قلبی از سنگ می خواهد، تا بتوان، از کنار بعضی اخبار بی تفاوت گذشت، این روزها باید مثل صخره های کوه بود، که در هجوم توفان های ظلم و جهل جاری، بر زمین آلوده به ظلم، نشکنی و متلاشی نشوی، تندبادهایی که بر مردم منطقه ما، با سرعتی باورنکردنی وزیدن دارد، از قافله ما هر روزه چون گرگ های درنده، رهزنی می کند، می بَرد، می دَرَد، و بر ناله مظلومان گرفتار نیز، نه از آسمان، و نه از زمین، فریاد رسی نیست. آنچه چندی بر مردم سمت غرب مرزهای ما، در سوریه و عراق رفت، سال هاست که به روندی جاری و بی پایان، بر زندگی مردمی تبدیل شده است، که در شرق مرزهای ما می زیند، دیگر این ظلم آشکار، بخشی از زندگی آنان شده است، این خبر را باید شنید، تا فیلم این جنایت را در ذهن خود ساخت، تا بتوان رنج آنان را درک کرد :

"صبح یک شنبه 14 دیماه 1399 تروریست های اسلامگرا، وارد معدن ذغالسنگی در منطقه ماچ در استان بلوچستان پاکستان شده، کارگران معدن را جمع کرده، افراد اقلیت نژادی، شیعه و پارسی زبان "هزاره[1] را از بین آنان جدا کرده، چشم ها و دست های آنان را بسته، همه را به رگبار گلوله می بندند، و گلوی نیمه جان شان را هم می بُرند، دست کم یازده نفر بدین صورت قتل عام شدند."

بله این اتفاق در همین کویته، درست در کنار مرزها ما، صورت گرفت، کشتار از کسانی که تنها جرم شان شیعه بودن است، آنان که در کنار کارگرانی دیگر، نان خود و اهل شان را از دل سیاهی سنگ ها بیرون می کشیدند، دست های پینه بسته اشان، صورت رنجور و زحمت کشیده اشان، التماس رحم و ترحم شان، ذکر شهادتین هنگام مرگ شان و... هیچ شرمی را بر پیشانی جنایت پیشگانی با ریش های بلند، سبیل های تراشیده، خوانندگان نماز های بلند تراویح، قاریان وقت و بی وقت قرآن، نمازگزاران صف های دراز نمازهای جمعه و جماعت، دستاربندان علوم الهی، ساجدین و راکعین شبانه روزها، سپید پوشان روز عید اضحی، قربان کنندگان عید قربان، طواف کنندگان گرد کعبه، ذکر گویان و تسبیح بدستان دایم و... ننشاند، آنانی که همه این اعمال بر قلب های از سنگ ساخته اشان، هیچ اثری از رحم، شفقت، رافت، مروت، انسانیت و... به وجود نیاورد.

قرآن، ذکر، اسلام، پیامبر، نماز، قربان، طواف، روزه، خذیث، سنت نبوی و... هیچ کدام نتوانست، برای آنان کمی انسانیت، مروت، رحم، شفقت، دوری از خشونت، حق دادن به خلق الله و... به ارمغان آورد، و خللی در ایده های دهشت بارشان وارد آورد، تا به همنوع و خلق خدا رحم داشته باشند، به او حق زیستن دهند، و در نکشتن انسان های غیر از خود، دچار تردید شان کند. 

در پیش چشم این جنایتکاران شقاوت پیشه، رنجی که بر صورت و دست های این کارگران معدن بود، هرگز دیده نشد، تا تاملی کنند، و دست از ظلم کشتار و جنایت خلق الله بردارند، واژه هایی مثل "رحمان" و "رحیم"، که ورد روزانه و شبانه آنان در نماز، و اذکار و جمعه و جماعت و قرائت قرآن بود، دعاهایی مثل "يَرْحَمْكُم اللّٰه" ها چنان در دل این ظلم پیشگان بی معنی بود، که بر طفلان و اهل بی پناه شده این کارگران، هرگز رحمی در دل شان ایجاد نکرد.

ویران باد بنیاد فکری اتان، لعنت بر تئوریزه کنندگان فقهی و دینی تان، که از قرآن خداوندی، و سنت محمدی ظلم بیرون می کشید، استبداد و خودخواهی استخراج می کنید، حرمت جان و مال و ناموس انسان را بر می دارید و... شکسته باد دستان ظالم تان، بریده باد زبان ذکر گوی تان، قطع باد دستان تامین کنندگان دلار و اسلحه تان، تف بر انسانیت، مروت و رحم تان، بندهای دل بیرحم تان پاره پاره باد.

اگر به خدا و اسلام ایمان دارید، در پاسخ به این آیه سوره تکویر در آن هنگامه سوال، چگونه پاسخ خواهید گفت، وقتی که ندا دهند "به کدامین گناه کشته شدند،" بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ 9؟!!

اما تو ای دوست و برادر هزاره من، که این چنین مظلومان قتل عام شدی و می شوی، قسم به دست های پینه بسته ات، به خون جاری شده از گلویت، به چروک های بر پوست رنجور از کار سخت، نشسته ات؛ قسم بر قلب های مهربان تان، که جهت کسب لقمه نانی حلال، از دل سنگ های سیاه، و برای داشتن قوت لایموتی، جهت کودکان تان، راهی این معدن و یا قلتگاه شدید؛ قسم بر وحشت دائم تان از هیولاهای انسان نمای مدعی اجرای شریعت محمدی، که همواره بر بند بند دل پر مهرتان جاری بود، و نهایت هم این ترس و وحشت منطقی اتان، هرگز بی پایه و اساس نبود و نیست، چرا که گرگان شریعت پیشه را، هزاران بار بر اجساد هم نژادان و هم فکران خود دیده بودید، که با نعره مخوف "الله اکبر"، بر بدن مظلوم بسیاری از شما، جشن جهاد گرفتند، و شما هزاران هزار بار طعم دینداری این دینداران خالی از هر انسانیت، مروت و رحم و شفقت را چشیده اید؛

قسم بر فریادهای مظلومانه همدلان، هم نژادان، همدینان شما که هرگز فریاد رسی برایش نبود؛ قسم به دست های ناتوانی که بر آسمان ماند، و هیچگاه فریاد رسی از آن سو هم نیافت؛ به تو حق می دهم در این ترس و وحشت همیشگی؛ چرا که دنیای انسانی ما را، میان گرگ های مدعی خدا و شریعت رها کرده اند، تا خلق خدا را به جای گرگ های طبیعت، که نسل شان از سوی انسان بر زمین، در حال برکنده شدن است، بَدرند. این شیوه دیندارانِ در اقلیت است، که بر اسب راهوار "رعب" و ترس ما، سوار شوند و "نصر" یابند، تف بر این نصر و پیروزی.

آنان که تفکر خود را محور حق و حقانیت قرار داده، دیگران را به خط کش کج و پوسیده و ظلالت بار فکر خود کشیده، و به نام خدا، از انسان ظالمانه مال و جان و ناموس می ستانند، آنان که به نام اسلام و شریعت و دین محمدی، تمام شعارهای حقوق بشری، و ارزش های انسانی را به پوچ انگاشته، و بر محور ایدئولوژی مخوف خود، همه را طواف کننده و تسلیم می خواهند، و چون ماری وحشتناک و چنبره زده بر نام خدا و قرآن و شریعت محمدی، هر روز نیش های زهرآلودشان خود را، بر بدن انسان های مظلوم و بی پشتوانه، فرو می کنند.

و صد البته شرم بر این مدعیان عدالت و انسانیت و اسلام باد، که جهان به نظاره این ظلم بزرگ نشسته است، و از قضا دوست و دشمن شما، این روزها در فکر صلح با چنان افعی های وحشی افتاده، که شهادتین را بر پارچه های سپید و سیاه نوشته، و انسان و انسانیت را ذیل آن، سیه روز می خواهند؛ تفکرشان به بردگی کشاننده، قلب هاشان مثل سنگ، وجودشان خالی از انسانیت، مروت و رحم است، از مقام انسان، تنها هیکلی دارند به دور از هرچه انسانیت؛ و حال آنکه دلارها و اسلحه ی اعراب و مسلمانان مُتِمَکّن در گوشه گوشه جهان، به سوی شان جاری، فتاوی مفتیان و روحانیون از خدا بی خبر، پشتوانه راه ننگین شان، تا به اصطلاح فقه محمدی! را که تنها خود دوستدار آنند، بر تمام مردم زمین تحمیل کنند، خالی باد زمین از چنین فقه و تفکری، مرده باد تمام انسان هایی که بر این نهج جهاد می کنند.

  

Click to enlarge image Hazara.jpg

اجساد معدن چیان شهید هزاره بر اتوبانی در کویته پاکستان به نشانه اعتراض

[1]هزاره‌ها سومین قوم از لحاظ جمعیت، در بین اقوام افغانستانند. اقلیت هزاره‌ها در پاکستان بیشتر در شهر کویته زندگی می‌کنند و عده‌ای از آن‌ها در ایران نیز هستند. سی درصد مردم افغان هزاره‌هایند و مناطق هزاره‌نشین را هزارستان می گویند. هزاره ها پارسی گو و زبان شان بعض لغات ترکی و مغولی نیز در خود دارد. بیشتر شیعه مذهبند؛ بسیاری از واژه های اوستایی نیز در این گویش موجود است. 

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.