ای محکمات سوره عشق، در باره بسیج
  •  

07 آذر 1398
Author :  
اکنون در گل مانده ایم

دیروز در بین کتاب و جزوه های انباری ام دفتری را یافتم، مربوط به یادداشت هایم بین تاریخ های 21/7/1365 تا 1/10/1365، دوره ایی که شهید رضا قنبری آمادگی جهت حرکت و شناخت منطقه جنگی دشمن در شب، استفاده از قطب نما، نقشه خوانی، رسم نقشه های جنگی منطقه دشمن و... را به ما می آموخت، تا مجاهدان مرزدار در مقابل تجاوز خارجی را در شب عملیات به سوی جنگی موفق راهنمایی کنیم، و کسانی را متوقف نماییم که این مردم، آب و خاک را مورد حمله خود قرار داده بودند، و رسما آمده بودند، تا مام میهن ما را تجزیه و از ایران خاک جدا کنند.

این روزها وقتی سخنان مقامات عالی کشور (رهبری، رئیس جمهور، وزیر کشور و...) و مقامات امنیتی و سپاه در مورد نقش بسیج به عنوان نفر اول در مقابله با اعتراضات مردمی را دیدم، خواندم و شنیدم، آه از نهادم برآمد، که به چه روزی افتاده ایم که چنین نیرویی مردمی با آن همه پاکی و پرونده های درخشان مردانگی و نبرد و... چرا باید در چنین آوردگاه ها و کارهایی مورد استفاده قرار گیرند، و هزینه سیاست های غلط و کجروی های اهل سیاست و مقامات را در سیاست های کلی و جزئی اداره کشور، را بپردازند، نامی مقدس که از مردم و با مردم گره خورده و افتخارات جنگ هشت ساله را در پرونده خود دارد.

آن بسیج نه آلوده به مسایل سیاسی، نه آلت دست جناح های قدرت، و نه منبع ایدئولوژی تنگ کننده ی نقش مردم در تعیین سرنوشت خود، و نه وسیله سرکوب راهپیمایی های اعتراضی، و نه برای گرفتن هیچ امتیازی، که فقط برای رضای خدا، و نجات کشور و مردم خود آمده بودند،

آن بسیج از مردم، برای مردم و به واقع ظهور و حضور داوطلبانه مردم برای کمک به سربازان مدافع وطن در ارتش بازمانده از تصفیه و حملات بعد از انقلاب به آن، آمده بود، تا با باقی مانده آنها و در کنار آنان، حفره های ضعف نظامی ما پر شود و به دفع تجاوز نظامی خارجی منجر گردد،

آن موقع ها سال دوم حضورم در جنگ را آغاز کرده، و وارد 16 سالگی شده بودم، حسن ختام دفتر یادداشت های آموزشی ام، مطلبی است، که تحت عنوان "ای محکمات سوره عشق" درباره بسیج نگاشته ام، که با توجه به مناسبت این روزها، یعنی سالروز تشکیل بسیج عینا می آوردم :

"دجله و فرات پای بوس شمایند، و قلب زمین با طنین گام های شمای می تپد و آسمان سایبانی است که بال می گسترد تا بلکه بتواند وسعت قلب شما را فرا گیرد. کوه ها صف کشیده اند تا از گام هایتان استواری بیاموزند، و اقیانوس ها در حسرت تلمذ آرامش قلب های شما می سوزند. شما آیات روشن صبحید و روایات پر شکوه سپیده.

شما محکمات سوره عشقید، و خورشید شوق از مشرق نگاه شما هر صبح طلوع می کند.

شما آن قاموس عرفانید که از سطر سطر نگاهتان آتش اشتیاق لقا الله زبانه می کشد، شما آن مشعل ایثارید که با شعله نبض خویش، حب هر چه غیر خدا را می سوزاند و با تمامی خون مایه خود فانوس های مسیر معشوق را روشن نگه می دارید، شما آن فرهنگ شهامتید که با حرف حرف گام های خود درس شهادت به آیندگان می دهید، و اوراق ضاله ترس را برای همیشه با هُرم هیبت نگاه خویش می سوزانید.

ای فرازهای سنت محمدی، شما آن اسوه های بی چون قرینه اید که تنها خدا و تنها اوست که می تواند از شما قدردانی کند. شما از سلاله پاک آن ابرمردید که گره کور قلعه های کفر و شرک را با سر انگشتان حیدری خود گشود.

گلدسته های مرقد اباعبدالله (ع) هر صبح و شام سر می کشند، تا مگر گرد پای شما را از ورای دجله و فرات ببینند، و دو چشم در نگاه مشتاق و اشک آلود شما بشویند. صحن و سرای ماه بنی هاشم هیچگاه اینقدر بی تاب دیدار شما نبودند.

ای فرزندان مظلوم رمضان! خورشید خون آلودی که در شفق نجف نشسته است تنها با دست های الهی و مقاومت بی نظیر شما در اعماق مظلومیت سر بر می آورد و طلوع دوباره می کند. ای نور چشمان ثامن الائمه (ع)  پشتتان هرگز نخواهد لرزید که گرمی از حضور ثامن الائمه می گیرد و گام هایتان هرگز سستی نخواهد یافت که ابوالحسن (ع) ضامن قوت گام های شماست."

 این است نگاهی که به مرزداران بسیج بوده است.  

Click to enlarge image 1.JPG

عکس هایی از جلوه های از حضور بسیج در جنگ هشت ساله علیه تجاوز خارجی

  

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (4)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

هفته بسیج و شهدای_گمنام_بسیجی
سرهنگ عبدالرشيد عبدالباطن:
در بهار سال 1975 میلادی (اوایل دهه‌ 50 شمسی) در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغ‌ التحصیل شده است و پس از برگشت به عراق و عضویت در حزب بعث عراق, با شروع جنگ و تجاوز بعثی‌ها به ایران ماموریت می‌یابد به عنوان استخبارات اسرای ایرانی خط مقدم جبهه‌ها را بازجویی و از آنان کسب اطلاعات کند...
این جنایتکار جنگی که در پرونده‌اش کشتار و اعدام‌های فجیح شیعیان و اکراد عراقی نیز دیده می‌شود در 22 سپتامبر 1985 و در سال پنجم جنگ نیز در یک قتل عام اسرای ایرانی 22 رزمنده جمهوری اسلامی ایران را که همگی زیر 20 سال سن داشتند با شلیک تیر خلاص برسرشان به شهادت می‌رساند.این اسیران همگی دست‌هایشان بسته بود و قربانی وحشی گیری این جنایتکار جنگی شده‌اند.
او می‌گوید: بر روی برخی از اسرای تیرباران شده آهک یا مواد شیمیایی یا اسید می‌پاشیدم تا اثری از آنها باقی نماند. این بعثی جنایتکار تصریح می‌کند که تا آنجا که در جریان بوده است ماشین جنگی جنایات صدام معدوم شش هزار اسیر ایرانی را به‌شکل فجیعی به شهادت رسانده است...
سرهنگ عبدالرشید تایید می‌کند که صدام در اعدام بیش از 450 اسیر ایرانی مستقیما و به اتفاق گروهی از همراهان همیشگی خود در تیم حفاظتش دست داشته است...
در گزارش مربوط به عمليات بدر آمده است: 30 نفر از اسراي رسته پياده يكي از يگان هاي بسيج عمل كننده در اين عمليات كه هيچ كدام رتبه فرماندهي نداشتند پس از انتقال به بصره در سالني به خط شده و بازجو بلافاصله پس از ورود به سالن با كلت كمري خود، يكي از اسرا را بدون سوال و جواب به شهادت مي رساند...
گزارش ديگري به پيوست اين گزارش و مربوط به عمليات هاي خيبر و درگيري هاي شرق بصره، حكايت از جنايات جنون آميز ديگري ازصداميان است و آن مربوط به كشتار اسراي زخمي عمليات هاي سال 63 و 65 رزمندگان اسلام در محورهاي جنوبي جنگ بوده است...در اين گزارش آمده است
تيرهاي خلاص به اسراي مجروح ايراني توسط يگان هاي رزمي عراق شليك مي شده و اندك مجروحين منتقل شده به بصره در شرايطي كه احتياج به مراقبت هاي ويژه پزشكي داشته اند به حال خود رها شده و سپس در قسمت بار كاميون هاي نظامي جان داده اند... اين گزارش آنگاه دردناك تر مي شود كه در حين انتقال اسراي مجروح ايراني به داخل خاك عراق و از بصره به بغداد، پيكرهاي پاك اسيران شهيدي كه در حال خون ريزي ناشي از مجروحيت بودند در بيابان هاي حد فاصل بصره – بغداد حتي بدون خاك سپاري رها شده اند...
در پايان اين گزارش قسمت سوم جنايات عليه اسراي ايراني ابعاد وحشيانه تر پيدا مي كند. این دشمن بعثي در ادامه شكنجه اسراي ايراني در اردوگاه هاي شمال عراق و پس از اعدام، آنان را با لباس هاي اكراد عراق پوشانده و در گورهاي دسته جمعي به همراه پيشمرگان كرد عراق و با هويت كردي دفن كرده اند.
این افسر بعثی عراقی که چند بار مستقیما به صدام معدوم گزارش داده است به ‌خاطر جنایات جنگی بی‌شمار خود به دریافت مدال و نشان از سردار نگون‌ بخت قادسیه نائل شده است. عبدالرشید می‌گوید: به دستور فرماندهان ارشد ارتش و به‌ ویژه گارد ریاست جمهوری که از صدام دستور مستقیما داشتند. خیل عظیمی از اسیران ایرانی را کشته‌ام.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

بسیج مدرسه عشق است
Posted: 24 Nov 2020 11:26 AM PST
میرحسین موسوی
‌ این جمله را در یک مراسم که تعدادی از بسیجیان در حال اعزام به جبهه بودند، گفتم. این بسیجیان دل‌کنده از هر چیز در حال عزیمت به جبهه‌ها بودند و بنده نتوانستم با هیچ بیان دیگر احساساتم را در مورد بسیج بیان کنم و اکنون هم هنوز بر آن عقیده هستم.
به نظر بنده یک بسیجی که متعلق به مدرسه عشق است، فراتر از جناح عمل می‌کند و دید ملی دارد و نه جناحی. تهدید و تطمیع در آن موثر نیست و وقتی به الگویی برای تبعیت و پیروی می‌اندیشد، به یاد شهید باکری‌ها و همت‌ها و امثال آن می‌افتد.
بسیجی که متعلق به مدرسه عشق است، از دوستی مردم لذت می‌برد, حافظ عرض و ناموس مردم بدون توجه به اختلافات سلیقگی خود با آنهاست و این بسیجی حرمت حریم‌ های خصوصی مردم را در مقابل تهاجمات گوناگون حفظ می‌کند و در ادای وظیفه خود پیرو حق است.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

سلام به جمع لشگر به تماشا نشستگان خاطرات وارزشهای به یادگار مانده دیروز
فرستنده: ایوب حسینپور نفر چهارم ایستاده از راست
عکس متعلق است به آخرین اعزام نیروهای بسیجی استان سمنان درانتهای دهه ۶۰- قائمیه
اعزام از شاهرودصورت گرفت ولی نیروها ترکیبی چهار شهرستان استان بود.
گردان سیدالشهدا
به فرماندهی سردار شهیدحاج عبدالله عرب نجفی جانشین برادر حسن زمانی
معاون برادر گلمحمد عرب نجفی.
برادران نورالله سعیدی، محمد عجم طاهرو ابراهیم عامریان هم سه فرمانده گروهان
و همچنین برادر رمضان رمضانی مسئول تدارکات برادران یحیی عجم پیک گردان و علیرضا بشیری مسئول پرسنلی
مداح گردان برادر سعید حدادیان
روحانی گردان، شیخ حسین معصومی
واما....؟
چرا این گردان در چنین روزهایی درپائیزوزمستان سال ۶۹ به قائمیه اعزام شد.
در شرایط نه جنگ و نه صلح قرار داشتیم و تمامی تیپ ولشگرها موقعیتهای خود را در جنوب حفظ کرده بودند وهمزمانی با جنگ نفتکشها برای امادگی درآن ایام باران سیاه آنقدر شدید آمد که زمین قائمیه یکدست سیاه شد،با رضا اسدیان و محمدتقی صانعی وقتی گوشهایمان را به زمین میچسباندیم صدای بمبهای مهیب امریکا که بر زمین عراق ریخته میشد را به راحتی میشنیدیم
تمام فضای معنوی این گردان همان حال و هوای جنگ تحمیلی بود ، تتمه همه اعزامهای دهه ۶۰ و این فرصت قسمت وروزی ماشد.
در عکس ارسالی تعدادی از نیروهای دسته حبیب ابن مظاهر دیده میشوند که فرمانده دسته برادر حاج علی محرابی بود که در ردیف ایستاده از راست نفر ششم هست.
به یاد دارم نیمه شب وقتی همه نیروها به خواب میرفتند او بلند میشد و لباس نیروهای خود را شستشوو پهن و پوتینهارا واکس و مرتب میکرد و همانند همه فرمانده دسته ها نفر اول جلوی راه میخوابید. و سرمای زمستانی شبهارا بیشترنصیب خود میکرد.
از صبح تا شبمان چیزی نبود جز زیبایی!!
نماز شب برادرها، نماز جماعت، آمدن دایی رضا در جمع گردان، صدای رسای برادرجان حاج عبدالله، نوای گرم حاج سعید حدادیان، خبرهای پیکها، سخنران حاج شیخ حسین معصومی،عکس های یادگاری ، دست به دست شدن دفترچه برای نوشتن یادگاری ...
یادم هست خدمت برادر حسن زمانی رسیدم و تقاضای نوشتن یاگاری کردم واو برایم باخط بسیار زیبا از قول امام علی علیه السلام برایم نوشت :
قال علی علیه السلام
وای به حال آنکس که نمیداند و وای به حال آنکس که میداند و عمل نمیکند.
شبهای جمعه حلقه عارفانه قرائت سوره واقعه زیبا بود...
پرچمداری زنده یاد محمدتقی صانعی در جلو ستون گردان زیبا بود...
دو و ورزشهای صبحگاهی تا کیلومتر ها رفت و برگشت زیبا بود....
سفره های ساده بی ریا با دعاهای یک به یک رزمنده ها زیبا بود...‌
نشستن حاج عبدالله آخر جمع بسیجیهادر زمان فیض دعا در دل تاریکی زیبا بود...
اینکه الگوهای ما بچه بسیحیها فرماندهان گردان بودند زیبا بود...
صدای صوتی که برادران محمد حسین آدینه، محمدمحمدی و ذبیح الله موحدی از سنگر تبلیغات گردان پخش میکردند که همان نواهای حماسی آهنگران بود و مناجاتهای سحر زیبا بود...‌
مانورهاو رزم شبانه زیبا بود.....
رفت و آمد و انجام صله نیروهای گردانها و واحد ها باهم زیبا بود ....
اجرای صبحگاه تیپ بادستور از جلو نظام انتظام دهنده کل نیروهای تیپ (برادر علیرضا مهر پرور) و آمدن برادرحاج مهدی مهدوی نژاد به جایگاه و صدای صوت قرآن و جمع خوانی های بسیحیان زیبا بود.....
آنشب که خبر آغاز جنگ آمریکا و عراق رسید، وقتی گردان گردهم آمدند صحنه فریاد نیروها با شعار فرمانده آزاده آماده ایم آماده خطاب به فرمانده تیپ دیدنی و زیبا بود....
سوز ذکر و شور آخر مداحی حاج سعید حدادیان زیبا بود..‌‌.
رفاقتها و عقد اخوتهای نیروهای گردان باهم زیبا بود...
حمام عمومی قائمیه همیشه آبش داغ بود گاهی که باهمسنگران باهم میرفتیم حاج عبدالله هم گاهی دیده میشد وبچه ها اصرار میکردند حاجی میخوایم مشت مالت بدیم ویاد آن تن مجروح و خوش و بش های بسیجیها با حاجی با صفا چه خواستنی و زیبا بود...
محمدنبی هنوز بود، دشت افکن هنوز بود، عباس ریزشی، سید عاصم متوسلان، وهمه بچه های تبلیغات که خیلی از عکسهایی که بعد از ۳۳ سال لشگر خوبان به تماشا نشسته اند همه و همه بودند و همه چیز وهمه چیز رنگ و بوی جبهه را داشت ...
و بوی خوش نان گرم نانواهای قائمیه در وقت رد شدن از کنار نانوایی به مشام میرسید...
آمدن ماشین غذا به واحدها و گردانها و لیوانهای پلاستیکی قرمز یادش بخیر....
مرخصی های ساعتی و مینی بوس به رانندگی برادر زنده یاد مهدی قرائی و گشت و گذار در شهر ویران دزفول و تفرج کنار پل و رودخانه و صمیمیت مردم شهر چقدر زیبا بود....
تک زدن پوکه و فشنگ براساخت کاردستی های ..
آن روز ها و مرور خاطرات جنگ تحمیلی و فرصت جمع شدن دوباره بسیجیها خیلی مغتنم و لحظه لحظه ان زیبا بود ..
بیش از ده هزار روز ازآن روزها گذشت و با وجود همه فراز و نشیبها
چه زود گذشت برادر

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

گردان‌هایی که با حضور بسیج، لشکر شدند ...

در طول ‌دوران ‌دفاع‌ مقدس بیش‌ از ۸۰۰ هزار نفر به صورت « بسیجی » وارد میادین جنگ شدند که سپاه با این حجم از نیرو توانست گردان‌های خود را تبدیل به تیپ و تیپ‌های خود را تبدیل به لشکر کند. اگر در اوایل جنگ عملیات کوچک با حداڪثر چند صد نفر صورت می‌ گرفتند ، سرازیر شدن امواج بسیج مردمی به جبهه‌ های جنگ این قابلیت را به فرماندهان داد تا عملیات بزرگ‌ سالانه را با ۱۵۰گردان ‌تمام‌ عیار طرح‌ریزی کنند.

مصطفوی
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
در پس هر وضعیت جنگی یک دولت آسیب‌دیده را می‌توان رصد کرد امین بزرگیان تمایز روشنی وجود دارد بین «ج...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
مسئله‌ی پیچیده‌ی جمهوری اسلامی و اسرائيل.. یادداشتی از تقی رحمانی اسرائیل خود را قویترین ارتش منطق...