ترور و خشونت را در قلب تئوری و تئوریسین هایش باید خشکاند
  •  

14 آبان 1399
Author :  
پیام دانشجویان دانشگاه کابل خطاب به تروریست ها

این روزها هیچ جای امنی وجود ندارد، از کابل که به مهد بروز هر روزه توحشِ جنایتکاران تبدیل شده، تا پاریس که می خواهد سمبل آزادی بیان، حقوق، قانون، دمکراسی باشد. همه جا به ویروس خشونت و ترور آلوده گشته است؛ دانشگاه، [1] محراب کلیسا، [2] مسجد، [3] مدرسه، [4] خیابان، بیابان و... عرصه جولان دست های کثیف این هیولاست، که هر روز از آستین آدمکی، نیش خشونت را در جان، مال و آبروی انسان ها، بیرحمانه فرو می کند.

در عموم موارد گاه پای داعش، گاه طالبان و... و به عبارتی مذهب و مدافعان مذهب در میان است، که مرزهای نامحدود فکری اشان، مرز جان، مال و ناموس دیگران را در فتوای دل های ناپاک خود، که خالی از رحم و شفقت، انسانیت و اخلاق است، شکسته، و بی حرمت می کنند، حرمتی به حریمی قایل نبوده، نه حرمت میهمان بودن در این دنیا را، نه حرمت میزبان که خداست، نه حرمت پناهی که به انسان در این دنیا داده شده، نه حرمت اخلاق، انسانیت، وجدان، کلاس درس، معلم، دانش آموز، نماز گذار، مردم عادی و... را نمی دارند.

تروریست ها انگار توسط تئوری و تئوریزه کنندگان ترور و خشونت، از همه ارزش های انسانی خالی شده اند، و مثل آدمک های ماشینی که طبق برنامه، و خالی از هر ارزش انسانی و اخلاقی، مملو ذهنی بله قربان گو، از برای آفریدن هر جنایتی با افتخار و برای رضای خدا! آماده اند.

اما بشریت برای خلاصی از ترور و تروریسم باید این آدمک های جانی جوان را، گرچه قابل شماتتند (چرا که خداوند همه را با عقل و وجدان آفرید)، به کناری نهاده، که آنان محصول کارخانه های انسان سازی اند، که تئوری پردازان ترور و تروریسم، آنان را در یک شستشوی مغزی کامل برای جنایت آفریدن، تدریس، تفهیم و توجیه می کنند، و آنان را خالی از هر آنچه خداوند به انسان داده (عقل و انسانیت)، و پر از آنچه می خواهند (گوش به فرمان مفتی، تئوری پرداز و...)، برنامه ریزی کرده، روانه عرصه جنایت شان می کنند، این است که کلاس های درس دانشگاه کابل را با خون دانشجویان جوانی که در شرایط جنگ و درگیری بی پایان، با هزار امید روانه عرصه علم شده اند، غسل داده، محراب کلیسای جامع شهر نیس فرانسه را، با خون نمازگزارانش غسل خون می دهند. در حالی که پرچم لا اله الا الله، محمد رسول الله، با رنگ های سیاه، سفید، سبز و... بر دوش می کشند، و با نعره الله اکبر، بر فرش زیبای آفرینش انسان ها، نقش خون می زنند.

سر انسان ها را همچون حیوانات حلال گوشت می بُرند و الله اکبر می گویند، انفجار می کنند و الله اکبر می گویند، به حریم دیگران تجاوز می کنند و الله اکبر می گویند، به اسارت می بَرند و الله اکبر می گویند و...؛ هر جنایت ضد بشری را مرتکب می شوند، و باز سخن از دین و خدا می رانند و... روزگار غریبی است. کرونا از یک طرف انسان ها را بی وقفه روانه سینه سرد خاک می کند، مذهب از سوی دیگر، اقتصاد از جانبی و... انگار همه دست به دست هم داده اند تا انسان و انسانیت را منقرض کنند.

ولی برای مبارزه با این وضع، باید ریشه این خشونت و ترور را در عمق تفکر ایدئولوژی ها و ادیان خشکاند، چه آن مسیحی که صلیب عیسا بر گردن می کشد، و مسجد شهر کرایست چرچ نیوزیلند را به خون نمازگزارانش غسل می دهد، چه آن یهودی که به نام موسا و خداوند یهو و یا دست یابی به سرزمین مقدس، فلسطینی ها را روانه گور می کند، چه آن مسلمانی که به قول خودش در دفاع از دینش این چنین دانشگاه، کلیسا، خیابان و بیابان را به خون غیر خود شستشو می دهد.

ریشه این تفکر را باید خشکاند، جوانانی که ملعبه دست تئوریسین های خشونتند را، باید به کناری نهاد، تئوری و تئوریسین های خشونت را باید مورد حمله قرار داد، آنان که این جوانان را به وسیله اِعمال زورآزمایی های سیاسی و مذهبی خود قرار داده اند. دنیا باید فارغ از نام ها (اسلام، مسیحیت، یهود، هندویسم و...) به ریشه ها بپردازد. ریشه جنایت، ترور و خشونت، در تئوری و تفکر تئوریسین هاست.

[1] - 12 آبان 1399 مهاجمان مسلح که بعدها داعش عکس آنان را زیز پرچم خود منتشر کرد، در حمله ایی به دانشگاه کابل 22 نفر که بیشتر دانشجو بودند را کشتند و 22 نفر را نیز مجروح کردند.

[2] - 8 آبان 1399 ابراهیم عیساوی جوان 21 ساله تونسی با حمله به کلیسای جامع شهر نیس فرانسه سه نفر را با چاقو کشت

[3] - 28 مهر 1396 در حمله یک مهاجم به مسجدی در شهر کابل 39 نفر کشته و 45 نفر زخمی شدند.

[4] - سوم آبان 1399 مدرسه آموزشی و آمادگی کنکور کوثر دانش در کابل مورد حمله یک انتحاری قرار گرفت و در این حمله 24 نفر کشته و 57 نفر مجروح شدند.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (7)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

روزی که دوباره عاشق شدم!
احمد زيدآبادي
در 58 سالگي ناگهان عاشق شدم. آن هم عاشق چه كسي؟ واي خداي من، عاشق بازجويم! ثانيه و دقيقه و ساعت و روز و ماه عاشق شدنم را اصلا به ياد ندارم. راستش از خدا كه پنهان نيست از شما چه پنهان كه خودم هم از عاشق شدنم اطلاع نداشتم!
به گمانم نخستين‌بار يكي از دوستان سابقم بود كه مرا از عاشق شدنم مطلع كرد. هر چه هم انكار كردم سودي نبخشيد. او اصرار كرد و صد آيه و قسم خورد كه عاشق شده‌ام، اما خودم خبر ندارم!
اي بابا! آدم عاشق شود و خودش هم خبر نداشته باشد؟ چراكه نه؟ اين «چراكه نه» را دوستِ سابقم مي‌گويد و ترانه «دختر آباداني» سندي را هم شاهد و مثال مي‌آورد. لابد خودش اين نوع عشق را تجربه كرده كه اصرار دارد من هم به آن گرفتار شده‌ام! ولي مي‌گويد خودش هرگز به اين عشق دچار نشده چونكه اصلا زندان نرفته و بازداشت هم نشده است. ظاهرا در كتاب‌هاي سوئدي خوانده كه برخي گروگان‌ها، عاشق گروگانگير خود مي‌شوند تا احساس امنيتِ رواني كنند. حتي برخي اسيران اردوگاه‌هاي كار اجباري هم اسير عشق زندانبانان خود مي‌شوند.
به نظرتان همين‌ها كافي نيست تا دوستِ سابقم به عاشق شدن من پي برده باشد؟ مي‌پرسم حالا چرا از بين آن همه زنداني سياسي پس از انقلاب و به خصوص سال 88 فقط من بايد عاشق بازجويم شده باشم؟ آن هم مني كه با بازجويم در مدت بازداشت، همواره در جنگ بودم. به بهاي رسيدن به مرز جنون و مرگ، تسليم خواسته‌اش براي اعتراف به ارتكاب جرم و حضور در تلويزيون نشدم به‌طوري كه تلاش كرد تا حداكثر مجازاتِ زندان و به‌ علاوه پنج سال تبعيد و محروميت مادام‌العمر از هر نوع فعاليتي از جمله تحليل كتبي و شفاهي را از دادگاه برايم بگيرد و بعد بي‌هرگونه علتي، مرا به زندان رجايي‌شهر كرج بفرستد تا زندانيان عادي در آنجا به قول خودش «ترتيبم را بدهند؟!»
دوستِ سابقم مي‌گويد، اتفاقا به همين دليل عاشق بازجويت شده‌اي! چون آنها كه در برابر بازجو مي‌بُرند و تسليم اراده او مي‌شوند و در صحن دادگاه اعتراف و اظهار ندامت مي‌كنند كه عاشقِ بازجوي‌شان نمي‌شوند! از قضا همان‌ها كه مقاومت مي‌كنند و با بازجو درگير مي‌شوند، به دام عشق او گرفتار مي‌آيند!
مي‌پرسم؛ حالا چرا بعد از گذشت 14 سال از دوران بازجويي و سپري شدن هشت سال از آزادي‌ام بايد عاشق بازجويم بشوم؟ چرا همان موقع عاشقش نشدم؟ مي‌گويد؛ دليل اين را ديگر بايد خودت در ناخودآگاهت كشف كني! من از روانشناسي سررشته ندارم.
نهايتا مي‌پرسم حالا علامت عاشق شدن من چيست؟ يعني او از كجا پي برده كه من پس از 14 سال سرانجام عاشق بازجويم شده‌ام و به تعبير معروف، «سندروم استكهلم» سراغم آمده است؟ مي‌گويد همين حسِ بدون كينه و خشمي كه به آنها داري! آدم اگر عاشق بازجويش نشده باشد، چرا بعضا بايد با اين لحن آرام و بدون پرخاش و خشونت با طرفش روبه‌رو شود؟
راستش من كه قابل نيستم اما با دستگاهي كه دوستِ سابقم در آن فكر مي‌كند، گاندي و ماندلا و توماس مور هم عاشق زندانبان خود بوده‌اند، اما خودشان خبر نداشته‌اند. اصلا هرگونه اقدام خشونت‌پرهيزانه و تلاش براي حل اختلاف از راه گفت‌وگو و اقناع با طرف مقابل، معنايي جز دچار شدن به عشق او ندارد!
خدا از سر تقصيرات آن كه اين «سندروم استكهلم» را بر سر زبان‌ها انداخت تا برخي جهل‌شان را نسبت به رفتار آدميان در پشت آن پنهان كنند، بگذرد يا نگذرد؟ همين‌طور خداوند روح مرحوم كارل پوپر را شاد كند كه چيزي به اسم «ابطال‌پذيري» را وضع كرد تا مانع ترويج هر ادعاي بي‌پايه و اساسي در بين آدميان شود.
@ahmadzeidabad

This comment was minimized by the moderator on the site

باید دست هرکس که می خواهد گفت و گو کند فشرد/ جایز نیست با کسی که با ما نمیجنگد بجنگیم
آیت الله مصطفی محقق داماد
اکنون صدای فرزندان یتیمی را می‌شنویم که پدرانشان را می‌کشند و صدای ناله بیوه‌زنانی را می‌شنویم که شوهرانشان را سر می‌برند. زمانه ما زمانه عجیبی است و در این زمان سخن از سهروردی می‌گوییم. اگر به تاریخ مراجعه کنیم می‌بینیم که تفکرات و جریانات تکفیری چقدر کشته و خون داده است و ریشه این تکفیر به چه چیزی برمی‌گردد.
ریشه تکفیر به پیروان ادیان الهی برمی‌گردد که متهم هستند جامعه بشری را تقسیم به مومن و کافر کردند و این تقسیم‌بندی منشأ خونریزی شده است. جام شوکران سقراط به دست کسانی به او داده شد که می‌گفتند سقراط کافر است و او هم براساس تبعیت از قانون شوکران را نوشید و تاریخ را در سوگ دانایی بزرگ نشاند.
در تاریخ اسلام نیز از همان روزهای آغازین چنین موضوعی مطرح شده است اما در زمان رسول‌الله کسی تکفیر نشد البته قدرت دینی از آنجا که خودش را مفسر رسمی دین می‌داند با هر تفسیری که مخالف آن باشد می‌تواند او را محکوم کند.
شیخ اشراق یکی از قربانیان تکفیر است. سهروردی فقیه، فیلسوف و حکیمی بزرگ بود و کتاب «التنقیحات فی اصول الفقه» را تالیف کرد که در دانشگاه ریاض روی آن تحقیق شده است و جالب است که فردی که او را بالاترین حکیم، فیلسوف، اسلام‌شناس و فقیه می‌داند عده‌ای او را زندیق و کافر و برخی دیگر او را بلندمرتبه می‌داند.
جوزی نقل می‌کند زمانی که به حلب رفتم تا درس بخوانم دیدم که اهل حلب درباره سهروردی گوناگون سخن می‌گویند و هرکس از نظر خودش درباره او صحبت می‌کنند عده‌ای او را کافر می‌دانند و عده‌ای هم معتقدند که کرامات آسمانی دارد.
آورده‌اند که نامه‌ای حسودان به صلاح‌الدین نوشتند که سهروردی فرزندش را از راه منحرف کرده و از او خواستند که جلوی فرزندش را بگیرند گفته شده زمانی که سهروردی را به محکمه آوردند قاضی از او پرسید می‌گویند تو در تصانیف خود نوشته‌ای خدا قادر است پیامبر دیگری را بیافریند شیخ با صراحت گفت: آری نوشته‌ام. قاضی گفت این امر محال است و سهروردی جمله‌ای گفت و ساکت شد.
با این مضمون که مگر نه اینکه خدا قادر بر همه امور است و این امر ممکن است قاضی ساکت شد و رأی به تکفیر سهروردی داد. حال اینکه حرف سهروردی از این جهت که امکان عقلی آفریدن پیامبری دیگر غیر از امکان وقوع آن صحیح است اما قاضی محکمه به‌دلیل فشارهای بیرونی و درونی قادر به درک این واقعیت نبود.
حال سوال این است که چرا سهروردی علی‌رغم دانشی که داشت از خودش دفاع محکمی نکرد. من معتقدم سهروردی عمق فاجعه را دریافته بود و فهمیده بود که تمسک متهم برای دفاع به استدلال در محکمه معنا ندارد که دادرسی عادلانه برقرار باشد چرا که شرط دادرسی عادلانه این است که دادرس آزاد از هرنوع فشاری باشد و این شامل فشارهای بیرونی اعم از دستورات از بالا و فشارهای درونی شامل دگماتیسم ناشی از کج‌فهمی‌های دینی و کج‌اندیشی‌های حزبی است.
منشأ تکفیر ناشی از تقسیم‌بندی انسان‌ها به کافر و مومن است. من به‌عنوان یک طلبه 72 ساله که عمری راه به پژوهش در این عرصه مشغول بودم می‌گویم که باید این تقسیم‌بندی را کنار بگذاریم و تقسیم‌بندی جدید انسان‌ها را به مسالم و محارب مطرح کنیم. بدین‌معنی که هرکس که صلح‌دوست و ساتور به‌دست نیست و می‌خواهد گفت‌وگو کند دست او را بفشاریم و روی او را ببوسیم چرا که حکم قرآن‌کریم و آیاتش این است و ما جایز نیست با کسی که با ما نمیجنگد بجنگیم.
جمهوری اسلامی ایران نیز نخستین کاری که می‌کند این است که باید روی این موضوع فکر کند و این را نظریه شیعه پیرو ائمه‌اطهار اعلام کند و از این طریق تفاوت خودش را با داعش بیان کند. تکفیر ناشی از این تقسیم‌بندی است و اگر آن را اصلاح کنیم و اسلام را داخل شدن سلام به سین یعنی آرامش، صلح، دوستی، عشق و محبت بدانیم مسائلمان حل خواهد شد.{برگرفته از کانال سخنرانی ها/ تیتر انتخاب صبح ما}
صبح_ما
@sobhema_ir

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

کشته شدن رئیس یک بانک در پاکستان به دست نگهبان برای آنچه که 'توهین به مقدسات' خوانده شد
رئیس یک بانک در ایالت پنجاب پاکستان با گلوله نگهبان بانک به قتل رسید. نگهبان پس از دستگیری گفت که او "به پیامبر اسلام توهین کرده بوده است."
پلیس پاکستان تحقیقات را آغاز کرده است. روحانیون محلی و گروهی از مسلمانان از این نگهبان حمایت کردند و ویدئویی که او در آن اتهاماتی را علیه رئیس بانک مطرح کرده بود، به دفعات بازنشر کردند.
خانواده رئیس بانک این ادعاها را رد کردند. برخی از مقامات گفته اند که چند روز قبل از این حادثه، این نگهبان و رئیس بانک با هم مشاجره کرده بودند.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

احترام به آزادی بیان، و احترام به باورهای دینی دیگران|۹ آبان ۹۹
آنچه این روزها در فرانسه اتفاق می‌افتاد از هر جهت تاسف‌آور است. تاسف‌آور است برای آزادی، تاسف‌آور است برای سکولاریزم، برای آزادی بیان و در کنار همه اینها، تاسف‌آور است برای فلسفه و ضرورت احترام به مقدسات دیگران.
مشکل؛ در حقیقت همان مرافعه تاریخی میان آزادی بیان و حق برخورداری از آن از یک‌سو، و از سوی دیگر محترم شمرده شدن باورهای مقدس سایر اعضاء جامعه که به بهانه آزادی بیان مورد بی حرمتی قرار نگیرد. اولی می‌گوید من به اعتبار برخورداری از "حق آزادی بیان" میتوانم کارتون رهبران دینی را هم اگر خواستم ترسیم نمایم. و دومی می‌گوید ولی "حق محترم شمرده شدن اعتقادات من" پس چه می‌شود؟ و آنقدرها طول نمی‌کشد که می‌رسیم به نقطه‌ای که امروز فرانسه در آن قرار گرفته.
به راستی مرز میان "آزادی بیان" و "وجوب حرمت مقدسات" را چگونه و کدام نهاد می‌بایستی ترسیم نماید که مرضی‌الطرفین باشد؟ اگر بنام "آزادی بیان"، هر روز بخش‌های بیشتری از آنچه برای دیگران مقدس است خدشه‌دار شود، "حد" را کجا می‌بایستی نگه داریم؟ متقابلاً اگر امروز به نام "وجوب حرمت مقدسات" این قید را بر آزادی بیان زدیم و فردا بنام وجوب حرمت بخشهای دیگر مقدسات، طرفداران آن خواهان محدودیت های بیشتری شدند، این محدودیت ها تا کجا می‌توانند ادامه پیدا کنند؟
دست کم درغرب، بسیاری از آنچه که در گذشته مقدس شمرده میشد، امروزه کمتر از تقدس برخوردار است. بسیاری از آنچه که امروزه در مسیحیت مورد بحث و بررسی، پردازش هنری، اندیشه نقادانه، تفسیر و تبیین فکری و معرفتی قرار می‌گیرد، در گذشته، کفر، شرک، بدعت و امثالهم تلقی میشدند. آنچه که این توازنِ دشوار را برهم زده و بسرعت تبدیل به وضعیتی مینماید که در فرانسه شاهدش هستیم، نحوه رویکرد شماری از رهبران سیاسی است که متاسفانه موضع‌گیری هایشان نه تنها کمکی به کاهش التهاب نمی‌نماید، بلکه برعکس، بر آتش بغض و کینه‌ها می‌افزاید.
رفتار آقای مکرون-رئیس جمهور فرانسه متاسفانه اینگونه بوده.
موضع‌گیری ها، مصاحبه ها و اظهار نظر های ایشان بجای خاموش کردن آتش تعصبات، متاسفانه نفت هم بر آتش ریخته. از آقای رجب طیب اردوغان، و شمار دیگری از رهبران کشورهای اسلامی که سعی کرده‌اند از نمد مرافعه مذهبی کلاه سیاسی برای خود بدوزند، انتظار زیادی نمیرود. اما رفتار آقای مکرون با استاندارهای خود فرانسه هم فاصله زیادی ایجاد کرده است.
توئیتر صادق زیباکلام

This comment was minimized by the moderator on the site

مسلمانان و معضل تروریسم
Posted: 03 Nov 2020 11:48 PM PST
احمد زیدآبادی
همزمان با ایام ولادت پیام آور توحید و قسط و احسان، عده‌ای به نام اسلام و مسلمانی عابران بیگناه را در خیابان‌های وین به گلوله بستند و شماری را به خاک و خون کشیدند.
بدون شک بزرگترین بحران و چالشی که گریبان جوامع مسلمان را در عصر کنونی گرفته است، برداشت‌های ایستا و منجمدِ جمعی از مسلمانان از اسلام است که خواه‌ناخواه ره به خشونت و کشتار و آدمکشی می‌برد.
این نوع برداشت‌های منجمد و خشن از اسلام، نه پدیدۀ نوظهوری است و نه منحصر به اسلام است. نوظهور نیست چرا که درهمان قرن نخست اسلام، بسیاری از صحابۀ پیامبر و اعضای خانوادۀ او بخصوص علی و حسین، قربانی فهم خشونت‌طلب عده‌ای از مسلمانان شدند و جان شریف خود را در این راه از دست دادند.
منحصر به اسلام هم نیست؛ چرا که تمام ادیان و مکاتب بشری از استعداد تفسیرِ سوء و خشن برخوردارند و نگاهی به تاریخ تحول وتطور یهودیت، مسیحیت، هندوئیسم وحتی مکتب‌های معاصری چون مارکسیسم و فلسفۀ کسانی مانند هگل و نیچه و هایدگر آن را به عیان نشان می‌دهد.
آنچه اما در این میان مشکل مسلمانان را نسبت به دیگران دوچندان کرده، این است که برخی جوامع اسلامی به دلیل جدا افتادن از تحولات عصر روشنگری و انقلاب صنعتی، مسیر طبیعی بلوغِ نسبی خود را طی نکرده‌اند و اکنون که به مدد روند جهانی شدن و انقلاب ارتباطی، به جنب و جوش تازه‌ای افتاده‌اند، آمادگی فکری لازم برای رویارویی معقول با وضعیت واقعی خویش در جغرافیای تمدنی امروز را ندارند و صرفا با آگاهی ناقص از شکاف عمیقی که بین آنان و دیگر جوامع بشری پدید آمده است، خود را مغبون تمدن غربی قلمداد می‌کنند و راه غلبه بر این انحطاط و حاشیه‌نشینی را در استفاده از خشونت فیزیکی و نظامی می‌بینند!
از همین رو، طّیِ مسیر بلوغ فکری و فرهنگی در بین مسلمانان دشوارتر از پیروان دیگر ادیان شده است بخصوص اینکه متأسفانه در جوامع غربی نیز نیروهایی از سر جهالت و نادانی و یا به عمد – و در هر دو حالت برای حفظ منفعتی نامشروع – گویی از درگیر شدن برخی مسلمانان در رفتارهای تروریستی سودی آشکار می‌برند و با برخی سیاست‌ها، آتش آن را شعله‌ورتر می‌کنند.
نمونه‌ای از این سیاست را می‌توان در ماجرای فلسطین به عیان دید. پس از آنکه فلسطینی‌ها در سال۱۹۸۸ موجودیت اسرائیل را در چارچوب قطعنامه‌های شورای امنیتِ سازمان ملل پذیرفتند، هیچ چشم‌اندازی از یک راه‌حل عادلانه و انسانی پیش روی‌شان نمایان نشد.
برخی اسرائیلی‌ها این مساله را به رویکرد “تروریستی” حماس و جهاد اسلامی برای پیشگیری از استقرار صلح نسبت می‌دهند، اما حتی پس از مهار عملیات انتحاری این گروه‌ها و تأکید دائمی ابومازن بر نفی خشونت، باز هم هیچ دریچۀ فرصتی به روی فلسطینی‌ها گشوده نشد.
در واقع، برخی دولت‌های غربی و راستگرایان اسرائیلی می‌کوشند تا مسئلۀ فلسطین را به موضوعی حاشیه‌ای و نه چندان مهم در نزاع‌های کنونی معرفی کنند، اما از نقطه‌نظر تاریخی بیش از ۹۰ درصد مسئلۀ افراط‌گرایی در جهان اسلام، از همان نقطۀ کوچک در جغرافیای خاورمیانه آغاز شده و بسط پیدا کرده است!
مسلمانان متشرع و حتی بسیاری از روشنفکران اسلامی، ماجرای فلسطین را نشان روشنی از تحقیر و ستمی می‌دانند که جوامع غربی با حمایت یکجانبۀ خود از دولت اسرائیل و یا بی‌عملی در برابر گسترش سلطۀ غیرقانونی آن بر کرانۀ باختری رود اردن می‌دانند و همین موضوع به تنهایی کافی است تا هر زبانی در دنیای اسلام در دفاع از عادلانه بودن نظم جهان کنونی الکن شود!
بنابراین، توسل به خشونت و تروریسم به معضلی پیچیده در جوامع مسلمان تبدیل شده است، اما آنچه مسلم است این است که قربانی این نوع خشونت‌ها در درجۀ نخست فلسطینی‌های آواره و یا تحت اشغال هستند که از این طریق، سلب حقوق آنان توجیه می‌شود و در درجۀ دوم، مسلمانان میانه‌روی که اسلام را در وجوه معنوی و اخلاقی و مدنی و فرهنگی آن می‌خواهند.
به هر حال، رفع معضل توسل به خشونت در بین بخشی از مسلمانان، به تلاش‌های فکری روشنگرانۀ طاقت‌فرسایی نیاز دارد. این بارِ گران هم عمدتاً بر دوش روشنفکران مسلمان و سکولار و برخی علمای روشن‌اندیش است.
روشنفکرانِ بی‌دینی که اسلام را حداقل میراثی گریزناپذیر از پیشینۀ فرهنگی جوامع مسلمان به شمار می‌آورند نیز در این زمینه می‌توانند نقش بسیار مثبتی بازی کنند، اما از آن دسته روشنفکران ضددینی که با ترادف اسلام و خشونت‌ورزی، تمام پیشینۀ فرهنگی جوامع خود را نادیده می‌گیرند، نه فقط انتظار کمکی نمی‌رود بلکه آنان خود ناخواسته در دامن زدن به این بلا و مصیب به سهم خود سهیم هستند.
البته، از نگاه من کسانی که با ملاک‌های حقوق‌بشری امروز به سراغ میراث‌های تاریخی می‌روند، با نگاه ایستای خود، به جای روشنفکری، پرده‌ای تاریک بر ماهیت تکاملی و تدریجی حقوق انسان در طول تاریخ می‌پوشانند، پس نمی‌توان از این میزان ساده‌سازی مشکلات، راهی برای رهایی تصور کرد!

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

من این اسلام را نمی خواهم خدایا شاهد باش امروز بلایی بر سر اسلام از سوی مسلمان نماها آمده که نه منافقین ونه یهودیان چنین ضربه ای به اسلام نزده اند.
Posted: 04 Nov 2020 05:22 AM PST
جلال جلالی‌زاده
خدای مهربانم می خواهم از شما بپرسم چرادین اسلام را برای انسان ها فرستادی ؟ آیا از کشتاروخونریزی خوش حال می شوی؟ آیا مخالف شادی هستی؟ آیا از جهل ونادانی پیروان این دین شادمانی؟ یا برعکس خدای زیبایی ها هستی واز صلح وصفا وآرامش وامنیت مسرور می شوی. ما کدام یک را باور کنیم؟
اگر به متون دینی مراجعه کنیم، تو به عنوان رحمان ورحیم معرفی شده ای ولی مسلمانان تورا منتقم وجبار وبی رحم معرفی کرده اند .من سخنان تورا باور کنم که از سوی شخصی صادق وپاک به نام محمد امین به ما ابلاغ شده است ویا سخنان عده ای به نام مسلمان که مظهر کشتار وخشونت وجنایتند.
ای خدای من، باور کن من تورا به خاطر فضل وکرم وخوبی هایی که درحق من نموده ای دوست دارم ودر مقابل عظمتت اظهار شرمساری می کنم .اما مشکلی که هست تو به من عقل واراده واختیار داده ای نمی توانم بدون تحقیق هرچیزی را بپذیرم .باور کن به نام تو جنایت هایی صورت می گیرد که مایه ی شرم هرانسانی است .کجایی دنیا گفته اند که باید به نام تو در روز روشن ودر دنیای متمدن معلم مثل حیوان ذبح شود ویا به مراکز دینی دیگران حمله شود؟ خدایا می دانی که همین طالبان والقاعده ودواعش که تنها از دین ریش وپشمک را به ارث برده اند چگونه به مراکز علمی ومساجد واماکن کسب هجوم می برند وبه عشق همبستری با حوریان آماده شده در بهشت زنان وکودکان ودانشجویان را تکه تکه می کنند.
خدایا این عقب ماندگی ما تقصیر شماست ویا ناشی از کج فهمی ما از دین شماست؟ خداوند عزیزم خودت اجازه داده ای که به نام دینت مردم از هرگونه لذتی محروم شوند .حق تشکیل حزب وتشکل را نداشته باشند؟ در مهبط وحیت که پیامبرت الگو بود واین همه پیامبر وامام واولیا هستند نه حرکتی هست ونه فعالیتی ؟ خدای من این دینی که فرستاده ای برای سربلندی وآزادی ما آمده یا برای سرکوب ما ؟ راستی تو که خدای من وهزاران مخلوق دیگر ی، دوست داری آزاده وار زندگی کنیم یا بی ارزش وبرده وار؟
خدای من راستی چرا امروز مسلمانان همگی از دارالاسلام به سوی دارالکفر فرار می کنند؟ نکنه در کفر خبرهایی هست که ما نمی دانیم. خدای من امروز در دارالاسلام نه خبری از آزادی هست ونه عدالت، اما تا دلت بخواهد مجالس وعظ وسخنرانی وشعار وتبلیغات وجود دارد .هرکس بخشی از آیه ای را گرفته وخودرا جانشین وسفیر تو می داند وخودرا محق وارباب ودیگران را مکلف وخادم .معلوم نشد که رحمت پیامبر (ص) کجا رفت؟ اگر رحمت بوده این غضب و خشونت مسلمانان از کجا آمده است؟ خود پیامبر ابوسفیان وهند جگرخوار وکعب بن زهیر وعبدالله بن ابی وده ها نفر وتهمت زنندگان به همسرش را بخشید، این فقها از کجا الصارم المسلول را برشاتم الرسول نوشتند و وبه بهانه حفظ حکومت طاغوت ها گردن ها را بریدند وخون ها ریختند .مگر نفرموده ای پاداش بدی بدی است مگر حتی در قصاص گذشت را توصیه نکرده ای؟
خدایا این مردم حتی ازکرونا عبرت نگرفته اند، جاهلیت برگشته است، تقلید از نیاکان، توسل به غیر خودت، مرده پرستی,رمالی، فالگیری، بت پرستی نوین درقالب اطاعت های کورکورانه وتقدس بخشی به احبار ورهبان .راستی خدای من جوامع اسلامی چه تفاوتی با جوامع جاهلی دارند ؟ مگر نه این است که قبیله پرستی وتمایز وتفاخر وتکاثر وتکالب وتقاتل وتخاصم به شیوه ی دیگری در عالم اسلام ظهورکرده است.نتیجه زحمت پیامبر ویارانش چه شد؟ راستی خدای مهربان شما از ویرانی وسرگردانی لذت می بری؟ می دانی چقدرشهرها وآثار باستانی از سوی وحوش مدعیان دینداری ویران شدند؟ چرا مدعیان پیرویت یک بار مبشر خیر وسعادت نبودند وهمیشه پیام آور نفرت وجنگ وکشتار وگرانی وفقر وترس ونا امنی هستند؟ پروردگار مهربان آیا به این کارها راضی هستی؟ به نظرم کرونارا فرستادی تا بگویی ای بندگان، ای مسلمان ها ذره ای خجالت بکشید، عبرت بگیرید، من نظاره گرم شمارا می بینم .اما خدای من چنان غبار قدرت طلبی ودنیاپرستی دل انسان هارا پوشانیده که نه تنها دین وپیامت بلکه تورا فراموش کرده اند .من هرچه را بپذیرم اما کشتن معلم ودانشجورا نمی توانم به نام دین منادی زندگی وسعادتت بپذیرم .

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

لالا زخمی شدیم
Posted: 04 Nov 2020 05:31 AM PST
سپند ارند
محمد حالا دیگر نیست. کشته شده است. همه آرزوهای بیست و دو سالگی‌اش در خون و گلوله خاموش شد؛ آن هم درست وسط دانشگاه که می‌توانست شروعی برای آرزوهایش باشد. او می‌گوید زندگی سراسرش درد و غم است اما باز هم لبخند را فراموش نکنیم… آخر یکی از همین دردهای زندگی آمد و جانش را گرفت. او دانشجوی دانشگاه کابل بود که در حمله تروریستی روز دوشنبه همراه با جان‌های دیگری بر زمین افتاد.
اما دوشنبه، حمله تروریستی دیگری هم رخ داد؛ در اروپا، وین. قربانیان آنجا اگر چه به تعداد، کمتر از کشته‌شدگان کابل بودند اما آن اتفاق، رسانه‌ها را بیشتر به خود مشغول کرد. لحظه به لحظه از آنجا گزارش می‌آمد و این همان فرق ما مردم در خاورمیانه، با مردم در غرب است. جان‌ها برابرند اما بعضی برابرتر؛ فقط به خاطر همان جبر جغرافیا.
محمد در آخرین پیامی که برای یکی از آشنایانش فرستاد می‌گوید لالا، زخمی شدیم. او زخمی شد و جان داد. مثل همه ما خاورمیانه‌ای‌ها که سال‌هاست زخمی هستیم. در سوریه زخمی شدیم و جان دادیم، در عراق زخمی شدیم، در ایران در نیزارها و خیابان‌ها زخمی شدیم و مُردیم، در افغانستان، فلسطین، لبنان و هر نقطه از این خاک زخم خوردیم. ما مردم خاورمیانه همیشه زخمیِ وجه‌المعامله قدرت‌های بزرگ بودیم، زخمیِ بنیادگرایی، زخمیِ حکومت‌های فاسد، زخمیِ استبداد، زخمی فساد و رانت‌های اقتصادی و البته زخمی ناآگاهی‌هایمان.
این است که عده‌ای چشم دوخته‌اند به ایالات متحده که چه کسی پیروز انتخابات می‌شود. اما بایدن یا ترامپ؛ مسئله این نیست. اینکه حاکمان هم اینجا همه چیز را تعلیق کرده‌اند تا ببینند در ینگه دنیا چه می‌شود یعنی خودشان هم می‌دانند که حکمرانی‌شان چه بیهوده مردم را زخمی کرده و جز این کاری از دستشان ساخته نیست.
اما راهش آن است که به مردم باز گردیم. ما مردم خاورمیانه خودمان باید به خود آییم و امید از قدرت‌ها برداریم که جنگ‌های به ظاهر مشروع بازدارنده‌شان، همچنان یادگار خونین دارد. امید از حکومت‌هایمان برداریم که استبداد و فساد سراسرشان را گرفته است. و انگار مرغ آمین نیما یوشیج است که می‌خواند با کجی آورده‌هاشان شوم، که از آن با مرگ ماشان زندگی آغاز می‌گردید، و از آن خاموش می‌آمد چراغ خلق.
ما همان آخرین پیام دانشجوی افغانستانی هستیم: لالا، زخمی شدیم.
در چنین زمانه‌ای می‌توانیم همچنان لبخند بزنیم؟

مصطفوی
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در فرومد، دیار سربداران - رهاوردی...
پایان دوره ١٢٠ ساله مغول ها زوال از یک روستا شروع شد. صدوبیست سال مغول ها هر چه خواستند در ایران ک...
- یک نظز اضافه کرد در سفرنامه کاشان - اردهال به روای...
یکم اردیبهشت سالروز درگذشت سهراب سپهری سهراب سپهری در سال ۱۳۵۸ به بیماری سرطان خون مبتلا شد و به هم...