تا بهمن روزی چند بیش نمانده است، ماهی که سالروز تولد «جمهوری اسلامی» را در خود دارد، نقطه عطفی که از آن تاریخ به بعد، بنا شد سیستم، بر حاکمیتِ جمهور استوار باشد، مسئولین «خدمتگزار مردم» و اخلاق حکمرانی را، مقتضیات فرمانروایی جمهور و اسلامِ علوی [1] تعیین کند، تا ایرانیان عزت و کرامت انسانیِ مورد خدشه خود را باز یابند، و جهانیان از این عزت ملت ایران، الگو گیرند و آرمان انقلاب 57، خط آزادیخواهی و عزت‌ و کرامت‌طلبی انسان را برای جهانیان روشن نموده، تا دیگران نیز روش انسان و مومن زیستن را یاد گیرند و بازیابند.

بی شک یکی از زیربناها، علل و ضرورت این تولد، احساسِ چیرگی و گسترش استبداد فردی و حاکمیتی بود، که بر سرِ جامعه ایران خیمه زده، و سایه ترس و خوف شدیدی، بر مردم چیرگی یافته، و مردم ایران خود را در محاصره هراسی بزرگ از سوی ساواک و گزمگانی بیرحم در این رابطه می‌دیدند، در حالیکه خود را در امور خود، هیچکاره دیده، استبدادی را بر خود مستولی می‌یافتند، که قرار بود بعد از خون‌های بیشمارِ خیزشِ افتخارآفرین انقلاب مشروطه، دیگر محدود و به گوشه ایی رانده، سلطنت، مشروطه شود، و قدرت از سیستم سلطنتی و شاه، به مجلسِ منتخبِ مردم منتقل شود، تا مجلسِ ملی، قانون و مجری آن را تعیین کند، و بر کارش نظارت نمایند، این حق را بیابد که بگمارد و بردارد و...

اما برغم آرمان‌های بزرگ انقلاب مشروطه، کار به جایی رسید، که مردم دوباره «رعیت» پنداشته شدند، رمه هایی از گوسفندان، که چوپانی به نام شاه بر آنان لازم بود، چوپانی که نه مجلس ملی و مقتضیات آن را بر می‌تافت، تا در جایگاه خود باشد، و اعمال قدرت کند، و نه همچون پدرِ ملت، چتر خود را بر تمام مردم ایران گسترانده بود، چرا که کار به جایی رسید، که در روند خالص سازی‌ها، یکدست کردن‌ها، و بد و خوب کردن‌ها، خودی و غیرخودی کردن‌ِ ایرانیان، و گذراندن مردم از فیلترهای گزینشیِ حاکمیتی، این تنها حزب رستاخیز بود که شایسته موجودیت، و فعالیت دیده شد، و به این مرحله از تکبر و نخوت رسیدند که «چو فرمان شاه و چو فرمان یزدان»، و هرکه را چنین فرایندی مورد پسند نبود، و آن را بر نمی‌تافت، جار زدند که پاسپورت بگیرد و از این مملکت برود! و...

این چنین بود که بیداد، دادخواهان را به خیزش واداشت، تا بساط چنین تفکر و عملکردی را برچینند، تا نمایندگانِ جمهور در جایگاه سکانداری قدرت قرار گیرند، و اخلاقِ انسانی و علوی، با همه ی تسامح و تساهل آن، رواج یابد، منشی که «خوارج» و دیگر اهل نظرِ مخالف علی، این زمینه و میدان را داشتند که جیره و حقوق آنان از بیت المال قطع نشود، و خلیفه را بر مهمترین کرسی وعظ، فرمانروایی و ابلاغ حکم، یعنی منبر مسجدِ راهبردی کوفه، در سخن متوقف کنند و در مقابل چشمِ همه‌ی مردم، به چالش‌های سختِ عقلی، و مخالفت‌های مدنی بکشند، و در بُعد داوری و قضاوت کار بجایی از عدل و داد رسید که یهودی اهل ذمه ایی، خلیفه و امام مسلمین را در مقابل میز دادگاه و قانون کِشید، و درحالیکه در برابر قانون مدنی رایج یکسان دیده شدند، وقتی حاکم مسلمین در دادگاه با نبود ادله‌ی مالکیت روبرو شد، مالِ مورد منازعه را در تمکین به حکم قاضیِ منصوبِ خود، به غیر سپرد.

و علی بود که برغم جنگ‌های داخلی پی در پی، ناشی از مخالفت داخلی و ناخواستن ها و... که از سوی عده ی زیادی ابراز می شد، و حتی به جنگ گرم هم بارها کشیده شد، و هیچگاه تا پایان دوره حاکمیتش هم تمامی نداشت، اما حاکم مسلمین نه فضای پلیسی و امنیتی ایجاد کرد، نه به ترور مخالفانش دست زد، نه فضای بگیر و ببند راه انداخت، نه محدودیت‌هایی بر آنان، خانواده ها، و یا مردم متعلق به آنان تحمیل کرد و...، و در مقابل به روش پیر و مرادش، اگر مردمش او را به صلحی، تصمیمی و... فرا خواندند، حتی اگر آن را بر خلاف عقل، تدبیر، سیاست، حکمت خود، و یا حتی در اثر خدعه دشمن هم که می‌دید، بر این فراخوان جمعی مردم خود، گردن می‌نهاد و...

تا ثابت کند که حکم از آنِ مردم است، حتی اگر حاکم «حجت خدا» و یا به قولی «امام» منصوب ناشی از وحی باشد. تا ثابت کند که دست خداوند با جمع مردم است، و برونداد تصمیم آنان باید ملاکِ عملِ حاکم باشد، علی باور داشت که دست خداوند در پشت دستِ جمع است، و از این رو می دانست که اگر دست مردم به سوی او دراز شد، باید بفشارد، حتی اگر چنین فشردنی، گردن نهادن بر، برداشتن بیعتی در پی داشته باشد، که به حاکمیت علی خاتمه دهد، و به حکومت معاویه دوام و یا قدرت بخشد، تو گویی این عهدی است بین امام و خداوند، که هرگاه مردم آمدند و خواستند، بیاید، و هرگاه نیامدند و پشت کردند، او در مقابل مردم خود نه قهر کند و نه مقاومت منفی، بلکه با تصمیم مردمش همراهی از سر رضایت و خیرخواهی داشته باشد.

علی ثابت کرد که آنانکه بیعت کرده اند، حق دارند بیعت بردارند، و این برداشتن بیعت، حکم به بغی و ارتداد و مرگ، و نفرت و کینه و تنبیهی (حداقل) دنیایی در پی نخواهد داشت، و اصولا خلیفه حق ندارد، خود را دست خدا، برای تنبیه مردمی بداند، که از حکم او، یا از حکم خدا چشم پوشی و یا تمرد می کنند. علی در عمل ثابت کرد که سرپیچی از فرمان و منویات دل خلیفه، هرگز مستمسکی نخواهد بود، که حاکم و یا حاکمیت علوی، از سربازان و جانثارانش بخواهد، علیه کسی شمشیر کِشند و یا بتواند آنرا مبنای حکم، علیه فرد یا گروهی قرار دهد، و مخالفین و یا رویگردانان از خود را، از حقوق اجتماعی و سیاسی شان محروم نماید و...

اما 46 سال پس از آن بهمن تاریخساز، و آن روززهای مبارزه و پیروزی، که ایرانیان غرقِ تحقق چنین رویاهایی بودند، گویا بازتولید تکبر، بیرحمی و ساختارشکنی‌های اصولی در سیره علوی و ردِ حاکمیت جمهور، دوباره رخ می‌نمایند، و نشانه‌های بیدادی، دگرباره خود را نشان می‌دهد، که حتی اهل اصلاح و نصیحت را نیز به شرایط سخت و طولانی دچار می‌کند، همانگونه که ابوذر را به ربذه فرستاد و ناکار کرد، و چنین شرایطی دامنگیر مردمی می‌شود که از لزوم اصلاحات، تغییر و تحول می‌گویند، و مردمی که قرار بود «ولی نعمت» حکمرانان خود باشند، در حق آنان سنگدلی‌ها، ارهاب، فراموشی نقش‌ها، تبدیل خدمتگزار به فرمانروا، فراموشی عهد و آرمان‌ها، بی اعتنایی به اختیار انسان، و آزادی‌های خدادادی و انسانی و... رواج می‌یابد، و همان بلایی را تداعیگر است، که دامنگیر مردم زمان پهلوی شد.

اکنون جمهوری اسلامی هم فراموش می‌کند که این کرسی‌های حکمرانی چطور به دست او رسیده است، کرسی قدرتی که چون لُنگِ حمام های عمومی، هر روزِ از تاریخ، دور پای فردی پیچیده می‌شد و می‌شود، مثل دیگر اموال عاریتی، تا از عورت‌نمایی قدرت و مقتضیات آن جلوگیری کند، و اهالی قدرت، با احساس شرم و حیا، در خدمت بمانند، و به خدمتگزاری ادامه دهند.

اما گویا همه فراموش کرده اند که قبل از اینکه، لنگ قدرت از آن آنان شود، از آنِ دیگرانی بود، که از پایشان، به دلایل بالا افتاد، که اگر نیفتاده بود، اکنون بر پای اینان نیز نبود، تا از عهد خود با مردم ایران سر باز زنند، و حقوق آنان را نادیده گرفته، این حقوق را به فراموشی سپارند، و بی شک، در صورت ادامه، مضمحل خواهند شد، این سرنوشت محتومی برای بدعهدها خواهد بود، چراکه تاریخ انسان نشان داده است که همواره فرصت‌هایی جدید پدید می‌آید، تا مدعیان خدمت به انسان و انسانیت، فرصت یابند تا خود را نشان دهند، و هرکه بر کرسی قدرت بنشیند، و این چنین نباشند، دیری نخواهد پایید که دستی از راه خواهد رسید و بدین سامان پایان خواهد داد.

سید ابراهیم نبوی 

طنزپرداز و متفکر اصلاح طلب ایرانی

در غربت، به زندگی خود پایان داد

 

این روزها اخبار دردناک شکست‌های نظامی، سیاسی، اخلاقی، بین المللی، فرهنگی، اجتماعی پی در پی می‌آیند، که نشانه‌هایی از دگردیسی در آرمان، اهداف و رفتار شایسته انقلاب و انقلابیگری را در خود دارند، و چنین دگردیسی را فریاد می‌زند، تا باشد که اهل عبرت، تذکر گیرند، و خود را اصلاح کنند؛

نمونه شکست‌های اخلاقی را در بازتولید سیستمی مخوف و متکبر رونمایی می‌کند، که به عکس رژیم قبل، باید از چنین بیماری پاک می‌بود، اما می‌بینیم که در اثر سیاست‌های ج.ا.ایران در برابر اتباع در تبعید خود، فردی اصلاح‌طلب و طنزپردازی قهار و متفکر، مثل سید ابراهیم نبوی [2] ، زجرکُشِ تنبیهی بی پایان، به نام ترس از ورود به ایران می‌شود، و در اثر محدودیت‌هایی که ایرانیان پناهنده به کشورهای دیگر احساس می‌کنند، از ورود به وطن بیمناک بوده، و این از فوبیایی شدید و غیر منطقی پرده بر می دارد، که ناشی از ترسِ روبرو شدن با داغ و درفشِ درگیری با دادگاه و زندان را در خود دارد و نشان می‌دهد، ترسی که دامن اهل سخن و نظر را هم گرفته، و می‌گیرد، بلکه بیشتر از افراد مهاجر عادی. و چنین متفکر طنزپردازی که قاعدتا باید دنیا را به خنده بگیرد، ناچار می‌شود زندگی خود را زیر فشارِ غربت آنقدر ادامه دهد که تنها با خودکشی بتوان آن را به پایان برد.

شیوه سنگدلانه‌ایی که اتباع خود را میان سنگ آسیاب زندگی در غربت، و ترس از رودرویی با خود، می ساید، و می‌فرساید، و نویسنده و متفکری سیاسی – اجتماعی چون سید ابراهیم نبودی، که بسیاری با طنز او آشنایند، ترجیح می‌دهد که به ایران باز نگردد، و در غربت بماند، و تحمل کند، تا سایه سنگین زندگی در این دنیای بیرحم چنان کمرش را بشکند، که خود به استقبال چوبه‌ی دار خودکشی رفته، به جای میرغضب، خود طناب دار را میان درد و رنج غربت، بر گردن خود نهاده، به زندگی خود اینگونه پایان دهد.

 او که اهل طنز و خالقِ و فراهم کننده‌ی محتوای خنده و شادی‌ست، چنان زیر بار سنگین غمِ زندگی سیاسی – اجتماعی خود خرد می شود که هیچ لبخند و شاد آوری، داروی نجاتبخشِ او نمی‌شود، و خرد و له شده زیر بار زندگی دردناک در غربت، برای پایان این درد و رنج، خودکشی را سلاحی راحت‌ و دم‌دست یافته، و خود را از جور و ستم خَلق الله، با این سلاح نا طور، به دامن خداوند پرتاب می‌کند، او که از نویسندگان قهار و از متفکرین اصلاح‌طلبِ پاکدستِ این سرزمین است، که طنز پر مغزش، دوست و دشمن را متحیر چینش کلمات منطقی و طنزآلود خود کرده، از خنده روده‌بُر می‌کند، گاهی طنزی تلخ، که از شکر شیرین‌تر است.

سید ابراهیم نبوی تنها قربانی غربت، و تحمل اجباری تبعید یا دوری از وطن نیست، مردان و زنان بیشماری را می‌توان برشمرد که داغ فراق خاک وطن و هوای معطر آن، آنان را بیمار، کُشته و یا می کشد. بیشمارند کسانی که حتی در آرزوی دفن اجسادشان در وطن مانده اند، و حتی این نیز محقق نشده و یا نمی شود، در حالی که ایران مُلک مُشاع تمام ایرانیان است، و هیچ ایرانی (حاکم و فرد عادی) حق ابطال ملیت هیچ ایرانی دیگر را ندارد، و حق مالکیت بر ایران را مخالفت و یا حتی مبارزه نیز باطل نمی کند، و برای تمام ایرانیان، امری غیرقابل تغییر است،

دکتر علی شریعتی یکی از چنین ایرانیانی است، که جسدش به امانت در کنار حرم زینبیه دمشق، به انتظار ورود به وطن مانده است، و خانواده، دوستان و پیروانش که هیچ، حتی سربازان دفاع از مرزهای امنیت ایران و ایرانیان در سوریه هم از کنار این هموطن مبارزِ مانده در آروزی ورود به وطن خود گذشتند، آن همه هواپیماهای پر از سلاح و مهمات، پر به سوریه رفت و خالی برگشت، اما کسی نگاهی به جسد منتظر او نکرد، تا این لکه ننگ بر دامن همسنگرانش تا ابد، رسواگر کسانی باشد، که حق دوستی، هموطنی، همسنگری، شاگردی و... را ندانستند و نمی‌دانند، تا «بار دگر روزگار چون شکر آید»، او کسی است که بر گردن تک تک کسانی که اکنون بر کرسی‌های قدرت در تهران تکیه زده اند، حق مسلمِ مبارزه و همسنگری دارد، اما... و...

 ترانه علیدوستی

ترانه علیدوستی هنرمند نام آشنای جهانی و پرآوازه ایران

افسارگسیختگی در استفاده از اهرم‌های اعمال قدرت، ناشی از گسترش سیطره حاکمیت بر زندگی مردم را این روزها شاهدیم، که به لطف مدرنیزاسیون فنی، اداری و... محقق شده است، تا انگشت‌های چنبره حاکمیتی را در تن مردم ایران، تا مغز استخوان فرو برد، و حال آنکه این مدرنیزاسیون تکسویه، هرگز تناسبی با مدرنیزه شدن، تحمل، مدارا، قانونگرایی، نظارت، گردش قدرت، رحم و شفقت انسانی، ضروت‌های زندگی شهروندی و... ندارد، و چیرگی حاکمیتی بر زندگی مردم را به چنان حدی رسانده است، که حتی به قول آن مسئول دولتی می‌دانند هر ایرانی چقدر نان خورده است و... و به همین میزان می توانند نان او را هم قطع کنند.

این روزها ابزار پرشماری را برای سائیدن روح و جسم اتباع، در دست مجریان احکام شدید و غلیظ قرار داده است، تا جائیکه هنرمند معتبر، و در تراز جهانی ایران، مثل خانم ترانه علیدوستی [3] ، به جرم نافرمانی مدنی، که حقی پذیرفته شده در عرف اعتراضات مدنی جهانی، انسانی و علوی است، از حقوق پیش پا افتاده شهروندی خود، مثل خرید بلیط هواپیما و... هم به آب خوردنی محروم می‌شود.

حقوقی که خدا و خلق، برای هر انسانی پذیرفته اند، و به ویژه خداوند آنقدر برای این انسان خلق شده‌اش قائل است که، حتی در مقابل احکام الهی‌اش که هیچ، ایمان به خود، معاد و نبوت را هم به اختیار انسان وانهاده است و... و هر انسانی می‌تواند، آن را برتابد یا برنتابد، اما اکنون خانم ترانه علیدوستی، به دلیل برنتافتن حکمی فرعی، همچون حجابِ سر، حتی از حق مسافرت، خروج از کشور و... هم محروم می شود، به سانی که تو گویی کسانی که بر پرونده این زن نشسته اند، تصمیم دارند، می‌خواهند این هنرمند پرآوازه‌ی ممنوع الکار و... ایران را، مثل حشره ایی زیرپای خود له کنند، تا عبرت دیگران شود،

چنین حد قساوت و شدت عملی در محرومیت انسان‌های زیردست از حقوق پیش پا افتاده و یا اساسی، در حق یک شهروند بی‌دفاع، مایه ننگ تفکر انسانی، علوی و حاکمیتی خواهد بود، و تاریخ با دیده عبرت، تاسف و به عنوان مثال طغیان، از آن یاد خواهند کرد.

 سید مصطفی تاجزاده

پورتره نقاشی شده ایی از اصلاح طلبِ صادق و پاکدست سید مصطفی تاجزاده

 

یا فعال سیاسی و اجتماعیِ خیرخواهی همچون سید مصطفی تاجزاده [4] ، که در پاکدستی و اخلاص او، تا کنون فردی نتوانسته است خدشه‌ایی وارد کند، کسی که در «نصحیت الملوک» خالصانه، مخلصانه و شجاعانه ایکونی مثل ابوذر غفاری را پیش چشم اهل دین بازسازی می‌کند، و اهل سیاست و مبارزات آزادیخواهی و حق‌طلبی او را در شولای مهاتما گاندی، نلسون ماندلا و دیگر آزادیخواهان و خیرخواهان جهانی می‌بینند که نماد مبارزه بدون خشونت، و مدنی را تکرار و داخلی سازی کرده، و راه و روش آن را مجسم می‌کند، تا کسی برای بدست آوردن و پیگیری حقوق خود، دست به سلاح نبرد، آتش نزند، ویران نسازد، چاقو نزند و مجروح نکند و...

تاجزاده ایی که در حق حاکمیت و مردم ایران، همچون وجدانی بیدار، راهنما، ناصح و مصلحی دلسوز و بی کینه، دشمنی، حسد، عداوت، غرض، بددلی است، اما امروز در مظلومیت تمام، زندان‌های پی در پی، و محدودیت‌های بی‌پایان را تحمل می‌کند، و قاضی پرونده اش به سان معتادان به سیگار، که سیگار بعدی را با ته سیگار قبلی روشن می‌کنند، چنان بر نگه داشتن او در زندان مصمم و پایدار است که، حکمی به پایان نرسیده، در زندان، احکام تمدید بعدی را صادر، و روانه ندامتگاه می‌کند، تو گویی عده ایی ماموریت یافته‌اند تا صدای هر خیرخواهی را، در گلو، و یا در پستوی زندان‌های بلندمدت خفه کنند، تا فضای مرداب را به غیر صدای وزغ‌ها، صدای دیگری نشکند، و صدای مرغ حق تنها بر گورستان هاست که تحمل می‌شود.

و...

برخی گویا خود را از تمام اصول انسانیت، جمهوریت و علویت فرا کشیده، منویات دل خود را مبنای عمل قرار داده‌اند، که در نتیجه‌ی چنین نگاهی، از این سیستم نه بوی علویت را می‌توان شنید، و نه از جمهوریت ردی می‌توان یافت، انگار انسانیت به فراموشی سپرده شده، که این چنین سنگدلانه علیه مخالف و منتقد خود و مصلحین اجتماعی عمل می‌کنند، و آنرا سکه رایج روزگار در آورده‌اند، نه عدد میلیونی پناهندگان به دیار رقیب رفتگان، و یا متواریان از خود، آنان را می‌ترساند و تفکر وامی‌دارد، نه تراژدی خودکشی همسنگران‌شان در غربت، نه عدد و رقم‌هایی که گویای فلاکت زیردستان‌شان است و... و کار به سمتی می‌رود که نه آنرا بتوان حاکمیت عرفی نامید، و نه دینی، در هیچ قالبی نمی‌گنجد، مثل ماهی لیزی است، که از هر طرف بگیری، از آن سمت، از دست شما فرار می‌کند، چنین الگویی چگونه می‌تواند خود را آزادیبخش و انسان‌ساز بداند.

[1] - نه اسلام اموی و عباسی که به هر روش و هر وسیله ایی به بازتولید امپراتوری های بزرگ و فراگیر می اندیشیدند

[2] - سیّد ابراهیم نبوی (۲۲ آبان ۱۳۳۷ – ۲۵ دی ۱۴۰۳) فعال سیاسی، نویسنده و طنزنویس ایرانی بود  نبوی از منتقدان سیاسی خارج از ایران بود که در کشور آمریکا اقامت داشت. او بین سال‌های ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۴ مدیر دفتر سیاسی وزارت کشور بوده است. او با وبگاه‌های خبری رادیو زمانه، روز آنلاین، روزنامه آنلاین و هفته‌نامه گویا همکاری می‌کرد و برای مدتی هر سه‌شنبه یکی از میهمانان ثابت برنامه زن امروز در شبکه فارسی صدای آمریکا بود او در شامگاه سه شنبه ۲۵ دی ۱۴۰۳ در اثر افسردگی ناشی از غربت خودکشی کرد.

[3] - ترانه علیدوستی (زادهٔ ۲۲ دی ۱۳۶۲) بازیگر ایرانی است علیدوستی دریافت کننده جایزهٔ بهترین بازیگر زن از جشنواره فیلم لوکارنو سوئیس و سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن از جشنوارهٔ فیلم فجر است. او در جشنواره‌های وزول فرانسه ۲۰۱۴ و هانوی ویتنام ۲۰۱۲، یکی از اعضای هیئت داوران بود. علیدوستی در اولین تجربهٔ سینمایی خود برای فیلم من، ترانه ۱۵ سال دارم (۱۳۸۰) برندهٔ سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن از جشنوارهٔ فیلم فجر شد. وی با کارگردانانی مانند رسول صدرعاملی، واروژ کریم‌مسیحی، اصغر فرهادی و حسن فتحی همکاری داشته است. علیدوستی به زبان انگلیسی مسلط بوده و مترجم ادبی است. او جایزه ادبی پروین اعتصامی را در پنجمین دورهٔ برگزاری آن در بخش ادبیات داستانی با ترجمهٔ رؤیای مادرم، نوشتهٔ آلیس مونرو به دست آورد. 

[4] - سید مصطفی تاج‌زاده (زادهٔ ۹ شهریور ۱۳۳۶) سیاستمدار اصلاح‌طلب و زندانی سیاسی ایرانی است که سابقه عضویت در شورای مرکزی جبهه مشارکت ایران اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران را داشته و در حال حاضر از ایده «اصلاحات ساختاری» به معنای روشی «فراتر از آنچه از دوم خرداد تا دی ماه ۹۶ دنبال شده» حمایت می‌کند او در دولت سید محمد خاتمی معاون سیاسی وزیر کشور و سرپرست این وزارتخانه پس از استیضاح عبدالله نوری بود. او در دولت میرحسین موسوی نیز معاون امور بین‌الملل وزیر ارشاد وقت، سید محمد خاتمی بود.

 

وقتی آن آخوند طالبانی [1] و برون داد مدارس دینی اهل سنت (همچون دارالعلوم حقانیه) [2] که غاصبانه قدرت را به پشتوانه زور شمشیرهای فراهم شده توسط ساپورترهای تروریسم بین الملل در منطقه و جهان کسب کرد، و بر کرسی رئیس الوزرایی در امارت خودخوانده اسلامی افغانستان نشست، در حالی که به یُمن وجود مخوف و دهشتناکش، میلیون ها از خلق الله آواره کوه و بیابان و کشورهای دیگر شدند، تا او حاکمیت خود را بر خراسانیان در خطه مظلوم افغانستان تحمیل، و قدرت را از آن خود و همگروه های تروریست خود کرده، بعد از این ظلم بزرگ، در واکنش به فریاد گرسنگی بیچاره شدگان باقی مانده در ذیل حکومت ظلمش، متکبرانه گفت که "طالبان به شما وعده رزق و روزی نداده بود. رزق وعده خداوند است. باید برای حل این مشکل به درگاه خداوند زاری و دعا کنیم"، [3] آنگاه بود که آه از نهادم بر آمد، که چقدر انسان در ذیل حاکمیت نمایندگان خداوند! بدبخت می شود که حتی توان و حق آه کشیدن از گرسنگی خود هم ندارد،

اما این جمله جاری شده در بیان این مسئول طالبانی، انگار حکایت از حقیقت ساده ایی دارد که در ذهنیت حاکمان اهل دین وجود دارد، که مسئولیت پذیری و پاسخگویی از کاستی ها را از خود دور دانسته، آنرا به دوش خداوند و خواست او انداخته، و یا به عملکرد مردم و گناه آنان ربط می دهد، و یا شرایط را ناشی از عمل دشمن و... اعلام می دارد، و در همان حال که خود را از پاسخگویی و مسئولیت پذیری ناشی از سبک حاکمیتش، سبکبال می کند، در مقام جانشینی خداوند بر زمین، فاصله بین حق خود و خداوند، در اعمال حاکمیت، و حق دخل و تصرف در زندگی خلق الله، را تنها یک بند انگشت تفاوت می انگارند.

حال آنکه در حکومت های مدرن و عرفی، مسئولین ممالک خود را خادم و منصوب خلق الله می دانند، و لذا خود را حتی مقید و پاسخگویی به تامین رزق و زندگی با کرامت نسل های آینده، و کودکان متولد نشده این مردم در سال های آتی نیز می دانند و...، اما مسئولین مسلمان که با تمسک به دین و شعار اجرای شریعت و اسلام، با زور و تقلب و تزویر به قدرت می رسند، حتی خود را پاسخگوی رزق روزانه ناچیز مردم ذیل حکومت خود، که از اولیه ترین حقوق مردم، در ذیل هر حاکمیتی است، مبرا دانسته و شانه خالی کرده، و حتی آنرا نیز به دوش خداوند و... می اندازند، و مردم را به دعا برای تامین آن فرا می خوانند، حال آنکه تا قبل از آمدن امثال آنان، این مردم در کسب این لقمه نان ناچیز دیگر نیازی به دست به دعا شدن نداشتند، و تنها دعای واجب آنان در آن روزها، خلاصی از شر تروریسم، کشتار و خشونتی بود، که امثال این برون دادهای حوزه های علمیه دینی، انتحاری و آشکار و پنهان بر آنان اعمال می کردند، و هر روزه جوی خون در خیابان ها، بازارها، مدارس، دانشگاه ها و... جاری می کردند،

متاسفانه شانه خالی کردن از مسئولیت ها، خاص این مقام طالبان هم نیست، و گاه در کشور ما هم این فرار از مسئولیت و پاسخگو بودن، در عین حکمرانی، و واگذار کردن کار به خداوند دیده می شود، [4] وقتی که امام جمعه محترم اصفهان که او نیز از برون دادهای حوزه های علمیه و حاضر در حاکمیت است، در پاسخ به اعتراض به جان آمدگان اصفهانی که درخواست حقآبه خود از زاینده رود را دارند، عنوان می دارد "نباید فراموش کنیم که آب نیست و به نظر می‌رسد حل این مشکل به دست خداست" حال آنکه، حل مشکلات دنیایی را خداوند به اهل دنیا، و به پتانسیل تعقل و تفکر اهدایی به انسان سپرده است، که حاکمان به نمایندگی از مردمی که آنان را انتخاب کرده اند، موظفند بیندیشند و حل کنند؛

و به واقع مهمترین وظیفه حاکمیت، و کسی که در جایگاه حکومت قرار گرفت، حل این گونه مسایل است و حکومت های متکی به مبانی مدنیت، خود را چنان پاسخگو و مسئول می دانند، که کم نیستند مسئولینی در همین دنیا، که در این روزها به خاطر عدم توانایی در تحقق مسئولیت و وعده های خود، خودکشی کرده اند، و یا حداقل در روزگار ناتوانی در حل مشکلات استعفا می دهند، و انتخاب مسئول جدید را به مردم و کسانی واگذار می کنند که مدعی توانایی حل مشکلات موجود هستند،

متاسفانه حاکمیت های دینی خود را از اینگونه پاسخگویی ها، و مسئولیت پذیری ها انگار مبرا دانسته، و با این منطق که اهل دین در خصوص حاکمیت بر خلق الله از خداوند اذن و فرمان دارند، پاسخگویی و حل مشکلات را به خواست خداوند و... موکول می کنند، لذاست که در ذیل این گونه حاکمیت ها، کار خلق الله با کرام الکاتبین خواهد بود، و بدین ترتیب دنیای مردمی که خداوند تنها فرصت یک بار زیست در این دنیا، به آنان اعطا کرده است، به تاراج منویات دل کسانی خواهد رفت، که بهترین حکمت بزرگان ادب و حکمت که "خدمت به خلق" است را وانهاده و مهمترین هدف خود را به قولی محافظت از "حق الله" قرار داده، و از خدمت به خلق خدا، و ایجاد شرایط واجد کرامت انسانی، برای آنان شانه خالی می کنند.

شباهت هایی که در اصول فکری و گفتار اینان دیده می شود، لرزاننده و شرم آور است.   

[1] - ملا محمدحسن آخُند از ۷ سپتامبر ۲۰۲۱ سرپرست ریاست الوزرای امارت اسلامی افغانستان است. او پیشتر در حکومت طالبان در دهه ۱۹۹۰، ابتدا وزیر امور خارجه و سپس معاون رئیس‌الوزرا بوده و در سلسله مراتب قدرت طالبان نفر سوم بوده‌است. او همچنین رئیس شورای رهبری طالبان است. آخند در فهرست تحریم‌های سازمان ملل متحد قرار دارد. آخند که پشتون و اهل قندهار است از نزدیکان و مشاوران ملا محمد عمر بود. نسب آخند به احمد شاه درانی، بنیانگذار افغانستان مدرن، بر می‌گردد. آخند آثار متعددی در زمینه اسلام تألیف کرده‌است. در ۷ سپتامبر ۲۰۲۱، ۸ روز پس از خروج سربازان خارجی از افغانستان و ۲۴ روز پس از تصرف کابل به دست طالبان، آخند در کابینه سرپرست امارت اسلامی به حیث سرپرست رئیس‌الوزرا تعیین شد

[2] - دارالعلوم حقانیه نام حوزه علمیه اسلامی واقع در شهر اکوره ختک ایالت خیبر پختونخوا پاکستان است. این مدرسه اسلامی مبلغ عقاید جنبش دیوبندی از شاخه‌های مذهب سنی است و در راستای اهداف و افکار دارالعلوم دیوبند تأسیس شد. با توجه به محتوا و روش آموزش در این حوزه و هم‌چنین سوابق طلاب آن، به این مدرسه لقب دانشگاه جهاد داده‌اند. دارالعلوم حقانیه را مولانا عبدالحق در ۲۳ سپتامبر سال ۱۹۴۷ تأسیس کرد. شهرت این مدرسه مذهبی بیشتر به خاطر پرورش و آموزش اعضای ارشد طالبان است. از جمله این افراد می‌توان به محمد عمر، جلال‌الدین حقانی و اختر محمد منصور اشاره کرد. در جریان ترور بی‌نظیر بوتو پلیس پاکستان مدعی شد که ترور در دارالعلمیه حقانیه و به دست طلاب آن طرح‌ریزی شده‌است.

[3] - «محبت نیوز» ملا محمدحسن آخوند، نخست‌وزیر طالبان، در نخستین پیام صوتی که شنبه، ششم آذر از تلویزیون ملی افغانستان پخش شد، قحطی، تورم و بیکاری را یک آزمون الهی و نتیجه سرکشی از دستورهای خداوند خواند و از مردم خواست برای رفع این مشکل دعا کنند و شکرگزار باشند. نخست‌وزیر طالبان، با ابراز نارضایتی از مردمی که بابت قحطی و تورم نگرانند، گفت: «یک عده فریاد می‌زنند که با آمدن طالبان، قیمت‌ها افزایش‌یافته است؛ سبحان‌الله. ای ملت! آیا این عادلانه است که قطحی و گرانی را به طالبان مرتبط بدانیم؟ آیا قبلن قحطی و گرانی وجود نداشت؟» ملا حسن با ذکر این نکته که نارضایتی از حکومت طالبان، ممکن است سبب ناخشنودی خداوند شود، گفت: «طالبان به شما وعده رزق و روزی نداده بود. رزق وعده خداوند است. باید برای حل این مشکل به درگاه خداوند زاری و دعا کنیم.» مقامات سازمان ملل در ماه‌های اخیر بارها هشدار داده‌اند که میلیون‌ها افغانی در حال غرق شدن در باتلاق فقر هستند و سیستم بانکی کشور نیز احتمالن در چند ماه آینده دچار فروپاشی می‌شود. بر اساس گزارش‌های سازمان ملل مردم افغانستان در ماه‌های اخیر با بدترین وضعیت قحطی طی دهه‌های گذشته مواجه شده و بسیاری از اهالی کشور قادر به تامین خوراک نیز نیستند

[4] - آیت الله کاظم صدیقی (امام جمعه تهران): "اگر اهل کشورها این دو بال را می داشتند، بال ایمان و بال تقوا، مبتلا به کم ابی نمی شدند".   آیت الله احمد علم الهدی او در خطبه‌های نماز پنجم آذر گفت «وقتی نزولات آسمانی کم است مشکل با تجمع درست نمی شود، درمقابل خدا تجمع فایده ندارد بلکه تجمع باید در نماز باران انجام شود.» حجه‌الاسلام حسین میرزایی نماینده اصفهان در مجلس اواسط مهرماه ۱۴۰۰ گفته بود «راه حل کوتاه مدت رفع معضل آب زاینده رود توسل به معصومین به ویژه امام موسی بن جعفر و نماز باران است.» مهرماه ۱۳۹۰ نیز حجت‌الاسلام محمدعلی موسوی رئیس دادگستری آذربایجان غربی در واکنش به اعتراضاتی که به خاطر خشک شدن دریاچه ارومیه به راه افتاد آن را «لجاجت با نظام» خواند و گفت «کسانی که به این اعتراض دامن می‌زنند دیدگاه کسانی را پیاده می‌کنند که عقیده دارند علیه خدا هم می‌توان راهپیمایی کرد.». این جمله که "ما برای رفاه انقلاب نکردیم" را بعضا شنیده ایم و از جمله در آخرین بار آن از زبان سرکار خانم زهرا سجادی (معاون محترم امور زنان ریاست محترم ج.ا.ایران) در تاریخ ۱۰ مرداد ۱۳۹۱ دوباره شنیدیم

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در باروری تخم نافرخنده پی و خسارت...
نامه سرگشاده دکتر «صادق زیباکلام» به دکتر «مسعود پزشکیان»، در آستانه نخستین سخنرانی رئیس‌جمهور به‌من...
- یک نظز اضافه کرد در باروری تخم نافرخنده پی و خسارت...
نامه سرگشاده دوم«دکتر صادق زیباکلام»به«دکتر مسعودپزشکیان»بمناسبت نخستین سخنرانی رئیس‌جمهور در «سالگر...