تاریخ تکرار مکررهاست - اندر حکایت آنچه به خاندان امام خمینی (ره) می رود

امروز کار انقلاب، کشور، حکمداری اسلامی، معیارهای اساسی-قانونی و ایدال های انسانی مان به جایی رسیده که حتی عرصه ی امنی برای سخن گفتن همچون آقا سید حسن خمینی که سخندار ، نماینده و سرقافله سالار اهل بیت امام خمینی (ره) است هم نمانده است؛ آن هم در مراسمی که به نام مبارک امام خمینی (ره) مزین و در سرزمین لرهای سر افراز تاریخ ایران و زادگاه روح الله که مملو از سلحشوران و یاران خمینی (ص) است. این روزها گروه های فشار بعد از هشت سال سرگرمی به حکم داری و نتیجتا مرخصی طولانی آن گرفتاری دنیایی برای شان، بعد از فارغ شدن از قدرت مذکور و یا در خطر قرار گرفتن مناسبی که از آن ناحیه بدست آورده بودند، کم کم دوباره به صحنه بیایند تا به نیابت از دست های پشت پرده، مخالفین سیاسی آن دست های رو و پشت پرده را سرکوب و به سکوت وا دارند؛ حتی اگر از اهل بیت و یا یاران نزدیک امام (ره) باشند.

 فاین تذهبون
 به کجا می برندت ای قافله؟
تو خود بگو که
 قافله سالارت کیست!
که این چنین به مهلکه ات می برند یارا
همیشه این سوال ذهن مرا به خود مشغول داشته و از خود پرسیده ام، آنچه که به خاندان رسول خدا (ص) بعد از رحلتش گذشت، چگونه شکل گرفت و از امت ایشان (ص)
 چطور سرزد و بدان راضی شدند؟ چه شد مردمی که رحمت و مهربانی و هزار حُسن روی و خلق از محمد (ص) دیدند و چشیدند، و این چنین به اهل بیت او (ع) تاختند و یا نتاختند، ولی آنچه مسلم است خانه نشین و بی اثرشان ساختند. مگر این امت همان مهاجر و انصار نبودند؟! مگر اینان همان همرکابان رسالت (ص) و اهالی جهاد و شهادت در بدر، احد، خندق و حنین و... نبودند؟! چگونه شد که ایثارگران عرصه جان و مال و دلباختگان حضرتش (ص) بعد از رحلتش به دنبال شیوخ و بزرگان خود افتاده و یاران مقرب و نزدیکان احمد (ص) را بی اثر کرده و از صحنه خارج شان ساختند و حتی حرمت خانه و اهل بیت محمود (ص) را نداشتند؟! و افرادی که مصطفی (ص) شخصا و مکرر بدانان سفارش کرده بود را منزوی، بی حرمت و خانه نشین شان کرده و کسان دیگری را به جایشان بزرگ و به گزاف و به ناحق قرار داده و ترجیح دادند؟!!
و نتیجه نیز آن شد که در تاریخ (با همه کم و کاستی هایش) می خوانیم و یا همین است که امروز در دنیای اسلام شاهدیم؛ که یک مسلمان معتقد و مقید تحت امر و حمایت دنیای صهیونیسم مسیحی و یهود، در سرزمین های اسلام علیه مسلمانان جهاد اعلام می کند و نبرد،
 جهاد نکاح! و کشتار دسته جمعی به راه می اندازد و هزار جنایت و قصه غصه بار دیگر؛ که اگر شاهدین بر این ماجرای غمبار، اسلام واقعی و مسلمانی محمدی (ص) و علوی (ع) را ندانند و نشناسند، حق این است که از اسلام و از هرچه مسلمانی است، بیزار شوند و بر آن لعنت فرستند و به کناری وا نهند و به توحید، نبوت و امامتش کافر.
این روزها وقتی به اوضاع خودمان هم نگاه می کنم می توانم در مدل کوچک و مثالی آن تجسم کنم که چه بر سر مردم آن زمان آمده بود و حوادث چگونه شکل گرفت و خاندان و یاران
 مصطفوی (ع) چگونه ابتدا ترور شخصیت شدند تا حتی در ایمان شان به اسلام تشکیک و زیر سوال اهالی سیاست و سردمداران صحنه تزویر برده شوند و امر بر مردم زمانه چنان مشتبه گردد، تا جایی که وقتی امام متقین و مظهر اندیشه محمدی (ص)، یعنی علی (ع) در محراب مسجد کوفه جان در راه دفاع اسلام، عدالت، خط محمدی (ص) و تقوی تقدیم  می کند، مردم زمانه اش بپرسند "مگر حیدر کرار اهل نماز و محراب بود که بر محراب کشته شود؟!!!" و یا نور دیدگان رسول اکرم (ع) و سبط اکبرش امام حسن مجتبی (ع) بعد از یک دوره ابتلا به همین انواع ترور شخصیت، چنان شد که جنازه اش در مُلک پدری (ع) و مادریش (س) و در کنار جدش بزرگوارش حضرت ابوالقاسم (ص) جای نداشت و اجازه دفن نیافت و در خانه عقیل (عمویش) در نزدیکی بقیع شریف (که امروز به بقیع ملحق شده) جای یابد و یا حسین (ع) که مدینه علم نبوی (ص) و سید جوانان اهل بهشت بود، به اسم خروج از دین کشته و زیر سم اسبان مسلمانان از امت جدش، بدنش توتیا شده و خاندانش از جماعت ذکور به همان درد او مبتلا و از جماعت نسوان به همین نام به غارت و اسارت رفتند و بی حجاب شهر به شهر گردانده شدند. و آن دستگاه خدعه و نیرنگ، در پشت صحنه به لذت به قدرت و تاثیر خود و حماقت امت رسول الله (ص)، به نظاره نشستند و به ثمره کثیف قدرت شان مشغول شدند و...
امروز که برخورد
 عده یی قلیل از امت امام خمینی (ره) را با اهل بیت امام  (ره) می بینم مسایل برایم راحت تر و قابل هضم تر می شود  و روندی که به خاندان نبوت (ص) رفت را می توانم بهتر بفهمم و تحولات تاریخ اسلام برایم قابل حس تر می شود که چگونه می توان حتی خاندانی را از ارث پدر و جدشان محروم کرد چگونه می توان کرسی قضاوت، فقاهت و معارف و تبلیغ اسلام را از خاندان و یاران احمد مختار (ص) گرفت و به جماعت دیگری محول نمود و یا سلمان و ابوذرش را در جمع مهاجر و انصارش بی اثر و یا به ربذه تبعید و محسور کرد و آب از آب تکان نخورد و سیاست مداران چیره دست چگونه می توانند، دهان صحابی از انواع مهاجر و انصار را به زر، زور و تزویر گِل بگیرند تا سخنی خلاف شیوخ بر کرسی خلافت و اولی الامر نشسته و یا اسلاف شان، از زبان شان جاری نشود و اگر هم مجال جاری شدن یافت در فضای هیاهوی پر تعداد صاحبان منابر از اهل سیاست و فتنه گم گردد. تاریخ تکرار مکرر حوادثی است که این بشر فراموشکار باید در هر دوره آن را تجربه کند.
     آنروز که مهاجر و انصار در مدینه النبی (ص) ساختار حکومت محمدی (ص) را تدارک می دیدند، سیستم مناسبی برای ادامه اش بنیان نگذاشتند و شاید با وجود ذیجود مسجود ملائکه (ص) هرگز به فقدان آن دردانه عالم امکان (ص) فکر نمی کردند و آمادگی ذهنی برای فضای فقدان و عدم حضور رهبری فرزانه و حکیم با تقوایی چون او را نداشتند و در ذهن شان احتمال نبودش نمی گنجید و برای آخرین پیام دار حق (ص) اصلا مرگ متصور نبودند، تا این که به امامت بعد از او که ادامه رسالت بود فکر کنند و آنرا خوب تبیین کرده و مصادیق امام را به درستی روشن و مبرهن ساخته و فرد لایقی را در جای آن معراج رفته (ص) بنشانند که ادامه دهنده سیره و اسلامش باشد و لذا بلافاصله بعد از رحلت آن ماندگار باقی (ص) عرصه داران سیاست، دست بکار شدند و در کمترین زمان ممکن که هنوز آب غسل بر کفن بنیانگذار اسلام (ص) خشک شده یا نشده بود رهبری مدینه النبی (ع)، به عنوان مرکزیت جهان اسلام را که پایه اش بر رهبری رسالت با تقوی و حکیم و پاک و رحیم (ص) بود را در فضایی مصنوعی، احساسی، تدارک دیده و مهندسی شده به دوش اهل دنیا قرار دادند؛ بدون این که صدایی به مخالفت شنیده شود و یا اگر بلند شد مجالی به مخالفت آشکار و خیزاننده در میان امت یابد، و در نشست بزرگان که مورد اعتماد امت هم بود آن شد که نباید می شد.
         و همه می دانیم  و این طبیعت سرشته خداوندی است که اهل دنیا هم همان کنند که منافع خود، قوم و قبیله و یاران شان تجویز می کند و لذا هر چه زمان پیش رفت از سیره نبوی (ص) و اسلام محمدی (ص) دور افتادند و به سیره حکام جور و جاهلی درغلتیدند و اسلام و حکم خدا به حاشیه رفت و منافع خود، خاندان و طبقات مربوطه به میان بیشتر و اولویت یافت، تا جایی که فتوحات اسلامی را دیگر مسلمانان انجام نمی دادند و این دشته پوشان حاکم اسلامی بودند که در سرزمین اسلامی جنایت می کردند و مردم مجاهد به کناری رانده شده و نظاره گر شدند، حکام اسلامی در دنیا و منافع آن و شوکت آن غرق شدند و هنوز چند سالی از نیم سده عمر اسلام نگذشته بود که ولی امر مسلمین جهان، خلیفه و جانشین رسول اعظم خدا (ص)، امیر المومنین و اولی الامر زمانه یعنی حضرت یزید بن معاویه بن ابی سفیان!!! چنان برای مخالفین خود از اهل اسلام و بلاد اسلام حکم کرد، که هیچ مسلمانی طبق فقه اسلام با بلاد کفر هم اجازه انجام نداشت؛ در همین زمان بود خانه خدا و حرم امن الهی و مدینه النبی (ص) را بدتر از هر متجاوز کافری مورد هجوم قرار دادند و زنان مهاجر و انصار و اهل بیت شان را حلال و بی حرمت و ملعبه دست های آلوده سربازان و به اصطلاح جهادگران خلیفه مسلمین! برای روزها و شب ها قرار دادند، اموال شان را به غارت بردند و منازل شان را به آتش کشیدند و حرم رسول خدا (ص) را با حمام خون پناه گرفتگان در آن بی حرمت کردند و کعبه شریف را که نشانه اصل بنیادین ادیان الهی و قبله اهالی توحید از مسلمانان و غیر مسلمان و حنیفان بود را به همراه پناهندگان به آن به منجنیق آتش بستند و سوزاندند و به خون غسلش دادند و نه حرمت حرم نگهداشتند و نه حریم؛ که عین آیه قرآن و تعالیم اسلام نیز بود؛ و باز آب از آب تکان نخورد.
       سیاست بازان عرصه سیاست چنان صحنه را واژگون کرده بودند که حق و باطل در هم آمیخت و مردم آن دوره، یا هاج و واج نظارگر این وضع بودند و یا چنان امر بر آنان مشتبه شده بود که همراه با سیاستِ سیاست بازان شدند و طعمه سیاست این و آن و عده یی هم که زبان به اعتراض از این وضع گشودند، سیاه چاله های اموی در بلاد مختلف انتظارشان را می کشید تا شاهد شهادت مظلومانه و زجربار و بی خبرانه اشان باشد. بدیهی ترین اصول اسلام و انسانیت و عمومی ترین مسایل اخلاقی که حتی در دوره جاهلیت هم، جاهلین به رعایت آن خود را ملزم می دیدند، دیگر حنایش رنگی نداشت و هزار جنایت تحت نام اسلام کردند و پیروان و درس آموختگان این مکتب در ادامه اش امروز نیز مرتکب می شوند در حالی که شهادتین بر زبان دارند و قبله می شناسند و حکم اسلامی می گویند و نمی دانند که در ضلالت تمام غرقند و خود شاید نمی دانند و یا شاید هم می دانند و هوای نفس و مزه قدرت و شوکت، توان اقرار و توبه و بازگشت از آنان گرفته است و تاریخِ جنایاتی که به نام اسلام می شود تکرار می گردد. امروز مصادیق ملعبه قرار گرفتن اسلام و امت اسلامی در بلاد مختلف اسلام به عینه قابل رویت است؛ امروز سوریه و شامات، حجاز و شبه جزیره، عراق، لبنان، بحرین، پاکستان، هند و شبه قاره و کشمیر، افغانستان، حتی افریقا و شرق دور و شمال و جنوب ممالک اسلامی بدین بلا گرفتارند و  زین درد می نالند و شنوایی بر ناله اشان نمی یابند و یا اگر بیابند هم در اثر فساد درونی خود قدرت هیچ تحرکی ندارد.
در همین کشور خودمان در سایه حکومت اسلام که برایش امام خمینی (ره) هزار خون دل خورد و خود و خاندان و فرزندانش را نثار کرد و امت او خون ها، جان ها و مال ها اهدا کردند تا آزادی را برای امت اسلام به ارمغان آورند، وقتی حتی از خاندان امام (ره) که می خواهند سخن بگویند مورد هجوم تعدادی از امت امام (ره) قرار می گیرند و به نام انقلاب و امام (ره) نَفس سرقافله سالار خاندان امام (ره) آقای سید حسن خمینی هم خاموش می شود و این نیست جز ترور شخصیتی که از خاندان و یاران امام (ره) شد و می شود و نتیجه آن ترور شخصیت ها هم همین است که عده یی "قربه الی الله" دهان
 یاران و خاندان امام (ره) را می بندند که مبادا سخنی در افشای شرایطی گویند که بر انقلاب و انقلابیون می رود. ما امت بی مطالعه یی هستیم که تاریخ اسلام خود را هم خوب نمی دانیم و به همین دلیل است که حادثه های تاریخی مکرر بر ما تکرار می شود. باید خواند و بیدار بود و شد؛ تا آن نشود که گذشت، و امروز ما عیب آنانی را در مراسم شهادت و رحلت ائمه (ع) خود و یارانشان می کنیم، که آن را مرتکب شدند و آنان را به خاطر کارشان شماتت می کنیم و از خداوند قصاص شان می خواهیم و... بیاییم بیدار مانده تا سیاست مداران نتوانند بدیهی ترین ها و پیش پا افتاده ترین اصول اسلامی و انسانی و اخلاقی را در پبش چشم ما طور دیگری جلوه دهند و ما نیز همچون امت رسول (ص) و قدما رسوای تاریخ و مورد نکوهش آیندگان قرار گیریم.
 امروز اگر بر منابر و تریبون های این کشور شیعه، مسلمان و انقلابی جایی برای سرقافله سالار اهل بیت امام خمینی و نماینده آن بیت شریف (ره) نباشد و او نتواند سخن گوید، پس آن آزادی که بزرگ مرد این خاندان (که رحمت خداوند نثار روحش باد) برایش مبارزه کرد و نهایتا با مدد الهی و کمک انصارش از امت رسول خدا (ص) برای ما ملت به ارمغان آورد به کجا رفته و به چه سر انجامی گرفتار آمده است؟!! و اگر امروز که از رحلت بنیانگذار این انقلاب (ره) تنها سی و اندی سال نگذشته، بر منابر و تریبون های سخن این کشور، جایی برای سرقافله سالار این خاندان برای سخن گفتن نباشد، پس برای چه کس (بی کس) دیگری جا وجود خواهد داشت؟!!. در جامعه یی که ایدئولوگ اساسی آن (شهید علامه مرتضی مطهری) منبر برای کمونیست ها به جهت تدریس کمونیسم تدارک می دید و لازم می دانست، برای سخن گفتن سرقافله سالار و نماینده اهالی بیت امام خمینی کبیر (ره) هم جای امن سخن گفتن حتی در حرم و مراسم امام (ره) نیست. فاین تذهبون؟!! 
امروز در زمانی که دنیای مادی با تمام توان و جدیت در حال ساخت و تدارک دنیایی مادی و مرفه و بهتر برای انسان هاست و در این امر هم بسیار موفق بوده
 به طوری که هم اکنون قلوب میلیون ها ایرانی را به خود جلب و آنان را به امید دست یابی به این رفاه به دامن خود فرا خوانده و پناه داده است؛ و در مقابل امید است که معارف اسلامی و الهی بشر توسط ما به عنوان مدعیان معرفت الهی و طلایه دار اسلام ناب محمدی (ص) گسترش و توسعه یابد و به موازات اهالی دنیا، توسعه و تدارک دیده شود، منابر علما و رهبران دینی ما این چنین در مضیقه دسته یی از افراد کم معرفت و علم قرار می گیرد و انتظار داریم در مبارزه با اهل دنیا هم موفق باشیم؟!! 

نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 8:24
AM 

+ نوشته شده در چهارشنبه هفدهم اردیبهشت 1393 ساعت 8:24 شماره پست: 428

 

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.