سر آن ندارد این شب که برآرد آفتابی
  •  

13 اسفند 1396
Author :  

گفتمش: "معشوقِ شوخ چشم و نگارین صورت، از من چه خواهی؟"

گفت : "مرا بتو تمنایی نیست، دوستت دارم، چون جان، اما دلم هوای معشوقی دگرست،"

گفتمش:  "ای چراغ سینه من، در دل شب های تار، روی تو مسجد و محرابم شده، قبله سوی تو دارم"

گفت : "چه کنم که دل را به تو تمنایی نیست"،

گفتمش : "دوست، حلالش معشوق، که چون تویی را صاحب دل است"

گفت : "بدین لطف تو را دوست دارترم"،

گفتمش : "شرح فراق رخ تو گشته مرا ذکر شب و روز،"

گفت : "زین غصه هم برای تو نتوانم کاری کرد،"

گفتمش : "سر آن ندارد این شب که بر آرد آفتابی،"

گفت : "تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن، آفتاب اندر دل توست، و تو در پی آفتابی؟!"

دیدمش بهتر از دل جایگاهی نیست، که پذیرای عشق و معشوق شود،

گفتمش : "بمان که تو را زین دل، بهتر آستانی نیست،"

گفت : "هستم، تو نیز با من بمان"

سر آن ندارد این شب که برآرد آفتابی

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

نظرات (0)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در خطر سرنوشت اتحاد جماهیر شوروی ...
همه‌ چیزتان فیک است، حتی ضرب‌الاجل‌تان! سی‌ام اردیبهشت دقیقا یک‌سال از آن روزی گذشته است که «نماین...
- یک نظز اضافه کرد در نظام برخاسته از قیام های اعترا...
جمهوری خطای ترکیب.. وقتی آیت‌الله خمینی در سال ۱۳۵۷ فرمود «ما، هم دنیا را آباد می‌کنیم و هم آخرت را...