپاه محمود افغان تا دروازه های دارالحکومه سلطان حسین صفوی در پایتخت ایران در اصفهان پیش آمده است، تن تن اسناد انرژی هسته ایی ایران را از کنارهای پایتخت با کامیون بار می کنند و در جمهوری آذربایجان، ترکیه، شمال عراق، دبی و... تحویل موساد می دهند، تا نتانیاهو در سازمان ملل دزدی موفق خود از قلب تهران را به رخ رهبران دیگر کشورهای جهان بکشد، که ما در قلب ایران و در تفرجگاه آبسرد دماوند هم می توانیم، مسئول مهمترین پروژه های راهبردی ایران را با سلاح گرم در بین محافظین او تک زنی کرده و به سلامت کشور را ترک کنیم و...

وقتی شریان های کشور مملو از فسادی سیستماتیک به نام دور زدن تحریم ها و... می شود، راه هایی باز می شود که در اندرونی قدرت و ثروت، هرکس هر چه بخواهد می کند، و به راحتی آب خوردن در همین روند از کشور خارج می شود و باز با توجه به فساد حاکم بر باندهای قدرت و ثروت، حتی چنین رسوایی آسیب شناسی هم نخواهد شد، و مسئولین امر در یک فساد سیستماتیک، تمام سعی خود را خواهند کرد که در یک پیوستگی ناننوشته، حتی بر این ضعف های آشکار در چشم جهان، پرده افکنده آن را کتمان، لاپوشانی و... کوچک جلوه دهند،

تا همچنان این چرخه فساد و ناکارآمدی ادامه یابد و عده ایی به ثروت و قدرت خود بیفزایند و در این بین مردم شاهد یک گستردگی از ... بوده و گاه دست به اعتراض زنند، و این تنها سوپاپ هشدار نیز با حربه سرکوب بسته خواهد شد، تا مریض با مرض واگیرش به حالت اضطرار نیفتد، و این روند "استخوان لای زخم" باقی مانده و بساطش برچیده نگردد.

اینجاست که آنانکه از بیرون بر این روند فساد نهادینه شده و بزرگ در حد کشور می نگرند، به این نتیجه می رسد که این درهم و برهم ریختگی ها را تنها یک زلزله 9 ریشتری می تواند، درمان کند! و ماشاالله در کشور ما هم رسوبات ظلم و تعدی آنقدر لایه گذاری تاریخی کرده است، که درمان و نسخه بعضی برای این بیمار هم باز خود حکایت دردناکی است، یکی می گوید برای برون رفت از این شرایط بغرنج رضاشاهی باید که استبدادی آنچنانی راه بیندازد، و شرایط را حل کند!

یکی می گوید راه چاره این درد کشتاری عظیم از یک نسل از ایرانیان است که در فساد و تباهی فرو رفته اند تا کودکان آنان را در فضایی سالم پرورش داد، و یک ایران تمیز و عاری از کثافت و بیماری های اجتماعی و فکری و رفتاری داشت، و در واقع نامه را از سرنوشت، دیگری می گوید با اصلاحات تدریجی می توان بر این شرایط رسوا غلبه کرد، و آب رفته را به جوی باز گرداند، دیگری می گوید راه همان سیستم شاهنشاهی است که یک نفر برای همه تصمیم بگیرد؛ و در این بین مردم زیادی از زن، زندگی و آزادی می گویند تا هم زنان (و... به عنوان عقب نگهداشته ترین اقشار) به حقوق خود دست یابند، و زندگی نرمال در کشور پابگیرد و این دو در ذیل آزادی است که دوام خواهد داشت وگرنه دیکتاتوری و حاکمیت فردی در این کشور بارها کشور را به مجد و عظمت رساند، و سپس در نبود آزادی به اوج فساد و نابودی کشانده شدیم. 

 

تا پیش از پیروزی انقلاب، که بسیاری از سنت های ایرانی و باستانی مورد تعرض و تغییر ناشی از این حرکت عمیق و انقلابی قرار نگرفته بودند، مراسم بزرگداشت چهارشنبه سوری [1] ، در یک مسیر بسیار عادی، مثل دیگر بزرگداشت های جاری و ساری در فرهنگ اصیل و باستانی ما ایرانیان، در حاشیه موسم آمدن بهار طبیعت، و بزرگداشت هنگامه طبیعی و فرهنگی نوروز باستانی، و روزهایی چند، در قبل، حین و بعد از آن، مورد توجه عموم بودند، و شب چهارشنبه (سه شنبه شب) آخر سال در یک مراسم آرام و امن، شادمانانه برگزار می گردید،

بدین صورت که، به هنگام غروب، موقعی که سیاهی شب محل زیست آرام و تاریک انسان ها را فرا می گرفت، این شعله های گرم و روشن آتش بود، که ایرانیان را گرد هم آورده، تا شادی را بین خود تقسیم کرده، نیایشی و مراسمی شاد داشته باشند، بدین صورت که خانواده ها به همراه همسایه ها، در یک وحدت و یکپارچگی زیبا، با همکاری هم، چند آتشی را در کوچه ها، با چوب هایی که با مقدارها و اندازه های متفاوت، و در شان قدرت جسمی و توان پریدن شرکت کنندگان، افروخته می شدند، در یک حالت امن و ایمن، و بدون استرس های نابجا، فراهم می کردند، و شعله که خوب گُرّ می گرفت، همه، زن و مرد، کوچک و بزرگ، در صف شده، از روی این آتش ها، که در یک ردیف صاف و تراز شده، با فاصله های چند متری، شعله ور بودند، می پریدند، و چنانچه آتشی بزرگتر از حد معمول و توان پریدن کسی بود، آن ور می داد، و از بعدی اش می پرید و...

و شادمانه این شب، بزرگ داشته، سپری می شد، اشعاری هم همخوانی می کردند، که "زردی من از تو، سرخی تو از من"، "غم برو، شادی بیا، محنت برو، روزی بیا"، "ای شب چهارشنبه، ای کلیه جار دنده، بده مراد بنده" و... و کارهای دیگری که الان دیگر فراموش کرده ام، مراسم معمول دیگر آن شب هم، مراسم کوزه شکنی بود، ظروف کوزه ایی که معمولا کوزه های آب (و یا دیگر ظروف سفالی نگهداری مواد غذایی را شامل می شدند)، که در طول فصول مختلف سال کار کرده، که اکنون شاید کهنه و یا غیر بهداشتی، محسوب می شدند، بر زمین کوبیده شده، و می شکستند، تا برای سال جدید، کوزه ایی نو، آب سرد و تازه ایی را برای خانواده ها، به ارمغان آورد، بعد از مراسم، با ریختن اسپند بر آتش باقی مانده، سعی می کردند چشم زخم را از خود و اهل محل دور کنند، و هنگامی که خانواده ها به خانه هایشان باز می گشتند، فالی گرفته، و هر یک در جمع، شاهد پیشگویی هایی از آینده ایی بودند، که در پیش دارند، به همراه اشعاری که از شانس هر فرد، متفاوت و برانگیزاننده ذهن و جانشان بود، و این همه، شادی و هیجان این شب را صد چندان می کرد.

 در میان انبوهه ایی از همسایگان، که از بزرگ و کوچک، بدون تکبر، و زدن نقاب ساخت شخصیت های کذایی و گاه ناچسب برای خود، مهربانانه در کنار هم، بی توجه به جنسیت، خود را مقید به حضور در این مراسم زیبا می دیدند، و شادمانی را بین هم تقسیم کرده، و با هم بودن دوباره را، در یک شادی جمعی، تمرین می کردند، مهمترین بخش این مراسم گرد آمدن به دور آتش، و پریدن از آن، و شادمانی کردن بود؛

اما افروختن این آتش که صلح و سلامت و شادمانی را به تمام، با خود داشت، بعد از آن دستکاری اجتماعی، که بعد از انقلاب، در اجرای سنن فرهنگی این مرز و بوم، صورت گرفت، اکنون به صورت زخمی وحشی، و دردآور تبدیل شده، که آمدن این شب خجسته، وحشت و ترس را بر دل همه، از مردم گرفته تا دستگاه های حاکمیتی ایجاد می کند؛

نیروهای امنیتی که کنترل شهر را از دست می دهند، آتش نشانی که باید در آماده باش، شاهد آتش سوزی ها و... و حوادث از این دست باشد، بخش بهداشت و درمان، که واحد اروژانس آن باید در آماده باش، و منتظر صدمه دیدگان این شب خطرناک باشد، که حوادثی از جمله قطع دست، یا کور شدن ها و... را درمان کنند و... و شهرهایی که مثل شب حمله، در جنگ خسارتبار هشت ساله با عراق، شاهد صداها و نورهای انفجاری می شوند، که دلهره و وحشت، رهآورد آن است، و...

و لذا همه و همه، این دعا را بر لب دارند که "خدا امشب را به خیر کند"و همواره به فرزندان و اهل خود توصیه دارند که "خیلی مراقب خودت باش" و این است که دلهره و نگرانی، موج می زند، فروشگاه زنجیره ایی محل ما که هر شب تا نزدیکی های نیمه شب باز است، و پذیرای خریداران، امروز سه شنبه، ساعت سه و نیم بعد از ظهر را، زمان تعطیلی خود قرار داد، تا هم کارکنان خود را از این خطر بالقوه دور کند، و آنان خود را تا قبل از شب، به خانه های خود باز گردند، و هم فروشگاه خود را از حوادث احتمالی دور نماید و...

همسایه ایی از من خواست که اگر امکان دارد فرزندش، اتومبیلش را به داخل مجتمع مسکونی منتقل کرده، و در پارکینگ اضافی ما،  بگذارند و... چرا که همه سعی دارند تا امشب خود و اموال خود را به سلامت عبور دهند، و لابد این دارایی عمده خانواده های ایرانی، در کوچه ها دچار حادثه نگردد، من خود نیز که عازم سفری برون شهری بودم، و سعی داشتم، تهران را تا پیش از فرا رسیدن این شب وهشتناک، ترک کنم، که مشکلی در حین عبور و مرور برای ما پیش نیاید، ولی برای ساعت ها در ترافیک قفل شهری، که ناشی از همین فرار دلهره آور به سوی خانه هاست، دچار مشکل شدم، و بعد از خروج از شهر نیز، سعی کردم در مسیر، از میان مناطق شهری و روستایی عبور نکنم، تا ترکش های این مراسم صلح آمیز و شادمانه، که اکنون تبدیل به مراسم وحشت شده و خیابان ها را به مرکز جنگ ترقه ها و بمب های دست ساز تبدیل کرده است، به ما اصابت نکنند.

اما حتی در عبور از روستاهای بخش کیلان (دماوند) نیز، این عبور در این شب وحشت را دچار خطر کرد، چرا که بمب های دستی پرتاب شده توسط چند نوجوان که آن را، یا به طرف همدیگر، و یا در حاشیه جدول کنار خیابان کوبیده، و صدای انفجاری بسیار ترس برانگیز ایجاد می کرد،  فضای نامناسبی را ایجاد، و انسان را مجبور به عبوری سریع تر کرده، تا طعمه هوس هیجان جوانی نگردیده، هر چند در همین منطقه نیز بسیاری از مردم فهیم آن، در حیاط منزل خود، آتش افروخته بودند، و چهارشنبه سوری شادی را برای خود و خانواده، و جمع گرد آمده در کنار آن، تدارک دیدند،

بهترین برخورد جمعی و عمومی با این شب زیبای باستانی را، در میان برخی از مردم شهر سمنان دیدم، که کیلومتر ها در خارج از شهر، در فاصله بین شهر تا شهرک صنعتی این شهر، در کنار جاده و خارج از محدوده عبور اتومبیل های جاده اصلی، حضور جمعی یافته، و گوله به گوله، آتش هایی بسیار، و به تعداد زیاد روشن کرده، و در جمع های مستقل و جمعی زیادی، شب را به آتشِ شادی حضور خود روشن کرده، گاهی آتش بازی ها، و آتش افشانی های آسمانی هم داشتند، که بر زیبایی کارشان در این طبیعت شبانه، می افزود و...،

در خود شهر سمنان هم، در خیابان هایی که ما از آن گذشتیم، و از جمله خیابان مجاهد و نستوه، سید محمود طالقانی، که ما در این خیابان مملو از بناهای تاریخی حضور یافتیم، موردی از ترقه زنی، و بمب زنی مشاهده نشد، و در چند مورد، زیبایی هایی هم حتی دیده شد، و تنی چند از مردم با فرهنگ این خیابان، بر پشت بام منزل خود، افشانه های آتش بازی پرتابی و استانداردی را به سوی آسمان شلیک کرده، که در آسمان منفجر شده، و نور و درخشش زیبایی را در رنگ های مختلف، ایجاد می کرد،

گذشته از این که این دوستان به توصیه و نصیحت هنرمند دلسوز، فرهیخته، مردمدار و فهیم کشورمان جناب پرویز پرستویی، [2] که کمپین عدم استفاده از ابزارهای جدید شادمانی، به نفع احیای رسوم سنتی در مراسم چهار شنبه سوری را، چند سالی است که تکرار و اعلام می کند، و مردم را به بازگشت به همان اصل مراسم افروختن آتش، و پریدن از آن و...، که شادمانی جمعی، و شادی صلح آمیز را به ارمغان می آورد، گوش فرا نداده بودند، اما کارشان کم خطرتر، و در مجموع شب شاد و زیبایی را برای خود و همسایه های خود ایجاد کردند.

در شهرهای دیگر مسیر از جمله گرمسار و مناطق اطراف آن نیز آتش هایی در خارج از شهر دیده می شد، که به اندازه انسجامی که از مردم فهیم سمنان، در این زمینه دیدم، نبود، امیدوارم در این شب شاد، بوته های تازه طبیعت، در این آتش های افروخته ما انسان ها، نسوخته، و از گزند موجبات شادمانی ما به دور مانده باشند، به نظر می رسد مسئولین شهر سمنان در این تمهید اندیشیده شده، و یا حرکت خودجوش مردمی، شب امن و شادی را برای اهل شهر خود فراهم کردند، که جای تقدیر دارد،

که این اندازه برنامه ریزی را در شهرها، و دیگر مناطقی که به صورت عبوری از آن گذشتیم، ندیدم، گرچه عبور ما از آن مناطق، در ساعاتی صورت گرفت که مقداری از شب گذشته بود، و شاید از شدت مراسم چهارشنبه سوری هم کاسته، و یا این مراسم خاتمه یافته بود، و یا به واسطه عبور از کمربندی ها، حتی الامکان وارد شهرها نشدیم، تا ببینیم مردم دیگر مناطق چه کردند، و چطور و چه مقدار شادمانی را، از خطر و مصرف مواد آتش زای وارداتی از خارج کشور، مثل ترقه ها، بمب ها و... دور کرده، و چه مقدار صلح و شادمانی را نصیب دیگران کرده، و یا ترس و دلهره و ناامنی فکری و اجتماعی را به مردم خود افزودند.

آنچه مسلم است بازگشت به شیوه های سنتی اجرای مراسم شب چهارشنبه سوری، و احیای اصل صلحجویانه، آرام، شادمانی برانگیز و افزوننده همبستگی و مشارکت اجتماعی سابق، که شادی و سرور را نصیب زن و مرد، و کوچک و بزرگ ما می کرد، و دوری از خشونت و ایجاد ترس و دلهره در این شب خجسته، می تواند، آرامش و امنیت و سلامت را به جامعه درهم ریخته فرهنگی ما، باز گرداند.    

[1] - چهارشنبه‌سوری یکی از جشن‌های ایرانی است که از غروب آخرین سه‌شنبه ماه اسفند، تا پس از نیمه ‌شب تا آخرین چهارشنبه سال، برگزار می‌شود و برافروختن و پریدن از روی آتش مشخصه اصلی آن است. این جشن، نخستین جشن از مجموعه جشن‌ها و مناسبت‌های نوروزی است که با برافروختن آتش و برخی رفتارهای نمادین دیگر، به‌صورت جمعی در فضای باز برگزار می‌شود.

[2] - پرویز پرستویی با انتشار متنی در صفحه اینستاگرام خود با عنوان «كمپین تحریم چهارشنبه سوری» و درج تصویری از آتش نشانان در روز حادثه پلاسكو، که در اسفند ماه 1395 و بعد از حادثه مشکوک آتش سوزی در ساختمان تاریخی و بحث برانگیز پلاسکو صورت گرفت، نوشت: «از امسال آتش درست می كنیم از روی آن می پریم و شادی می كنیم.

از امسال قاشق زنی می كنیم و به هم شیرینی می دهیم.

از امسال جشن واقعی می گیریم. از امسال در آستانه سال نو خیابان ها را رنگارنگ می كنیم وبه هم عشق می ورزیم.

از امسال چهارشنبه سوری را ایرانی برگزار می كنیم.

از امسال به كودكانمان خواهیم آموخت كه چهارشنبه سوری جشن شادی است.

جشن سپاس از خدای یگانه است نه ترس و وحشت. چهارشنبه سوری جشن ماست.

تك تك ما حتی در برابر جشن های سرزمینمان مسئولیم چون بخشی از تاریخ و فرهنگ ماست.

چهارشنبه سوری امسال، این ملت ایران است كه در حال آماده باش خواهد بود، تا مراقبت كند از خلوت مردان آتش نشان با اندوه چهلمین روز در گذشت یاران عزیزشان.

باشد كه آنشب هیچ حادثه ای این فداكاران دلیر را، بخاطر نجات دیگران، از جمع خانواده شان و خانواده های داغدارشان، جدا نكند.

از دوستان جدید و قدیم تقاضا می كنم این مطلب را آنقدر به اشتراك بگذارید تا سراسر ایران بدانند كه راه و رسم چهارشنبه سوری كور شدن كودكان لرزیدن دل پیرمردها و پیر زنان، زهره ترك شدن مردم نیست.»

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در زیست انسانی و یا مومنانه، و جا...
آیت الله جوادی آملی: مساله حجاب با سرنیزه حل نمی شود، بگیر و ببند اگر بدتر نکند، یقینا حل نمی کند. @...
- یک نظز اضافه کرد در حجاب، یک عدم تفاهم ملت با قدرت...
آیا پرونده ‎رضا ثقتی هم مشمول برخورد مؤمنانه شده است؟! (https://t.me/asrefori) رحمت‌‌اله...