خدایا باورم نمی شه که تو اهل نزول بلا باشی

ایزدا!

 این بارش های نصفه و نیمه،

هرگز جگر سوخته ام را سرد نخواهد کرد، که هیچ،

بلکه آتش درونم را اکسیژن مال کرده، تا شعله ورتر شود،

قامت سراپا گناهم را نخواهد توانست شست،

بارانی می خواهم، که سیلابی شود،

تا باز یحیا (ع) بتواند جسم و جان فربه از فسادم را، در آن غسل دهد،

آبی خروشان که آلودگی هایم را با خود ببرد،

سبک شوم، مثل پر کاهی بر آب،

و پاک شده، سویت سبکبار روان شوم،

براستی وقتی "هر چيز زنده اي را از آب پديد (آفریده ایی) آورديم"  [1]

چرا زمین ما این چنین خشک و بی حاصل شده است،

می خواهی ارزش آب را بفهمیم؟!

خدایا دست از این امتحانات سختِ خود بردار،

با هر امتحانی، هزاران عمرِ بازگشت ناپذیر، بر باد می رود،

مگر تو به "حق الناس" بی اعتنایی،

مگر تو فرصت زیستن ما را "حق الناس" نمی دانی،

که این چنین فرصت هامان را در امتحانات سخت و سهل خود، بر باد می دهی،

یا اینکه این چنین جمعی سیاست مان می کنی،

نکند باز می خواهی به دوران عذاب های سخت و جمعی باز گردی،

و به خاطر چند اَلواط، قومی را به نابودی کشی،

راستی با من نگفتی، در آن روزهای سخت و خشن نزول عذاب،

 عدالت و انصافت را چطور در پای خشم خود قربانی کردی؟!!،

 که به یکباره بر همه، خشک و تر سنگ باریدی،

و یا تر و خشک را با هم در آتش دنیا سوزاندی؛

خداوندا ببخش که بی پرده می پرسم،

آخر برایم سوال است، که تو چطور تر و خشک را با هم در یک عذاب شامل کردی؟!

نمی توانم باور کنم، که این کار یک کریم عدالت محور است،

آنقدر از این نزول عذاب ها توسط تو گفته اند، که بسیاری از تو می ترسند،  

اورمزدا!

همین الان هم هستند "دوستان خاله خرسه ایی" که در بوق ها می دمند،

و بسیاری از زلزله ها، سیل ها، آتشفشان ها، توفان ها و خشک سالی ها را چون من، به تو نسبت می دهند،

و کاملا فراموش کرده اند که این ها همه، دلایل طبیعی و علمی خود را دارد،

و بدین وسیله به خاطر کارکرد دقیق قوانین طبیعت، تو را نامستقیم محکوم، و در بین خلق رسوا می کنند،

و با هر بلایی که از آسمان و زمین می بارد،

و یا از دل زمین و آسمان می جوشد،

آنرا بی آنکه به عواقب گفت های خود فکر کنند، به نام تو سکه می زنند، و آنرا به سان ظلمی آشکار توسط تو، به خورد مخلوق می دهند،

و می گویند :

این خداست که این بلاها را نازل می کند،

نمی دانم، چطور دل شان می آید که نام چون تو رحیمی را به نزول بلا و عذاب های دسته جمعی گره می زنند،

ولی در واقع بلای زمین خودشانند،

و آن خدایی که از تو ساخته و پرداخته اند،

که بلا را از جانب کریم، رحیم و عادلی چون تو می بینند،

کسانی که حتی فرق بلا و نعمت را هم تشخیص نمی دهند،

ولی باز دهان آلوده به نافهمی خود را گشوده و تو را متهم می کنند،

که این تو و عصبانیت توست، که تر و خشک را با هم، در جریان نزول عذاب ها می سوزاند،

غافل از این که تو به سان انسانِ محدود و خطاکار نیستی،

که به وقت خشم، کرم و عدالتت را به فراموشی سپاری،  

و بر شهرهای این دیار و آن دیار، بدون در نظر گرفتن بندگان و دشمنانت،

به یکسره بلا و عذاب به یکباره در اثر آتش خشم فرو فرستی،

طوری که خشک و تر، کودک و پیر و... با هم، بی رحمانه در یک آتش بسوزند،

حال انکه تو خدایی آگاه و توانگری،

و می توانی اگر بلایی خواستی بفرستی به اهلش برسانی،

کار تو اصلن نزول بلا نیست، کار تو نزول رحمت است،

که بر انسان خیر و شر این عالم ارزانی می داری،

زیرا که تو صبوری و در کمینگاه خود به صبر و شکیبایی به انتظارِ لحظه خاص نشسته ایی،

تا روز واپسین به اعمال تک تک ما، حتی به اندازه مثقالش رسیدگی کنی،

و به اصطلاح "مو از ماست بکشی"  [2]

و من،

در حالی که می دانم در هیچ کدام از دادن ها و گرفتن ها نقشی به عهده نگرفتی،

و مکانیسم این جهانی دادن و گرفتن ها را به حساب و کتاب قوانین و سنت طبیعت خود گذاشته ایی،

ولی باز از تو، "این و آن" می خواهم،

چرا که تو انگار دوست داری، که دست های ما همیشه به سوی تو باشد،

نمی دانم چرا،

شاید این برای ما خوب است، و دوای دردهای ماست، که همواره رو سوی آسمان باشیم،

می دانم و اقرار دارم که تو بی نیازی،

از نیایش، و هرگونه کرنشی، از رکوع و سجود ما،

تو بَری هستی از هرگونه نیاز، به توجه ما،

تو بی نیازی از هرگونه دریوزگی ما،

اما می دانم این مراجعه به درب خانه ات برای ما، داروست،

در حالی که تو بی نیاز از هر دارو و درمانی،

اما ما فقیر و درمانده ایم،

پس بارخدایا اجازه بده هر چند وقت یکبار موضوعی را بهانه کرده،

با تو به عشق بازی نیاز بنشینم،

گویند در دوره جدید، دیگر بشر کم کم باید از تو دست بردارد، و به خود تکیه کند،

آنها از عصر روشنگری می گویند [3] ،

که ایده کانونی روشنگری، "دلیری اندیشیدن برای خود است"،

و این یعنی دلیری (انسان برای) پذیرش مسولیت در برابر جهان. در عصر جدید، آدمی بار مسولیت در قبال رویدادها را از عهده خداوند بر می دارد و به دوش خویش می گذارد. در روزگار مدرن دوران آسودگی خداوند و آغاز آزادی و مسولیت پذیری انسان است. "مرگ خدا" ، مرگ مسولیت خداوند و زایش آگاهی دردناک، دلهره آور و پویای انسان به مسولیت فردی و جمعی خود است.

شر نتیجه نیندیشیدن است،

و به قول کانت انسان باید "دلیری کاربرد عقل خود را داشته باش"  

می دانم باید بارهای بدنام کننده چون نزول بلا را از دوش های تو برداشت،

می دانم نباید بار رسوایی اعمال خود را بر دوش تو گذاشت.

دیگر من بلایای طبیعی را آسمانی نمی دانم،

چرا که آسمان جای خوبان است،

جای کریمانی چون توست،

که برای دیدار و حضور در جوارت، بهترین ها چشم دوخته اند،

اما خداوندا!

 اگر این نیاز، احساس نیاز و خواستن را از خود بگیرم،

با چه بهانه ایی به تو رو خواهم کرد،

بهترین بهانه برای سخن گفتن با تو، همین نیاز است و کمبودهای بی پایان ماست،

گرچه می دانم، منحرفین ما را در مضیقه می گذارند، که رو به آسمان باشیم و نقش مخرب آنان را در زمین کمتر ببینیم،

و همان ها هم بدترین تراژدی های زمین را به تو نسبت می دهند،

حال آنکه اگر رسول تو "رحمت للعالمین" باشد،

تو خود چه خواهی بود؟!

اقرار دارم که تو بری از فرستادن بلا بر بندگان خودی،  

 

 

خدایا باورم نمی شه که تو اهل نزول بلا باشی

 

 

[1] -  سوره انبيا 21:30. "هر چيز زنده اي را از آب پديد آورديم" (و جعلنا من الماء كل شي ء حي) 

[2] - کنایه از دقت رسیدگی در اعمال ماست.

[3] - اندیشه هانا آرنت منبع مقدمه کتاب "انسان در عصر ظلمت" ص 15 مترجم مهدی خلجی – انتشارات توانا

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.