سفرنامه جنوب، رفت و برگشتی در ساحل کناره تا عسلویه
  •  

17 بهمن 1401
Author :  
لنجی از لنج های در حال ساخت در بندر بوالخیر در حاشیه خلیج فارس

 

کل راه رفت و برگشت به عسلویه و برگشت به بوشهر چیزی حدود 567 کیلومتر، 

مسیر رفت به عسلویه (278 کیلومتر) :

مسیر و رفت و برگشت بوشهر، چغادک، اهرم، خورموج، آبدان، دوراهک، بنک، بندرکنگان، بندر سیراف، پرک، شیرینو، نخل تقی، عسلویه، 

مسیر برگشت از عسلویه (289 کیلومتر):

عسلویه، شیرینو، کنگان، دوراهک، آبدان، کناری، وحدت آباد، شهنیا، کبگان، گلستان، لاور ساحلی، بریکان، زیرآهک، چاه پهن، هدکان، کلات، کری، سالم آباد، بنجو، خوشهاب، بندر عامری، بوالخیر، گاهی، بندر رستمی، باشی، بندر محمد عامری، دلوار، جائنک، علی آباد، چاه تلخ، بوشهر. 

"آدم های دیزلی، که به روز نیستند"

این جمله را یک راننده تاکسی در بوشهر برای مسئولین به کار برد که در دنیایی که دیگران در اطراف ما به صورت دیجیتال، تند، سریع و پرحجم فکر، و عمل می کنند و پیش می روند، آنان دیزلی، کُند، نابهنگام و واپسگرایانه فکر و حرکت می کنند، و آنرا باعث و بانی وضع موجود اعلام می کرد، که در گذشته فکر می کنند، قصد به روز شدن هم ندارند.

قرار بود از جزیره "شیف" هم بازدید کنم، اما فرصت دیدار از این جزیره در حاشیه بوشهر را بدست نیاوردم، جزیره ایی با مردمی ماهیگیر که دوست نداشتند در اثر ارتباط با دیگران، فرهنگ خاص خود را از دست دهند، می خواستند دست نخورده باقی بمانند، و تاثیر و تاثر نگیرند، اما محمود احمدی نژاد (رئیس جمهور) در سفر به بوشهر، دستور احداث جاده دسترسی به این جزیره را صادر، و با این استدلال که در شرایط بد جوی دریا، اگر مشکلی برای مردم پیش آید، راه دسترسی با قایق به بوشهر چندان مناسب و ایمن نیست، آنرا ساختند.

تاکسی های مسیر عسلویه برای هر نفر 250 هزارتومان یکطرفه دریافت می دارند، با یکی از تاکسی های بین شهری، عازم عسلویه شدم، از مکانی به نام "برج" این تاکسی ها در بوشهر، مسافرگیری می کنند. از چغادک به بعد، بزرگراه سیراف آغاز می شود، یکی از حاضرین در این تاکسی می گوید "این مسیر هزینه های اقتصادی ایران و چند کشور دیگر را تامین می کند – عراق، سوریه، فلسطین، یمن و... – می گفت در چنین جاده ایی هستید، توجه کنید!"

بزرگراه در حاشیه کوهستان مند [1] به پیش می رود، بر باربند یکی از اتومبیل ها (که معمولا در حمل کالای قاچاق، مورد استفاده توسط "شوتی ها" که از کنار ما گذشت) نوشته بود : "بارتو به من بسپار، فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه چیزه". در این مسیر احیای باغ های نخل را می توان دید، انگار در کنار نخلستان های رها شد،ه باغ هایی هم در حال پا گرفتن و احیا هستند.

روی تابلوهای بزرگ نصب شده در حاشیه بزرگراه سیراف هم شعار نویسی هایی توسط معترضین صورت گرفته است. یکی از همسفران می گوید 80% اهالی خورموج کارمند دولت، نظامی، دادگاه و... هستند. خورموج مرکز شهرستان دشتی و در 90 کیلومتری بوشهر قرار دارد، همسفر دیگری که گویا در جنگ هم شرکت داشته است می گفت، در زمان جنگ، وضع ما از وضعی که در این زمان و در زمان صلح با آن مواجهه هستیم، بسیار بهتر بود.

راننده ما از رزم آوران زمان جنگ خسارتباری هشت ساله است، و می گوید:

"در 48 ماه حضور در منطقه عملیاتی، "نبرد طلائیه" سخت ترین عملیات برای من بود، که هرگز فراموش نمی کنم. در این نبرد کار ما تسخیر پل مهمی بود که بر بزرگراه بصره – بغداد قرار داشت، و آنرا باید قطع می کردیم، تنها راه رسیدن ما به این پل یک جاده خاکی بود، که یک طرفش باتلاق بود و سمت دیگرش میادین مین، این جاده هم هیچ سنگر و خاکریزی نداشت، مسیری صاف که می نشستی مورد اصابت گلوله قرار می گرفتی، می خوابیدی می خوردی، ایستاده بودی می خوردی، چرا که دشمن هم روی این جاده یک تیربار ضد هوایی سنگین چهارلول قرار داده بود که آن مسیر را با این تیربار پوشش می داد، به رغم همه این مشکلات ما عملیات کردیم و موفق شدیم این پل را هم تسخیر کنیم، اما نگهداری آن نیز غیر ممکن بود، فردای عملیات دشمن به ما حمله کرد نه راه پشتیبانی داشتیم، نه نیروی کمکی می توانستیم دریافت کنیم، و جایی برای سنگر گرفتن و دفاع هم نبود، این بود که نهایتا فرمان عقب نشینی به ما دادند، خیلی از دوستان نزدیک خود را در این عملیات از دست دادم، که درد آن برایم بسیار سنگین است، این عملیات دو شب قبل از شهادت شهید همت انجام گردید."

رودخانه مُند گل آلود و نسبتا پر آب به سوی خلیج فارس پیش می رود، که نشان از شدت بارش هایی دارد که در یک ماه گذشته باریده است، رشته کوه زاگرس اینجا جهت باختری – خاوری به خود گرفته و از کناره شهر اهرم مرکز تنگستان در امتداد دریا و دشت به سوی خاور با ما همراهی می کند، و تا عسلویه گاه نزدیک و گاه دورتر در کنار ماست.

تابلویی که شهنیا و بُردخون را از بزرگراه جدا می کنه، ما را به جاده ساحلی می برد که راننده معتقد است جاده مناسبی نیست، چرا که بیشتر مسیر شوتی هاست و باریک و با دست انداز های زیادی است، از این رو مردم از آن زیاد استفاده نمی کنند.

از خورموج تا کنگان در حدود 110 کیلومتر است، که البته بین راه دو شهر نسبتا آباد کاکی و بادوله هستند که لاین بزرگراهی گذر ما در خارج از آن قرار دارد، آبدان نیز شهر آباد و پر رونقی است که به کمک سد آبی ساخته شده، کشاورزی اش رونق گرفته است، مزرعه های پالیز (گوجه و...)  اینجا به وفور هست، می تواند بسیاری از نقاط ایران که در فصل سرما تولید پالیزی ندارند را از لحاظ گوجه، کدو، بادمجان، فلفل و... تامین کند. این همه به برکت کوهستان زاگرس است که آب و خاک حاصلخیز را برای کوهپایه خود فراهم آورده است. دلتاهایی که در انتهایی هر شیب و دره ایی به واسطه هزاران سال فرسایش تشکیل شده، و خاک کشاورزی ارزشمندی را فراهم می کند، و آب هایی از این دست شرایط کشت و کار را فراهم نموده است.

اختلاف بین شهرستان ها در اینجا هم دیده می شود، بنک و کنگان به هم چسبیده اند، اما به علت همین اختلافات بنک را در دولت احمدی نژاد شهر اعلام کردند، حال آنکه بنک یک شهرک حاشیه ایی برای کنگان بزرگ محسوب می شود، گاه مسئولین و علما پیرو و دنباله رو عوام می شوند، اینجا یکی از این موارد است، پوپولیسمی که گرفتارش شده ایم، مصالح را فدای هیچ می کند.

در کشور زمانی مجسمه ها را پایین می کشیدند، در تهران شبانه عده ایی که از بس احتمالا خودی بودند هرگز شناسایی نشدند! و یا شدند و اعلام نشد، بسیاری از مجسمه ها را از اماکن و میادین شبانه دزدیدند و بردند، چرا؟ چون مجسمه سازی را علما جایز نمی دانستند، اما در جریان سردار قاسم سلیمانی جریان عوض شد و مجسمه های او را در تمام شهرها ساخته و نصب کرده اند، بنک هم  اساسی ترین بلوارش را به نام ایشان کرده اند، بالاتر از بنیانگذار و رهبر ج.ا.ایران، کشور در افراط و تفریط و کارهای سلیقه ایی و احساسی غرق است، مبنایی نیست، هر دستی که قدرتمندتر شد، و فضای کشور را در اختیار گرفت، همان می کند که صلاح می داند، روزگاری تمام خیابان ها را به نام بزرگان روحانی کردند، با قدرتگیری نظامیان، اکنون تمام خیابان ها به نام نظامیان می شود، بی مبنایی و سلیقه کاری ها کشور را در میان هوا نگه می دارد و مردم مبهوت تماشگر اقداماتی اند که قدرتمندان خلق الساعه و روزانه در کشور اتخاذ می کنند.

به کنگان رسیدم، شهری که در آن کوه و دریا کاملا به هم نزدیک شده است، لذا خیابان های کنگان به دریا ختم می شوند، آن موقع ها که مدرسه می رفتیم، از صنایع گاز کنگان در کتاب جغرافیای ما نوشته بودند، و الان آن را به چشم می بینیم، در روزگاری که گاز صنایع کشور را برای جلب رضایت توده مردم، قطع می کنند، و صنایع، تولید و کارکنانش را تعطیل می کنند، این روزها از کنگان تا عسلویه و حتی بعد از آن که تمام صنعت نفت و به خصوص گاز است، دکل هایی گاز را به چند ده متری زمین در آسمان می برد و در نوک مشعل هایی روی این دکل ها، این گاز را می سوزانند، توان فنی و سرمایه گذاری کشور در حد مهار، آماده سازی، انتقال و مصرف این گاز نیست، حتی در تلاقی آب و گاز نمی توانیم با سوزاندن این گاز در محلی خاص، آب دریا را به بخار تبدیل و بخار را توربینی وصل نمود و چرخاند تا برقی تولید شود و کمبود برق کشور را تامین کند،و از هدر رفت گازی که هم طبیعت را آلوده می کند، هم جو را گرم می کند و... جلوگیری و یا حداقل استفاده بهینه کرد.

از همه بدتر، وانت نیسانی را دیدم که در این دنیای گاز، بر دیواره باربند آن از پر کردن کپسول پیک نیک، و سیلندر گاز نوشته بود! که نشان می دهد مردم محل در برخی مناطق همینجا، حتی گاز لوله کشی هم ندارند و هنوز به شیوه سی سال پیش تهران، گاز منزل خود را از کپسول و پیک نیک تامین می کنند. علاوه بر کنگان، شهر جم، عسلویه و پارسیان هم از مناطق گازی هستند و می گویند 8% گاز جهان اینجا برای ما انبار شده، که ما حتی توانایی استخراج، مهار، فروش و جریان دادنش در لوله ها را هم نداریم. کنگان تمام می شود، اما صنایع گاز و پتروشیمی همچنان ادامه دارند،

 به زودی به سیراف [2] می رسیم دره ایی زیبا که به دریا ختم می شود و در لب ساحل آن بندر تاریخی سیراف هست، که بندر تاریخ ایران در دریایی از صنایع گاز غرق شده است، اینجا در سیراف کوه و دریا همدیگر را ملاقات کرده اند، و میان این دو زیبایی، بندر سیراف چون مرواریدی می درخشد، و از گذشته ایی داستان سرایی می کند که از با عظمت ترین بندرها، در ساحل دریای پارس بوده است، کدام حادثه آن را ویران کرد مشخص نیست، آیا سونامی بوده، یا زلزله و... مشخص نیست،

اما هنوز آثار آن ویرانی را در لب آب، و در زیر آب های ساحلی و... می توان دید، قلعه نصوری که در حال مرمت آن هستند، بر سینه سیراف از گذشته اش باقی مانده است، درب ورودی این بنا هم به روی بازدید کنندگانش در این بهترین زمان تورهای جنوب، بسته است و بازدیدی از آن نمی توان داشت. در بندر سیراف شیعه و سنی با هم و در کنار هم زندگی می کنند، این را از مساجد محل می توان فهمید، مساجد سبک معماری مکه و مدینه مربوط به اهل سنت است و مساجد سبک معماری ایرانی مربوط به اهل شیعه.

در زمان پهلوی همانگونه که برازجان تبعید گاه مبارزین سیاسی بوده است، اینجا هم تبعیدگاه و کمپ ترک اعتیاد معتادان بوده است که یا باید ترک می کردند و یا در اینجا می مردند، در شیرینو هتلی زیبا ساخته اند که مربوط است به کارکنان صنایع نفت و گاز، که این هم مربوط به رژیم گذشته است، در زمان شاه هم اینجا در معرض خطر حمله بوده، لذا سابقه حضور سایت موشکی ضد هوایی آن به آن زمان باز می گردد.

ظهر بود که به نخل تقی رسیدم، بازارش بسته است و اکثرا برای استراحت به منازل خود رفته اند، در عسلویه گشت مختصری زدم و راه بازگشت را گرفتم، چرا که هنوز در این مسیر جاهای بسیاری هست که باید دید، که تا شب نشده باید آن را ببینم. به خصوص تنگستان و دلوار،

در مسیر جاده بازگشت قرار گرفتم، به سرعت بر می گردم، از دور ابرهای بارانزا را می توان دید، راننده تاکسی از بارندگی می گوید که در دقایق آینده ما را در خواهد گرفت، دستش را از شیشه اتومبیل بیرون می برد گفت بوی باران می آید، باورم نمی شد، چرا که ابر سیاهی هست، ولی آنقدرها هم متراکم و با پشتوانه نیست، اما کامیون های با بار مواد پتروشیمی هم یک روکش نیم بند روی بار خود کشیده اند، آن ها هم نیمچه باوری به باراش باران دارند، درست است که روی بارشان را پوشانده اند ولی از کمر بار لخت است، با خود گفتم بیچاره صاحب بار که نمی داند بارش در معرض باران است و اگر باران بیاید، خسارت بار باران خورده متوجه او خواهد شد. چند کیلومتر جلوتر چنان بارانی گرفت که برف پاک کن ماشین جوابگو نبود، پیش بینی راننده ما (که می گوید 40 سال است در این مسیر رفت و برگشت می کند) درست از آب در آمد. از کنگان تا آبدان بارید،

بعد از آبدان از بزرگراه سیراف جدا شده و وارد جاده ایی فرعی شدیم که اولین روستاهای ورودی این جاده "کناری"، "وحدت آباد" و "مخدان" و بعد "شهنیا" بود، نخلستان های زیبا، و سپس باز پالیزکاری که بُردخون را به یکی از مرکز تامین گوجه، فلفل و و دیگر محصولات پالیزی در این زمستان تبدیل کرده است که از مناطق دیگر کشور به اینجا می آیند و زمین ها را اجاره کرده و پالیزکاری می کنند.

از شهنیا جهت خاوری باختری گرفته و در امتداد دریا خواهیم رفت تا به بوشهر برسیم، در این بین هم کلی بنادر کوچک که در ساحل دریا چیده شده اند، از شهنیا که چند صد متری خارج شویم، از رودخانه پرآب و فصلی مُند به وسیله پل نسبتا بزرگی خواهیم گذشت که در اینجا رودخانه به نزدیکترین مسیر خود به خلیج فارس رسیده و برای خود خلیجی را ساخته و بین زمین های دهستان بُردخون و کبگان جدایی انداخته و وارد دریا می شود.

بزرگ مردی از مردان زمان جنگ، پیگیر دیدار ما از جزیره خارگ شده است، و همینجا بودیم که زنگ زد و خبر از طی شدن مراحل کاری آن داد، ولی در عین حال خبر بدی هم داشت، و آن اینکه کشتی های در رفت و آمد بین خارگ و بوشهر در اعتصاب قرار دارند، چراکه به خاطر بالا رفتن نرخ دلار و... به مقدار کرایه خود معترضند و...

به زودی به روستای زیارت رسیدیم که آنرا نخلستان ها فرا گرفته، کشاورزی و دریا، این دیگر عالی است. از این به بعد جاده گاه حتی بسیار خطرناک هم می شود چراکه که جاده دیگر شانه ندارد و تا کیلومتر ها اگر پنچر هم کنی جایی برای ایستادن و پنچری گرفتن ندارد، انگار شانه جاده در اثر آبگرفتگی ها شسته شده است و فقط آسفالت باقی است.

کمی که جلوتر برویم از منطقه کبگان تپه های حاصل از فرسایش باد دیده می شود که زیبایی خاصی به جاده داده است، مثل کلوت های رویایی تگزاس امریکا که تنها عکس های آن را دیده ام و اینجا می توان کلوت هایی زیبا همچون کلوت های منطقه شهداد کرمان را دید. وقتی و جایی و وقتی برای ایستادن و لذت بردن نیست، در حالی که باید اینجا ماند و دید، عکس های از این زیبایی ها ثبت کرد، کاری که از من نمی آید، یک مشت باید از این زیبایی ها برداشت و گذشت.

بندرهای ساحلی کوچک مثل گلستان، بندر لاور، و... که در واردات پتو، کفش، لیمو عمانی، گردو و... تخصص دارند. محلی ها می گویند بعضی مامورین اینجا انگیزه ایی برای گرفتن قاچاق ندارند، چرا که اگر بار قاچاقی را بگیرند، خود اسیر دادگاه و پرونده کشف شده توسط خود خواهند شد، و لذا ترجیح می دهند سهمی گرفته و چشم بپوشند!

یکی دیگر از مردم محلی در خصوص قاچاق میعانات گازی می گفت، به هنگام حمله روسیه به اوکراین یک کشتی هم اینجا در دریا دیده نمی شد، چرا که همه مشغول بردن بار بودند، اما مدتی است که روسیه بازارهای ایران را تصاحب کرده و کشتی ها در دریا زیاد دیده می شوند، کشتی هایی که به انبار میعانات گازی تبدیل شده اند و با بار، و به عنوان مخزن صبر می کنند تا مشتری اش یافت شود، سپس حرکت کرده و بار خود را در آب های بین المللی با خریدارانش تبادل کنند و پولش را به صورت پول نقد دریافت دارند، بدین ترتیب هم خریداران بین المللی با قیمت های پایین و جذاب انرژی ارزان دریافت می کنند، و هم طرف ایرانی به اسکناس دست می یابد که در سیستم بانکی و مالی دنیا گرفتار نشود.

در بندر بوالخیر که یکی از اهالی محل معتقد بود همینجا محل تولد عارف نامی ایرانی "ابوسعید ابوالخیر" است! کارگاه لنج سازی هست که لنج های بزرگ فایبر گلاس می سازند، ولی لنج ها مثل قدیم دیگر چوبی ساخته نمی شوند، بلکه لنج ها را با همان قیافه تاریخی خودش، اما فایبرگلاس می سازند، و تفاوت قیمت وحشتناکی بین لنج چوبی که دومیلیارد تومان قیمت دارد و لنج فایبرگلاس که 9 میلیارد تومان قیمت دارد، آورده لنج ها هر بار که به دبی و... بروند بین 200 تا 300 میلیون تومان است که اگر اوضاع لنج و کار مناسب باشد به زودی پاسخگوی سرمایه گذاری خود خواهند بود.

کابین ناخدا را در این لنج ها "قُماره" می گویند، "دوحه" به شناورهای بدون موتوری محرکی گفته می شود که با توجه به ظرفیت آنرا بار می کنند و با شناورهای یدک کش می کشند و بار را به مقصد می برند، در اصطلاح محلی به این شناورها "غراب" می گویند، در زبان محلی ما "غراب زدن" یعنی حرف بی اساس زدن، اما اینجا غراب به معنی "قدرتمند و قوی" است.

از بندر بوالخیر تا دلوار که مقصد دیدار ما از زادگاه رئیسعلی دلواری است 25 کیلومتر فاصله است، بندر عامری از بنادر کوچک این منطقه، آبادتر و بهتر از بنادر دیگر خود را نشان می دهد. بالاخره به دلوار رسیدیم، شهری که به تازگی بازارهای خوبی در آن ایجاد کرده اند، مستقیم رفتیم به منزل و موزه رئیس علی دلواری، قهرمانی که مبارزات او برای بیرون راندن قوای متجاوز بریتانیا از سواحل ایران شهرت بسیاری یافته است.

حیاط منزل او مثل یک پادگان است، در اطراف این حیاطِ پر از درخت خرما، اتاق هایی چیده شده است که اگرچه کوچک، اما در یک ردیف به هم اتصال دارند، ظاهرا رئیسعلی دلواری هم به دست خیانتکاری از مردم محل کشته شد، او را دشمنان جارجی اش نتوانستند از پای در آورند، از رئیسعلی بازمانده ایی نیست، رئیسعلی قبل از شروع مبارزه با بریتانیایی ها انگار راهزن بوده است، که با تجاوز بیگانگان به راه می آید، و روند مبارزه با تجاوز و متجاوزین را در پیش می گیرد، این درسی برای حکومت هاست که حتی راهزنانِ قوم نیز روزی به کار می آیند، و اعدام آنان راه درستی برای درمان بزهکاری نیست، و بازگشت چنین انسان هایی به راه مشکل و پر هزینه، اما ارزشمند است، در جنگ خسارتبار هشت ساله بار بعثی ها نیز هم از این قشر و اقشار دیگر هموطنان ما بسیار بودند، که داوطلبانه به جنگ آمدند و مردانه هم جنگیدند، جامعه را با همه سلایق و... باید تحمل کرد، حکم فردی به اسم رئیسعلی دلواری در نظام قانونی و شرعی کشور، محاربه و اعدام است، اما همین فرد وقتی در مسیر درست در جامعه خود قرار می گیرد، حماسه آفرین و تاریخ ساز می شود، او تنها 34 سال داشت که اسیر توطئه خودی ها گردید و کشته شد. از او یک پسر به نام بهادر به جای مانده بود که در سال 1350 فوت کرد، از این پسر یک دختر به جای ماند که او هم متاسفانه فوت کرده است. دلوار که رسیدم دیگر هوا تاریک شده بود و باید به سرعت به سوی بوشهر حرکت می کردم. یک روز پر از مشغله، دیداری از نوار ساحلی جنوب انجام پذیرفت و به پایان رسید.

  

[1] - کوه مند، در رشته کوه کار یا کارتنگ سواحل تنگستان و دشتی در استان بوشهر قرار دارد. دارای یکی از زیباترین و بزرگترین مجموعه کلوت های ایران به ‌شمار می‌رود. این کلوت ها بر اثر فرسایش ناشی باد، و منطبق با مسیر بادهای غالب منطقه است. تعداد قابل توجهی از این کلوت‌های زیبا مابین روستای چاوشی از شهرستان دشتی و روشتای باشی از منطقه دلوار تنگستان به وضوح قابل مشاهده می‌باشد. کلوت‌های زیبای مند باعث شده‌ است سالانه این منطقه بکر شاهد حضور تعداد زیادی از گردشگران، هنرمندان، عکاسان و… در خود باشد.

[2] - در زمان تجارت جاده ابریشم این بندر نقش به سزایی در تجارت بین‌المللی داشته‌است. اورل اشتاین در کتاب بررسیهای تاریخی در شمال غربی هندوستان در سال ۱۹۳۷ نیز این روایت را تأیید می‌کند. لویی وایدربرگ باستان‌شناس فرانسوی بندر سیراف را شهری کاملاً یهودی می‌داند که کار ساکنانش تجارت ابریشم بوده‌است. در کتاب حدود العالم (۳۲۷ هجری) نوشته شده‌است که: سیراف شهری بزرگ و گرم است و هوایی درست دارد و جای بازرگانی است و بارگاه پارس است. اصطخری درباره سیراف می‌گوید که: در پارس فرضه بزرگ آن است شهری بزرگ از اعیان پارس و در آنجا کشت و کشاورزی نباشد. ابن حوقل می‌نویسد که: از بزرگ‌ترین شهرهای اردشیر خوره سیراف است که شهر پرجمعیتی است و مردم آن پول‌های گزاف در ساختن بناها صرف می‌کنند یاقوت حموی وجه تسمیه سیراف را از شیر و آب می‌داند که به گفته یاقوت محل وقوع افسانه کیکاوس سیراف بوده‌است. در اینجا بوده‌است که این شهریار به هنگام کوشش برای عروج به آسمان باز به سوی زمین بازگشت. چون شیر و آب طلب کرد این شهر بدان نامیده شد. سیراف مرکز مهم تجارت دریایی بود که کالاهای مورد نیاز خاورمیانه را از طریق هندوستان، چین، جنوب شرقی آسیا و شرق آفریقا تأمین می‌کرد و دریانوردان آن از یک طرف تا سواحل جنوبی عربستان و سواحل شرقی آفریقا، و از طرف دیگر تا سواحل هندوستان، چین جزایر اقیانوس آرام و حتی تا جزایر ژاپن ارتباط برقرار می‌کردند؛ و نقش واسطه راه آبی ابریشم را به غرب داشته است. بندر سیراف به واسطه توجه پادشاهان ساسانی به خلیج فارس و بنادر آن، در حدود قرن سوم میلادی پدید آمد. اردشیر بابکان مؤسس سلسله ساسانی با هدف گسترش بازرگانی در خلیج فارس و مناطق مجاور و تأمین امنیت پس کرانه‌های ایالت فارس به بنا یا تجدید بنای یازده شهر که عمدتاً در سواحل جنوبی ایران و مناطق شمالی خلیج فارس بودند دست زد که یکی از آن‌ها بندر سیراف بود.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (2)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

باختیم بد هم باختیم؛ ایران ۱ - قطر ۵
مجتبی لشکربلوکی
نکته ظریف ( قطر تاکنون از میدان مشترک گازی با ایران ، بالغ بر ۱۵۰۰ میلیارد دلهر کسب درآمد کرده ولی ایران ۳۰۰ میلیارد دلار !!!)
حقیقت کوتاه و تلخ است: قطر تاکنون از میدان مشترک‌ گازی با ایران، بالغ بر ۱۵۰۰ میلیارد دلار کسب درآمد کرده ولی ما ۳۰۰ میلیارد دلار.

قطر توسعه میدان گنبد شمالی خود را از سال ۱۹۹۱ آغاز کرد اما ایران توسعه پارس جنوبی را از سال ۲۰۰۱.
در همین ده سال، قطر حدود ۲۱۰ میلیارد مترمکعب گاز از این میدان استخراج کرد که به ارزش آن زمان، حدود ۶۰ میلیارد دلار درآمد برای قطر به دنبال داشته.
قطر تمامی نیاز داخلی و صادراتی گاز خود را از گنبد شمالی تامین می‌کند.
این کشور در سال ۲۰۲۰ از مجموع ۲۱۱ میلیارد مترمکعب گاز طبیعی تولید شده تنها ۲۲ میلیارد مترمکعب را با خط لوله دلفین به امارات و عمان صادر و ۱۰۶ میلیارد مترمکعب را به‌صورت ال‌ان‌جی به کشورهای هندوستان، کره جنوبی، ژاپن، چین، انگلستان، پاکستان، کویت و سایر کشورها صادر کرده است.

جالب‌تر اینکه؛ در سال‌های پیش‌رو، قطر در نظر دارد تا سال ۲۰۲۷ ظرفیت صادراتی خود را با عملیاتی کردن دو فاز جدید، ۶۸ میلیارد مترمکعب بیشتر تولیدش را افزایش دهد. (افشارنیک/ تجارت فردا (https://www.tejaratefarda.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%A7%D9%86%D8%B1%DA%98%DB%8C-25/43003-%D8%AA%D8%AE%D8%AA-%DA%AF%D8%A7%D8%B2-%D9%82%D8%B7%D8%B1))

ایران دومین ذخایر گاز شناخته شده جهان را در اختیار دارد ولی کمتر از ۲٪ کل صادرات گاز جهان را در اختیار دارد. (رفرنس (https://b2n.ir/r21727))

تجویز راهبردی:
گاز نه تنها برای ما درآمد است که می تواند سپر امنیتی نیز باشد. اگر اروپا و هندوستان به گاز ما وابسته بودند به شدت روی امنیت ملی ما موثر بود. هر روز که می گذرد ما میلیون دلاری ضرر می کنیم!

چه باید کرد؟ توسعه تولید گاز و صادرات نیازمند سرمایه گذاری های بزرگ و عظیم است. سرمایه گذاری هم فقط مالی نیست بلکه فنی و مدیریتی نیز هست. این حجم از سرمایه گذاری نیازمند ورود سرمایه گذاران خارجی و مشارکت سرمایه گذاران داخلی است. اما سرمایه فرّار است! این مرغ وحشی به بامی نمی نشیند که امنیت نداشته باشد.
امنیت در گرو ثبات داخلی است. ثبات داخلی معلول روابط بین المللی پایدار و رضایت شهروندان است.
اگر می خواهیم به همین روند ادامه بدهیم که هیچ! جلوی چشمانمان مال مان را می برند و می فروشند و پولش را می خورند! اما اگر فکر می کنیم که می توان به درآمد میلیارد دلاری در گاز رسید این مسیر را برویم:

۱)ترمیم و تثبیت رابطه با جهان
۲)ترمیم رابطه با جامعه با نشان دادن اصلاحات واقعی و شفاف
۳)تبدیل شماره ۱ و ۲ به ثبات و امنیت
۴)دعوت سرمایه گذاران داخلی و خارجی به سرمایه گذاری های تضمین شده
۵)توسعه توان تولید و صادرات گاز
۶) ورود به تجارت و تهاتر گاز و تبدیل شدن به هاب گازی منطقه
۷)تبدیل ۵ و ۶ به درآمد گازی برای بهبود معیشت و کسب رضایت شهروندان
۸) استفاده از دیپلماسی گازی (ناشی از بند ۴ و ۵) برای تامین امنیت بین المللی ایران و تثبیت رابطه با جهان 

و این چرخه ادامه خواهد یافت (تبدیل بند ۸ به ۱ و ۲). یک حلقه مثبت خود تقویت کننده!
حتی با بهترین تیم و منابع و امکانات ولی با «استراتژی اشتباه» در هیچ جام جهانی نمی توان برنده شد.
@Dr_Lashkarbolouki
پی نوشت: این جستار برای ایام جام جهانی است اما با حال و هوای ابن روزهای ما نیز مناسبت دارد

This comment was minimized by the moderator on the site

کاهش سن «شوتی‌ها» به خاطر فقر؛ قمار با جان برای ۱۰۰ میلیون تومان

روزنامه دنیای اقتصاد از فعالیت ۵ هزار شوتی در مناطق جنوبی ایران خبر داد و درآمد یک شوتی را ۱۰۰ میلیون تومان در ماه به قیمت «قمار بر روی جان» اعلام کرد.

این روزنامه نوشته است بنزین از خراسان و کرمان گرفته تا سیستان‌و بلوچستان، به افغانستان و پاکستان قاچاق می‌شود و لوازم خانگی، سیگار و پوشاک و مشروبات الکلی از بنادری چون عسلویه و گناوه وارد می‌شود و به شهرهای دیگر می‌رود و شوتی‌ها بازیگر اصلی این جریان هستند.

در این میان، معاون فرهنگی اجتماعی مرزبانی استان هرمزگان اعلام کرده است: «وقتی یک نوجوان ۱۶ ساله با خودروی نیسان، روزانه ۵۰ میلیون تومان درآمد کاذب از فروش سوخت قاچاق داشته باشد، قطعا نسبت به درس و تحصیل و علم و دانش بی‌تفاوت می‌شود.»
@Sahamnewsorg

هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
بالاخره فشارهای لابی صهیونیستی به آمریکا جواب داد و بایدن به اسرائیل برای پاسخ به ج. اسلامی چراغ سبز...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
شروع شد مجلس نمایندگان آمریکا شدیدترین لوایح را علیه ایران تصویب کرد مجلس نمایندگان آمریکا در پی ...