مصطفی مصطفوی

مصطفی مصطفوی

اگر ملّتى انتظار دارد كه هم نادان باشد و هم آزاد ؛
انتظارِ چيزى را دارد كه نه بوده و نه خواهد بود! 

توماس جفرسون

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

اراذل رنگارنگ

"در همه جوامع، و در وقت پریشانی و تردید و تزلزل، یا در دوران گذار و تحول، همیشه اراذلی رنگارنگ از اعماق جامعه برمی‌آیند." 

داستایوفسکی

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

افکار منفی - سقوط ها

گر با هر سقوطی زندگی معنی خود را از دست می داد، هرگز دانه ای به لانه مورچه ای نمی رسید. تنها راهزنی كه دار و ندار آدمی را به تاراج می‌برد، اندیشه های منفی خود او است! 

  کنفسیوس (اندیشمند بزرگ چین)

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

آگاهی، تنها راه رسیدن به آزادی است.

     حیکم اُرُد خراسانی

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

قله توچال به عنوان بلندترین قله حاشیه شمالی تهران، از مقاصد عمده کوهنوردانی است که قصد دارند خود را به محک بلندترین ارتفاع نزدیک به تهران بکشند، راهی که چند مسیر روتین دارد که بیشترین کوهنوردان آن را به عنوان مسیر صعود انتخاب می کنند، مثل مسیر دربند که شاید هفتاد درصد کوهنوردان از این مسیر به قله صعود می کنند، تعدادی هم از مسیر جمشیدیه، مسیر ولنجک، و کمی هم از مسیر پلنگچال به سوی این قله 3964 متری رهسپار می شوند، اما برای دستیابی به این قله مسیرهایی دیگری هم هست، که اگرچه افراد کمتری از آن استفاده می کنند، اما پاکوب های منتهی به قله از این مسیرها نشان می دهد که چه سابق و چه الان کسانی بوده و هستند که از این مسیر به این قله صعود می کنند، و یا به اصطلاح کوهنوردان از آن جبهه به آن حمله کنند."صعود به قله 3964 متری توچال از مسیر شهرستانک


پاییز زیبا و رنگارنگ دره شهرستانک عکس از سمت کاخ ناصری به سمت شهرستانک

مسیری که برای حمله ما در این صعود در نظر گرفته شده است مسیر شهرستانک است به این منظور باید خود را از مسیر جاده چالوس به منطقه شهرستانک می رساندیم و صعود خود را از آن راه آغاز می کردیم و خود را به قله توچال، از مسیر جبهه شمال غربی می رساندیم. زمانبندی این صعود به این شرح است:

چهار و نیم (4/30) صبح حرکت از تهران به سمت کرج برای دسترسی به شهرستانک از مسیر جاده چالوس

ساعت شش و چهل و پنج  (6/45) انتهای جاده منتهی به قصر ناصر الدین شاهی {...} در شهرستانک بودیم.

هفت و شش دقیقه (7/06) حضور و اقامت در قصر ناصری برای صرف صبحانه.

ساعت هفت و پنجاه و شش دقیقه صبح (7/56) حرکت از قصر ناصری، و شروع حرکت اصلی.

ساعت هشت و بیست و پنج دقیقه (8/25) رسیدن به سرچشمه آب های جوشان بالای قصر ناصری.

ساعت هشت و سی و دو دقیقه (8/32) عبور از شیب بالای قصر ناصری و رسیدن به ابتدای جاده ناصری که ناصرالدین شاه از طریق این راه کالسکه رو، به این قصر می آمده است (حرکت ما اینک غربی -  شرقی است) و ورود به دشت و باغات بالا دره، منتهی به یال شکرآب – توچال (که جهت شمالی جنوبی دارد).

ساعت نه (9) رسیدن به یال شکراب – دوپستان و حرکت در امتداد آن از این به بعد شمالی – جنوبی است.

ساعت ده و بیست و شش (10/26) دقیقه انتهای یال شکرآب – دوپستان و چرخش به جهت غربی به شرقی جهت رسیدن به هتل توچال و در امتداد قله شاه نشین.

ساعت یازده و بیست دقیقه (11/20) رسیدن به حاشیه برف های قله شاه نشین (جهت غربی به شرقی دارد).

ساعت یازده و سی و یک دقیقه (11/31) رسیدن به گردنه پشت هتل توچال و ورود به دشت اسکی محوطه تله سیژ هتل.

ساعت یازده و پنجاه و هشت دقیقه (11/58) رسیدن به هتل توچال.

از اینجا به بعد تا قله توچال بین 45 تا یک ساعت مسیر داریم.

مسیر چهار ساعته رسیدن به هتل توچال یکی از راحت ترین مسیرهای صعود به قله توچال است و در واقع حرکت در مسیر دره هایی نسبتن هموار است. مسیری با شیب بسیار ملایم و بدون هر گونه شیب نوردی موثر. این مسیر از شهرستانک تا هتل توچال عبور مارپیچ از بین دره هاست.

ابتدای این مسیر از انتهای دره شهرستانک و پای "قصر ناصری" آغاز می گردد، که تفرجگاه و یا شکارگاه تابستانی برای این شاه خوشگذران قجری بوده است، خاندانی که کشور ایران در زمان این سلسله به کوچکترین وضع خود یعنی نقشه فعلی رسید، و به غیر از بحرین {...} که در سال 1971  (1350 شمسی) و در زمان سلسله پهلوی ها از ایران جدا شد، بسیاری از مناطق ایران در زمان قاجار به باد بی لیاقتی این شاهان داده شد.

یکی از تفریحات شاهان ایران از باستان تاکنون، شکار بوده است که از جمله با آمدن دوربین های عکاسی توسط ناصر الدین شاه به ایران، عکس های افتخار آمیز! شکار این خاندان قجری بر پیکر یوزپلنگ های ایرانی، موجود است، شکاری که انقراض نسل این حیوان باشکوه را تسریع بخشید؛ و در فرهنگ اسفناک کشتار ما ایرانیان از حیات وحش طبیعت ایران موثر بود، و این شرایط رو به رشد نابودی طبیعت ایران، پیامد فقر فرهنگی ما ایرانیان و بزرگان ماست، مایی که طبیعت را از خود نمی دانیم و فردی فکر می کنیم، و از آن سو خود را متعلق به طبیعت نمی دانیم، و همین باعث می شود با آن چنان نامهربان باشیم که طبیعت این کشور در شیب نابودی خود قرار گرفته و متاسفانه به سرعت مسیر نابودی خود را طی می کند.

مسیر صعود به قله توچال از طریق دره شهرستانکه که به صورت خط قرمز تا قله امتداد دارد


نقشه دیگری از مسیر صعود به قله توچال از طریق دره شهرستانکه که به صورت خط قرمز تا قله امتداد دارد


"درخت سیب پاییز دیده - تاریخ تبت تصویر 1396/8/11" 


درخت سیب پاییز دیده - تاریخ تبت تصویر  1396/8/11

پاکوب های بالای قصر ناصری به سمت انتهای دره شهرستانک به سوی سرچشمه آب تاریخ ثبت تصویر 11/آبان/1396
پاکوب های بالای قصر ناصری به سمت انتهای دره شهرستانک 
به سوی سرچشمه آب تاریخ ثبت تصویر 11/آبان/1396

کاخ ناصری در ته دره شهرستانک دیده می شود عکس هنگام ادامه صعود اخذ شده اس
کاخ ناصری در ته دره شهرستانک دیده می شود
عکس هنگام ادامه صعود اخذ شده است 

پایان دره شهرستانک و ورود به رده های منتهی به یال شکرآب - توچال
پایان دره شهرستانک و ورود به رده های منتهی به یال شکرآب - توچال

سنگ ها مثل بعضی سنگ های دامنه دماوند، گاه شکل حیواناتند فرسایش طبیعت سنگ ها را شکل داده و شما تصور دیدن مجسمه حیوانی را می کنید این مثل یک مرغ است که جوجه هایش را زیر بال و پر خود گرفته تا آنها را گرم و امن نگهدارد</span></p>
سنگ ها مثل بعضی سنگ های دامنه دماوند، گاه شکل حیواناتند
فرسایش طبیعت سنگ ها را شکل داده و شما تصور دیدن مجسمه حیوانی را می کنید
این مثل یک مرغ است که جوجه هایش را زیر بال و پر خود گرفته تا آنها را گرم و امن نگهدارد
ابتدای جاده ناصری که شاه قجری با کالسکه آن را طی می کرده به قصر خود می آمده است در انتهای آن می توان یال شکراب توچال را دید 
ابتدای جاده ناصری که شاه قجری با کالسکه آن را طی می کرده به قصر خود می آمده است
در انتهای آن می توان یال شکراب توچال را دید

عکس در حالت برگشت به عقب گرفته شده از طبیعت دره شهرستانک هنگام حرکت به سمت یال شکراب توچال
عکس در حالت برگشت به عقب گرفته شده از طبیعت دره شهرستانک هنگام 
حرکت به سمت یال شکراب توچال

یال شکراب توچال نمایان تر می شود این یال به حالت شمالی جنوبی امتداد دارد و ما به صورت غربی شرقی به سوی آن در حرکتیم پاکوب های باستانی همچنان قدوم ما را در مسیر هدایت می کند

>تله کابین باشکوهش رنگ جلا بزنیم که در باران و برف و آفتاب از بین نرود
"زیبایی در نهایت خود در هتل توچال 

"طراحی مناسب هتلی کوچک را فضای داخلی بزرگی می دهد که باور کردنی نیست که این هتل کوچک اینقدر فضای داخلی فراخ داشته باشد"
طراحی مناسب هتلی کوچک را فضای داخلی بزرگی می دهد 
که باور کردنی نیست که این هتل کوچک اینقدر فضای داخلی فراخ داشته باشد

"حیوانات باشکوهی که روزگاری مثل گله های گوسفند بر این کوه های بلند می چریدند و می دویدند و به آن زندگی می بخشیدند اما اکنون نسل آنان برداشته شده و جز عده ایی قلیل همه را شکار کرده و خورده ایم، این است که می گویند" s

"هتل باشکوه و زیبای توچال با نمای چوبی اش که چوب هایی اعلا در آن استفاده شده ایستگاه 5 هم به همین زیبایی است ولی در بی توجهی این نمای زیبا در حال از بین رفتن است
افی است شما با 25 هزار تومان خود را با ایستگاه هفت توچال برسانید اینجا این تله سیژ شما را به هتل زیبای توچال مجانی خواهد برد



به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

سال 1366 حوادث خطرناکی را در بر داشت، مرحوم مادرم بعد از کلی عز و التماس و توجیه بالاخره موفق شد به مرحوم بابا بقبولاند که واجب المکه شده و حج بر او هم واجب شده است و باید به حج بروند، و بابا هم بعد کلی مقاومت اکنون تسلیم شده بود، عازم حج شدند، البته در زمان اعزام آنها به حج، ما در جبهه بودیم و در همان جبهه بودیم که در تاریخ 9/مرداد/1366 خبر آوردند که آل سعود به زائران کعبه در مکه حمله ور شده و در جریان راهپیمایی برائت از مشرکین آنان را کشتار کرده است، کلی نگران آنها بودیم که بالاخره خبر آمده که هر دوی آنها از این معرکه جان سالم به در برده اند و مرداد ماه بود که بعد از بازگشت شان از حج بود که به مرخصی رفتم و آنها از حوادث تلخ آن روز گفتند.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

15 مرداد ماه 1399 نخست وزیرهند (جناب آقای نارندرا مودی) بالاخره به یکی از شعارهای پر طمطراق سیاسی - مذهبی هندوهای افراطی عضو "سنگ پریوار" جامه عمل پوشاند، و پیروزمندانه در برابر چشم میلیون ها انسانِ متحیر، شاد، غمگین و...، سنگ بنای خانه ایی را به نام "محل تولد خدای رام" در شهر فیض آباد، در ایالت اتارپرادش هند نهاد، که 400 سال قبل، مسلمانانی فاتح، خانه ایی را به نام الله، در آن بنا نهاده بودند، و امروز ویرانه های آن بنای سقف فرو ریخته شده توسط نمایندگان خدای رام، شاهد رویدادی تکان دهنده، و البته تکراری در تاریخ بشر بودند، و نقطه عطفی در رویارویی نمایندگان مختلف خداوند بر زمین، رقم خورد.

و یک هندوی افراطی که سال ها برای به مرحله عمل رساندن این شعار، کشتارها و ویران گری های زیادی را در کسوت یک عضو گروه RSS، رهبری کرده بود، اکنون در کسوت نخست وزیر هند، به خوشه چینی سیاسی از این کِشتُ کار سنگدلانه نشست، و سنگ بنای معبد خدایی را بر ویرانه های خانه خدایی دیگربر زمین نهاد، حادثه ایی که برای تحقق آن، و رسیدن به چنین روزی، و مهیا شدن مقدمات انجام چنین مرحله ایی، دو دهه است که از اقلیت مسلمان به تعداد زیاد، توسط اقلیتی افراطی از اکثریت هندو کشتار می شود.

اما سوال جدی که بعد از این پیروزی یاران خدای رام، بر یاران خدای الله، باقی می ماند این که :

تا به کی باید نمایندگان خدا، به نام او، در نبردی سنگر به سنگر، برای فتح زمینی باشند که به واقع از آن خداست، و به انسان هدیه شد، تا بر آن زندگی کند، نه جنگ؛ و در این میان انسان های بیشماری زیر سم ستوران راهوار جنگی مردانی له شوند، که خود را نماینده استیفای حقوق خداوند می شمرند، و این که چه کسی باید بدین نبرد آنان در این جهان پر از ظلم پایان دهد، آیا خود خداوند، و یا اینکه، این ما انسان ها هستیم که باید بدین نمایندگی ها، و در نتیجه چنین نبردهای بی منتهایی، در تاریخ بشر مهر ختم زنیم؟!

نارندرا مودی در آیودیا

طرفداران خدای رام، یکی از اقلیت ها را به درخت بسته اند و امر می کنند به او به قول ما مسلمانان شهادتین را بگو 

یعنی بگو "درود بر خدای رام" در حالی که خدای رام خود در این در این سوی کاریکاتور زانوی التماس زده و از طرفدارانش

می خواهد که "لطفا به نام من این همه ظلم نکنید!"

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

محرم که می آید خود به خود، بسان موجودات شرطی شده، فضای مصیبت بارمان دوچندان می شود، اما حقیقت آن است که بیشتر از محرم و عزای حسین (ع)، که حقیقتن تراژدی بزرگی بود، در محرم و عزای خود غرقیم و جا دارد حسین (ع) هم، چون پدرش علی (ع)، بر حال و وضع ما بگریند، زیرا این روزها اهل اسلام برای درک حال اسلام و مسلمانی، و آنچه بدان گرفتار آمده، نیاز به بازخوانی ماجرا و تراژدی محرم حسینی (ع) سال 61 هجری ندارند، و برای درک مظلومیت اسلام و مسلمانان لزومی به بازگشت و بازخوانی خاطرات 1400 سال قبل نیست، که آنچه آنروز گذشت تمامن با شدت تمام در حال تکرار است و شرایط جهان اسلام، مسلمانان و مسلمانی چنان اسفناک، "محرمی" و "عاشورایی" است که سال هاست عاشورا و هرزه کاری های قوم بوجود آورنده اش، هر روزه بر مسلمانان و اهل ممالک اسلامی می گذرد و بر این مردم مظلوم در تله گرفتار آمده تکرار می شود، این روزها براحتی می توان حوادث عاشورای سال 61 هجری را به چشم خود دید:

همان سر بریدن ها،

همان تشنه و گرسنه نگاهداشتن ها،

همان اسارت ها و به یغما بردن ها و برده کردن و فروختن انسان ها در بازار خریداران،

همان حیله و تزویرها، و کنار هم آمدن مثلث زر، زور و تزویر،

همان دیکتاتورها و گروه حامیان چاپلوس و بله قربانگوی شان،

همان غارتگران بیت المال و اموال به تاراج رفته مردم مظلوم،

همان مفتیان بی فکر و همراه و همکار و جاده صاف کن ظلم و ظالم،

همان قضات حکم به ناحق دهنده، که چشم و گوش به دهان ظلم و ظالم سپرده اند، و منتظرند رای و حکم شایسته و بایسته را از زبان و یا حتی نه، از منویات دل دیکتاتور و یا چهره مستبدی، حدس زده و علیه متهمی که در محکمه اشان گرفتار آمده، مستقلانه؟!! رای صادر کنند،

همان بستن دهان معترضین که این روزها با سرب داغ پر می شود، چرا که دیگر استفاده از شمشیر از مُد افتاده است، و به جایش ابزار بهتر و دهشت آفرین تری آمده است.

همان عوضی ها که خود را امیرالمومنین و... می خوانند و بر جایگاه و مسند رسول خدا (ص) خود را جا زده اند، و همچنان وقاحت را از حد گذرانده و مدعی به جانشینی اند و خود را مختار به صدور هر حکم و هر دستوری می بینند،

همان منبر نشینانی که تنها حساسیت شان کلمه ایست که حس کنند علیه خلیفه حاکم گفته می شود، تا بر گوینده و آن کلمه جمعن بشورند و غوغا بپاکنند، به حال خلخال پای زن یهودی که هیچ، اگر تمام ناموس مسلمانان و مردمی که در کشورهای اسلامی زندگی می کنند هم به نام خدا و به کام ظلم به تاراج برود، تکانی نمی خورند و بر منابر رسول خدا (ص) آرام وعظ و خطابه می کنند؛ و اگر جهانیان هم از مشکلات و تجاوز و غارت و ظلم و فساد و خونریزی و جنایت و نابرابری و دورویی و دروغ و... در خون خود بغلتند، گرده خاکی بر عبای بلند و گران قیمت شان که از پشم های بسیار قیمتی بافته شده، نمی نشیند و زُنّار بر کمر بسته، بر منابر رسول خدا از مدینه النبی تا قاهره و مغرب و مراکش، و از آنجا تا واشنگتن و مسکو و کوالالامپور، و از آنجا تا دهلی و اسلام آباد و سمرقند و بخارا و کابل و... نشسته و مدهوش از بلندی منابرشان، و عده ی مردمی که گوش های کَرِشان را به آنان سپرده اند، به وعظ و خطابه ی معمول مشغولند و به تحکیم شرایط خود اشتغال دارند.

و مردمی که در این بین البته همه برای آنهایند، اما نیستند؛ نادیده انگاشته شده و در استضعاف فکری و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی، در خون و مشکلات خود غرقند و انگار هیچ مائده آسمانی از جمله دین و آیین و مرام و مسلک و اخلاق و انسانیت، برای آنان از آسمان نازل نشده و به حال خود رهایند تا مگر منجی بیاید و چند صباحی به او مشغول شوند و باز آش همان آش و کاسه همان کاسه.

حال با این شرایط نمی دانم :

با حسین (ع) و قافله اش باید همنوا شوم،

یا با خون های گرمی که این روزها بر زمین نفرین و لعنت شده ما می ریزد،

و یا با فریاد ضجه های مظلومانه اسرای دربند ظالمین که دیگر چشم هاشان برای روئیت آزادی به درب ها مانده و سفید و کور شده، و دیگر از آزادی خود ناامید شده اند و مرگ را هر لحظه آرزو می کنند،

و یا با آنهایی همنوا شوم که زیر مسابقه تهیه و استفاده از سلاح های جدید، دارند له می شوند و سفره هاشان یا از خاک فرو ریخته سقف خانه هاشان قابل استفاده نیست و یا آنقدر سفره ها کوچک شده، که بر گرد آن حتی همگی جا نمی شوند و نمی توانند جمع باشند و لقمه ایی به آسودگی بخورند و آب سردی بر گلوی خشک خود برسانند.

دیگر مانده ام :

مانده ام که در مواجهه با همنوعی که از دو چشم کور است، بگویم، خوش به حالش، یا خوش به حال من که از نعمت دو چشم برخوردارم؟

مانده ام که در مواجهه با یک انسان عقب مانده ذهنی، بگویم خوش به حالش، و یا خوش به حال من که صاحب عقل و هوشم؟

نمی دانم خوش به حال اوست، یا خوش به حال من است، خوش به حال اوست که نمی بیند و نمی فهمد، و یا خوش به حال من، که می بینم و می فهمم. راستی، خوش به حال کیست؟

 

در محرم و عزا غرقیم، و باز بر محرم حسین می گرییم
در محرم و عزا غرقیم، و باز بر محرم حسین می گرییم

 

 

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

 از تو دور شدم!

فاصله ها هر روز بیشتر می شود!

گاه بر می گردم، 

به شکافی می نگرم عمیق، که هر روز بینمان، عمیق تر می شود و..

گاه احساس بیگانگی، گاه احساس یگانگی، گاه دوری و گاه نزدیکی و...!

گاه دیدن و گاه ندیدن، گاه شناختن و گاه نشناختن و..!

اما این دوری و نزدیکی ها هم خود زیبا و پر معناست!

سیری ست در سلوک تو،

برای ساختن بتی با شمایلی، نزدیکتر به حقیقتت،

در ذهنی جستجوگر، و قهار در سازندگی ها!

ساختن بتی برای پرستش، راز و نیاز کردن، گفتن و شنیدن، خواستن و گرفتن و...

از تو که سبب سازِ ساختِ هر بتی شدی!

سازنده ی بتکده های بیشماری، به وسعت دنیایی از بت سازی ها و بت پرستی ها،

در دنیایی به وسعت سرگردانی ها، و ندانستن ها و دانستن ها، روشنی ها و تاریکی ها و...!

در این بازار پر شُور و شَرِ بت سازی ها و بت پرستی ها،

باز این تصویری از توست که در تمام بتکده ها جولان می دهد،

تو خود سبب سازِ ساخت بتخانه های پر شماری، که مملو از بت هایی با شمایل گوناگون هر روزه ساخته و یا ویران می شوند!

گاه من نیز می خواهم بُتگری باشم، بت تراشی، یا نه بت شناسی در قواره ی کوچک خود،

اما برای فرار از بتگری ها، از تو دور می شوم،

تا اینجا، در این دور دست ها، گاه شمایی از حقیقت تو را، میان گردوخاکِ حضورت، بهتر از زمانی ببینم که در تو و این خاک های برخاسته از حضورت غرق بودم!

و میان دست و پایت وول می خوردم،

سعی می کردم تا تو را به نحوی از نزدیک لمس کنم،

در حالی که تو قابل لمس، در این نزدیکی ها، حداقل برای من نبودی و اکنون هم نیستی!

که اگر بودی، این همه بت سازی ها از برای چه بود؟!

در نبودت هست، که عُشاق از تو بت ها به شمایل های بسیار می سازند!

دیگر نمی خواهم تو را لمس کنم!

می خواهم دور بایستم و تماشایت کنم!

همواره در تو و فکرت غرق بوده ام،

حتی اکنون نیز در این دور دست ها، از فکرت خلاصی ندارم،

غرق شدن ها، حجاب دیدارمان بود،

در این شیدایی ها نتوانستم تو را آنطور که هستی ببینم!

بگذار در این دور دست ها، کمتر صدایت را بشنوم!

یا صدای آنانکه، سعی می کنند، صدای تو را تقلید کنند،

آنان که در هیاهوی خود،

صدای نیمبندی که از تو می رسید را هم گُم و گُور کرده اند!

می خواهم کمتر از تو بشنوم!

می خواهم کمتر تو را ببینم!

می خواهم ذهنم را از تو پاکسازی کنم،

تا دوباره اگر شد،

تو را در خود آنطور که هستی بسازم،

تو را از پیرایه هایت پاک کنم،

می خواهم تو را از کسانی که خود را، تو جلوه می دهند، پاک و مجزا نمایم؛

می خواهم از تو دور بایستم، تا کمتر جزئیاتت را ببینم،

بلکه کمتر درگیر حواشی ات شوم، کمتر دچار سوال و پرسش شوم، کمتر درگیر تردیدها و ناروشنی ها شوم،

تا بلکه با کلیت وجودت ارتباطی گیرم،

آنرا بشناسم، در ذهنم ترسیمت کنم و...

رفتارت را، وجودت را، طول و عرضت را و... تمیز دهم.

حقیقت تو را از ورای حواشی و جزئیاتت درک کنم،

بگذار گرد و خاکِ عبورت را، در این معرکه ی عبور کنار زنم،

تا بلکه تو را بتوانم پاک تر، از آنچنان که می نمایی، در ورای ابرهای برخاسته از گرد و خاک عبورت و مرورت ببینم، و درک کنم.

من تنها مشتاق دیدارت نیستم!

دلباختگان دیدارت بی شمارند،

ناشناختگانت بس بیشتر،

جستجوگرانت پر شمار،

گم گشتگان وادی ات به عددی بزرگ،

"هیشکی ندیدم تو نَخِت نباشه"

دوست و دشمن از تو می گویند،

بسیاری تو را از این که می نمایی مبرا می دانند

عارفی واصل، به تاکید می گوید :

"مصطفی! این که می بینی او نیست! مبادا اینرا به حساب او بگذاری، حساب او از این ها به دور است".

اما تو کیستی که هرکه جانی گرفت، تو را در ذهن خود می سازد و از تو بتی ساخته، در او غرق می شود، و در عشق تو، به او می نگرد، و ابیاتی از دل برای تو، در وصف او می سُراید؟!

بتکده ها از زیبایی و زشتی های رُخ تو رونق دارند،

میخوارگان، قهارانه به عشق تو می نوشند و..

خونریزان به عشق تو نهرهای خون جاری می کنند و...،

ظالمان به عشق تو، و در تکرار تجلی قدرت تو، ظلم و جور را به اوج می برند و...

عدالت پیشگان، می خواهند تجلی تو باشند و...

مهرورزان به عشق تو مهر جاری می کنند، و مهر را در تو تعریف و بیان می دارند و..

اهل زیبایی، زیبایی را با تو ترسیم می کنند، بهشتی به وسعتِ خلقِ تمام زیبایی هایی که در ذهن خود تَصوُّر می کنند و... می سازند،

نهایت زشتی را، در زمانِ لقای تو ترسیم می کنند، جهنمی به وسعت توانایی خَلِق درد و رنج توسط تو و...

اهل درد منتهای درد را در گاه حضور تو می سازند،

جهنمی به وسعت قدرت بی پایان آزار و شکنجه دهندگی تو، و...

تابلوها رنگ و بوی تو را بر بوم، با رنگ هایی متنوع خلق می کنند و..

تو معنی و مصداق هر اوجی، خوب و یا بد!

مطلق هر چیز را، در معرکه ی جولان تو می بینند، خوب و بد، زشت و زیبا، جذب کننده و فراری دهنده و...

اندام های تجلی ات، به لطافت خود، روزگار لقا را برای هر دیوانه ی لقایی، ترجمان انتظاری شیرین است و...

خَشمت به سختیِ سخت ترین ها، در هر خصومتی بروز و ظهور دارد، و تو را در میان ناله و فریاد خشم دیدگان و خشم گیران، ظلم دیدگان و ظلم کنندگان، دادخواهان و بیداد کنندگان و... می بینم، هر دوگانه ایی جلوه ایی از تو در خود دارد و...

می خواهم کماکان دور بایستم،

تا در این تضادها بلکه تو را آنگونه که واقعا هستی ببینم؛

تو را در گَرد و خاکِ برخاسته از حضورت گم کرده ام!

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

ابراهیم رئیسی پدیده ایی عجیب و غریب، دولتش نیز متشکل از نیروهایی چُنین است، آقای خامنه ایی برای حفظ آبروی پست راهبردی "ریاست جمهوری"، که خود نیز روزگاری بر این کرسی، هشت سال تکیه زده بود، نباید اجازه می داد شرایط به سمتی برده شود که با دخل و تصرف و مهندسی انتخاباتیِ شورای نگهبان، افرادی مثل رئیسی و احمدی نژاد، این جایگاه مهم، در تاریخ آزادیخواهی و جمهوری خواهی مردم ایران تا این حد به ابتذال کشیده، و آنرا تَنَزُل مقام دهند.

دوران رهبری بنیانگذار ج.ا.ایران، که او خود هرگز بر هیچ کرسی رسمی در زمان زندگی و رهبری خود تکیه نزده بود هم، هرگز رئیس جمهورهایی در این سطح نازل به خود ندید، و در مقابل، مردانی بسیار کارآزموده تر، و وزنه هایی بسیار سنگین تر، بر این مقام انتخاب شدند و بر این کرسی تکیه زدند، که هر کدام دارای تفکری عمیق، سنگینی سابقه، استحکام شخصیتی و... بودند، و غیر قابل مقایسه با اینان، که این روزها "ریاست جمهوری" را تَنَزُل شان و مقام داده اند.

 میزان توانایی اندک علمی و شخصیتی اینان، بی ریشه و بنیان بودن تفکر شان در اذهانِ بسیاری از ایرانیان، اقلیت بودن تفکری که آنان بین اکثر ایرانیان از آن نمایندگی می کنند و... سبب به ابتذال کشیده شدن چنین مقامی مهم، و خدشه به کشور گردید، مقامی که وجودش در سیستم جمهوری، آرزویی تاریخی برای مردم آزادیخواه و جمهوری خواه ایران بوده و می باشد؛ وجود پُست ریاست جمهوری به عنوان یکی از معانی و وجه بروز جمهوریتِ قانون اساسی است، عصاره زحمت و تلاش، شهادت و ایثارِ جان و مال مبارزین بیشماری، در تاریخ آزادیخواهی ایران و ایرانیان از مشروطه تا کنون بوده، و سابقه ایی به درازای بیداری یک ملت دارد.

اما از آن اوج بلند، امروز به کجا رسیده ایم :

یکی گفت : "علت شکست دولت ابراهیم رئیسی در تمام زمینه های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، بین المللی و... نداشتن "آدم" (رَجُلِ اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و...) در دور و برش است."

دیگری پاسخ گفت : "او خود آدم (رَجُل) و نیروی خاصی در سیستم نبود، و سابقه ایی قابل توجه در امور کشور نداشت، که تربیت، تجربه و دانش کشورداری داشته، و در نتیجه در این جایگاه نیرویی برای خود تربیت کرده باشد، تا وقتی در چنین جایگاهی قرار می گیرد، به او در انجام طرح ها و پروژه هایش کمک کنند و... محمود احمدی نژاد نیز در حد و اندازه یک استاندار بود، که رئیس جمهورش کردند، رئیسی حتی در حد و اندازه احمدی نژاد هم نبوده، و نیست، چرا که نه تحصیلات کلاسیک، نه زرنگی و کیاست، و مُخِ فهم سیستمی در کشورداری و... دارد، لااقل در حد احمدی نژاد هم نیست، چه رسد به دیگر روسای جمهور اخیر، احمدی نژاد برخی توانایی های فردی داشت، رئیسی از این نیز برخوردار نیست، و مردم و دنیا، جمهوری اسلامی را با داشتن چنین رئیس جمهوری با کادر هیات دولتش مسخره می کنند و دست می اندازند، او در حد نیرویی ضعیف با آرزوهای بلند می نماید، که انگار او را آورده اند، تا ضایعش کنند، و باد غرور را از دماغ متکبرش خالی کنند و..."

بله در جامعه از روند موجود، و افراد سکاندار آن، چنین ارزیابی وجود دارد.

 رو کشیدن افراد بدونِ سابقه ایی موثر در امور کشور، برای مهمترین پست ها در نظام سیاسی، اقتصادی، فرهنگیِ و... کشوری در اشلِ ایران، توسط شورای نگهبان، در حالی که چشم منطقه و دنیا به ایران است، تا همچون دیگر کشورهای صاحبِ تمدنِ دیرپا، مثل هند، چین و... و بسیاری از کشورهای صاحب تمدن دیگر، خودی نشان دهد و...، اما این شیوه چینش قدرت ها در کشور، خسارات بزرگی را، به وجهه داخلی و خارجی کشورمان وارد کرده است.

و ادامه داد: "حتی کشورهای همسایه نیز ناتوانی های مسئولین ایران را، مایه برنامه های طنز و کمدی سیاسی – اجتماعی خود کرده اند، نمونه اش همین تلویزیون دولتی ج.آذربایجان است، که اخیرا چنین کرد، و ناتوانی های حسین امیر عبداللهیان وزیر امور خارجه ایران را به طنز کشید و... [1]

فیلتر خفه کننده شورای نگهبان برای بالا کشیدن امثال احمدی نژاد، رئیسی و... باعث شد، بسیاری از اکابر میدان دیده، صاحب سبک، صاحب تفکر، صاحب کادرهای آزموده و... در کشور حذف و قربانی حضور اینان در قدرت شدند، و شرایطی در کشور ایجاد شد، که در نتیجه این مهندسی انتخاباتی، امروز نه مردان اقتصاد این آدم، مرد اقتصادند، نه مردان سیاست او در سیاست سابقه و تخصصی دارند، نه مردان فرهنگ او در فرهنگ حرفی برای گفتن دارند، نه مردان دیپلماسی او حرفی برای گفتن در عرصه دیپلماتیک جهانی و منطقه ایی دارند و... خسارتش نیز بی کم و کاست به جیب ایران و ایرانیان هر روزه واریز می شود.

امروز بر خلاف تمام شعارهای انتخاباتی رئیسی، و تیم چند نفره همکارانش در مناظرات و مبارزات انتخاباتی با رقیب، شتاب باور نکردنی در فروپاشی اقتصادی (گرانی، تورم، بی ارزش شدن ارزش پول ملی و..)، اجتماعی، فرهنگی و... را شاهدیم، و حتی امنیت و منافع ملی ایران، در خطر قرار گرفته، که خدشه وارد شدن به بنیان اساسی تمامیت ارضی (حمله پاکستان، طالبان به خاک ایران و...) و... را یکجا در این دوره شاهدیم.

و اخیرا در سالروز پیروزی انقلاب 57 ، وزیر ارشادِ این مرد، در 16 بهمن 1402 مدعی شد [2] : "حجاب مهم‌ترین سنگر گفتمانی ما در مبارزه با غرب است". حرفی ناپخته و بی اساس. کسی در بین مشاوران این آقایان نیست که حرف های آنان را سبک سنگین کند، و به این مرد سکاندار عرصه فرهنگ کشور متذکر شود که عرصه فرهنگ عرصه مبارزه و سنگربندی نیست، ادبیات، سخن، اهداف، دغدغه ها، گفتمانِ و... اهل فرهنگ چیز دیگری، به غیر از این است که در گفتار و تفکر او می آید. در دلِ فرهنگ و اهل آن باید تساهل، تسامح و مدارا را جُست، نه مبارزه، جنگ، نبرد و سنگربندی!

وزیر فرهنگ و ارشاد ایرانِ بزرگ، باید "آسایش دو گیتی" را در "با دوستان مروت، با دشمنان مدارا" و... دیده، و به جامعه خود نیز چنین راهبردی اساسی را تزریق کند، نه اینکه خود عَلَم مبارزه با این و آن را برداشته، و به خود ماموریت مبارزه فرهنگی با تمدن غرب را بدهد.

 در شرایطی که زنگ های ویرانی، فروپاشی و یا سقوط فرهنگی – اجتماعی، میهن مان با این آمار بالا و باور نکردنی از میزان طلاق بین زوج های ایرانی، نرخ پایین زاد و ولد، نرخ بالای مهاجرت و ترک ایران، نرخ پایین ازدواج و تشکیل خانواده، نرخ بالای فقر، فساد، بیکاری و... تهدید می کند، شرایط اقتضا می کند، که جناب وزیر فرهنگ، کار مبارزه با این و آن را به کناری نهاده، و به حال وخیم فرهنگی - اجتماعی کشور خود متمرکز شود، ریشه معضلات فرهنگی کشور را بشناسد، برایش راه حلی اساسی و در شان یک وزیر فرهنگی پیشنهاد داده، برای درمانش راه حل جُسته و در مسیر اصلاح این وضع حرکت کند، وقت و انرژی و سرمایه کشور و خود را در مبارزه با غرب و... به هدر ندهد.

وزیر فرهنگ ایران باید بداند، جایگاه و روش اهل فرهنگ و ادب، در حضور در سنگر و مبارزه نیست، کار فرهنگی بر بنیان میراث ماندگار فرهنگی کشور، خلق آثار هنری، و سخن فرهنگی با ملت و اهل دنیاست، و او باید پایه گذار آرامش و سلامت جامعه، و تسلی دهنده دردهای فرهنگی آن باشد، وزیر فرهنگی که خود با ادب و فرهنگ کشورش بیگانه باشد، سخن از "مبارزه" در فرهنگ می گوید، در حالی که عرصه فرهنگ، عرصه خَلقِ هنر و بیان سخنِ ماندگارِ ادبی و فرهنگی است.

 ایرانیان حتی در دوره اشغال نیز مدارا و خلق آثار فرهنگی را به عنوان شیوه مواجهه با مهاجم در پیش گرفتند، و دشمنان نظامی، سیاسی و مذهبی خود را از این طریق به زانو در آوردند، و با همین شیوه های غنی فرهنگی، آنان را در جامعه ایرانی هضم و همراه کردند، و اصلاح شان نمودند، مغولان، اعراب و... مهاجم، همه در برابر فرهنگ غنی ایرانی بالاخره زانو زدند، و بعد از یک ویرانی و اضمحلال که بر ایران حاکم و تحمیل کردند، خود توسط فرهنگ غنی ایرانیان اصلاح و تربیت شدند، و به ایران سازی و هنر و فرهنگ ایرانی روی آوردند، با تکیه بر غنای همین میراث فرهنگی – اجتماعی ایرانی است که ایران ماندگار گردید و تا کنون عمر به درازا دارد.

بر همین اساس و راهبرد هم می توان، دوباره درخشش ایران را شاهد بود، ورنه آوردن "جنگ" ، "مبارزه" ، "سنگربندی" و ادبیات و راهبردهایی این چنینی به عرصه فرهنگ، کاری بیهوده، و عملی از پیش نخواهد برد، و گریز و فرار نیز ایجاد خواهد کرد. کِی باید تصمیم سازان این کشور به این مرحله از تفکر و عقلانیت برسند که عرصه ی فرهنگ، اقتصاد، سیاست، دیپلماسی و... را از فرهنگ و ادبیات "مبارزه" و "سنگربندی" و... بیرون کشیده، و کار مبارزه و سنگرسازی و سنگر نشینی را به نظامیان و اهل امنیتِ کشور بسپارند؟! و به وظیفه، راه و روش اصولی و تخصصی این عرصه ها، به مقتضای کار خود پناه برند.

ادامه این مبارزه بی پایان در تمام عرصه ها، بنیان های اصیل فرهنگی - اجتماعی کشور را نیز بیش از این که هست، به نابودی خواهد کشاند، وقتی بنیان های فرهنگی - اجتماعی ایران دچار فروپاشی می شود، اخلاق اجتماعی سقوط می کند، فرهنگ عمومی تنزل می یابد، گروه های مرجع بی آبرو می شوند، تعاملات اجتماعی دچار خدشه و اختلال می شود، شکاف های اجتماعی گسترش می یابند، اخلاق فرو می پاشد و منکراتی همچون دروغ، خدعه، نیرنگ و... افزایش می یابند و... در چنین شرایطی که زخم، اجزای بدنه جامعه را فرا گرفته است، باید عرصه را از چنین مبارزه و مبارزین نابجایی خالی کرد، تا گرد و خاک کنندگان، صحنه زخم را وا گذارند، تا میدان دارانِ درمانِ دردهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و... به میدان آیند، و بیمار را از زخم هایش برهانند و دور و مبرا نمایند.

جناب وزیر فرهنگ و ارشاد باید بداند، بحث حجاب در وجه تاریخی خود، یک موضوع گفتمان داخلی است، که از همان روزهای نخست ورود ایران به عرصه های مدرن و نو، و همزمان با آغاز دوران شکوفایی جهانی و بشری و آغاز عصر ارتباطات شروع شد، و اکنون نیز حتی بعد از وقوع سه انقلاب بزرگ آزادی بخشِ مشروطه، نهضت ملی شدن صنعت نفت، و انقلاب 57 هرگز از صحنه اجتماعی ایران بیرون نرفته، و به عنوان یک موضوع حل نشده، و اختلافیِ درون خاندانی و داخلی باقی مانده است، و نباید این بحث را به عرصه مبارزه با رقبای جهانی و بین المللی کشاند.

 بحث حجاب و در کل اختلاف عقیده بین معتقدین به راهبرد "اعمال زور و تحمیل" از یک طرف، و آزادیخواهان و تبری جویان از تحمیل و زور، و معتقدین به کرامت انسانی، آزادی و حق تعیین سرنوشت، از طرف دیگر، در بین مردان و زنان ایرانی، بحثی داخلی و جاری تاریخی است، که در کشاکش قدرت نمایی نمایندگان این دو تفکر، در جامعه نخبه ایرانی و کف جامعه جریان دارد، و به سطح خیابان ها هم کشیده می شود، در آخرین تلاش، جنبشِ "زن، زندگی، آزادی" بیرقدار اعطای حق آزادی انتخابِ نوع پوشش گردید، و این کشاکش همچنان ادامه دار خواهد بود.

واقعیت تاریخی نشان می دهد تکیه کنندگان بر کرسی قدرت و قانون در این کشور، روزی از سر زنان حجاب می کشند، و روزی بر سر آنان حجاب می کشند، و مردم ایران در میان این دو "تحمیل و زورِ" اعمال شده توسط کرسی نشینانِ قدرت، به آزادیِ عمل، و قدرت انتخاب خود نظر دارند، که دارندگان و ندارندگان حجاب، هر دو از حقوق و آزادی شهروندی برخوردار باشند، و کسی به خود اجازه ندهد، متعرض هیچکدام از آنان باشد، و یا اعتقاد خود را بر دیگری تحمیل کنند.

در عدم فهم این معادله ی ساده اما، تاریخ همواره تکرار می شود؛ کمی اعتقاد به آزادی و کرامت انسان، و حق انسان برای تصمیم در شکل دهی به زندگی اجتماعی اش، کافیست، که هم کِشندگان حجاب از سر، و هم پوشندگان و تحمیل گران آن بر سر مردم، از خر راهبرد "زور و تحمیل" پایین آیند، و مثل تمام کشورهایی که برای تصمیم اتباعِ خود ارزش قائلند، و انتخابِ شکل و شیوه زندگی را به انتخاب آنان می سپارند، یکبار برای همیشه این موضوع مناقشه برانگیز را حل کرده، از آن عبور کنند، و انتخاب آن را به زنان و مردانی بسپارند که هر کدام دلایل خود را برای انتخاب شیوه زندگی دارند، و حق برای خود قائلند.

آقای وزیر! داشتن و نداشتن حجاب، یک اختلاف داخلی، بین مردم ایران و حاکمان آن بوده و اکنون نیز هست، ربطی به مبارزه و سنگر بندی گفتمانی بین دولت ها و تمدن ها ندارد، فرهنگ ها هم در ارتباط با همدیگر، از هم تاثیر می گیرند، و گاه تاثیر می دهند، این تبادل اثر را، مبارزه ندیده و نپندارید، و آن را یک روند طبیعی، در فرایند تعامل بین انسان ها با هم دیده، و به رسمیت بشناسیم، عرصه فرهنگ، عرصه مبارزه نیست، عرصه خلق آثار و سخن فرهنگی است، تا در این تبادل بتوان خوبی هایی را داد، و خوبی هایی را نیز ستاند، بدی ها را دید، و خود را اصلاح کرد، این اصلاح فرهنگی هم، در مبارزه اعلام شده، تحقق نمی پذیرد، بلکه در رقابت و تبادل فرهنگی است که جریان می یابد، فرهنگ عرصه رقابت است، نه عرصه جنگ و مبارزه و سنگربندی.

پس اگر پیام، سخن و منطق فرهنگی داری، آن را در تولیدات فرهنگی و عمل فرهنگی خود سوار نموده، در دریای فرهنگِ داخلی و خارجی شناورش ساز، تا در این عرصه ها دیده، و بلکه پسندیده شود، و شاید هم به انتخاب مردم در آید، و ملت ها از آن سود جویند.

آقای وزیر! تحقق "انسانیت" باید مهمترین هدف مشترک بین ملت ها تعریف شود، چرا که عطر انسانیت، از قابل فهم ترین ها به دل و ذائقه تمام بشریت است، انسانیت تنها عرصه ی گفتمانی مشترک بشریت می تواند باشد، که اشتراک در آن را بین همه می توان دید، محلی برای جمع شدن تمام حقجویانِ مدعی داشتن پیام، و اهداف انسانی در جهان، تا همه را در خود، با هر مرام، مسلک، دین، زبان، جغرافیا و... جمع و همراه نموده، راهگشای مشکلات جهانی باشند، مشکلاتی که بخش بزرگ از آن، ناشی از مبارزات بی موردی از این دست است، که آقای وزیر می فرمایند، که انسان ها برای هم تدارک دیده، همدیگر را دشمن خود تعریف کرده، و به تقابل و جنگ تمدن ها، فرهنگ ها و... دامن می زنند، این خواست کسانی است که "مبارزه" را هدف خود قرار داده، هدف اصلی، یعنی انسان سازی، انسان زیستن و... را وا نهاده اند.  

[1] - به گزارش منیبان، در پربیننده‌ترین برنامه طنز شبکه تلویزیون دولتی جمهوری آذربایجان، شخصی که خود را شبیه به حسین امیرعبداللهیان کرده، به عنوان وزیر خارجه ایران معرفی و با سوالات پر از تخریب سیاسی وجهه ایران، تحریف هویت تمدنی، جعل تاریخ همراه است به چالش کشیده می‌شود.

[2] - محمد مهدی اسماعیلی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت رئیسی این مطلب را در دومین «همایش ملی انقلاب اسلامی و افق تمدنی آینده» که صبح دوشنبه ۱۶ بهمن در حوزه هنری برگزار شد، بیان داشت.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در نظام برخاسته از قیام های اعترا...
از کجا آمده اند؟ عرفان نظرآهاری می دانید این مردان که زنان را می ترسانند و این پسران که دختران را ...
- یک نظز اضافه کرد در نظام برخاسته از قیام های اعترا...
اشتباه کردیم که سکوت کردیم بیانیه‌ بیش از ۴۶۰ ایثارگر دفاع مقدس           بنام خداوند رنگین کمان ...