وقتی خود ما هر روز از همدیگر می کشیم (ترور شخصیت و... هر که سری بجنبانید)، چرا رقیب خارجی که ترور خونین می کند را باید شماتت کرد؟! انرژی و توان ملی (کشور و انقلاب و مردم) صرف از صحنه به در کردن رقبای داخلی (سیاسی، علمی، اقتصادی، فرهنگی و...) شد و می شود. قافیه را از زمانی باختیم، که پیروز شدیم (22 بهمن 1357)، زمانی که کشور از سوی رقیب در سلطنت نشسته، واگذار شد، و گفت، تسلیم! صدای انقلاب شما را شنیدم، من رفتم، بیایید ایران را شما اداره کنید، آنطور که ایدالش می خوانید.

مست پیروزی، از همان اولین روزها، نظرمان از رقبای خارجی به عقیم کردن اطرافیان داخلی امان جلب شد، همسنگران دوران مبارزه امان، کسانی که آبرویی داشتند و در جبهه خود نمی دیدیم شان، کسانی که ما را قبول نداشتند، راه مان را غلط می دیدند، روش مان را ناصحیح می شمردند، اهداف مان را درست نمی دیدند، یا احساس می کردیم روزی رقیب مان خواهند شد و... این داستان تمامیت خواهی ها، هوای نفس و تکبر بود که ما را بدین روز انداخته است، و انگار این سیره غمناک تمامی هم ندارد.

 عقیم و بی اثر کردن رقیب (بالفعل و بالقوه) داخلی شد جهاد، و یک یک آنان را به لطایف و حیله ها، از صحنه کشور خارج کردیم، اما با چه هزینه ایی؟!! و در این سرگرمی های بی پایان و خسارتبار نو به نو، انرژی ملی (کشور، انقلاب و مردم) را صرف هوای نفس و تشخیص های خیالی خویش نمودیم، شما یک نمونه اش را ببینید، در این برجام با کسانی که از سوی کشور و نظام ماموریت مذاکره با جهان را داشتند، چه کردیم، چه ترور شخصیتی از آنان شده است، تا جایی که کم نمانده پامنبری های این مداح، آن روضه خوان، یا آن به اصطلاح انقلابی و ولایی پرشور و... برخیزند و احساس تکلیف کنند و بروند و سر "قهرمان دیپلماسی کشور" را کنده از رگ های گردنش خون بمکند، تا دلشان که مملو از کینه او کردیم، خالی شود.

امروز چرا باید از کشته شدن دانشمندان خود لابه کنیم، خودکرده را تدبیر نیست، توان داخلی را خود ویران کردیم، خود به دست خود مستهلک نمودیم، توان نیروهای امنیتی، اطلاعاتی و نظامی کشور سال هاست که در نابخردی تمام، صرف مبارزه، بی اثر کردن و کنار گذاشتن رقبای سیاسی و... این و آن به کار گرفته و مصرف شده است.

چتری که تمام مبارزین را در زمان مبارزات علیه سیستم شاهنشاهی و حاکمیت فردی پادشاه، ذیل خود جمع مان کرده بود، و همه بر سرش گرفته بودیم را، فردای پیروزی پاره پاره کردیم، و هر یک تکه ایی از آن را به سر کشیده، و بعدها این تکه ها را هم از دست هم کشیدیم، و با اصراری باور نکردنی به رقیب خود گفتم که تو انقلابی نیستی، تو مسلمان نیستی و...، و اکنون دعوای صوری "ولایت" سکه شده است، اصرار بر این داریم که تو اهل ولایت نیستی، و هر چه نام از شهادت، انقلاب، جنگ، کار، مبارزه، تلاش، تخصص و... داری، باطل است، چرا که "میزان حال فعلی است" و حال فعلی تو با خط کش ما صاف در نمی آید.!

در این بکش بکش خودخواهی ها، تکبرها، خود حق مطلق بینی ها، تمامیت خواهی ها، خالص سازی های بی پایان و... میلیون ها ایرانی را از قطار کشور، انقلاب و صحنه هایی مختلف کار عظیمی که باید انجام می شد، پیاده اشان کردیم، هر یک را به نامی و ننگی؛ مگر یک کشور چقدر نیرو و توان دارد که توان تحمل این همه زخم های بی پایان را داشته باشد.

امروز رقیب خارجی از این همه رخنه هایی که از خالی کردن جای رقبای داخلی امان باز کردیم، وارد می شود و در مغز تهران عملیات ترور کابویی و هالیوودی راه می اندازد، و حیثیت کشور را در معرض جهانیان به بازی می گیرد، اکنون او دیگر با اهل دعوا کاری ندارد، چرا که آنان همان می کنند که می خواهد، دلواپسان در صحنه ایی بازی می کنند که مثلث عربی، عبری و امریکایی می خواهند، لذا رقیب خارجی هم صاف می رود سراغ کسانی که اهل ساختن ایرانند.

 این هم که این روزها می بینیم نتیجه 40 سال درگیری برای یکدست کردن حاکمیتی است، که هرگز یکدستی به خود نخواهد دید، چرا که برای یکدست کردن آن، یک ملت را باید خانه نشین کرد، چرا که در بود یک ملت، با این همه تفاوت ها و... یکدستی معنا ندارد. خون دانشمندان این کشور همانقدر که بر گردن قاتلین آنان است، بیشتر بر گردن کسانی است که ایرانیان را شقه شقه کردند، انقلابی و غیر انقلابی، مسلمان و غیر مسلمان، خودی و غیر خودی، ولایی غیر ولایی، با بصیرت و بی بصیرت و...، شقه شقه شدیم تا طعمه راحت گرگ ها شویم.

چه کسی را خطاب قرار دهم که در این خون شریک نباشد، این دانشمند در طراز ملی، جناب محسن فخری زاده که نام او در گمنامی ماند، و فقط مردم ایران او را نمی شناختند، در حالی که رقبا خوب او را می شناختند و شناخت شان را به رخش هم کشیدند، به چه کسی شهادتش را تسلیت بگویم، امان از دل اهلش، به آنان باید تسلیت گفت، به افراد قابلی تسلیت می گویم که قابل بودند و از صحنه خارج شان کردند تا این صحنه ها پیش بیاید، و امروز خون دل می خورند، که در این فضای یکدستی کاذب، کاری از پیش نمی توانند برد. دل شان برای وطن لک می زند و از کار برای وطن محرومند.

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در دیداری از نفسگاه عقاب و یا خدا...
سریال مصری حشاشین ایرانی ها را عصبانی کرد! + عکس (https://noandish.com/fa/news/176385/%D8%B3%D8%B1%D...
- یک نظز اضافه کرد در دیداری از نفسگاه عقاب و یا خدا...
پخش سریال تلویزیونی "حشاشین" که روایتگر مبارزاتِ خشونت‌ورزانه‌ی گروه مخوفِ وابسته به حسن صباح (یکی ا...