مقدمه مترجم : (سایت یادداشت های بی مخاطب)

جامعه زنده و پیشرو را باید از اندیشمندان آن شناخت، که بی توجه به بندهای زنجیر امنیتی، ترور، سیاسی، اقتصادی، تعصب و... به انعکاس حقیقتی می پردازند که آن را خود، یافته اند، و رهیافت خود از تجارب و علم خود را بدون لکنت، و بیم قطع نان و ناز، بیان می دارند، خانم آروندیتی روی [1] به عنوان یک نویسنده مشهور هندی، هم جامعه خود، و هم جامعه جهانی را در این سخنرانی به محاکمه ایی منصفانه کشید، در نقد او از وضعیت جهان، هم عیب جامعه خودش دیده می شود، و هم بدون نقاب و سانسور، در قلب لندن، سیاست های غرب و بریتانیا را، در حضور اساتید حاضر در این جلسه، به چشم لندن نشینان می کشد، مثل آینه ایی که مقابل بسیاری از صاحبان قدرت، باید گرفت، او این آینه را مقابل راهبران کشورمان نیز گرفته، تا خود را در نگاه دیگران، خوب ببیند، مطلبی که می آید سخنرانی خانم روی در لندن در بزرگداشت جامعه شناس مشهور بریتانیایی، استوارت هال، ابراز شده است که نکات روشنی را در خصوص آنچه در جهان می گذرد، در خود دارد. و از آزادگی و نقش آزادی بیان در رهیافت اصلاح جهان، نکته ها در خود دارد، دنیا به اصلاح طلبانی اندیشمند و چنین آزاد اندیش نیاز دارد، سخنرانی او نکته های بسیار در خود دارد، و درس آزاد اندیشی و زیست آزادانه به انسان می آموزد.

 و اما سخنرانی او :

آروندیتی روی از چیزهایی که می توان و نمی تواند گفت، می گوید :

برداشت حجاب از جهان، آنچنان که ما می دانیم. [2]

همبستگی، صدا بلند کردن برای حمایت از غیر پنداشته شده ها، امروز اهمیتش از هر زمانی بیشتر است. گرچه این فعالیت به یک اقدام مخاطره آمیز تبدیل شده است، این را نویسنده مشهور گفت.

  

از چپ به راست، ادوارد اسنودن، ولادیمیر پوتین، آروندیتی روی، نارندرا مودی و تستا استلواد 

06/OCT/2022

متن کامل سخنرانی انجام شده در یادبود آقای استوارت هال [3] ، در سالن کانوُی در تاریخ  8 مهر ماه 1401(30 سپتامبر 2022).  

 تشکر از این که مرا دعوت کردید تا امروز در یادبود استوارت هال سخن بگویم. انگار سال هاست که برای تحقق این نشست تلاش کرده ایم. من هرگز در آینده، خوشی بودن در یک مکان با تعداد زیادی از اساتید را دست نخواهم داد. همه گیری کرونا برخی از چیزها را کم رنگ کرد، اما تعدادی از ما هنوز در تلاشند تا بر این زخم که بر ما زده، فائق آیند. من هرگز آقای استوارت را ندیدم. اما مطالعه آثار او به من این احساس را داده است که انگار مدت ها با هم نشسته ایم و در مورد بسیاری از موضوعات گفتیم و خندیده ایم.  

عنوان اصلی سخنانم موضوعاتی که می توان و نمی توان گفت، است، و این عنوان کتاب کوچکی است که آنرا با هنرمند جان کوزاک [4] نوشتیم. این کتاب در خصوص سفر ما به روسیه در دسامبر 2013 برای دیدار از ادوارد اسنودن [5] در مسکو نوشته شد. همراه دیگر ما در این سفر، دانیل الیسبرگ [6] بود، برای کسانی که کم سن و سالند، باید توضیح دهم که او اسنودن زمان خود بود؛ و خطاکاران جنگ ویتنام را لو داد، و اعمال آنان را بر اساس اسناد پنتاگون، عمومی و افشا کرد.

اسنودن، کسی است که سال ها قبل به ما هشدار داد که ما در حال حرکت خوابگرد گونه در یک کشور، تحت تسلط کامل اطلاعاتی و امنیتی هستیم، همین اسنودن، در زمان دیدار ما، داشت زندگی خود را در تبعیدگاه مسکو می گذراند. و ما نیز به همراه او در آن زمان عمیقا در کشوری مسلط به ابزارهای اطلاعاتی و امنیتی فرو افتاده بودیم، که او شرایط حاکم بر آن را قبلا به ما هشدار داده بود، از طریق یک تلفن همراه کوچک، که اکنون ضروری ترین و نزدیک ترین به ما، که به سان ضروری ترین اُرگان، در بدن ما تبدیل شده است، که از ما جاسوسی می کند، حرف های ما را ضبط، و منتقل می نماید، شخصی ترین اطلاعات ما که، توسط این اطلاعات ما می توانستیم به زنجیر کشیده شده، کنترل، استاندارد و اهلی و رام شویم. نه تنها توسط این کشور، بلکه همچنین به وسیله دیگران.

تصور کنید که کبد یا کیسه صفرای شما عملکرد خوبی در قبال قلب شما نداشته باشند، دکتر به شما خواهد گفت که شما بیمار هستید. این زنجیره ایی از ریسمان ها بود که ما خود را در میان آن احساس می کردیم. ما کاری بدون آنها نمی توانستیم بکنیم، و آنها هم کارشان را می کردند.

بخش نخست سخنان من در مورد چیزهایی است که می توان و نمی توان گفت. در بخش دوم به پرده برداری و حجاب برداری از جهانی خواهم کوشید که ما از آن اطلاع داریم.

امسال سال بسیار بدی برای کسانی بود که از "چیزهایی که نمی توان در مورد آن گفت" را گفتند و یا انجام دادند. در ایران،  مهسا امینی، دختر 22 ساله در حین  بازخواست در پلیس اخلاقی به اتهام نپوشیدن روسری استاندارد، و مورد نظر حکم رسمی، کشته شد. در اعتراضاتی که به دنبال آن شکل گرفت و در جریان است نیز تعداد زیادی از مردم کشته شدند.

در همین حال، در هند، در ایالت جنوبی کارناتاکا، دختر مسلمان دانش آموز مدرسه ایی، که می خواست هویت خود به عنوان یک زن مسلمان، در کلاس درس حفظ کند، با حجاب در کلاس حاضر شد، که مورد هجوم فیزیکی مردان وابسته به راستگرایان افراطی هندو قرار گرفت. اینجا ایالتی است که مسلمانان و هندوها برای قرن ها در کنار هم زندگی کرده اند، اما اکنون به طرز خطرناکی فضای اجتماعی این ایالت دو قطبی شده است.

هر دو مثال – اجبار پوشیدن حجاب در ایران، و ممنوعیت حجاب در هند و دیگر کشورها – ممکن است به خشونت کشیده شود، اما در حقیقت چنین موضوعی نباید چنین ظرفیت خطرناکی داشته باشد. در موضوع اجبار یک زن برای پوشیدن حجاب، یا اجبار دیگری برای کنار گذاشتن آن، موضوع، موضوع حجاب نیست، اینجا بحث، بحث اجبار و کنترل جامعه است، بحث به بند کشیدن اوست، سیاست پوشاندن او، لخت کردن او، ملاحظه ی کنترل و تسلط بر زن را در خود دارد.

در ماه آگوست، سلمان رشدی به صورت خشونت آمیزی در ایالت شمالی نیویورک توسط یک اسلام گرای افراطی به خاطر کتابش، آیات شیطانی [7] مورد حمله قرار قرار گرفت، کتابی که اولین بار در سال 1988 به چاپ رسید. در سال 1989 آیت الله خمینی، رهبر انقلابی ایران، و اولین رهبر جمهوری اسلامی ایران، فتوایی صادر کرد و خواستار مرگ رشدی شد. تمام سال های بعد از آن، فقط همان زمانی که به نظر می رسید، که عصبانیت بر انگیخته شده، کاهش یافته، و رشدی از مخفیگاه خود خارج شد، این حمله نیز بلافاصله صورت پذیرفت.

بعد از اخبار اولیه که سلمان رشدیِ هفتاد و پنج ساله، از این حمله جان سالم به در برده، و روحیه خوبی هم دارد، دیگر هرگزی خبری از او در بیرون درز نکرد. تنها امیدی که می توان داشت این است که او در حال بازیابی سلامت خود است و این که او با قدرت کامل، به کیان ادبیات جهانی باز خواهد گشت. رهبران کشورهای اروپایی و امریکایی، قدرتمندانه در حمایت از رشدی ظاهر شدند، برخی نیز در جملاتی کوتاه گفتند، "نبرد او، نبرد ماست".

در همین حال جولیان اسانژ [8] ، کسی که موارد جرایم جنگی غیر محرمانه سربازان همین کشورها، در جنگی که صدها هزار نفر در آن مردند را منتشر کرد، او اکنون غرق در مشکلات سلامت جسمی، در زندان بلمارش به دام افتاده، و منتظر است تا به امریکا مسترد شود، جایی که ممکن است حکم مرگ، یا چند حکم زندان ابد او را انتظار کشند.

بنابراین، ما باید این حمله تنفر برانگیز به رشدی را، در خلال توقف بیان فرازهای کلیشه ایی همچون "جنگ تمدن ها" [9] و "آیات تاریک دمکراسی" [10] متوقف می کردیم. چرا که میلیون ها نفر در خلال تجاوزاتی کشته شدند، که توسط همین اونجلیست های دارای آزادی بیان هدایت می شدند، که در میان این میلیون ها نفر کشته، نویسندگان، شعرا و هنرمندان و... نیز بودند.

در خصوص اخبار این چنینی که از هند می رسد، در ماه جون، نوپور شارما [11] ، سخنگوی حزب بی.جی.پی، حزب حاکم ملیگرای هندو، یک بار برای همیشه، قربانی سخنان ناخواسته خود علیه محمدِ پیامبر، در یک برنامه گفتگوی تلویزیونی شد، یک گفتگوی چالشی، که او خیلی تهاجمی و با انگیزه در آن وارد شد، و به یک هرج و مرج بین المللی و تعدادی تهدیدات مرگ، مواجه گردید، که مجبور به خروج از زندگی در بین عموم مردم، شد. اما دو مرد هندو که در حمایت از سخنان او برخواسته بودند، به طرزی خشن سر بریده شدند. در روزهایی که به دنبال آن مسلمانان افراطی جمع شدند و شعار "جدایی سر از بدن" [12] را فریاد زدند، و از دولت هند خواستند که قانون کفر و توهین به مقدسات را از مجلس بگذراند. به نظر نمی رسد، که این برای آنان اتفاق افتاده، و نمی تواند کشور را بدین امرر راضی کنند.

همچنین در این زمینه مقاله "در اپزود نوپور شارما، مذهبی بودن بر انسانیت پیروز شد"  را بخوانید.

آنها تنها کسانی نبودند که سانسور و ترور را در هم آمیختند. اوایل این ماه، در شهر بنگلور بودم تا در پنجمین سالگرد ترور دوستم خانم گوری لانکش [13] سخن بگویم، روزنامه نگاری که توسط متعصبین هندو درست در بیرون از منزلش به او شلیک شد که ترور این زن، در ارتباط با یک سری ترورهایی بود که با هم مرتبطند. دکتر نارندرا دابولکار [14] ، پزشکی مشهور، و متفکری منطقی که در سال 2013 کشته شد; دوستش، گویند پنسار [15] ، نویسنده و عضو حزب کمونیست هند که در فوریه 2015 به قتل رسید و استاد زبان کانادا (گویش ایالت کارناتاکا)  ام.ام کابورگی [16] که در ماه آگوست همان سال به قتل رسید.

ترور البته شکلی از سانسور است که ما تجربه کرده ایم. در سال 2022، هند جایگاه 150 را بین 180 کشور جهان در خصوص شاخص های آزادی مطبوعاتی کسب کرد، حتی پایین تر از کشورهایی مانند پاکستان، سریلانکا و میانمار. ما نه تنها به وسیله دولت تحت نظر و کنترل بودیم، بلکه توسط جمعیتی که در خیابان ها توده وار فعالند، و شاخ های فعال در شبکه های اجتماعی، و به وسیله خود رسانه ها، همچنین.

در صدها کانال تلویزیونی که بیست و چهار ساعته برنامه پخش می کنند، که اغلب به آنها به عنوان "رادیو رواندا" [17] خطاب می کنیم، گویندگانِ طیف وسیعی از تلویزیون های خریداری شده ایی، که علیه مسلمانان (اقلیت هند) و "عناصر ضد ملی" (عنوانی برای اقلیت مسلمان)، برای دستگیری، اخراج و تنبیه آنان دعوت می کنند. آنها در آزادی و بی مسئولیتی مطلقی که به آنها اعطا شده است، زندگی و شخصیت بسیاری را ویران می کنند. هر روزه فعالین، شعرا، روشنفکران، حقوقدانان، دانشجویان دستگیر می شوند. همچنان که در ایالت کشمیر – دره ایی که از آن هیچ خبری به بیرون درز نمی کند – که به یک زندان بزرگ تبدیل شده است. که در آن عدد نظامیان (هندی) از اهالی آن بیشتر است.

هر گونه ارتباط کشمیری ها، خصوصی یا عمومی، حتی آهنگ نفس های آنها توسط نهادهای اطلاعاتی و امنیتی رصد می شود. در مدارس تحت نام آموختن عشق به مهاتما گاندی (رهبر قیام مردم هند علیه بریتانیا) سرودهای مذهبی هندوها را به دانش آموزان مسلمان یاد داده می شود. این روزها وقتی در مورد کشمیر فکر می کنم، به یاد اقدام برخی کشاورزان در نقاط جهان می افتم، که هندوانه های گرد را در جعبه های مکعب مربع پرورش می دهند، تا هندوانه گرد، به صورت مکعب عمل آید، تا بهتر بتوانند آن را نگهداری کنند. بنابر این به نظر می رسد که آنچه در دنیا روی هندوانه ها تجربه می شود، در دره کشمیر روی انسان ها آزمایش و تجربه می شود، در یک هدفگاه تفنگ ها.

در دشت های جغرافیایی پایین تر – در کمربند گاو – [18] در شمال  هند، جمعیت های شمشیر بدست هندو، که توسط مردان خدا [19] ، هدایت می شوند، افرادی که توسط رسانه ها به دلایلی بعنوان "غیبگو" ها نامیده می شوند، و مردم هندو را آزادانه به نسل کشی مسلمانان و تجاوز به زنان آنان فرا می خوانند.

ما شاهد شکنجه و کشتار مسلمانان در روز روشن، و نسل کشی بیشتر از هزار مسلمان (منابع غیر دولتی این مقدار را تا دو هزار نفر هم ذکر کرده اند) در ایالت گجرات در سال 2002 و همچنین صدها نفر در شهر مظفرآباد ایالت اتارپرداش در سال 2013 بوده ایم، و جالب این که هر دو کشتار دسته جمعی مذکور، بلافاصله پیش از برگزاری یک انتخابات صورت گرفته است.  

دیده ایم که مردی که تحت سروزیری او در ایالت گجرات این کشتار جمعی انجام شد، نارندرا مودی، موقعیت خود را تحکیم می کند تا به عنوان امپراتور قلب هندوها [20] ایستاده، و بالاترین کرسی رسمی کشور را اشغال کند. او هرگز نسبت به این جریان نه عذرخواهی و نه ابراز شرم کرد.  دیده ایم که او سرمایه سیاسی خود از پوزخندها و بیانات خطرناک و ضد مسلمانان جمع می کند. دیده ایم که بالاترین دادگاه در کشور او را، قانونا و اخلاقا، به صورت مطلق از پاسخگویی مستثنی کرد، اظهارات تهوع آور کشورهایی که تحت عنوان دنیای آزاد از آنها یاد می شود را، هم دیده ایم که او را به عنوان یک رهبر دمکرات مورد تشویق قرار می دهند.

ماه گذشته، هند هفتاد و پنجمین سالگرد استقلال خود از بریتانیا را جشن گرفت. نارندرا مودی از تریبون بلند خود در قلعه سرخ [21] در دهلی، از رویاهای خود برای قدرت بخشی به زنان هند گفت. او با حرارت و مشت گره کرده، سخن می گفت. عمامه ایی نیز بر سر داشت که با رنگ های پرچم ملی پیچیده شده بود.

 

نخست وزیر نارندرا در حال دست تکان دادن به حاضرین

در خلال سخنرانی خود در هفتاد و پنجمین سالروز استقلال هند

در قلعه تاریخ سرخ در دهلی نو، 15 اگوست 2021  

قدرتمند کردن زنان در جامعه ایی که بر اساس سیستم طبقاتی هندو شکل گرفته، جایی که برای قرن ها قدرت به مردان داده شده و این سیستم تجربه شده است! که مردانش معتقد به داشتن حقوق خاصی بر بدن زنان دالیت ها و ادیواسی [22] هستند، از این رو قدرتمند کردند زنان فقط موضوع مرتبط به سیاست نیست. این موضوع وابسته به اجتماعی شدن، و سیستم اعتقادی هم مرتبط است.

این روزها شاهد افزایش گراف جرم علیه زنان، در هند هستیم، و هند در جایگاه یکی از خطرناک ترین کشورها برای زنان قرار دارد. سورپرایز این روزها این است که ببینیم که چه موقع جرم کسانی که در حال حکمرانی هستند، علیه زنان آشکار خواهد شد. در چنین شرایطی، ما شاهد راهپیمایی هایی به نفع متجاوزین به عنف هستیم. در آخرین مورد از این موارد، یک دختر 19 ساله مورد تجاوز قرار گرفت و کشته شد، اما یک رهبر محلی هندو، پدر این دختر را به خاطر “پخش شیر خام به گربه های گرسنه” مورد شماتت قرار داد.

در همان زمانی که نارندرا مودی نخست وزیر حزب بی.جی.پی در حال سخنرانی روز استقلال خود بود، دولت ایالتی این حزب در گجرات، روز بزرگداشتی برای 11یازده مردی که برای تجاوز و قتل دختر 19 ساله مسلمان بلقیس بانو در سال 2002 برگزار کرده بودند، کسانی که قاتل او و 14 عضو دیگر خانواده این خانم بودند، که حکم حبس ابد دریافت داشته اند، و مقتول های این پرونده، شامل مادر این دختر، خواهرانش، برادران خردسالش، عمه ها و عمویش، دائی هایش، کودک یک ساله دائی اش، و صالحه، دختر سه ساله بلقیس، که سرش را با سنگ له کردند.

این جنایت وحشتناک یکی از جنایات متعدد از این دست بود که در خلال حرکت سال 2002 بر ضد اقلیت مسلمانان، در کشتار جمعی آن سال صورت گرفته، که پیش از این در مورد آن سخن گفتم. در این نشستِ حزب بی.جی.پی، آنان خواهان آزادی چنین افرادی شدند، تعداد زیادی از اعضای این حزب در آن شرکت داشتند، از جمله یکی از نمایندگان مجلس از این حزب، که در سخنرانی ضبط شده اش که بعد بیرون آمد گفت که، از آنجا که برخی از این افراد از جامعه برهمن [23] با "فرهنگ بالا" [24] هستند، به نظر نمی رسد که در اساس و در کل مجرم باشند.

در پرونده های بازجویی شده توسط واحد مرکزی بررسی و تحلیل [25] همچنان که در یک مورد هم انجام شد، به لحاظ قانونی هر گونه عفو و یا تصمیم برای بخشش اینها، باید توسط دولت مرکزی صورت می پذیرفت، که البته اکنون این دولت تحت اختیار نارندرا مودی است. بنابراین باید گفت که اجازه عفو آنها داده شده است.

وقتی این مجرمین از زندان بیرون آمدند، بیرون از دیوارهای زندان از آنها به عنوان قهرمان، توسط افراد مرتبط با گروه های متعدد هندویی و مرتبط با حزب بی.جی.پی (این "گستردگی" و تنوع گروهی، قدرت حاشا و انکار آنها را بالا می برد) که با هم "سنگ پریوار" [26]  را می سازند، که مجموعه یک خانواده سیاسی و... را تشکیل می دهند، مورد استقبال قرار گرفتند – بر گردن این مجرمین حلقه های گل انداختند، شیرینی پخش کردند، و به احترام، پای آنها را لمس کردند – در چند ماه آینده ایالت گجرات شاهد انتخابات خواهد بود. 

در هند، اقدامات عجیب درست قبل از انتخابات آزاد و منصفانه ما اتفاق می افتد. این دوره زمانی قبل از انتخابات، خطرناک ترین دوره زمانی در هند است.

این مقاله را نیز بخوانید : ‘من برای آینده خود بیمناکم: شوهر بلقیس بانو، بعد از آزادی این 11 مجرم

همچنانکه متجاوزین جمعی به زنان و قاتلین به جایگاه خود به عنوان افراد مورد احترام در جامعه باز گشتند، خانم تستا استالواد [27] ، یک فعال سیاسی که سازمان او "شهروندان برای عدالت و صلح" [28] ، اعتراضی را با یک برج بلند از شواهد و قرائن، ناظر بر نقش حمایتی دولت ایالتی گجرات به صورت عمومی، و شخص نارندرا مودی به خصوص، در کشتار جمعی سال 2002 ارایه نمود، او دستگیر و متهم به سند سازی شد، شواهد از بین برده شد، و حزب بی.جی.پی تلاش کرد تا ظرف فرقه ایی را همچنان جوشان نگه دارد.

این شرایط کشوری است که ما در آن زندگی و کار می کنیم. و چیزهایی گفته شد که نباید گفته شود. در سخنرانی ها، همچنان که در هر جای دیگر، قانون به صورت انتخابی، بسته به طبقه، مذهب، جنسیت و کلاس اجتماعی فرد مجرم، که در مقابل آنها قرار می گیرد، جاری می شود، یک مسلمان (اقلیت) نمی تواند آنچه را که یک هندو می تواند بگوید، را ابراز کند. یک کشمیری چیزهایی که دیگران می توانند بگویند را نمی تواند بیان کند. ابراز همدردی، و صدا بلند کردن برای حقوق "دیگران" (Others) مهمتر از هر چیز دیگری است. اما چنین اقدامی تبدیل به یک فعالیت بسیار خطرناک شده است.

در هند، مثل دیگر کشورها، هویت به یک سلاح تبدیل گردیده است، که هویت تفکیک، و به اتم های ریز ریز در دسته های ریزتر تقسیم شده، و این خود به یک ماشین تنبیه تبدیل شده، که به شکار مرتدین و اهل الحاد، نسبت به قوانین شرعی خود اقدام می کند. حتی چنین هویت های کوچکی هم در بین خود، باز سلسله مراتب قدرتِ توسعه یافته دارند. الیت کپچر [29] در کتاب خود، فیلسوف اولوفمی او. تایوو [30] توضیح می دهد که چگونه افرادی، تبدیل به موجود با اهمیت و ارزشمند در میان گروه خود می شوند، افرادی که معمولا در کشورهای قوی، در شهرهای بزرگ، در دانشگاه های بزرگ هستند، افرادی با سرمایه اجتماعی بر روی شبکه اینترنت، که بعدها بنیادها، شرکت ها و رسانه ها، پلتفرم در اختیار آنان قرار می دهند، تا به نمایندگی از جامعه ایی که به آن تعلق دارند تصمیم بگیرند و یا سخن بگویند.

این یک پاسخ قابل فهم، به دردِ تاریخیِ تحقیر و احساس حقارت است. اما این یک پاسخ انقلابی نیست. جذب خرده نخبگان [31] تنها پاسخ لازم به جذب نخبگان درشت [32] نخواهد بود. همچنان که تحقیقات تجربی نشان داده است، وقتی ما یک فرهنگ ممنوعیت پراکن و سانسور کننده را اتخاذ می کنیم، در حقیقت، این انتخاب باعث عدم تناسب جامعه خواهد شد. تحقیقات اخیر توسط موسسه پن [33] از کتاب های ممنوع شده در مدارس امریکا نشان می دهد، که بخش اعظم متون کتاب های ممنوعه، شامل مطالبی است که به صورت روشن و آشکاری، روی موضوع جنیست و نژاد مطالبی نوشته و مانور زیادی داشته اند (از این لحاظ ممنوع شده اند).

مهر و موم کردن ها در جوامع، کاهش و صاف و صوف کردن هویت ها و تجمیع آن در سیلوها (یکدست سازی)، می تواند خطرناک و  باعث توقف جریان همبستگی اجتماعی شود. – چیزی که بر عکس در هند، چنین روندی بوده و هست، و هدف غایی سیستم طبقاتی هندو است – تقسیم مردم در یک سلسله مراتب اجتماعی طبقات، در سیلوهای غیر قابل دسترسی به هم، که هیچ یک از اعضای جامعه نمی تواند درد دیگران را حس کنند، چراکه همه در یک درگیری و چالش دائم با هم قرار دارند. این شرایط مثل یک فرایند خودکار عمل می کند، ارتباط پیچیده ایی در مکانیسم حاکمیت/کنترل کننده که در آن، جامعه خود کنترل/ اداره کننده است، و در پروسه ایی قرار دارد که باید مطمئن بود، که هدف نهایی این ساختار، باقی ماندن و پابرجا ماندن این شرایط طبقاتی است. همه اعضای جامعه، به جز آنهایی که در بالاترین و پایین ترین طیف جامعه قرار می گیرند (و قسمت هایی از جامعه که به صورت نزدیک گرفتار شده اند) توسط دیگران در حال ظلم و ستم دیدن هستند، یا خود به عده ایی در حال ظلم و ستم کردن می باشند.

وقتی این ماز پر از تله برداشته شود، تقریبا هیچکس نمی تواند از امتحان خلوص و درستی، سربلند سر برآورد. در حقیقت، هیچ چیزی باقی نخواهد ماند، آنچه که در ادبیات فاخر خوب در نظر گرفته می شوند، نه شکسپیر مطمئن خواهد بود، نه تولستوی  (تصور کنید که آیا او ذهن آن زن، که آنا کارنینا نامید، را درک خواهد کرد). نه داستایوفکسی، که زنان پیر را "عجوزه" می نامید. در استاندارد سازی او، من به عنوان یک عجوزه خواهم بود. اما من هنوز شبیه دیگر مردم، نوشته هایش را می خوانم، و این استاندارد سازی ها از زنان، در هر کتاب مقدس، در هر مذهبی هست، بدون این که به آزمایش و گردآوری و همایش در آمده باشند، و امتحان خود را پس داده باشند.

بر اساس آنچه در گفتمان عمومی مطرح است، به سرعت به سمت یک بن بست فکری و آکادمیک می رویم. همبستگی هرگز به صورت یک امر واقع و ذاتی نیست، چیزی است که باید به چالش کشیده شود، در خصوص آن بحث شود، پیشنهاد داده شود و تصحیح شود. با توقف این فرایند، ما بسیاری از موارد را به عنوان مواردی که باید علیه اش نبرد کرد، در خواهیم آورد.

اکنون می خواهم برگردم به زیر عنوان سخنم، "پرده برداری از جهانی که ما آن را می شناسیم". دوست دارم کمی در خصوص ملکه ها و تشییع جنازه ی آنان سخن بگویم. وقتی  ملکه مرد برخی از روزنامه های بریتانیا از من خواستند تا قطعه ایی در خصوص این درگذشت بنویسم. من کمی بر این درخواست خیره شدم، شاید به این دلیل که من در انگلستان زندگی نکردم، ملکه الیزابت دوم، حتی در مرزهای ذهن من نیز موجود بود، بنابراین، گفتم البته که می نویسم، اما نه آن ملکه ایی که شما در موردش فکر می کنید.

ملکه ایی که من در موردش فکر می کردم، مادرم بود، که یک دبیرستان را بنیانگذاری و اداره کرد، و اوایل همین ماه درگذشت، خوب یا بد، منحصر به فردترین، تاثیر را روی زندگی من داشت. ما حریف سرسخت، در همان حال بهترین دوست با هم بودیم. او مانع و جلودار سرعتی بود که من از دوره جوانی خود را حول و حوش آن شکل داده بودم. اکنون او از پیش ما رفته است، اما او مرا نه با قلبی شکسته، بلکه با یک قلب محکم بر جای گذاشت، به نظر نمی رسد که ساخت و شکل فرد اولی، بیشتر از این، احساسی را ایجاد کند. من به این بحث پیوستم تا این سخنرانی را به سمت سیاستِ در پس این دو تشییع  ببرم. یکی تشییع در سطح جهانی (ملکه)، و دیگری در یک شهر کوچک در جنوب هند. اما من مقابل این فریبندگی و اغواگری مقاومت خواهم کرد. شاید، اکنون زمانیست برای من، که اولین نکته ایی که نباید گفته شود را بگویم، چیزی که لااقل اکنون اینجا، و در لندن نباید گفت، اما من خواهم گفت.

نمی توانم اعتقادی به این نمایش پرشکوه و جلال داشته باشم که به صورت بی وقفه ایی برای روزها تلویزیون ها مناسک و تشریفات تشییع  او را پوشش دادند، من مبهوت و میخکوب فرمانبرداری و تملق و احترام ارایه شده توسط آن مردم تاریک و عوام، که او آنان را در مستعمره های سابق خود داشت، که اکنون به عنوان مشترک المنافع شناخته می شوند، و هیچ اشتراکی در منافع وجود نداشته است. من افشرده و مچاله بودم. و این در یک جهت می دوید. ما در مستعمرات برای این سنت ها، برای این پوشش ها، برای این جواهرات، برای این ابزار و لباس های طلایی هزینه ها داده ایم.

چیزهای زیادی در خصوص مستعمرات و استعمار و سلسله های های پادشاهی که حاکمیت خود را در دوره بربریت تاریخ اعمال کردند، قابل گفتن است. چه کسی بهتر از استوارت هال (جامائیکایی)، تا از این شرایط، برای ما داستان ها بگوید؟ اما این شرایط چه بود -  فقط قسمتی از این دیوار نوشته غمناکی که بر کاروان گذشته ثبت شده است؟ تاریخ دان مایک دیویس [34] برآورد می کند در یک چهارم پایانی قرن نوزدهم، بین 30 تا 60 میلیون از این مردم در جامعه مرد سالار مستعمره های هند، چین و برزیل از گرسنگی مردند، او آن را هولوکاست ویکتوریای بزرگ [35] می نامد.

چرا ما به کسانی که، ما را غارت کرده اند، عشق می ورزیم؟ این همان سیاست وابستگی است، و به همان میزان شخصیت وابسته، و البته سوال زمان ما.

همچنین این گزارش را در این خصوص بخوانید : ارتباط سخت جنوب آسیا با پادشاهی بریتانیا

عذرخواهی می کنم سخنانم به بیانیه ایی علیه استعمار تبدیل شد. من در این جایگاه و بر این هدف نیستم، اما نمی خواهم همچون اندیشمندانی از کشورم شمرده شوم، که علیه استعمار سخن می گویند، اما نسبت به مسایل ناجور و بد جاری در سرزمین خود سکوت کرده اند. برای مثال سیستم طبقاتی هندویی، یک سیستم ظالمانه از سلسله بندی اجتماعی، که در جهان شناخته می شود. تعدادی آن را به عنوان بروز استعمار یاد می کنند، که در آن زمان، در هند مستعمره، ساری و جاری بود، و حتی اکنون نیز استمرار دارد. سیستم طبقاتی موتور حرکت هند مدرن باقی مانده است.

این نکته قابل توجهی است که چه تعداد از نویسنده ها و اندیشمندان تلاش می کنند تا این سیستم را از جامعه هند پاک کنند. برای ندیدن چیزی که همواره جلوی چشم ماست، هر لحظه، هر روز، آنان باید ادبیات و یا سبک آکادمیکی را اتخاذ کنند که با دقت و حساسیت تمام فریبکاری یوگا سنا [36] را ببینند. همه این ها موضوع بسیاری از نوشته های من است، بنابر این می خواهم برگردم به ابهامات و درگیری های ذهنی ام در پیرامون تشییع  ملکه. چه حقیقتی در آن بود؟ فردی کمک کند آن را بیرون کشیم، چرا که من نمی فهمم.

من نمی توانم این میزان مراسم تشییع برای یک اهل سلطنت 96 ساله در یک کشور جزیره ایی کوچک را درک کنم، که برای نگه داشتن قسمت های واقع شده در سرزمین خود، همچون اسکاتلند، ولز و ایرلند شمالی هم مشکل دارد (جدایی طلبی و استقلال طلبی ها). آیا این فقط یک بازگشت به نیایشی نوستالژیک، یا احضار ارواح بود، یا رجز یک شبح امپراتوری، که خورشید هرگز در سرزمینش غروب نمی کرد؟ یا این چیزی فرای این هاست، آیا این به گذشته مرتبط است، یا این که به آینده ارتباط می یابد؟ در زمانی که وضعیت جنگ در اوکراین هنوز روشن نشده، و جهان مدرن آنچنان که ما آنرا می شناسیم، در یک سو کنار هم آمده اند. آیا همه اینها در حقیقت اجرای یک پانتومیم واقعی است. یک خودنمایی، یک رژه و سان از دوستان و همپیمانان، برای یک نبرد، که هنوز به پایان نرسیده؟

این یک بخش باز مانده از نوشته باربارا تاچمن در کتاب [37] سلاح های آگوست [38] در خصوص رهبری جنگ جهانی اول است، که نوشت :

"نمایش تشییع در ماه می 1910 با شکوه و پر زرق و برق بود، زمانی که 9 پادشاه در تشییع  ادوارد هفتم از انگلستان اسب های خود را می راندند، در حالی که جمعیت، در سکوت کامل منتظر، مشکی پوش و پر هیبت، نمی توانست نفس بریده بریده کارگزاران را باز گرداند. سرخ، آبی، سبز و بنفش، سه به سه پادشاهانه از درب های قصر بیرون می آمدند، با کلاه های آراسته، حاشیه لباس های طلایی، شال کمر های قرمز، و شال های طلاکاری شده، که در خورشید می درخشید. بعد از آنها هفت ملکه ... و پراکنشی از سفرای مخصوص از کشورهای غیر پادشاهی. در کنار هم هفتاد ملت را، در یک گردهم آیی شاهانه، و رده بالا که تاکنون در یک جا گردهم آمده بودند، و این آخرین از این نوع، تا این زمان بود، نمایندگی می کردند. ساعت بیگ بن، ساعت 9 را با زبان بی زبانی اعلام می کرد، که ملتزمین قصر را ترک کردند، اما بر روی ساعت تاریخ، این افول خورشید بود، و خورشید این جهان پیر، مرگ دنیایی از غرور را رقم می زد که دیگر هرگز دیده نخواهد شد".

سیاست استقبال از احتمال جنگ و مخاطره، در موضوع اوکراین، در حالی بازی است، و به نوعی مخلوط با صدایی از پروپاگاندا و تبلیغات توسط دو طرف ابراز می گردد.  اما ساعت تاریخ، می تواند به خوبی به سمت افول سرعت گیرد. نقطه نظرات متفاوت از جنگ، نسبتا با سایه روشن، دیده می شود – برخی دیدن ها و ندیدن های نسبتا رادیکال – بسته به این که شما تصمیم بگیری خود را کجا قرار دهید. تعداد زیادی در جبهه چپ نمی توانند خود را در موقعیتی ببینند که از اشغال و تجاوز روسیه به اوکراین سخن بگویند. آنان بر این باورند که تقصیرهای اوکراینی ها علیه روسیه، نهایتا توسط امپریالیسم غرب کاشته و آماده شده است. قحطی دهه 1930 اوکراین، دوباره اتفاق نخواهد افتاد. آنان منکر این می شوند که میلیون ها اوکراینی – تاریخ نویس تیموتی سیندر [39] رقم آنها را 5 میلیون نفر برآورد کرد – در آن قحطی مردند. قحطی که تحت سیاست های جوزف استالین به اوکراینی ها تحمیل شد. آنها تجاوز روسیه به اوکراین را به عنوان یک جنگ دفاعی، در برابر تهدید موجود ناتو علیه خود می بینند. این یک نظر نادرست نیست. این که روسیه با یک تهدید جدی روبروست، غیر قابل انکار است. اما شلیدن این استدلال در این است که، جنگ دفاعی آنها، به یک جنگ تهاجمی در خاک اوکراین علیه مردم اوکراین تبدیل شده است.

وقتی جنگ جهانی به پایان رسید، غیر نظامی کردند و خلع السلاح اتمی باید آغاز می شد. در مقابل، ناتو به عکس عمل کرد. سلاح های بیشتری انبار کرد، جنگ های بیشتری را انجام داد، از سرزمین های متحدین خود سود جست، برای جنگ نیابتی برای هجوم به جلو، و چالش و جابجایی موشک و سربازان. اگر روسیه اقدامات نیابتی در اروپا و امریکا انجام داد، ناتو چه کاری می توانست انجام دهد، شک کمی در این خصوص وجود دارد که ما باید بیانات اخلاقی رسانه های غربی که در خلال پوشش اخبار، که درون خود را بیرون می ریزند را، ببینیم. 

هیچ کدام از این ها ولادیمیر پوتین را انقلابی ضد امپریالیست و یا یک دمکرات از هر نوعش، نمی سازد. هیچ کدام از این دگروار کردن ها، حقیقت این که او معتقد به مواجهه با فاشیست، ضد یهودیت، ضد همجنس بازی، ایدئولوژی ملی گرای مسیحی ( که او آن نازی زدایی [40] می نامد) که توسط دو ایدئولوگ مورد علاقه اش الکساندر دوگین [41] و الکساندر پروخانوف [42] بیان شده است، را نمی پوشاند.

اعلام مواضع او در خصوص اوکراین، کریمه و بلاروس که سرزمین های غیر قابل جدایی از روس باستان [43] است، تئوری است که بر اساس افکار هزاره ایی مسیحیت توسط ولادیمیر [44] در کریمه در سال 988 بیان شد، که اکنون به صورت درستی با حقیقت تصادم می یابد.

اما ما باید بپرسیم، اگر این تصرف های تاریخی، از سوی پوتین، درست و مباح است، پس چرا همنوایی کمتری، در همین نوع استدلال حضور به وجود می آید، وقتی سخن از رفتار اسراییل با فلسطینیان و راه حل اسراییل پیش می آید، و آن ها سرزمین موعود باستانی [45] برای یهودیان را اعلام می کنند که به زبان مدرن به "دولت - ملت یهود" [46] ترجمه می شود.

یا در هند، موقعی که سازمان راشتریا سویامسواک سنگ (آر.اس.اس) [47] یک میلیشیای هندو ملیگرا، و هادی فرهنگی نخست وزیر، که نارندرا مودی یکی از اعضای آن است، اعلام "هند بزرگ" [48] می کند، یک سری تصویر سازی ها که هم شامل گذشته می شود و هم اهداف آینده را در خود دارد، که آینده هند باستان، که شامل پاکستان و بنگلادش نیز می شود، که باید اشغال شوند، و توسط هندوها حکمرانی شوند.

مردم عادی در اروپا، آماده رویارویی با زمستانی سخت هستند، که به زودی آنها را در بر خواهد گرفت، با گرمایش کمی که در اختیار دارند، در حالی که روسیه در پاسخ به تحریم های آنها تهدید به قطع گاز خود به اروپا کرده است، همچنان که جنگ اوکراینی ها با شدت و دلاوری، و در حالی که شانس مذاکره و رفع مشکل دور از دسترس است، در جریان است، ترس از گسترش جنگ هم دیده می شود.  پوتین سخن از حرکت محدود [49] می کند، فراخوان سیصد هزار نیروی ذخیره توسط پوتین، هر معنی می تواند داشته باشد. شاید امریکا به اندازه کافی دور و البته به اندازه کافی امن باشد، اما تمام اروپا و روسیه و قسمت هایی از آسیا می تواند، تهدید جنگ را حس کنند، جنگی که در آن هیچ برنده ایی نمی تواند باشد.

آیا زمان آن نرسیده که همه بازگشت کنند؟ آیا زمان آن نرسیده است که گفتگو واقعی پیرامون رویارویی اتمی آغاز شود؟ 

همچنین این گزارش را بخوانید : روسیه و اوکراین : خطر قبول مخاطره رویارویی اتمی   

دوستان خوب، روسیه در حال برنامه ریزی برای استفاده از منطق امریکا، برای رویکرد استفاده از سلاح هسته ایی است. در یک مقاله تحت عنوان  اگر یک بمب اتمی نباید استفاده شود که در دسامبر 1946 توسط کارل ک. کاپشن [50] فیزیکدان و رئیس سابق دانشگاه ام.آی.تی [51] امریکا، نوشته و منتشر شد، او در این مقاله نوشت که "بمب اتمی که روی هیروشیما و ناکازاکی انداخته شد، جان صدها هزار نفر را نجات داد – شاید چندین میلیون -  زندگی ژاپنی و امریکایی؛ که بدون این بمب، جنگ باید ماه ها ادامه می داشت".  منطق او این بود که ژاپنی ها، حتی شکست هم می خوردند، تسلیم نمی شدند و، اگر بمب روی شهرهای هیروشیما و ناکازاکی انداخته نمی شد، که صدها هزار نفر کشته شدند، ژاپنی ها تا آخرین نفرات می ایستادند و می جنگیدند تا کشته شوند. کاپشن از خود می پرسد: "آیا استفاده از بمب اتمی غیر انسانی است؟" سپس خود پاسخ می دهد "تمام جنگ ها غیر انسانی است".  آیا این پاسخ و قوت قلب دادن به خود بود. این مقاله در نشریه آتلانتیک چاپ شده است. رئیس جمهور ترومن هم، این منطق را به کار برد.

سال ها بعد، ژنرال ویلیام وستمورلند [52] این منطق را در خلال جنگ ویتنام به کار برد و گفت : "شرقی ها به میزانی که غربی برای زندگی هزینه های گزاف کرده اند، سرمایه نگذاشتند. زندگی فراوان است. زندگی در شرق ارزان است".  به بیان دیگر، ما به عنوان آسیایی ها برای زندگی مان ارزش قایل نیستیم، و بنابراین ما جهان سفیدپوست را مجبور می کنیم، تا بار سنگین نسل کشی ما را تحمل کنند.

و پس از ایشان، آقای روبرت مک نامارا [53] هستند، که یک سمبل موفقیت بودند، اول بعنوان برنامه ریز بمباران توکیو در سال 1946، که دویست هزار نفر را در حملات مختلف کشتند، و بعد به عنوان رئیس کمپانی فورد موتور، و بعد هم به عنوان وزیر خارجه امریکا در طول جنگ ویتنام که در آن سربازان امریکایی دستور یافتند که "هر جنبنده ایی را بکُشند" که در نتیجه آن سه میلیون ویتنامی جان خود را از دست دادند.

آخرین مشغولیت مک نامارا مراقبت از فقر جهانی بود که تحت ریاست بانک جهانی آن را دنبال کرد، در آخرین سال های عمر، در یک برنامه مستند توسط ارول موریس [54] که به نام ابر جنگ [55] او یک سوال دردناک پرسید : "در راستای خوب عمل کردن، چقدر باید شیطانی عمل کرد؟" [56]

 همچنان که شما هم باید جمع کرده باشید، من یک کلسیونر از این جواهرات هستم. اجازه بدهید رئیس جمهور اوباما را که یک لیست کشتار را دارد، را از لیست نیندازم، و مادلین آلبرایت، که جو بایدن اخیرا او را به عنوان "یک نیرو برای خوبی، عشق و نجابت برای آزادی" تعبیر کرد. وقتی از او در خصوص نیم میلیون بچه های عراقی که به دلیل تحریم های اقتصادی امریکا مردند، پرسیدند، پاسخ داد "من فکر می کنم این یک انتخاب سخت است، اما هزینه ایی، که ما در موردش فکر می کنیم، هزینه ایی گران تر است".[57]

ما از کجا هدایت می شویم؟ حتی افرادی از ما، که مستقیما با مردم اوکراین علیه تجاوز روسیه علیه کشورشان ایستاده، نمی توانند کمکی کنند، اما در شگفتی از شدت و ضعف تن صدا و مدل پوشش رسانه های غربی از جنگ اوکراین، و دولتمران نفس بند آمده، که به پوشش تجاوز امریکا و ناتو به عراق و افغانستان، که در آن صدها هزار تن از مردم کشته شدند. در همین ژانویه، تونی بلر بعنوان آتشی مزاج ترین پراکننده اخبار بی اساس در خصوص سلاح های کشتار جمعی ناموجود در عراق، که همین اخبار تجاوز به عراق را توجیه می کرد، و بهترین متحد رئیس جمهور جورج بوش کوچک، در این تجاوز بود، به دریافت نشان گارتر که بالاترین نشان سلطنتی انگلستان و قدیمی ترین نشان شوالیه دلاور [58] از دست ملکه، مفتخر شد.

تماشای مراسم تشییع ملکه، در روزی دیگر، مرا نزدیک به مرحله شوک برد، وقتی در حال صرف نوشیدنی بودم که یکی از سر اسقف ها، شبیه کسانی که تنها وفادار به ثروت و قدرتند، در حضور همه گفت ملکه الیزابت دوم، به خاطر "یک عمر خدمت گذاری"، همواره دوست داشته، و در خاطر خواهند ماند. فرزند ملکه، شاه جدید انگلستان، مالک ثروت و موقعیت او خواهد بود. زندگی شاهانه اش، توسط ثروت خصوصی اش، که بیشتر از میلیاردها دلار است، تامین نخواهد شد، بلکه این خرج ها از محل اموال عمومی، به وسیله مردم بریتانیا تامین خواهد شد، که به گفته روزنامه گاردین، میلیون ها نفر از آنها (به دلیل گرانی انرژی و تورم) از یک وعده غذایی خود صرف نظر می کنند، تا چراغ منزل خود را روشن نگه دارند. فهم این خاکساری و عشق مرموز مردم بریتانیا به سیستم پادشاهی شان، شاید برای ما و دیگر مردم جهان سخت باشد. شاید این باید به خاطر احساس هویت ملی، و یا غرور ملی است که باید از اقتصاد عوام الناس برداشته شود، اما اجازه دهید تا من، این افراط عوامانه را برای یک ثانیه یا دو ثانیه انجام دهم.

تحلیل اخیر روزنامه فایننشیال تایمز، این مطلب را در خود داشت که تفاوت برابری درآمد در امریکا و انگلستان، خیلی زیاد است، اینجا در انگلستان می توان جامعه را به "جامعه فقیر، و برخی خیلی ثروتمند" کلاس بندی کرد. آنان شبیه ما، کشورهای جهان سومیِ [59] متکی به صادرات مواد اولیه [60]، سطح ثروت ثروتمندان شان، سر به آسمان کشیده، و سطح ثروت فقرای شان از سطح دریا هم پایین تر افتاده است.

مطالعه اکسفام [61] در سال 2022 بیان می دارد که ثروت 98 ثروتمند هندی، برابر است با دارایی 552 میلیون فقیرترین مردم این کشور. در پاسخ به این گستاخی آکسفام، در اعلام این آمار، دفتر اکسفام در هند توسط دپارتمان درآمد های مالیاتی هند مورد هجوم واقع شد، و شاید در آینده بسته شود. شبیه آنچه برای دفتر سازمان عفو بین الملل، و سازمان های دیگر از این دست، که از دولت مودی انتقاد کرده اند، و بسته شدند.

همچنین این مطلب را بخوانید :  دفتر عفو بین الملل در هند بسته شد، انتقاد از انتقام دولت هند  

اگر ثروت شاه چارلز سوم انلگستان را در نظر بگیریم، ممکن است در برابر گوتام ادانی [62] شاید انسان مفلسی به نظر آید. او سومین مرد ثروتمند جهان، صاحب شرکت تایکون در ایالت گجرات هند، و دوست نارندرا مودی نخست وزیر است. ثروت ادانی 137 میلیارد دلار برآورد می شود. این ثروت در طول دوره همه گیری کرونا بارها چند برابر شد.

در سال 2014 وقتی برای اولین بار نارندرا مودی بعنوان نخست وزیر هند انتخاب شد، مودی از احمدآباد، شهر محل سکونتش، به دهلی را با جت اختصاصی ادانی پرواز کرد، در حالی که این هواپیما با نام و لوگی ادانی مزین بود. در طول نه سال حاکمیت مودی بر هند، ثروت هشت میلیارد دلاری ادانی در سال 2014 (سال ابتدای حکومت مودی)، به مقدار فعلی آن افزایش یافته است، افزایشی برابر با 129 میلیارد دلار. من فقط این را می گویم، لطفا شما به عمق معنی آن نروید. ثروت ادانی از معدنکاری ذغالسنگ، مدیریت بنادر و فرودگاه ها بدست می آید. در آخرین حرکت، او درگیر بدست آوردن اکثریت سهام ان.دی.تی.وی [63] تنها کانال مهم تلویزیونی ملی شده است، که همین امر، باعث انتقاد از رژیم مودی گردیده است. بیشتر رسانه های دیگر هند قبلا خریداری و بهای آن پرداخته شده است.

شرکت هایی که رشته کوه ها را منفجر می کنند، جنگل ها را از درخت خالی می کنند، صخره ها دریایی را از مرجان ها پاک می کنند. همچنین همزمان میزبان کنفرانس های "سعادت و خوشبختی" [64] ، رویدادهای ورزشی، فستیوال های فیلم و ادبیات هستند. پلتفرم هایی برای نویسنده های قهار، فراهم می کنند تا حمله به آزادی بیان را، در طی آن محکوم کرده، و بیانیه های التزام به صلح، عدالت و حقوق بشر را بنویسند.

و چیزهایی که نمی شد گفت، تمام شد.

نظام سرمایه داری در آخرین حرکت بازی شطرنج خود قرار دارد، مهره های زیادی برای بازی ندارد. بد بختانه هر چه آنها غرق می شوند، این سیاره را نیز با خود به زیر می برند. بین ستیزه گران اتمی، و شرکت های معدن کاری، یک مسابقه به سمت انتها در جریان است.

در این میان، برای مشغولیت های آشکار، اجازه دهید تمام نبرد، پیرامون اینکه چه خدایانی باید پرستیده شوند، چه پرچم هایی باید تکان داده شود، چه سرود هایی باید خوانده شوند، ادامه یابد. در شرایطی که شما را با حس افسردگی و حزن ترک می کنم، اجازه دهید ایمیلی را برای شما بخوانم، که در پاسخ به یکی از شنوندگان این مجلس نوشتم، که مرا به نرمی مورد انتقاد قرار داد. برای ابراز طنین مثبت انگاری و امید، وقتی من از خاطره گوری لانکش گفتم : اگر شما هیچ امیدی نداشتید، اجازه دهید همه بنشینند و تسلیم شوند، برای ما میلیون ها دلیل عالی، برای این که منفی نگر باشیم وجود دارد. به همین دلیل است که من توصیه می کنم، ما باید امید را طلاق دهیم، امید باید دیوانه، غیر منطقی و غیر قابل دسترس باشد.

در هر خطی که نوشتم، هر کلمه ایی که گفتم، آنچه حقیقتا گفته شد، این است که، ما برابر صفر نیستیم، شما ما را شکست نداده اید.

برای میلیون ها در جهان، که پشت به دیوار داده و ایستاده اند، این گفتار در خصوص امید، و یاس و ناامیدی، لاکچری است. حتی اینجا، در بخش تحتانی بوی بخار ثروت، در شهر لندن، دیدار کننده یک احساس نگرانی و بیم را می بیند، ارتعاش عدم آرامش را می بیند، صدای ریز و سنگین شکایت را از زیر قدم های شما، وقتی که یک قطار به سمت سکو روی می آورد، می شنود.

هیچ کدام از اینها، موضوعیتی در حادثه جنگ اتمی نخواهند داشت. این به سادگی ما را به اتمام خواهد رساند، اکنون زمانی برای دو طرف است که عقب بنشینند، و باقی دنیا قدم پیش بگذارند. آخر الزمان، بندی برای دومین شانس در خود ندارد.

منبع :  https://thewire.in/rights/arundhati-roy-stuart-hall-memorial-lecture

[1] - روی، آرونْداتی (۱۹۶۱)(Roy, Arundhati) نویسندۀ هندی. نخستین رمان او خدای چیزهای کوچک، برندۀ جایزۀ بوکر۱۹۹۷ شد. در بنگال به‌دنیا آمد، فرزند زنی مسیحی اهل ایالت کرالا و پدری هندو از مردم بنگال بود. در کرالا بزرگ شد و در مدرسۀ معماری دهلی تحصیل کرد؛ فیلم‌نامه‌هایی نیز نوشت، از جمله در آنچه ‌انی آن‌ را به آن‌ها داد (۱۹۸۸) و ماه برقی (۱۹۹۲). روی نخستین زن هندی برندۀ جایزۀ بوکر است، اما کتاب او بحث‌هایی را درپی داشت. این اثر موضوع محاکمه‌ای در کرالا بود، که در آن نویسنده به متزلزل ساختن اصول اخلاقی عمومی متهم می‌شود. در این اثر او به تصویر روابط عاشقانه بین یک زن مسیحی و یک مرد هندوی مطرود پرداخته است. روی در اوت ۱۹۹۹ سخنگوی معترضان محیط‌زیست بود که برضد برنامه‌های دولت در ساخت سد سرور، بخشی از طرح درۀ نارمادا، مبارزه می‌کردند. این طرح، که تولید برق و آبیاری را فراهم می‌کرد، سبب آواره‌شدن ۳۰۰‌هزار نفر از مردمی بود که در درۀ رودِ نارمادا در هند غربی زندگی می‌کردند.

[2] - Arundhati Roy on Things that Can and Cannot Be Said: The Dismantling of the World as We Know It

[3] - استوارت هال (Stuart Hall  ۱۹۳۲ –۲۰۱۴) جامعه‌شناس، نظریه‌پرداز فرهنگی و فعال سیاسی مارکسیست بریتانیایی با تبار جامائیکایی، که به همراه ریچارد هاگارت و ریموند ویلیامز، به عنوان یکی از چهره‌های بنیانگذار مکتب فکری است که اکنون به عنوان مطالعات فرهنگی انگلستان یا مدرسه مطالعات فرهنگی بیرمنگام شناخته می‌شود.

[4] - John Cusack

[5] - Edward Snowden فاش کننده اسناد امریکایی در خصوص اقدامات آنها در دنیا

[6] - Daniel Ellsberg

[7] - The Satanic Verses کتاب مشهور سلمان رشدی که موجب شد حکم ارتداد وی صادر و مرگ او به جایزه گذاشته شود

[8] - Julian Assange یکی از افشا کنندگان اسرار

[9] - Clash of Civilisations نظریه ایی که توسط فوکویاما مطرح گردید و مقابل آن گفتگوی تمدن ها توسط سید محمد خاتمی رئیس جمهوری ایران در سازمان ملل اعلام شد که مورد استقبال جهانیان قرار گرفت و آن سال به عنوان سال گفتگوی تمدن ها نام گرفت. تا فریاد صلح طلبی ایرانیان به گوش جهانیان برسد

[10] - Democracy versus Darkness

[11] - Nupur Sharma  سخنگوی حزب بی.جی.پی که در پی سخنان خود در خصوص همسران پیامبر اسلام از سوی حزب اخراج گردید و فعالیت او به تعلیق درآمد

[12] - tan se sar juda” (separate the head from the body) متاسفانه در ادبیات مسلمانان تنها چیزی که در برابر مخالف به نظرشان می رسد بریدن سرش هست که این تصویری بسیار بد از مسلمانان در دنیا ترسیم کرده است.

[13] - Gauri Lankesh روزنامه نگار و فعال سیاسی اهل ایالت کارناتاکا در جنوب هند متولد 1962 که در سال 2017 ترور شد. در زمان ترور او فردی برجسته در انتقاد از گروه های راستگرای هندو بود که همین امر انگشت اتهام این ترور را به تروریست های وابسته به گروه های هندوی افراطی برد. او مخالف ملیگرایی هندوتوا بود که برای پاکسازی هند از اغیار فعال است.

[14]- Dr Narendra Dabholkar متولد 1945 نویسنده، فعال اجتماعی که در سال 2013 در شهر پونا ایالت مهاراشترا ترور شد.

[15]Govind Pansare سیاستمدار چپگرای هندی متولد 1933، یکی بهترین نویسندگان به زبان مراتی، از حزب کمونیست هند، در سال 2015 توسط جوخه های ترور توسط دو موتور سوار از طریق شلیک گلوله کشته شد.

[16]M.M. Kalburgi از نویسندگان زبان کانادا، زبان ایالت کارناتاکا متولد 1938 ، 

[17] - رواندا به عنوان کشوری که در آن کشتار عظیمی در مسایل نژادی و فاشیستی انجام شد مشهور است

[18] - به واقع این منطقه به کمربند هندویی که زبان فرهنگ هندو و هندی دارند مشهور است که به واسطه تمرکز هندویسم افراطی روی فقه عدم مصرف گوشت گاو کشتار آنان در این رابطه که کسانی که این حکم شرعی هندویی را نقض می کنند را مورد شکنجه و کشتار قرار می دهند، از این منطقه به عمد کمربند گاو خطاب می کند.

[19] - منظور روحانیت هندوست که جمعیت توده هندو را علیه دیگر پنداشته شده و اقلیت ها همواره در سخنرانی های تند و آتشین خود تحریک می کنند. آنان هر جرم آشکاری حتی نسل کشی قسمتی از جامعه را از تریبون های مذهبی خود فریاد می زنند و سیستم قضایی و امنیتی هند با آنها کاری ندارد و تحت یک نوع آپارتاید و مصونیت هر حرفی را می زنند و هر کاری را انجام می دهند و کسی از آنها بازخواست نمی کند و جرات این را ندارد.

[20] -  Hindu Hriday Samrat نارندرا مودی که اکنون در زمان سروزیری ایالت گجرات در سال 2002 موجب کشتار اقلیت مسلمان با حمایت اعضای دولت او گشت به قصاب گجرات مشهور بود، اما او اکنون به این عنوان در مقام نخست وزیری خطاب می شود. او از هندوهای افراطی است که نقش زیادی در به قدرت رسیدن حزب بی جی.پی در سال 2014 داشت، 

[21] - بنایی تاریخی از دوره اسلامی در دهلی که مراسم بزرگداشت روز ملی هر ساله در مقابل آن برگزار می شود

[22] - Dalit and Adivasi پایین ترین طبقه در بین جامعه طبقاتی هندو که طبق شرع مذهب هندویی نجس انگاشته شده و ارتباط با آنها ناپاکی می آورد و کفاره دارد، زیرا آنها در وجود خود ناپاکی هایی ذاتی دارند که به شما در خلال این ارتباط منتقل می شود.

[23] - Brahmin جامعه روحانیت هندو، که بالاترین طبقه در بین طبقات باستان هندو قرار دارند.

[24] - good sanskar’ (good upbringing)

[25] - the Central Bureau of Investigation یکی از سازمان های امنیتی هند وابسته به حاکمیت مرکزی هند.

[26] - the ‘Sangh Parivar’ مجمعی از گروه های هندوی افراطی که حول فلسفه هندوتوا و ملیگرایی هندویی تجمع یافته و اکنون شاخه سیاسی این گروه ها حزب بی.جی.پی قدرت را در این کشور در دست دارد.

[27] - Teesta Setalvad متولد 1962، فعال حقوق بشری و روزنامه نگار هندی، که در جریان پیگیری حقوق اقلیت مسلمان اقدام به فعالت کرد و طعمه نفوذ هندوهای افراطی در سازمان های امنیتی و سیاسی هند شد و به خاطر اقدامات خود توسط سازمان های ضد تروریسم دستگیر و در سال 2022 زندانی شد.

[28] - Citizens for Justice and Peace

[29] -  Elite Capture

[30] - the philosopher Olufemi O. Taiwo

[31] - Micro-Elite Capture

[32] - Macro-Elite Capture

[33] - PEN

[34] - Mike Davis

[35] - the Great Victorian Holocaust

[36] - yoga asana

[37] - Barbara Tuchman

[38] - The Guns of August

[39] - Timothy Snyder

[40] - de-Nazification

[41] - Alexander Dugin

[42]- Alexander Prokhanov

[43] - Ancient Rus

[44] - Volodymyr/Valdemar

[45] - the ancient Promised Land

[46] - the Nation-State of the Jewish people

[47] - the Rashtriya Swayamsevak Sangh (RSS)

[48] - Akhand Bharat یا Akhand Hindustan که مفهومی شامل کشورهای هند، پاکستان، افغانستان، بنگلادش، نپال، بوتان، سری لانکا، مالدیو و میانمار است که به عنوان یک ملت در نظر گرفته می شوند.

[49] - partial mobilisation

[50] - Karl K. Compton

[51] - MIT

[52] - William Westmoreland

[53] - Robert McNamara

[54] - Erroll Morris

[55] - he Fog of War

[56] - How much evil must we do in order to do good?

[57] - I think that is a very hard choice, but the price, we think, the price is worth it.

[58]- Order of the Garter

[59] - Third Worlders

[60] - Banana Republics

[61] - Oxfam

[62] - Gautam Adani

[63] - NDTV

[64] -‘happiness conferences

حمله تمسخر آمیز به اعتقادات دیگران به دور از عقل است، اما چه کنیم که چنین حمله ایی در بین راهبران و رهروان ادیان و ایدئولوژی های مختلف به وفور یافت می شود، و انگار پایانی بر این امر غیر عقلی متصور نیست، و تبعات آن دامنگیر همه ی انسان ها می شود و خواهد شد.

به رغم کنجکاوی هایی که وجودم را برای شنیدن سخن مردی که، سخنش این چنین ریختن خونش را مباح کرد، پر کرده بود، ولی متاسفانه تاکنون هرگز فرصتی دست نداد، تا درنگ و گذری در محتوای کتاب جنجال برانگیز "آیات شیطانی" کرده، با نقطه نظرات رمان نویس مشهور هندی، مقیم باختر زمین، آقای سلمان رشدی [1] آشنا، و از متن و اصل سخن او بی واسطه آگاه شوم، و به عمق و سطح سخنش در حد توان فکری خود پی برده، و ببینم چه گفته است که این چنین احکام قتل را، به سوی خود سرازیر کرد، لذاست که ارزیابی کافی از سخن، و سطح علمی، و نوع قلم این نویسنده مسلمان زاده ی مهاجر و پناهنده به باختر زمین ندارم.

لیکن به ظاهر ایشان به درست یا غلط، بر اساس، و یا با وام گرفتن از متن و محتوای احادیث مندرج در کتب حدیث علمای بزرگ اهل اسلام، از جمله حدیثی با محتوای داستان سوال برانگیز غرانیق [2] ، متنی بلند نوشت، و نقطه نظرات خود را، در قالب این نوشته، بر این احادیث باز کرده است، که این نوشته به مذاق برخی از مسلمانان خوش نیامده، "احساسات آنان را جریحه دار" کرده، که منجر به اعتراض علیه وی گردید، و در این گیر و دار بود که از جمله حکم قتل وی توسط بنیانگذار ج.ا.ایران صادر گردید. [3]

اما سوالی که ذهنم را درگیر کرده این است که، آیا مواردی برای جریحه دار کردن احساسات دیگر انسان های در زمره دیگر ادیان و اعتقادات، در اعتقاد و اعمال ما مسلمانان و حتی قرآن که اصلی ترین سخن وحی ماست، وجود ندارد که احساسات آنان را نیز این چنین، چون احساسات ما مسلمانان به آشوب کشد و...، و حکم به قتل ما مسلمانان دهند؟! پس با وجود چنین اعتقادات و اعمالی در نزد ما اهل اسلام، چرا باید از مقابله مثل، و یا سخن آنان، این چنین بر آشوبیم؟!

به عنوان مثال تمام اعمالی که، مدعای پیروی از احکام و دستورات دینی اسلام را داشته، و در طول حاکمیت های دور و دراز اسلامی (از بنی امیه تا داعش و طالبان و...) انجام شده، و می شود که هر کدام تشویش خاطر هر خواننده و شنونده ایی حتی مسلمان را باعث می شود، و از جمله دل اهل عالم را به درد می آورد، و یا حتی دستور روشن اسلام به "قتل و کشتار [4] ائمه کفر [5] " که به طور صریح در قرآن ذکر شده است، که کشتن سران و ائمه کفر، یعنی کشتن راهبران و بزرگان منتخب توسط مردمانی دیگر، که ما از آنان به "کافر" تعبیر می کنیم، را دستور می دهد، آیا اگر دین دیگری پیروان خود را به کشتار سران و ائمه اسلام، و مسلمانان، به این صراحت، و طبق همین منطق دستور دهد، احساسات ما به جوشش در نخواهد آمد؟!! و یا نجس و پلید انگاشتن دیگران [6] به خاطر عدم اعتقاد آنان به خدا و پیامبر ما، آیا منجر به جریحه دار شدن احساسات دیگر انسان ها نمی شود، که طبق احکام اسلامی، ما انسان های خارج از دین اسلام و اعتقاد خود را، کافر و ناپاک و نجس و پلید اعلام می کنیم؟!،

آیا اگر متون دینی و یا راهبران و نویسندگان آنان، ما مسلمانان را به خاطر عدم اعتقاد به اصول و فروع دین شان، نجس و ناپاک و واجب القتل و کافر اعلام کنند، احساسات ما مسلمانان جریحه دار نمی شود؟! و آیا این حق طبیعی را برای آنان نیز قائلیم که از راهبران و بزرگان و مردم ما، در صورت تمسخر و هجو و... دین و مرام آنان، کشتار کنند، و اهل جامعه اسلام را نجس و ناپاک اعلام دارند و...

و این سوال دیگر همیشه برایم باقی بود که وقتی نازل کننده قرآن بر قلب پیامبر اسلام، با شجاعت کامل اهالی قلم و صاحبان سخن در میان دشمنان خود را به مبارزه کلامی و سخن گفتن می طلبد، که بنشینند و تمام عقل و منطق خود را بکار گیرند و مثل قرآن را بنویسند، [7] چرا ما مسلمانان باید از این گونه نوشته ها، احساس ترس و خطر و تشویش کرده و اگر نویسنده ایی، اثری و یا نوشته ایی به طنز و یا جدی از یک حدیث، یا روایتی از زندگی پیامبر، و یا روایت های موجود از اسلام، یا حتی اعتقادات و یا روش او را، دست مایه نوشته ایی به مخالفت قرار داد، آنرا مبنای حمله فیزیکی به او کرده، و مدعیان دینی که خود را مدعی "معجزه کلام"، اهل سخن، و صاحب اندیشه نجات بخش جهانی می دانند، آیا مجازند که مخالفان کلامی، و اهل سخن در جبهه مقابل، و رقیب خود را تهدید به قتل و نابودی کنند؟!!

اگر روزی رقبای اسلام، و یا دیگر ادیان و ایدئولوژی ها نیز، به چنین رویکرد قهر آمیزی، آمیخته با ترور و خشونتِ لخت روی آورند، آیا این شروع یک کشتار دومینو وار و ترور از اهل کلام و سخن نخواهد بود، و منجر به یک نزاع بی پایان در میان تنوعی از ادیان و اعتقادات جور وا جور نخواهد شد، که به جنگی بی پایان از کشتار آنان تبدیل شده، و اهل سخن و کلام را در بین ادیان مختلف طمعه خود کند؟!

در حالی که قرآن مملو از کلمات مخالفین خداوند است، به خصوص رقبای سرسخت زمینی اش، همچون انسان های قدرتمند و حاکمانی چیره دست، چون نمرود و یا فرعون که در اوج تکبر خود را، خودِ خداوند باری تعالی می دانستند [8] ، و از قضا همین جمله، که بالاترین حرف و سخن مخالف، در برابر ادعای خداوندی خدای ماست را، خود خداوند، در قرآن خود ذکر کرده، و آنرا ماندگار می کند، و یا دشمنان آسمانی او مثل شیطان [9] که اگر خداوند چیزی در این باره ثبت نمی کرد، و ما را از وجود او مطلع نمی کرد، هیچکس از دشمنی او با خدا و انسان باخبر نمی شد، و خداوند با بیان سخن شیطان به نوعی "اشاعه فحشا" کرده، و سخن دشمن خود و انسان را در بین خلق خود ماندگار و ترویج کرده است! و...

وقتی خداوند این چنین از نشر سخن دشمن خود احساس ایمنی می کند، پس ما انسان ها را چه شده است که باید اینقدر نسبت به نقد، هجو، و یا حتی تمسخر نسبت به اعتقادات خود توسط دیگران، حساس باشیم، که گویندگان آن را از داشتن جانی منع کنیم، که خداوند، که صاحب همه ماست (دوست و دشمن)، آگاهانه خود این حق را به مخالفین خود اعطا کرده است،

آیا جا ندارد به فرهنگ مدارا و آسان گرفتن ها (تسامح و تساهل)، که لایق اهالی فکر و سخن است، باز گردیم، خصوص پیروان مکتبی که انسان ها را به نزاع، خصومت و جدال برازنده و مناسب انسانی ("مجادله [10] احسن") فرا می خواند، آیا جا نداشت که حمله فیزیکی به صاحب سخنی همچون سلمان رشدی، که نویسنده کتاب های متعددی است [11] ، و یا همین نویسنده مشهور و زبردست ایرانی خودمان، آقای احمد کسروی [12] ، و بسیاری از نویسندگان مصری، فرانسوی  و... که به تیغ انتقام مسلمانان محکوم و حکم شان اجرا شد، را به مقابله و بحث علمی، و نزاع و خصومت در خور (احسن) انسان های مومن، تبدیل می کردیم، و صاحبان سخن در جبهه اسلام، آنها را در مناظره علمی، و سخن سنجیده، فرا می خواندند، و بعد از مناظره احسن و دمیدن روح ایمان و مهربانی به کلام، او را به پس گرفتن سخنی که از نظر ما ناصواب و یا ناثواب در نظر گرفته می شود، مجبور می کردیم، تا بازداشتن آنان از طریق ایجاد ترس و رعب از قتل و کشتن، که به سکوت وادار شوند؟!

رویه کشتار و ترور صاحبان قلم و سخن، برای دینی که معجزه اش "کلام" است، و کلامش با "بخوان" (اِقرا) آغاز می شود سوال برانگیز نیست؟! آیا حرکت قلمِ صاحب سخنی همچون بنیانگذار ج.ا.ایران، بر کاغذ زیباتر است که با نوشتن کتاب "کشف الاسرار" به مقابله فکری با رقیب مدعی خود، "اسرار هزار ساله" ی آقای حکمی زاده می رود، یا حرکت چاقوها که سلاح اهل ... است و بر بدن بی دفاع نویسنده ایی صاحب فکر فرو می روند، و با ترور و قتل فجیع قلم به دستِ قهاری همچون احمد کسروی، اهداف خود را دنبال می کند. 

به نظر می رسد پیروی از این جمله عارف نامی ایرانی، برای اهل سخن در اسلام سزاوار تر است که می فرماید "هر که در این سرای در آمد نانش دهید و از ایمانش مپرسید (که پیرو چه اعتقادی است)، که آنکه نزد باری تعالی (خداوند) به (اعطای) جان ارزد، در خوان [13] بوالحسن (خرقانی) به نانی ارزد". 

و وقتی سفره نعمت "زندگی ارزانی شده توسط خداوند" برای دوست و دشمن او، این چنین باز و گسترده است، چرا در خوان تحمل ما مسلمانان این چنین، داشتن چنین حقی، تنگ شده است، که جان ها، بخصوص جان اهل سخن و کلام (درست و یا نادرست گویان)، این چنین بر باد عصبانیت و عدم تحمل ما به تاراج می رود، و در فضایی از رعب و وحشت، برای تفکر و اعتقاد خود، ایمنی می جوییم و از نقد، تمسخر، هجو و مخالفت و... این چنین می هراسیم؟!! آیا نباید روزی چاقو هایی که برای بریدن رگ مخالفین کلامی خود مهیا کرده ایم را، غلاف کرده، و به سخن، مناظره و پاسخ کلامی آشکار و نوشتاری محققانه با آنان روی آوریم؟

گرچه هنوز از این ترور و ابعادش خبر موثقی بیرون نیامده است، ولی خدا کند، چنین قتل و تروری برای دفاع از اسلام صورت نگرفته باشد و...

[1] - "سَلمان رُشدی (متولد ۱۹۴۷ میلادی، بمبئی)، نویسنده تبعه انگلیس و هندی‌تبار که با نگارش کتاب «آیات شیطانی»، شخصیت پیامبر اسلام(ص)، صحابه و همسران او را مورد اهانت قرار داد. دستمایه وی در این داستان‌پردازی‌ها، افسانه‌های جعلی مندرج در کتاب‌های حدیثی اهل سنت بود. حکم اعدام سلمان رشدی از سوی امام خمینی، در ۲۵ بهمن سال ۱۳۶۷ش صادر شد. رشدی در آمریکا تحت تدابیر امنیتی زندگی می‌کند. او در ۲۱ مرداد ۱۴۰۱ش در مراسمی در شهر نیویورک هنگام سخنرانی، با چاقو مورد حمله قرار گرفت و از ناحیه گردن زخمی شد.  سلمان احمد رشدی پنجشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۲۶ در شهر بمبئی هند از خانواده‌ای مسلمان به دنیا آمد. نام پدر او انیس احمد رشدی و نام مادرش نگین بهات بود. پدرش وکیل و فارغ التحصیل دانشگاه کمبریج بود که به تجارت روی آورد. سلمان رشدی سه خواهر دارد. او در کتاب خاطرات خود در سال ۲۰۱۲ نوشته پدرش نام رشدی را از نام ابن رشد، اخذ کرده است. سلمان رشدی هم‌چنین در مصاحبه‌ای گفته‌است: «خانواده من به اسلام گرایش داشتند، ولی در خانه ما خبری از دین نبود. فقط سالی یک بار مرا برای عبادت به مسجد می‌بردند. مثل مراسم سال نو مسیحیان. یک دایه مسیحی داشتم...، اکثر دوستان من غیرمسلمان بودند. پدرم از قانون قرآن در منع نوشیدن مشروبات الکلی تبعیت نمی‌کرد. خوشبختانه می‌توانم بگویم که پدر و مادر من مسلمان بدی بودند». سلمان رشدی پس از تحصیلات ابتدایی در بمبئی به یک مدرسه انگلیسی در هند با عنوان (کلیسای جامع و مدرسه جان کانن) رفت. تدریس انجیل،‌ جزو متون آموزشی این مدرسه بود. در آن زمان، تربیت در یک مدرسه انگلیسی برای هندیان ارزش خاصی داشت. خود درباره تحصیل در این مدرسه انگلیسی می‌گوید: "در آنجا من دو چیز را کشف کردم؛ اول نداشتن تعصبات نژادی و دوم، درک و تجسم خارجی بودن؛ تجربه‌هایی که انسان پیش خود می‌اندوزد". او به گفته خودش، بعدها برای از میان برداشتن حس تعصب و خارجی بودن، مبارزات بسیاری را انجام داده است. سلمان رشدی برای ادامه تحصیل در ۱۴ سالگی عازم انگلستان شد. در مدرسه مختلط «راگبی» انگلیس درس خواند و به دانشگاه سلطنتی کمبریج راه‌یافت و در رشته تاریخ، تحصیل کرد. او در انگلستان با نوشتن مقالات تبلیغی به تأمین مخارج زندگی پرداخت، شناسنامه انگلیسی گرفت و تبعه آنجا گردید".

[2] - "افسانه غَرانیق واقعه‌ای است که در آن ادعا شده پیامبر اسلام (ص) هنگام تلاوت سوره نجم، تحت تاثیر شیطان دو عبارت غیر قرآنی را بین آیات این سوره خوانده و تصور شده که این دو نیز، آیات وحی است. اما جبرئیل پیامبر را این اتفاق آگاه ساخت. این واقعه، بنابر روایات مذکور، حدود دو ماه پس از هجرت مسلمانان به حبشه روی داده است. تعدادی از کتاب‌های تاریخی و تفسیری اهل‌سنت، از جمله سیره ابن‌اسحاق، الطبقات الکبری و تفسیر طبری به ذکر روایات مرتبط با ماجرای غرانیق پرداخته‌اند؛ در مقابل، بسیاری از عالمان اهل‌سنت و شیعه با استدلال‌هایی، وقوع ماجرای غرانیق را زیر سوال برده‌اند. منابعی از جمله تفسیر الدر المنثور، السیرة الحلبیه، تفسیر طبری و فتح الباری، از منابع تفسیری اهل‌سنت، روایاتی در این باره ذکر کرده‌اند که بر این اساس، پیامبر حدود دو ماه پس از هجرت مسلمانان به حبشه در جمع مشرکان بود که سوره نجم بر وی نازل شد. حضرت محمد(ص) این سوره را تلاوت کرد تا به آیه نوزدهم و بیستم رسید (أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى وَ مَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى) و در این هنگام تحت‌تأثیر شیطان قرار گرفت و گمان کرد که این عبارتِ مشهور در میان مشرکان و مورد قبول آنها نیز جزو سوره نجم است: «تِلْکَ الْغَرانیقُ الْعُلی وَ إنّ شَفاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجی"؛ آنها(بت های لات و عُزّی و منات) پرندگان زیبای بلند مقامی‌اند و از آنها امید شفاعت می‌رود». بر این اساس حضرت محمد(ص) عبارات مذکور را نیز به گمان وحی بر زبان آورد، اما شب ‌هنگام که جبرئیل نزد پیامبر(ص) رفت و وی سوره نجم را قرائت کرد و دو جمله مزبور را هم ذکر کرد، جبرئیل عبارات «تِلْکَ الْغَرانیقُ الْعُلی وَ اِنّ شَفاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجی» را انکار کرد و پیامبر(ص) گفت: «چیزی به خدا نسبت دادم که نفرموده است؟» پس از این خداوند آیات ۷۳ تا ۷۵ سوره اسراء را به پیامبر وحی کرد که ترجمه آن چنین است: «و نزدیک بود که تو را از آنچه به سوی تو وحی کرده‌ایم گمراه کنند تا غیر از آن را بر ما ببندی و سپس تو را به دوستی خود گیرند؛ و اگر تو را استوار نمی‌داشتیم، قطعاً نزدیک بود کمی به سوی آنان متمایل شوی؛ در آن صورت، حتما تو را (عذابی) دو برابر (در) زندگی و دو برابر (پس از) مرگ می‌چشانیدیم، آنگاه در برابر ما برای خود یاوری نمی‌یافتی.»".

[3] - ویکی شیعه : "مؤلف کتاب آیات شیطانی و همچنین ناشرین آگاه از محتوای آن، محکوم به اعدام هستند. هر مسلمانی در هر نقطه‌ای آنان را یافت، آنها را اعدام کند تا دیگر کسی جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین کند. طبق این حکم، هر کسی در این راه کشته شود، شهید است".

[4] - ترجمه آشکار این آیه که می فرماید "بر شما قتال و جنگ مقرر شد، و شما از آن کراهت دارید، و چه بسیار مواردی که شما از آن کراهت دارید و همان برای شما خیر است، چه بسیار موارد که شما آن را دوست دارید و همان برای شما شر است، خدا می داند و شما از آن با خبر نیستید" سوره بقره آیه 216 كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ "(ای اهل ایمان) با هر که از اهل کتاب (یهود و نصاری) که ایمان به خدا و روز قیامت نیاورده و آنچه را خدا و رسولش حرام کرده حرام نمی‌دانند و به دین حق (و آیین اسلام) نمی‌گروند قتال و کارزار کنید تا آن‌گاه که با دست خود با ذلت و تواضع جزیه دهند." سوره توبه آیه 20 (قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّىٰ يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ) و همچنین ترجمه الهی قمشه ایی از آیه 12 سوره توبه "شما (اى اهل ايمان) با آن كافران (ائمه کفر) به قتال و كارزار برخيزيد (و آنان را به قتل رسانید) تا خدا آنان را به دست شما عذاب كند و خوار گرداند و شما را بر آنها منصور و غالب نمايد و دلهاى (پر درد و غم) گروهى اهل ايمان را (به فتح و ظفر بر كافران) شفا بخشد". "وَ إِنْ نَکَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا في‏ دينِکُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ"  

[5] - "به پیشی‌گیرندگان در کفر و مقتدای دیگر کافران ائمه کفر گفته می‌شود.  کفر در لغت به معنای پوشاندن و پنهان‌کردن چیزی است و مقصود از آن در اینجا انکار وحدانیت خدا یا شریعت و نبوت است، بنابراین، ائمه کفر که ترکیبی اضافی است بر کسانی اطلاق می‌شود که در کفر بر دیگران پیشی گرفته، دیگر کافران از آنان پیروی می‌کنند". ویکی فقه

[6] - "در اصطلاح فقه اسلامی، نجس به مواردی گفته می‌شود، که تماس با آن‌ها و آنچه با شرایطی به آن‌ها برخورد کند، نوعی از ناپاکی یعنی همان نجاست، را به برخورد کننده منتقل می‌کند، راغب اصفهانی در مفردات می‌نویسد که نجاست به معنی هرگونه پلیدی است و در دو گونه است: پلیدی حسی و پلیدی باطنی. طبرسی در تفسیر مجمع‌البیان می‌نویسد: به هرچیزی که سرشت انسان از آن متنفر است نجس گفته می‌شود. سوره توبه آیه 28 : ای کسانی که ایمان آورده‌اید، جز این نیست که مشرکان پلیدند، از این رو نباید پس از امسال به مسجدالحرام نزدیک شوند؛ اگر هم از فقر و کسادی می‌ترسید خدا اگر بخواهد به زودی شما را از فضل خویش بهره‌مند می‌گرداند، مسلماً خدا دانای حکیم است".

[7] - در حالی که خداوند خود حتما می دانستند که اگر آنان بنشینند و بنویسند، آنچه خواهند نوشت تنها در استحکام ادبی و منطقی ممکن است مثل قرآن نوشته شود، در حالی که از نظر محتوا و کلام و سخن، به حتم، بر اساس اعتقاد و منطق فکری خود آنان، که در ضدیت با پیام اصلی قرآن است، خواهند نوشت، اما این اجازه و تحدی را دارد، که علما و صاحبان سخنِ مخالف را به مبارزه طلبی کلامی و سخن فرا می خواند، چرا که سخن خود را آنقدر مستحکم می داند که نوشته آنان، به ضعف این سخن نمی انجامد، و این ناشی از اعتماد به نفس نازل کننده آیات است، حال ما مسلمانان، و مدعیان پیروی از جنین خدایی را چه شده است که این چنین اعتماد به نفس خود را از دست داده ایم، و این چنین واکنش قهری نشان دهیم.

[8] - سوره نازعات آیه 24 "آنگاه گفت : من پروردگار بزرگ شما هستم" فَقال اَنا رَبُکم اَلاعلی

[9] - "شیطان موجودی غیر فیزیکی در ادیان ابراهیمی است که به عقیده باورمندان به آن، انسان‌ها را گمراه و به انجام گناه ترغیب می‌کند. براساس تفسیرهای کتب دینی اسلام، ابلیس یکی از جن‌ها بود که بر اثر پارسایی زیاد به درجه فرشتگان راه یافت و مقرب‌ترین نزد خدا گشت، زمانی که خداوند آدم را آفرید به همه ی فرشتگان از جمله ابلیس گفت به او سجده کنند اما شیطان بخاطر تکبر و غروری که داشت سجده نکرد و گفت من از آتش هستم و این از خاک، من برتری دارم چگونه می‌توانم به این سجده کنم؟ پس جزای نافرمانی از خدا، رانده شدن از بهشت بود در این هنگام شیطان که از آدم متنفر شده بود از خداوند به ازای پرستش و عبادت فراوانی که انجام داده بود برای خود فرصت خواست تا آدم و فرزندانش را فریب دهد و خداوند نیز به او تا روزی معین مهلت داد، در تاریخ طبری در روایاتی از ابن‌عباس نقل شده: ابلیس از فرشتگان بود و نامش عزازیل بود و در زمین ساکن بود. فرشتگان ساکن در زمین جن نام داشتند. ابلیس به عبادت همی کوشید و در دانش از همه پیش بود و به همین سبب مغرور شد و در برابر فرمان خدا عصیان نمود.  در شاخه‌ای از عرفان به این نظر که شیطان فقط خدا را لایق سجده شدن می‌دانست و این امر به عشق بالای شیطان به خدا تعبیر شد، به نقلی بسیاری از عرفا به دنبال این سطح عشق نسبت به خدا بودند. اما شیطان چون خودش را بالاتر از انسان می‌دید از روی تکبر و حسادت به او سجده نکرد؛ و بنا به نظر بسیاری از دانشمندان الهیات، پایه و اساس تفکر و ذات وجودی شیطان، از الهیات زرتشتی وارد ادیان ابراهیمی شده‌است. به‌خصوص بعد از تبعید یهودیان به بابل و آشنایی آنان پس از فتح بابل با آیین و فلسفهی وجودی اهریمن در آیین زرتشت. با مطالعه دقیق تورات و در نظر گرفتن بازه  زمانی به‌راحتی می‌توان متوجه شد که شیطان و ارواح پلید بعد از مراجعت یهودیان از تبعید در آیین یهودیت به متون تورات وارد گردیده‌است"

[10] - آشوب، جدال، جرو بحث، جنگ، خصومت، دعوا، ستیزه، کشمکش، مجادلت، مکاوحت، مناقشه، (کلمه نزاع در مقابل مصالحه قرار می گیرد)

[11] - برخی از آثار سلمان رشدی به ترتیب سال نشر از این قرار است :

۱۹۸۱/ بچه‌های نیمه‌شب

۱۹۸۳/ شرم

۱۹۸۸/ آیات شیطانی

۱۹۹۸/ هارون و دریای قصه‌ها

۱۹۹۰/ در حسن نیت

۱۹۹۲/ جادوگر شهر اُز

۱۹۹۴/ شرق، غرب

۱۹۹۸/ ماهاتما گاندی

۱۹۹۹/ زمین، زیر پای او

۱۹۹۹/ تصور کن هیچ بهشتی وجود ندارد

۲۰۰۱/ خشم

۲۰۰۲/ گامی به آن سوی خط

۲۰۰۵/ شالیمار دلقک

۲۰۰۸/ جادوگر فلورانس

۲۰۰۸/ بهترین داستان‌های آمریکایی

۲۰۰۹/ یک ترشی خوب

۲۰۱۰/ لوکا و آتش زندگی

۲۰۱۲/ جوزف آنتون (خاطرات)

۲۰۱۵/ دو سال و هشت ماه و بیست و هشت شب

۲۰۱۷/ کاخ طلایی

[12] - "سیّد احمد حُکم‌آبادی (۸ مهر ۱۲۶۹ – ۲۰ اسفند ۱۳۲۴) که بعدها نام خانوادگی کَسرَوی را برگزید، تاریخ‌نگار، زبان‌شناس، پژوهشگر، حقوق‌دان و اندیشمند ایرانی بود. وی استاد ملی‌گرای رشته حقوق در دانشگاه تهران و وکیل دعاوی در تهران بود. احمد کسروی در حوزه‌های مختلفی چون تاریخ، زبان‌شناسی، ادبیات، علوم دینی، روزنامه‌نگاری، وکالت، قضاوت و سیاست فعالیت داشت. وی بنیانگذار جنبشی سیاسی اجتماعی با هدف ساختن یک «هویت ایرانیِ سکولار» در جامعه ایران، موسوم به جنبش «پاک‌دینی» بود که در دوره‌ای از حکومت پهلوی شکل گرفت. کسروی خواستار مبارزه با «واپس‌ماندگی فکری و علمی» و روشن‌گری در تمامی وجوه زندگانی بود؛ وی از آنچه «اوضاع زندگی، خرافه‌گرایی و آداب اجتماعی» مردم ایران می‌دانست انتقاد داشت؛ موضع‌گیری‌های احمد کسروی در برابر کیش‌های رایج و نهادهای مذهبی و اخلاقی و مسلک‌ها و ارزش‌های سنتی و فرهنگی و تاختن او به باورهای دینی و فرهنگی از تشیع و بهائیت گرفته تا شعرهای خیام، حافظ، سعدی و دیگران شاعران ایرانی، از جمله مواردی بود که مخالفت‌های بسیاری را علیه او برانگیخت. آثار احمد کسروی بالغ بر ۷۰ جلد کتاب به زبان‌های فارسی و عربی است. از مهم‌ترین آثار کسروی می‌توان به دو کتاب تاریخ مشروطهٔ ایران و تاریخ هجده ساله  آذربایجان اشاره کرد که از مهم‌ترین آثار مربوط به تاریخ جنبش مشروطه‌خواهی ایران هستند و تا به امروز مراجع اصلی محققان درباره جنبش مشروطیت ایران بوده‌اند. وی در کتاب آذری یا زبان باستان آذربایجان، برای نخستین‌بار این نظریّه را مطرح کرد که زبان تاریخی منطقه  آذربایجان پیش از رایج‌شدن زبان ترکی آذربایجانی که مورخان از آن به نام «آذری» یاد کرده‌اند، زبانی از خانواده  زبان‌های ایرانی بوده‌است. این نظریه امروز در میان دانشمندان به‌طور عام پذیرفته شده‌است. احمد کسروی در ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ و در سن ۵۵ سالگی، در اتاق بازپرسی ساختمان کاخ دادگستری تهران به ضرب «گلوله و ۲۷ ضربه چاقو» توسط افراد گروه «فدائیان اسلام»، ترور شد".

[13] - فرهنگ دهخدا : "طبق بزرگی را گویند که از چوب ساخته باشند چه طبق کوچک را خوانچه گویند. (برهان قاطع). سفره  فراخ و گشاده . (ناظم الاطباء)."

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
بالاخره فشارهای لابی صهیونیستی به آمریکا جواب داد و بایدن به اسرائیل برای پاسخ به ج. اسلامی چراغ سبز...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
شروع شد مجلس نمایندگان آمریکا شدیدترین لوایح را علیه ایران تصویب کرد مجلس نمایندگان آمریکا در پی ...