کاش چشم ها به آسمان سفید، و قرن ها آرزوها به گور نمی رفت

 بارپروردگارا! تو را از صمیم قلب دوست دارم، زیراکه از هر کجا که بمانیم، باز تو با آغوشی باز در انتظارمان نشسته ایی، و بدون این که روسیاهی امان را به رویمان بیاوری، با هر پرونده ایی که داشته باشیم، در آغوش گرم و نرم مهرت جای مان می دهی، خدایا به خاطر داشتن چنین پشتوانه ایی بزرگ و بی مثال تو را شکر می گویم. که در پس هر بیراهه ایی حتی به انتظارمانی تا بیخیال از راهی که می آییم، تحویل مان بگیری و درد غربت و تنهایی مان را به شادی تبدیل کنی.

کاش چشم ها به آسمان سفید، و قرن ها آرزوها به گور نمی رفت

ای خالق بی مثال من! گویند ما را مختار و آزاد آفریده ایی، اما انسانِ مملو از نیاز و گرفتار در چنبره کمبودها چگونه می تواند از اختیار و آزادی خود بهره مند شود، کاش آنقدر بی نیاز بودیم که در شرایط استغنا دست به انتخاب بزنیم و از آزادی خود بهره مند شویم.

تو خود واقفی که در اثر نیاز، انسان آزاد و مختار هم، اسیر این و آن می شود، و خود شاهدی که مستبدین انسان های تحت سیطره خود را همیشه محتاج نگه می دارند، تا به گفته آن نکته دان حکیم پارسی، شیران مردم خود را هم، روباه مزاج کنند [1] و بدبخت مردمی که تحت سیطره چنین ظالمانی زندگی می کنند، و ظلم آنان را تنها تو می توانی پاسخ گفتن که محاسبه خسارت شان با حسابگرهای این دنیا محال است، زیراکه صفرهای این دنیایی توان بیان میزان خسارتی که اینان به زندگی مردم خود می زنند را ندارد.

اما مهربانا! اختیار در حالت نیاز، همان زندگی در تناقض هاست. انسان مالامال از نیاز چگونه می تواند از ارزش های والایی چون آزادی سخن گوید؛ کاش روزی برسد که انسان ها بتوانند بقدری از نیازهای خود بکاهند که غرق در نعمت، از اختیار و آزادی خود بهره مند گردند؛ ایمان دارم با پتانسیل و توانی که در انسان قرار دادی، روزی پرچمداران توسعه و پیشرفت بشری خواهند توانست که از شدت نیاز خود کاسته و در سایه داشته های بی نیاز کننده، دنیایی بهتر برای زیستن، و بهره مندی از اختیار و آزادی برای انسان رقم زنند.

ایزدا! کاش آن روزها برسد که برای باران چشم به آسمان نباشیم، و این چنین بی دفاع اسیر خشکسالی نگردیم، و به تامین نیاز زمین به باران خود اقدام کنیم، کاش روزی برسد که انسان بتواند باران را به عدالت در زمین تقسیم کنند، و جایی مثل کویر لوت ما خشک، و نقطه ایی مثل جنگل آمازون در آب غرق نباشد، که آنان از باران خسته، و ما از خشکسالی.

خدایا از تو می خواهم تا به دانشمندان و فرهیختگان نوع بشر این توفیق را عنایت فرمایی، تا شرایط گسترش عدالت را حداقل در این دنیا در دست خود گیرند، و برای این "تنفسگاه واجب" بشری، دیگر چشم به آسمان نداشته و منتظر فراهم شدنش توسط آسمانیان نباشیم؛

اورمزدا! کاش از قدرتت بیشتر از این به انسان عطا می کردی تا به تغییر شرایط زندگی اش قادرتر بود و شرایطی برای زندگی ایجاد می کرد که دیگر چهره نازیبای این همه نابرخورداری آزارمان نمی داد؛ و این همه تفاوت در برخورداری نوع بشر نبود، و چشم های منتظران به آسمان برای آمدن منجی سفید نمی شد و قرن ها، آرزوها با صاحبانش به گور نمی رفت.

عزیزا! البته ایمان دارم که این توانایی را در ما انسان ها قرار دادی، و اگر بندهای جهل و استبداد از پای بشر باز شود، او می تواند به مدیریت این جهان چنان اقدام کند که بتوانند انسان وار و برخوردار زندگی کنند.

[1] - "آنچه شیران را کند روبه مزاج، احتیاج است احتیاج است احتیاج"

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.