چهاردهمین، صعودی دو روزه به قله توچال 
  •  

29 آذر 1398
Author :  
زیبایی های زمستانه توچال

صعود ما در آخرین هفته پاییز به قله 3964 متری توچال، منحصر به فرد بود، از این حیث که به پیشنهاد یکی از همنوردان در دو مرحله برنامه ریزی و انجام شد، این که ابتدا از مسیر دربند، در غروب روز چهارشنبه بعد از طی بیش از 4 کیلومتر مسیر مربوطه، به پناهگاه شیرپلا عزیمت نموده، و شب را در ارتفاع 2712 متری آنجا گذرانده، و سپس بعد از یک شب کوه مانی، صبح زود، خیز اصلی خود را در روز پنج شنبه 28 آذر از شیرپلا به سوی قله آغاز نماییم.

زمانبندی این صعود :

حرکت از مجسمه در سربند :

  • ساعت 16 و 45 دقیقه
  • 15 دقیقه استراحت و صرف چای در قهوه خانه رجب
  • حضور در پناهگاه شیرپلا در ساعت 19 و 20 دقیقه شب
  • کل حرکت در مسیر 2 ساعت و 20 دقیقه

استقرار در پناهگاه شیرپلا در ساعت 19 و 20 شب تا ساعت 8 و 45 دقیقه صبح پنج شنبه :

  • حرکت از شیرپلا به سمت قله، در ساعت 8 و 45 دقیقه صبح 28 آذر 1398
  • توقف و استراحت در جانپناه امیری به مدت 5 دقیقه، در ساعت 10 و 45 صبح
  • رسیدن به قله توچال ساعت 12 و 20 دقیقه ظهر،
  • کل حرکت در مسیر شیرپلا تا قله، 3 ساعت 30 دقیقه
  • کل حرکت در مسیر مجسمه سربند تا قله 5 ساعت و 50 دقیقه

قبرستان ظهیر الدوله :

ساعت 16 روز چهارشنبه قرار دیدار و حرکت در مسیر صعود ما، پای مجسمه سربند بود، وقتی به تجریش رسیدم هنوز یک ساعت وقت به موعد قرار مانده بود، با خود گفتم بهترین فرصت است که مسیر بین میدان تجریش و مجسمه سربند را پیاده طی کنم، و سر راه هم دیداری از آرامستان تاریخی ظهیرالدوله داشته باشم، و از حال و هوای تعداد زیادی از سیاستمداران عصر مشروطه و هنرمندان مطرح شعر و موسیقی در تاریخ معاصر ایران [1] هم انرژی بگیرم، اما در جستجو برای یافتن این آرامستان از اهالی محل، متوجه شدم فقط روزهای پنج شنبه و از ساعت 13 تا 16 بعد از ظهر، برای آقایان، و از 12 تا 13 برای دیدار خانم ها، این آرامستان باز است.

اینجا در کنار کاخ و در امتداد دیوار کاخ حرکت می کنم، حکایت کاخ نشینان را با خود مرور می کنم، کاخ نشینان و کسانی که از این دنیا صندلی قدرت سهم آنان می شود، همیشه دچار استکبار می شوند، و صندلی قدرت آنان را به کبر و غرور، دیر یا زود فرو خواهد کشید، با خود می گفتم، فرق شهدای راه میهن با کاخ نشینان در این است که شهیدان وطن برای حفظ آب و خاک وطن خود جان می دهند، و سهم آنان از این دنیا گوری است در دور دست ترین ها، چه آنان که در صحنه نبرد دفن شده اند، و هرگز به وطن باز نگشتند، و چه آنان که در جنگ و انقلاب شهید شدند و به شهرها منتقل، و در پایین ترین نقاط شهر دفن شده اند.

در این مسیر که خیس عرق، در سربالایی ها پیش می رفتم، به شیب تند زندگی پیش روی ایرانیانی فکر می کردم، که اکنون در گرانی و فضای کاهش کسب و کار، و متعاقب کرانی بنزین فریاد اعتراض بلند کردند، و متاسفانه مسئولی در بی سلیقه ترین شکل، در تلویزیون حاضر شده، و با افتخار اعلام می کند، که در 48 ساعت جمع کردیم، ولی به نظر من این افتخار آمیز نیست، که فریادی از سر درد را 48 ساعته جمع کردن، من اگر به جای این مسئول امنیتی بودم، این چنین از عمل خود و اقتدار ناشی از آن به افتخار یاد نمی کردم؛ آن موقع این کار افتخار آمیز بود که شرایط اعتراض مسالمت آمیز را طبق قانون اساسی برای مردم خود ایجاد می کردیم، و با افتخار می گفتیم، ما اجازه دادیم مردم اعتراض خود را در امنیت کاملی که ما برای آنان فراهم کردیم، ماه ها اعلام کنند، و فریاد خود را بزنند، ما اینقدر اهل تحمل، مدارا و سعه صدر هستیم و...

هنگام معطل ماندن برای رسیدن دوستان همنورد دیگر همسفر برای این صعود، همنورد دیگری که او نیز منتظر گروه دوستان خود بود، در این رابطه می گفت : "به نظر من نه گروه های مخالف ج.ا.ایران، و نه حتی مردم کاری از پیش نخواهند برد، ولی آنچه باعث نابودی خواهد شد، اعمال خودشان است، ولنگاری و ضعف در حکومتداری، گرایش به استبداد عمل، و این نوع برخورد با مردم و... در مجموع کار را به سمتی پیش خواهد برد که ..."  

شب مانی در جانپناه شیرپلا :

جانپناه شیرپلا با پرداخت 20 هزار تومان یک تخت را در اختیار هر کوهنورد قرار می دهد، تا شب را در آنجا به صبح برسانند؛ درب ورودی این جانپناه تا ده شب، و پذیرای کوهنوردان است؛ اتاقی یک و نیم در دو متر و نیم مساحت، با شش تخت در حالت سه تخت دو طبقه، در اختیار ما قرار گرفت، که ما کل این اتاق را به مبلغ 120 هزار تومان برای یک شب کرایه کردیم، تا تیم چهار نفره ما اختصاصی و راحت در آن استقرار یابیم، پتوهای اتاق ما نو و بسیار خوب بود، بقیه وسایل خوب نبود؛

شب کوهستان نسبتا سرد است و به گفته دوستان دست اندرکار جانپناه، بسیار سرد تر هم می شود، برای شب مانی کیسه خواب و زیرانداز مخصوص کوهنوردی برداشته بودم؛ اما متوجه شدم که کیسه خوابم، مناسب برای روزهای سرد زمستان نیست، و حتی داخل اتاق هم، کیسه خوابم سرد بود، ولی به مرور که اتاق با بخاری برقی گرم شد، و آخر شب دیگر سردم نبود، اما در اول شب "سرما صاف کردیم" (کنایه از سردی کشیدن) سرما از دیوارهای سنگی و سیمانی خوابگاه شیرپلا به داخل کیسه خواب نفوذ می کرد.

در این ایام، شب کوهستان سرد و خطرناک است، لذا مجهز بودن کوهنوردان به لوازم مورد نیاز، می تواند آنان را از مرگ و سرما نجات دهد. بعد از ورود به جانپناه که انگار اولین گروه هم بودیم، با خود فکر می کردم تنها گروه هم خواهیم ماند، که امشب را در اینجا سر می کنیم، اما گروهی که بعد از ما وارد شدند، هفت نفر عضو داشت، که در اتاق مدیریت، مستقر شدند، به شرط این که از پتوهای بسته بندی شده استفاده نکنند، زیرا این پتوها برای روز جشنواره در نظر گرفته شده بود!

مثل بارگاه سوم در دامنه قله شکوهمند دماوند، جانپناه شیرپلا نیز در اختیار همزبانان پارسی گوی افغانستانی ماست، و با اصرار توانستیم یک سه راهی برق بگیرم، که بتوانم موبایل خود را در کنار بخاری برقی اِلِمنتی که تنها وسیله گرمایش اتاق ما بود، و تنها پریز برق آنجا را اشغال کرده بود، شارژ کنم،

این گروه هفت نفره زمان شروع صعود خود را فردا ساعت 4 صبح اعلام کردند، و من هم به دوستان همنورد خود پیشنهاد دادم که ما هم با آنها همزمان حرکت خود را آغاز کنیم، ولی دوستان طالب شروع در این زمان نبودند، بالاخره موافقت کردند تا ساعت 6 صبح بیدار شویم، و در نهایت تا 7 صبح صبحانه را خورده و حرکت کنیم،

اما شب نشینی، گپ و گفتگوها، شوخی های اول شب، ویز ویز تخت ها و... خواب را به بعد از نیمه شب، عقب انداخت، و وقتی در صبحگاهان دیدم دوستان همنوردم انگار قصد بیداری ندارند، با اعلام ساعت 7 و ده دقیقه صبح، بیدارباش زدم،

و همنوردانم که انگار تازه خواب اصلی خود را یافته بودند، انتظار داشتند بیشتر بخوابند، ولی مجاب شدند که بیدار شوند، و بیدار شده و آماده رفتن به رستوران، برای صرف صبحانه بودیم که، بخش دیگری از گروه همنوردان که امروز صبح از مجسمه سربند حرکت کرده بودند، رسیدند و به سراغ ما آمدند، و ما را صدا زدند، و به این ترتیب برای صرف صبحانه به رستوران رفتیم و به آنها ملحق شدیم، و تا ساعت 8 و 45 دقیقه که حرکت کردیم، گپ و گفتگوها، شش نفره ادامه بر سفره صبحانه مفصل یافت، و همین باعث شد تا بسیار دیر، و هنگامی که آفتاب صبجگاهان حتی جانپناه شیرپلا را هم در خود غرق کرده بود، به سوی قله حرکت کنیم.

بدین ترتیب تاخیرها در این صعود، تکمیل شد؛ زیرا قرار حرکت ما از سربند ابتدا ساعت 15 بود که به 16 منتقل، و در نهایت ساعت 16 و 45 دقیقه صورت گرفت، و در شیرپلا هم موعد حرکت ما از ساعت 7 صبح، به 8 و 45 قرار گرفت. این باعث شد که مسیر سربند تا شیرپلا را در تاریکی، یخ زدگی و... در دلهره تمام طی کنم، و اکنون نیز باید زیر نور شدید آفتاب صعود خود را رقم می زدیم؛ آفتاب کوهستان در این پنج شنبه آخر پاییز سوزنده، و البته گرم است، که موقع صعود در عرق کامل مسیر را طی کردم.

از شیرپلا به بعد، برف خوبی باریده و برف در مسیر و دره ها قابل توجه است، و این مسیر را بدون توقف قابل توجهی یکسره طی کردیم، شیب ها ترسناک و برف پودر شده، نشان از سردی هوا و دمای نزدیک به شش درجه زیر صفر دارد، و باد در قله تقریبا 15 کیلومتر سرعت دارد، که این پودر سفید را از یال ها جاروب کرده و به دره ها منتقل، و جمع می کند، گروه های نسبتا زیادی با ما همنوردند، هوا کاملا صاف و آسمان کاملا آبی است. در حالی که تهران در آلودگی ها و بخار و مه خود غرق است، اینجا هوا صاف و تمیز است.

در مسیر با دلهره ایی که دارم تاب ماندن در صف دوستان تیم را نداشته و از صف خارج شده و خود به تنهایی شیب ها را طی می کنم، در حالی که دوستان همنورد نه دیشب و نه الان ترسی از این مسیر ندارند، و می گویند و می خندند و صعود می کنند، ولی برای من شرایط فرق می کند.

در قله همه دوستان مسرور از صعود زمستانی با تابلوی یلدای 1398 مبارک همه عکس می گیرند، ساعت 12 و 20 دقیقه است من هم عکسی گرفته و در حالی که هنوز یک قسمت از تیم به قله نرسیده اند، با بقیه خداحافظی کرده و راهی پایین می شوم.

اسکی بازان :

اسکی بازان هم در این آفتاب و برف بسیار مناسب، مشغولند. با یکی از آنها که در تله کابین همسفر بودم می گفت، پیست اسکی توچال تنها 1200 متر طول دارد که برای من ایدال نیست، او از پیست اسکی دیزین و دربندسر به عنوان پیست های بهتری برای اسکی یاد می کند، که مناسب تر و دوست داشتنی ترند، اما این پیست به علت نزدیکی به تهران متقاضیان خود را دارد. مجموعه ایی کامل از یک ورزش زیبا برای اهل آن، و ترسناک برای ما که سرعت آنان را بر دو عدد تخته ناچیز، تماشا می کنیم، که شیب های تند با سرعتی باورنکردنی پیش می روند و جلوه هایی خاص از حرکت بر روی برف را رقم می زنند، در حالی که آنان لذت خود را می برند، من هم با دلهره، مسیری را که می روند را با چشم دنبال می کنم.

جایگاه قله توچال :

دوست همنوردی که سن و سالی از او گذشته بود و در بازگشت از ایستگاه اول تله کابین تا میدان تجریش با هم بودیم می گفت، هر کوهنوردی که قله توچال را فتح کند، در فتح قلل دیگر مهم ایران مشکل چندانی نخواهد داشت، او که دماوند، سبلان، خُلِنُو، آزادکوه و... را در کارنامه ورزشی خود داشت، می گفت، فتح توچال در یک روز، نشان می دهد که چنین کوهنوردی می تواند به راحتی در فتح کوه های دیگر که اکثرا دو روزه فتح می شوند، موفق بوده، و کار چندان سختی در پیش نخواهد داشت، ایشان از خلنو به عنوان یکی از قله های سخت یاد کرد که جایگاه ویژه ایی در بین قلل دیگر دارد.

 صعود امروز به روایت تصویر :

 

Click to enlarge image IMG_0022.JPG

مجسمه کوهنورد در سربند در دره دربند 28 آذر 1398

[1]محمد تقی بهار، داریوش رفیعی، فروغ فرخ زاد، قمرالملوک وزیری، ابوالحسن صبا، داریوش رفیعی، ایرج میرزا، روح الله خالقی، حسین یاحقی، رهی معیری و...

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (0)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در چرا با مبارزین زمان خود، همان ...
دادگاه انقلاب اصفهان توماج صالحی را به اعدام محکوم کرد نگارش از یورونیوز فارسی تاریخ انتشار ۲۴/۰۴/۲۰...
- یک نظز اضافه کرد در مرثیه ایی بر عصر بی پناهی انسا...
آدم از بی بصری بندگی آدم کرد گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد یعنی از خوی غلامی ز سگان خوار تر است...