حکومت اسلامی در دیدگاه علی عبدالرزاق اندیش ورز مصری

مصر و سوریه از پیشگامان تفکر و خواستگاه خیزش های تفکری در شمال افریقا و جامعه عربی هستند، سوریه به خاطر همسایگی با عثمانیان که خوی جنگ جویی و تجاوز داشتند و مصر به دلیل وجود دانشگاه بیش از هزار ساله الازهر و سابقه تمدنی و محل تلاقی افریقا و آسیا که با حمله فرانسویان (ناپلئون بناپارت) به مصر مسلمانان با پیشرفت های غربی مواجهه رو در رو شدند، و اندیشمندانی در بین آنان یافت شد که از چرایی این عقب ماندگی خود پرسیدند و علت آن را جستند، نهضت فکری سید جمال الدین اسد آبادی، و اقدامات او در تربیت شاگردانی همچون محمد عبده باعث شد که تفکر تجددخواهی بین اندیش ورزان ملل مسلمان چراغش برافروخته شود هر چند تاریخ شاهد حربه تکفیر بوده و اندیشمندانی که زودتر از جامعه خود به دردهای آن اشاره داشتند را از دم تیغ جعل و تعصب گذراند و علی عبدالرزاق را باید یکی از این نو اندیشان دانست که بعد از مواجهه با دم تیغ تکفیر، انگار جامعه فکری مصر نیز تعطیل شد.

حکومت اسلامی در دیدگاه علی عبدالرزاق اندیش ورز مصری

علی عبدالرزاق از کسانی بود که افکارش در خصوص حکومت اسلامی جامعه مصر را تکان داد، او متولد 1300 هجری در مصر است، ده ساله بود که وارد الازهر شد و تا تحصیلات عالیه در آنجا ادامه داد و دورسی را نیز در دانشگاه نوبنیاد مصر به روش جدید گذراند، ادبیات و فلسفه از آن جمله است، وی درس خطابه را در این دانشگاه تدریس کرد. مدتی هم به انگلستان رفت و در اکسفورد علوم سیاسی و اقتصاد خواند، ولی با شروع جنگ جهانی اول مجبور به بازگشت به مصر شد، و به عنوان قاضی محکمه شرع مشغول گردید، به همین دلیل خواست تا خواستگاه قضا در اسلام را بداند که حاصل این تحقیق او کتاب "اسلام و اصول حکم" بود.

عبدالرزاق بحث خود را در این کتاب با مفهوم خلافت آغاز می کند که خلافت در لغت به معنی جانشینی پیامبر و اطاعت از خلیفه بر همگان فرض، و اسلام بر آن استوار است و خلیفه نیز به حدود شرع باید مقید باشد که اگر نباشد از مقامش خلع خواهد شد؛ پس بین خلافت و پادشاهی تفاوت است زیرا خلافت منشا آسمانی دارد و خلافت تا عصبیت عربی در اوج بود، برقرار و با سست شدن عصبیت عربی خلافت هم از بین رفت.

و از آن پس خلافت به نظام دودمانی و شهریاری تبدیل شد، به نظر عبدالرزاق هیچ آیه قرآنی در باب ضرورت خلافت به معنای سیاسی آن در قرآن نیست، و این در حالی است که که خدا در قرآن می فرماید "در این کتاب از هیچ چیز فروگذار نکردیم" (آیه 38 انعام). و همین عدم اشاره دال بر این است که خلافت در شریعت اصل و اساسی ندارد. و واژه "اولی الامر" نیز که در قرآن آمده است نیز همان افراد مسلمان در عهد رسول الله، بزرگان صحابه آگاه از امور و گماشتگان ایشانند و بعد از او علمای شرع است. و احادیث موجود نیز دلالت بر این ندارد که خلافت عقیده ایی شرعی و حکم از احکام دین است.

 همچنان که گفته عیسی (ع) که فرمودند "به قیصر دهید آنچه سهم قیصر است و به خدا دهید آنچه سهم خداست" مبنایی برای مقبولیت قیصر نزد آن پیامبر نیست، در اسلام نیز اگرچه از آزادی اسرا، بردگان، کمک به فقرا توصیه شده است ولی این بدان معنی نیست که وجود بردگان و فقرا واجب است.

او می گفت محمل شرعی دیگر خلافت "اجماع" است که در جریان انتخابات گروه "حل و عقد" خلیفه انتخاب می شود. و عبدالرزاق ابتدا بطلان دعوی اجماع را ثابت می کند که هیچگاه چنین اجماعی به صورت واقعی رخ نداده و اگر از یکی دو خلیفه اول که بگذریم، همیشه بر زور و غلبه، خلافت استقرار یافته است. لذا خلافت جز جنگ و خونریزی و زیان های اجتماعی بسیار برای مسلمانان نتیجه دیگری نداشته، و اگر اجماعی هم بود، اجماع از سکوت بوده که حکم شرعی و دینی نمی توان از این سکوت استنتاج کرد.

لذا نه قرآن و نه حدیث و نه اجماع هیچکدام بر ضرورت خلافت اسلامی حکمی ندارد.

عبدالرزاق در خصوص نظام سیاسی زمان پیامبر (که اگرچه حکومت اسلامی هرگز نام نگرفت ولی همه لوازم حکومت را داشت) می گوید. حساب خلافت را باید از حکومت جدا کرد، حکومت امری گریزناپذیر است که بنا به مصلحت باید باشد، که قرآن نیز بر ضرورت آن تاکید دارد ولی نوع آن را معین نکرده است و اقدامات حکومتی پیامبر نیز خارج از امر رسالت و دعوت او بوده، و اقتضای اداره شوون مسلمانان آن را ایجاد کرد.

لذا گفته ابن خلدون که "اسلام، شرع تبلیغی و تطبیقی است و در آن سلطه دینی با سلطه سیاسی به هم می آمیزد" به هیچ روی سندیت شرعی ندارد و با طبیعت اسلام مغایر است.

و اگر پیامبر قرار بود علاوه بر دعوت و ابلاغ، حاکمیت سیاسی مسلمانان را نیز عهده دار باشد در آیات قرآن بدان اشاره می شد و بر عکس خدا نمی گفت که ای پیامبر تنها وظیفه تو راهنمایی و اندرزگویی مردمان است وکیل و صاحب اختیار آنان نیستی (انعام -66، یونس 108، شورا 48، غاشیه 21 تا 24، تغابن 12).

لذا حکومت و خلافت از ارکان دین نیست و مسلمانان می تواند از هر روشی که مصلحت بداند به اقتضای عصر و وضعیت خود برای اداره جامعه، سود جویند. و دلیل روی آوری حکمرانان اسلامی به شرعی کردن حاکمیت خود، برای این است که حکومت شان در نظر مردم هیبتی داشته باشد و بتوانند هر مخالف و سرکشی را به نام حفظ اصول دین و رعایت شوون مسلمین سرکوب کنند، لذا به حکومت جنبه دینی داده اند، و چنین شد که ملوک راه خودکامگی در پیش گرفتند و مسلمانان را از راه راست با گرداندند و به نام دین بحث و نظر در سیاست، حتی در مسایل ساده اداری را حرام اعلام کردند. این امر، توش و توان مسلمانان را برای جستجو و پژوهش، از ایشان گرفت و نشاط فکری را در آنان کُشت.

و نهایتن جناب عبدالرزاق کتاب خود را اینگونه به پایان می برد "هیچ چیز مسلمانان را از آن باز نمی دارد که در علوم اجتماعی و سیاسی بر ملت های دیگر پیشی نگیرند، و آن نظام عتیقی را که مایه خواری و زبونی آنان شده است از میان ببرند و آیین کشورداری و نظام حکومت خویش را بر بنیاد تازه ترین نتایج خرد آدمی، و استوار ترین اصولی که به حکم تجارب ملت ها، بهترین آیین حکومت شناخته شده است، بر پا کنند".

عبدالرزاق با این سخنان پنبه اصولی و ارکانی بودن حکومت دینی را زد، تا دست مسلمانان را برای تعیین چگونگی این نظام باز گذاشته، و به آنان آزادی بحث و نظر در این باره داده شود.

کتاب او اساس گفته های اندیشمندان اهل سنت سلف همچون ماوردی، غزالی و ابن جماعه را که حکومت اسلامی را جزو ارکان دین در آورده بودند، برهم زد. لذا علمای مصر سخت به علی عبدالرزاق حمله بردند و او را خدا ناشناس و دشمن اسلام خواندند. یکی از منتقدین او نوشت که "این سخن در حکم نفی اصول حکومت اسلامی و تاسیسات پیامبر خداست، حکومتی که چون از نور الهی فیض گرفته است هیچ نظامی بهتر و کاملتر از آن نیست".

و بدین ترتیب او را در محکمه شرع محاکمه، و مدرک تحصیلی او در الازهر را باطل و از شغل قضاوت محروم کردند. که پس از او دیگر متجددی در بین علمای مصر دیده نمی شود، و او درس عبرتی شد برای هر کسی که تجددخواهی را راه برون رفت مسلمانان از عقب ماندگی بداند؛ مزید بر این هجوم صهیونیسم، استعمار غرب و... احساسات مذهبی مسلمانان مصر را بر انگیخت و اردوی سنت پرستان و تندروها قدرتمند شدند و جنبش اخوان المسلمین از آن جمله است که در همین فضا شکل گرفت و تاکنون بر اسلام خواهان مصری سیطره دارد.

منبع :  مطالب "برگرفته از کتاب سیری در اندیشه سیاسی عرب" نوشته حمید عنایت – چاپ سیزدهم – انتشارات امیر کبیر - 1394

دیدگاه‌ها  

#3 زمان من 1396-10-17 15:16
فکر نمی کنید الان مواهب به قدری زباد سد است که غرق شدهابم
پس لازم به خواب رفتن نیستیم
تاریخ مصرف رفتن به غار قرن ها طی شده است
#2 زمان من 1396-10-17 15:16
فکر نمی کنید الان مواهب به قدری زباد سد است که غرق شدهابم
پس لازم به خواب رفتن نیستیم
تاریخ مصرف رفتن به غار قرن ها طی شده است
#1 زمان من 1396-10-17 15:16
فکر نمی کنید الان مواهب به قدری زباد سد است که غرق شدهابم
پس لازم به خواب رفتن نیستیم
تاریخ مصرف رفتن به غار قرن ها طی شده است

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.