نگاهی به تفکر و اندیشه ی بودای بزرگ

راهبان بودایی در مقابل بنای (موسوم به Stupas) ساخته شده توسط امپراتور آشوکا در هند (بنارس)

انسان ها فارغ از نوع اندیشه ایی که بوجود می آورند و این که ما آنرا قبول کنیم یا نکنیم، خالقان اندیشه اند و خلق این اندیشه میوه اجتماعی است که در آن به دنیا می آیند و در آن رشد می کنند؛ یکی از میوه های باغ اندیشه سرزمین متفکر پرور شبه قاره هند، تفکر بوداست، که تفکر او خود انقلابی علیه تفکر حاکم بر مردم زمانش بود که زیر یوغ تفکر ودایی (هندویسم عصر اولیه بر پایه تفکر کتب وداها یا کتب مقدس هندو) له شده بودند، و رنج بسیاری را متحمل می شدند. بودیسم که به قولی از نپال فعلی آغاز و تا عمق سرزمین هند پیش رفت و آن را از خود متاثر ساخت و این تفکر سپس از سرزمین زادگاهش اخراج شد؛ ولی تا ژاپن و کره و از این سو تا جنوب شرق آسیا و چین را درنوردید.

روزگاری شرق سرزمین ایران را نیز بودیسم فرا گرفته بود و هزار سال پیش از آنکه اسلام وارد سرزمین ایران شود این نقاط بودایی نشین شدند، مجسمه های بزرگ بودا باقی مانده در منطقه بامیان افغانستان فعلی (که این ثروت معنوی و مادی توسط طالبان خشک مغز ویران شد) که در کوهی عظیم حجاری شده اند، نمونه ایی از حضور آنان در این سرزمین پارسی بود.

 و در واقعا سلسله های ایرانی (از جمله ساسانیان) در غرب با نفوذ مسیحیت و در شرق با ظهور و گسترش بودیسم مواجه بود و لذا همین امر موبدان زرتشت را در مخمصه و نابردباری قرار داده بود، شاید یکی از علل عدم تحمل مزدک و مانی (مصلحین و قیام کنندگان به شرایط بد مردم آن زمان) توسط موبدان و پادشاهان ساسانی ناشی از فشاری بود که از این لحاظ متحمل می شدند.

حضور فرهنگ بودیسم در شرق سرزمین ایران آنقدر قوی بود که به عنوان مثال در شهر بلخ که از مراکز عرفان و تصوف ایرانی است، می توان رگه هایی از تفکر بودایی را در عرفان و تصوف این منطقه دید. اما خودِ بودا که مدت زیادی به ریاضت پرداخت و در این راه بسیار پیش رفته بود، دریافت که ریاضت نمی تواند انسان را به حقیقت برساند او در دیدار با پیری از پیروان ریاضت شهر بنارس (شهر مقدس هندوان در ایالت اتارپرادش هند) نظر خود را این چنین مطرح می نماید :

"ای استاد! من جویان و پویان حقیقتم، می دانم که تو ای بزرگوار مدت هایی دراز است که در این گوشه انزوا و ریاضت و به اعمال سخت پرداخته ایی، می گویند که راه نجات را یافته یی، من نیز شش سال است که چنین کرده ام، تنم فرسوده و جسمم بیمار و تا مرز مرگ پیش رفتم، اما به معرفت دست نیافتم؛ آیین نجات، از امساک، ریاضت، خودآزاری و برهنگی حاصل می شود؟! هرگاه چنین است پس برای چه من به وصول حقیقت دست نیافتم. آیا خود این زندگی سراسر رنج و مرارت نیست، بی شک چنین است، پس برای چه به امساک و ریاضت صدمات و بلایا را دوچندان کنیم. اگر راه وصول به حقیقت و معرفت تحمل گرسنگی و خوردن غذاهای پست است، بسیاری از حیوانات باید به مرحله کمال در حقیقت و معرفت رسیده باشند. هم چنین هرگاه از تحمل رنج و عذاب است که شناسایی آیین نجات حاصل می شود، پس گاوان و خران از ما رنج بیشتری را متحمل می شوند. من متفکرم که چگونه از بدی نیکی باید که به وجود آید؟! و چرا از رنج بردن انتظار بی رنجی و فراغت را داریم. ای استاد من می پرسم که چگونه از رنج و درد و گرسنگی و برهنگی، غایت و نهایت معرفت و بی رنجی حاصل می شود. آن زاهد پاسخ داد، ای راهب جوان در وداها کتب مقدس ما آمده است که امیال و خواهش های نفسانی موجب حصاری گشتن روان در قفس تن می شوند و چون خواهش های نفسانی را پاک نماییم و نفس شهوی را فروکشیم روان امکان آن را می یابد تا از قفس تن رهایی یابد و بدین طریق است که بی رنجی حاصل می شود. بودا گفت مگر تو نمی گویی جسم را به رنج شکنجه اندر می کنی تا روان آزاد شود، آیا این خود تمایل و خواهشی نیست، بی شک بر اثر یک خواهش است که چنین می کنی و بدان که هر خواهشی تمایلی دیگر را در پی دارد و این تسلسلی است که پایان بر آن متصور نیست و تا خواهش باقی است روان هم چنان دربند و اضطراب است. تو ای زاهد دیرینه و شما ای تمام مرتاضان که روزگاری به رنج سر آورده و روزگارانی دیگر را نیز به تعب در پیش دارید، بکوشید تا به حقیقت واقف شوید. وجود شما دستخوش خواهش و تمنای بهشت است، این خواهش را چون در خود نابود سازید و به زندگی بپردازید، چون بهشت جز در این دنیا نیست. تن و جان از مواهب خداست، تن را نباید فرسود و خد را نباید با شکنجه آزار داد. روان خوب و عالی در تن نیرومند و سالم می تواند خانه داشته باشد. ریاضت و برهنگی و گرسنگی راهی نیست که کسی را به مقصود باز رساند، حقیقت را باید در طریق دیگری یافت. راهب گفت ما راه وصول را چنین یافته ایم و آن را باز نخواهیم گشت."

 نهایتا بودا در سن 35 سالگی بعد از بیش از شش سال آوراگی و ریاضت به مقام دانایی رسید و فهمید که از نیکی است که نیکی پدید می آید، و از بدی چیزی جز زشتی پیدا نمی شود. و گفت که از صفات زشتی چون حرص و آز، شهوت، نامجویی و تمام علایق دنیوی آزاد شده ام. علت اساسی آن را (رنج) نادانی یافت. از نادانی است که حرکت پدید می آید و حرکت است که به زایش می پیوندد، زایش به دنبالش پیری و بیماری، رنج و درد را موجب می شود و بر این مبنا دور (تسلسل) رنج تولید می گردد. پس برای از بین بردن رنج در این سلسله علت و معلول، باید علت نخستین که "نادانی" است نابود کرد و با نابودی آن رنج و درد از بیخ و بنیان بر افکنده می شود.

تندیس بودا در غار الورا و اجنتا در اورنگ آباد ایالت مهاراشترای هند

چون گوتاما به مقام بودایی (دانایی)  رسید، شیطان (Mara) به شکل وسوسه یی خود را به او نزدیک کرد و گفت ای گوتاما اینک به مرحله نجات دست یافتی پس داخل در نیروانا (Nirvana سعادت و غایت هر بشر) شو و در سکوت زندگی کن و از همه بگسل. اما بودا زود دریافت که این اهریمن بدکاره است و گفت ای سزاوار زشتی و پلیدی، به نیروانا به تنهایی و غزلت داخل نخواهم شد مگر آن زمانی که بسیار از مستعدان را بپرورم و آنان را به تعلیم و رسالت خود آشنا سازم، و شاگردان ممتازم را به همه جا بفرستم تا مردمان را بشارت دهند و آیین نجات بخش را بیاموزند و اختلاف ها و بدی ها و دژخویی ها را از ریشه بر اندازند و آیین من همه جا ابلاغ شود.

او خطاب به پیروانش گفت، راه های شیطان یکی دو نیست از راه دهان، از راه جسم، از راه بینی، از راه گوش و از راه های دیگر به جسم و روح داخل می شود شما باید راه های حواس و تن و روان خود را بر روی "مارا" ببندید و هوشیارانه خو را محافظت کنید تا مارا در صورت قصد حمله، خسته شده و رهایتان سازد.

او برهمنی (روحانیت) را در طبقه خاص محدود نمی بیند، و می گوید تنها شایستگی، دوری از بدی ها و پلیدی ها و وارستگی کافی است تا در سلک برهمنان (نه طبقه خاص بودن) در آیدند. 

(اعتقاد به ماورالطبیعه در فلسفه بودا) بودا در حسرت بود که در زندگی، گیاهان و جانواران با رضا و تسلیم در مقابل طبیت، چه خرسندی با شکوهی وجود دارند.؛ گل های خودرو با این که یکی دو روز بیشتر زندگی نمی کنند شادند و مسرور، و نمی اندیشند که چرا پژمرده و نابود شده و دوباره برای زندگی باز می گردند. پس به بشر فکر کرد که از مرگ در ترس است و زندگی را نیز با اندوه، عذاب و شکنجه می گذراند.

تندیس های بودا حجاری شده در غارهای اجنتا در هند

او گفت (توجه به ماورای طبیعت ثمره اش) تنها دغدغه خاطر، وسواس، هول و هراس است. پس باید به آنچه که در خطیه عقل و ادراک است اندیشید و اندیشیدنی ها باید با نیروی عقل قابل اثبات و استدلال باشد و در قلمرو احساس و درک محسوس در آیند و به همین جهت ماورالطبیعه را از بنیان تعلیمات و فلسفه خود دور کرد و به ندرت به ماوراالطبیعه پرداخت.

بودا بعد از بیداری (Enlightenment) اعلام کرد "ای نیکخویان به شما اعلام می کنم که آیین نجات و رهایی از مرگ یافته شده است و من قانون دارما (Dharma) خود را برای شما می گویم. گفتند ای گوتاما، چگونه به معرفت و آیین نجات دست یافتی در حالی که دیانت و زهد را ترک کرده و به زندگی قرین با آرامش و خوشی پرداختی؟ بودا گفت رهرو حقیقت و جویای آیین نجات و مرد کامل هیچگاه تن به خوشی ها و مسرات نداده است. می گویم راه رهایی از مرگ یافته شده است. هر که از مجردات و غیر محسوسات پرسش کند راه ناصواب پیمود، و هر که برین پرسش ها جواب گوید او نیز در ظلالت است.

این امور در دسترس عقل و فهم بشری نیست، نه می تواند آغاز آفرینش را مشاهده کنید و نه پایان آن را، بشر عنصری است فانی، پس چگونه خواهد توانست ناظر جاودانگی باشد با اندیشه یی که رو به تباهی می رود و از ماده ساخته شده و به خاک باز می گردد، نمی توان مجردات را مقیاس کرد. به مدد دانش و کمک ریاضت های دشوار هر چند پرده هایی از ظلمت و تاریکی به پس می رود اما پس هر پرده پرده ایی دیگر است و هر گره ایی که باز شود ده ها گره دیگر به دنبال دارد.

قوانینی هستند که قوانین لایتغیر طبیعت به شمار می روند. خدایان و فرشتگان نیز درمانده و خوار و ذلیل اند تمام تندیس ها جز مشتی چوب و فلز آراسته، چیزی نیستند و تمام شان را بر وی کمترین قدرتی نیست تا کوچکترین قانون جهان مداخل کنند، به آنچه که دانایی و معرفت نتیجه می شود باید توجه داشت، ورنه نماز داشتن و سرود خواندن و نغمه پردازی برای مشتی چوب و فلز یا چیزهایی که وجود ندارند چه نتیجه ایی عاید می کند. معیار اصلی در طبیعت، برای زندگی بشری، جز نفس انسانی نیست. همه چیز به دست خود بشر می باشد، سعادت و نیک بختی، شادی و بدبختی. همچنان که خدایان را در کار بشری و قوانین طبیعی کاری نیست، مرتاضان و زاهدان (روحانیت) نیز چنین اند. به این اصل باید توجه داشت که از نیکی است که نیکی پدید می آید و از بدی جز بدی حاصلی دست آورد نخواهد شد. آدمی چون نیکی کند ثمره نیکی را در خواهد یافت و چون بدی کند... و خدایان در این میان نقشی ندارند؛ آنچه به آدمی میرسد از خود اوست. نیک بختی و بدبختی در گرو اعمال است. کسی مرگ برایش زندگی جاوید و پر از سعادت است و به نیروانا واصل می شود، چون هرگاه خواهش و تمنایی وجود نداشت، رنجی نیز نخواهد بود.

غارهای اجنتا که در سنگ ها کنده شده در اورنگ آباد هند

بودا بیان کرد که می گویند وداها (کتب مقدس هندو) معلم ربانی، سرمشق زندگی هستند اما من برای شما میگویم که چنین نیست وداها این سان ارزشی را که قایلند فاقد است. وداها مقدس نیستند که راه های بیهوده  به مردمان می آموزند، چون دعا و نماز و قربانی کردنی که رسومی بیهوده و بیرون از راه حقیقتند.

 بودا گفت "آری من نه اعتقاد به آفرینش مردم درکاست های گوناگون دارم و نه معتقدم که برهما (خدای هندوان) خود چیزی آفریده باشد. جهان و هستی نه آغازی داشته و نه پایانی خواهد داشت و چیزی را که آغاز و پایانی ندارد کسی نمی تواند بیافریند و نمی تواند منهدم سازد.

دو جهت وجود دارد که راهرو حقیقت و پوینده معنویت باید از آن دوری جوید. جهتی عبارت از آن نوع زندگی است که با شهوات و خواهش های نفسانی و جوایج پست جریان داشته باشد و آن جهت دیگر عبارت است از آن نوع زندگی که با ریاضت، خودآزاری، برهنگی و گرسنگی سپری شود و این ها هر دو راه هایی هستند که راهرو حقیقت باید از آنها پرهیز کند.

 هر راهروی باید برای وصول به حقیقت، چهار اصل اساسی را منجر به هشت راه فرعی و دوازده مساله می شود، در نظر بگیرد. اول) رنج (Dukha) که سلسله اعمالی که دردش افزون و مستمر و شادیش اندک و فراموش شونده می باشد. مثل اغلب خوشی ها و لذات؛  دوم) خواستگاه رنج (سامودایا Samudaya)، رنج از خواهش و تمنا پدید می آید. میل و طلب (Prispna) موجب زیستن، و زندگی سبب شادمانی ها و میل به دوباره زاییدن منجر می شود، این امری است مستمر و اندوه آور؛ سوم) قطع رنج (Nirodha)، خواهش و تمنا منشا رنج است. و برای قطع آن باید ریشه و بنیان خواهش برکنده شود و میل و طلب (Trispna) در هیچ شکلش امکان اظهار وجود نیابد. چهارم) Magga  و یا راه جلوگیری از رنج: اگر تمایلی به زندگی مادی وجود نداشته باشد رنج از میان خواهد رفت. هشت راه آریایی از بردن رنج (Ariya Attangiko Magga): 1- ایمان پاک (Samyaghristi)  در زندگی جز راستی و درستی راه و روشی نباید مورد قبول و عمل قرار گیرد. 2-  اراده پاک Samyak Sankalpa       3- گفتار پاک (Samyak Vaca)         4- کردار پاک (Samyak Karmanta)      5- پیشه پاک (Samyak Ajiva) یا روزی درست         6- کوشش پاک (Samyak Vijayama) مقاومت در برابر وسوسه های باطل         7- اندیشه پاک (Samyak Snirti)     8- تمرکز کامل اندیشه (Samyak Samadhi)  

یک مکان مذهبی بوداییان

جسارت و جرات و شهامت بودا قابل تقدیر است، برهمنان (روحانیت هندو) وجودشان مقدس بود و نگاهبانان وداها، کتاب های مقدس بودند. کسی نبود که در "وداها" شک کند و یا جرات انتقاد داشته باشد. برهمنان، آیین قربانی و آداب ریاضت سه اصلی اساسی برهمنیسم (هندویسم ودایی) به شمار می رفت که عنصر برتر و چهارمین آن، وداها کتب مقدس بودند، اما بودا با بی پروایی این چهار اصل را واژگون و تباه ساخت.
می گفت وداها نوشته های مقدسی نیستند، بلکه دام نادانی و جهالت اند و جز نیرنگ و فریب، آن هم به شکل شرم آوری چیزی در خور ندارند. برهمنان دام گذاران نادانی و جهل اند و "آیین پرستش" بیهوده است، چون وجود خدایان دروغین می باشد. و ریاضت جز تباهی جسم و روح و اخلاق چیزی نیست. می گفت برهمنان پرمدعا، نه علمی دارند و نه دانشی، بلکه نادانانی هستند که بدون درک و فهمی، سروده ها و اشعار را طوطی وار می خوانند و هیچ نمی فهمند. مَثَل آنها، غلامی نادان و بی دانش است در محضر مردی خردمند و فهیم که چون آن والامقام سخن گوید وی نیز به تقلید آن گفته ها ر تکرار کند.
غسل بدون توبه در آیین برهمنی میان برهمنان مرسوم بود و با وسواس به انجام آن در آب سرد مبادرت می ورزیدند. بودا می گوید از این چه حاصل که در آب فرو روید و با زبان استغفار کنید در حالی که دلتان در همان هنگام زنگار بسته و بی توبه است. آیا این عمل چه حاصلی دارد. هرگاه چنین عملی درست بود تاکنون همه قورباغه ها، ماهی ها و خرچنگ ها بایستی به آسمان صعود کرده باشند. وانگهی اگر آب شوینده گناهان باشد، مطابق خاصیت شویندگی نیکی ها را نیز خواهد شست.پس به نیکی بپردازید و اصول مقدسه و اخلاقی را عمل کنید و از آداب پوچ و ظاهری درگذرید، ستایشِ خداوند، در محراب دل بایستی باشد، نه در معبد برای تظاهر و ریا.


معماری یک روستای بودایی نشین در منطقه لداخ در کشمیر هند

بودا مستی های مذهبی را مستمسکی برای عیش و عشرت دانسته و محکوم می کرد. به خانواده، عشق به کار، لذت و خواهش های مشروع زندگی مادی در حد متعارفش احترام و ارزش قایل می شد. بودا شش یا هفت سال سخت ترین ریاضت ها را تحمل کرد تا جایی که مشرف به موت شد، آنگاه بود که دریافت ریاضت و تحملِ شکنجه راه نجات نیست، چنانکه افراط در سرور و عشرت نیز به راه نجات و معرفتی منتهی نمی شود. در آیین او راه نجات نه در افراط در عیش و غرقه شدن در لذات است و نه اقدام به اعمال جنون آمیز ریاضت بلکه راهی است میان این دو. زندگی واقعی در حد متوسط و متعارفی باید ادامه یابد.
بسیاری از محققان امروز بر آنند که بودا را یک مصلح اجتماعی تعریف کنند که در نظر داشت تا با یک انقلاب اجتماعی تاسیسات پیشین، که به زیان توده مردم بود از بین ببرد. همچنین بر آنند که برای رهایی بشری از قیود دیگر چون آیین برهمنیسم (هندویسم) و بر طرف کردن امتیازات طبقاتی و برابری و برادری مردم به پاخاست، اما بودا و بوداییان به طور کلی جامعه راهبان را با اجتماع و امور اجتماعی کاری نبود و از جریان های آن برکنار بودند با هیچ دلیل و برهانی نمی توانیم ثابت کنیم که بودا برای اصلاحات اجتماعی قیام کرد تا رفع ظلم کرده و تعدیل ثروت و رفع امتیازات طبقاتی و ایجاد بنیادی اقتصادی و نوعی از حکومت را در سیاست باب کند.
اوضاع کشوری و اجتماعی هر نوعی که می خواست باشد، در نظر مردی که ترک دنیا کرده و در کار مبارزه با تمام علایق و امیال در خود بود، تفاوتی نداشت. اگرچه بودا با برهمنان که در اجتماع خود را طبقه ممتاز به شمار آورده و امور مذهبی را خاص خود می دانستند مبارزه کرد، همچنین امتیازات و تقسیم بندی های طبقاتی را نفی کرده و آنرا امری لغو و بیهوده دانست، رئوس آیین برهمنی (هندویسم مبتنی بر آقایی روحانیون هندو) چون وجود خدایان، مابعدالطبیعه، آیین ریاضت و آداب قربانی را انتقادی اصولی کرد، اما این اقدامات همه قسمت اعظمش برای بنیان و اساس جامعه راهبان بودایی بود، هر چند که در خارج از جامعه راهبان بودایی نیز تاثیر می بخشید، اما در خطابه ها و آثار بودایی مواردی قابل ملاحظه به نظر نمی رسد که بودا با بزرگان، اشراف و شاهان و امرا درباره توده مردم و فقیران گفتگویی کرده و برای بهبود زندگی و رفع ظلم و حقوق انسانی شان دفاع و یا مبارزه یی کرده باشد.


اجرای یک مراسم مذهبی بوداییان مقابل یک معبد بودایی در تبت چین

کلا خطاب آیین بودایی به مردمان زیرک و با دانش بود و درک مسایل بودایی، و مهمتر عملکرد قوانین رهبانی برای عامه مردم، فقیران و توده مردم مورد ظلم و ستم واقع شده، مقدور نبود. آیین بودایی نه وعده یی به آنان می داد و نه ملکوت و فردوسی برایشان می ساخت، که حتی در خیال نیز که شده زندگی شان آسوده تر شود. درک بسیاری از مسایل بودایی مستلزم دانش اندوزی بود که فقیران از این امر محروم بودند. لذا نود و پنج درصد بوداییان از اشراف و طبقات بالای اجتماع می باشند، شاهان، شاهزادگان، بازرگانان و تاجرزادگان، ملاکان و البته جوانان شان به آیین بودا در می آمدند که اگر در سلک راهبان بودایی در نمی آمدند، اغلب برای جامعه رهبانان بودایی رفع احتیاجات مادی و پشتیبانی مالی ایجاد می کردند و از این حمایت بود که جامعه راهبان بودایی توانست سیر و سفر و آداب رهبانی و تبلیغ و انتشار آیین بودایی را به انجام رساند.
در اندیشه بودایی راستی، پاکی و درستی در تمام اعمال و کردار آدمی بایستی رسوخ کرده و فرمانروا باشد، تا رنج نابود شود و فرد به نیروانا یا جهان دیگر بودایی واصل گردد و از رنج و تولد های بعدی آسودگی یابد. اصول بودایی مبتنی بر نابودی رنج است، که رنج از تمایل و خواهش به وجود می آید، پس این باید نابود شود و هدف آن است که انسان به مقام بودا و سپس نیروانا و جهانی دیگر که در آنجا نه وجود، نه جسم، نه لذت، نه رنج، نه احساس و نه هیچ چیز دیگر وجود دارد، واصل گردد و لذا غایت هدف آیین بودایی رهایی از دام زندگی است. اخلاق بودایی بر آن اساس نیست که این دنیا را برای زیستن و تفاهم بهتر سازد، بلکه هدف دل برکندن از این جهان و رهایی از رنجِ زندگی است.
لذا سه اصل درستکاری، درست اندیشی و خرسندی مورد تاکید موکد است. پنج اصل اخلاقی بودا 1- هیچ موجود جانداری را نباید کشت 2- دزدی نکرد 3- زنا نباید کرد (برای راهبان معاشرت با زنان ممنوع) 4- دروغ نباید گفت 5- هر مسکری ممنوع است. برای راهبان جنگیدن و سلاح در دست گرفتن و آسیب به هر موجود زنده ایی منع شده است. بودا (برخلاف مسیحیت) هیچگاه نمی گوید دشمن خود را دوست بدارید، بلکه می گوید نسبت به او عناد و کینه نورزید و کینه و عناد را در قلب خود جای ندهید.

تصویری از بودا در یک مراسم مذهبی در تبت چین


آیین بودا یک رسالت جهانی دارد، و البته بدون خونریزی اساس جامعه قبلی را که بر ظلم و بیداد و نفی مقام انسانی تکوین یافته بود، بر انداخت. طبقات اجتماعی را نفی کرد، آداب مذهبی که به وسیله ایی برای کلاشی و نامردمی و دزدی برهمنان (طبقه روحانی هندو) تبدیل شده بود، را بیهوده و بی فایده اعلام کرد. طبقه ایی که به نام مذهب و میانجیان خدایان، انسانیت را در پرده کثیف اعمال شان زنجیری ساخته بودند، احمقان و بی شرمان خواند. آداب و مراسم قربانی و عبادت را برانداخت و گفت جسم آدمی شریف است و نباید نسبت بدان آنقدر شکنجه روا داشت و ریاضت را کار ابلهان و نادانان اعلام کرد. هنگامی که اعمال مذهبی وجود نداشته باشد روحانیان درماندگانی بیچاره می شوند و بودا به این طریق ضربه مهلکی بر این طبقه ممتاز اجتماع (که بی جهت خود و تعالیم خود را مقدس جلوه می دادند) وارد کرد.
خدایان هندویی را انکار کرد و گفت هرگاه تاکنون می توانستند، کاری برای انسان ها انجام داده بودند. لذا یا وجود ندارند و یا موجوداتی هستند بیچاره تر از آدمیان. اساس تناسخ را که آنچنان در اعماق وجود هندیان نفوذ داشت، بر انداخت. روح را بی اعتبار ساخت، چون روحی را به عنوان عنصری مجرد و جدا از تن قبول نداشت، و روح را حاصل اعمال نیک و بد انسان می دانست.
درباره خلقت از او پرسیدند، همچون کنفوسیوس (حکیم چینی) گفت از این بحث پارینه درگذرید که از آن بحث سودی عاید بشر نمی شود. خدا و خلقت را نفی کرد و از این لحاظ بت های زیادی را که ساخته شده بود را شکست و سنت های زیادی را بر انداخت و سعی کرد آدمی را از قید خرافات بیهوده رها سازد.
اما با مرگ بودا در هشتاد سالگی، این آیین نیز دچار تغییر و تفسیرهایی شد. او در آخرین ساعات عمر خود اعلام کرد که" جانشین من آیین من است، حقیقت و راستی راه نجات است که ابلاغ شده، هر کس باید خود راهنمای خود باشد، به کسی نگروید و از کسی متابعت نکنید، چون آیین نجات است که قابل متابعت می باشد. پس از من جز خود هدایت کننده یی نشناسید، کسانی که پس از من جز خود هدایت کننده یی نشناسند و حقیقت را هادی قرار دهند، آنانند شاگردان حقیقی من که راه درست را انتخاب کرده اند. همیشه بکوشید تا با تقوا و پرهیزگاری زندگی کنید و همواره روح خود را بی آلایش و آماده نگهدارید، کسی که بدون تزلزل ایمان خود را حفظ کرده و در حقیقت کوشا باشد، اوست که از بند تولد و مرگ (تناسخ و دور باطل رنج و درد) رسته و بر رنج غلبه پیدا کرده است. از میان تان می روم اما آیین من میان تان باقی است"

برگرفته از : کتاب "ادیان بزرگ جهان" نوشته آقای هاشم رضی

 

در آخر باید گفت که:

بودا زمانی به جنگ خداباوری و اعتقاد به ماورا الطبیعه رفت که قرن ها بود که طبقه راهبر هندویسم و یا برهمنیسم، خدا و ماورا الطبیعه را به ابتذال کشیده و آن را به وسیله آقایی خود بر خلایق خدا قرار داده بودند، اگرچه در پیدایش دین برهمنیسم، آنان معتقد بودند که طبقه برهمن از قسمت سر خدا آفریده شده و لذا مقدس بوده و ذاتا شایستگی حکمرانی و آقایی و سروری بر دیگران داشتند و خود و گفته هایشان مقدس خواهد بود، ولی اصولا این راهبری باید در راه سعادت طبقات دیگر باشد و در راستای تقویت آنان، نه در راه نابودی و استثمار و تضعیف آنان، ولی برهمنان هندو قشری را که از پاهای این خدا زاده شده بودند و بار اقتصاد و کار در جامعه بر دوش می کشیدند را نجس تلقی کرده و در ردیف حیوانات و بلکه پایین تر از آنان قرار دادند، اینجا بود که بودا بر این روند شورید و سو استفاده هایی که از این گونه مباحث می شد را در نظر گرفت و منکر هرگونه مسایل مابعدالطبیعه، خدا و خدایان شد. هر چند جامعه خدا باور هند بعدها بودیسم را از خود راند و اکنون بودایی ها در هند از هر اقلیتی کمترند، ولی در خارج از هند اکثریت مذهبی را بسیاری از کشورهای شرق و جنوب شرق آسیا را از آن خود کرده اند.

 عدم اعتقاد بودا به خدا، در کشوری که میلیون ها خدا دارد و شدیدا به نیروهای ماورا الطبیعه معتقدند و عدم به رسمیت شناختن وداها به عنوان منبع دین باستانی هندوست باعث آغاز مبارزه علیه بودا در هند شد و همین و... باعث شد که بساط این آیین از شبه قاره پاک و از آن خارج شود در حالی که شکوه عظمت حضورش را می توان در جای جای این کشور دید غارهای "اجنتا" و "الورا" در ایالت مهاراشترا و شهر اورنگ آباد نمونه عظمت این حضور است و یا اوجگیری این آیین در زمان آشکوکا (امپراتور افسانه ایی هند) نمونه هایی از این حضور قدرتمند است و هم اکنون نیز به علت عدم حضور نظام کاستی موجود در هندویسم، در بودیسم، بزرگان طبقات پایین هندو (دالیت ها) با گرایش به بودیسم خود را از ظلمِ قرار داشتن در طبقه نجس ها رهایی می دهند، اما اکنون بودیسم یکی از آیین هایی است که در دنیا رشد و توسعه بالایی دارد و در صدر لیستی قرار دارد که به گروندگان جدید در جهان اختصاص دارد. اکنون این شرمساری برای هندوان وجود دارد که فرزند متولد شده در فرهنگ شبه قاره هند در این سرزمین جایی ندارد و البته اینچنین مورد اقبال دیگران قرار گرفته است.

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.