خدایا نادیده بگیر که اگر نگیری بسی در مشکل خواهیم افتاد
بر شما باد به تفكّر، كه تفكّر مايه حيات قلب شخص بصير و كليد درِ حكمت است. (امام حسن مجتبی علیه السلام)
خدایا رمضان از نیمه گذشت و خوشحال شدم که "میهمانی ات" در سرازیری اتمام افتاد؟!!!. این خوشحالی در حالی است که ایمان دارم که دوره طاعت و عبادت، دوره عزت و سربلندی و برکت و مبارک است؛ ولی باز با همه این ایمان، خوشحال شدم که دوره طاعت و عبادت رو به اتمام گذاشته است؟!!!. این انگار در ذات آدمی است که فارغ شدن هر چیزی برایش شادی آفرین است؛ حتی اگر این کار حضور در میهمانی خداوند برای بندگانش باشد. انگار ما انسان ها از هر چیزی خسته می شویم؛ حتی از قرار گرفتن در شرایط نعمت مضاعف، و می خواهیم از این شرایط هم خارج شویم و روند جدیدی را تجربه کنیم؟!!! مثال بارز آن شعف آمدن تعطیلات در هنگام تحصیل است. این یک خصوصیت مشترک بین یک شاگرد کلاس اول ابتدایی و شاگرد سال اول دوره دکتراست؛ که هر دو به آمدن روز تعطیل، خرسند می شوند و البته که محصل دوره دکترا خود تحصیل را انتخاب کرده و حتی برای رسیدن به چنین مرحله ای سال ها زحمت کشیده تا به این آرزوی دیرینه اش برسد و غرق در دریای علم و تحصیل شود؛ ولی همین آدم هم به آمدن روز تعطیل (کنار گذاشتن درس) خرسند می شود؟!!! برای دوره طاعت هم ظاهرا همینطور است وقتی نمازمان به پایان می رسد، خوشحالیم؛ خوشحالیم که از آن فارغ شدیم؛ در حالی که می دانیم سخن گفتن با خدا نعمتی بی نظیر است، و قاعدتا و طبیعتا نباید پایانش هم شعف آور باشد؟!!! این دور از انصاف و عقل است که برای رسیدن به چنین مرحله ای شاد شد؛ و در مقابل مخاطب (که خدای بزرگ است) انسان شرمنده می شود، وقتی به عمق مطلب و این احساس و تفکر خود فکر می کند. ما انسان ها این چنین به خالق خود مشتاقیم که دوره انجام طاعت هم برای مان کسالت آور می شود؟!!!. کمتر فشاری ما را از طاعت باز می دارد. کمتر امتدادی کسالت آور می شود. دایم این دل به جنب و جوش است و حتی بر ادامه طاعت خداوندی هم نمی تواند استقامت کند. آری ما انسان ها این چنین هستیم. با همه این خصوصیات باز به خود مقروریم و مدعی. شما تصور کنید با بزرگی در حال سخن هستید و او به نحوی از چهره شما متوجه کسالت آور بودن ادامه سخن شما با خود می شود، واکنش او چه خواهد بود؟ البته که تو را ترک خواهد کرد؛ ولی خداوند به همه این کسالت ها و بی حالی های ما مطلع است ولی باز لحظه ای ما را رها نمی کند و روی بر نمی گرداند. اگر این کرم نیست پس چیست. اگر این بخشش نیست پس چیست. خدایا کرم و بخشش و گذشت تو را با همه نسوجم حس می کنم. خدایا واضح است که اگر به عیوبم توجه می کردی که رویی به من نداشتی؛ اگر من هم جای تو بودم به چهره چنین بنده ای که به تو چندان مشتاق نیست، نگاه هم نمی کردم؛ ولی تو جای خود هستی و نمی دانم چه چیز را مبنا قرار می دهی که باز به ما نگاه می کنی و هوای ما را داری.
خدایا ذکر نعمت تو خود نعمت است پس تنها به این ایمان نیم بند ما اکتفا کن و روی از ما برنگردان که سقوطی بس بزرگ از پس روی برگردادنت خواهیم داشت
+ نوشته شده در پنجشنبه سوم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 12:26 شماره پست: 312
- توضیحات
- زیر مجموعه: مطالب نویسنده
- دسته: سخنی با نگارین حق مطلق
- تاریخ ایجاد در 20 خرداد 1395
- بازدید: 2664