فرصتی برای تنهایی، خلاصی و در خود فرو رفتن
  •  

06 شهریور 1398
Author :  
مرده: سخنان تان را از مراسم دفن من بردارید، و به مجلس خود برید

"من مرد تنهای شبم"، و این تنهایی چه پناهگاه خوبی است، تا در این بی کسی ها، که خدا هم ما را به فراموشی سپرده است، دمی به خود پناه بریم، و گاه خودت را برای خودت، چقدر امن و امان خواهی یافت، هر چند در این دنیا، حتی در گوشه تنهایی با خودت هم کاملا در امن و امان نیستی، زیرا همین خلوت با خود نیز ممکن است منجر به این شود که در مشورت با خود، چون صادق هدایت، به خود مشاوره پایان دادن کارت را داده، که : "بگذار این رویای تاریک و تلخ را برای همیشه تمامش کنم." و این چقدر خسران خواهد بود.

"من مرد تنهای شبم"، همان شبی که این روزها، روزمان هم با آن تفاوتی ندارد، شاید گاهی در این روزها، شب هایمان بهتر از روزهای مان است، چون در شب چند ساعتی را در خواب، می میریم، و این مرگ به سان داروی مسکنی قوی، از آنچه این شب و روزها بر ما می رود، دورمان می کند، و آسایشی را حس می کنیم، که سخت بدان محتاجیم.

و برای چند ساعتی مثل جسد آن مرده ایی می شویم، که در حال حمل به آسایشگاه ابدی، قبری در زیر زمین است، و در این مسیر، نه صدای آن مردی که در بین تشییع کنندگانش مرتب و به جِدّ فریاد می زند، "بلند بگو اشهد ان لا اله الا الله" و... غافل از این که نه آن جسم جدا شده از نفس، که اکنون در تابوت خفته است، گوشی برای شنیدن این شهادت ها دارد، چراکه زمان شنیدن هایش به پایان رسیده، و نه آن خدایی که در بالای سر تصورش را داریم، کَر است که نیاز باشد ما بلند بلند، پیامی را به او برسانیم و یا فریاد کشید تا بشنود، و اگر پیامی را به خود می دهیم نیز باید به آرامی و زمزمه گفت تا در ذهن تو حک شود.

و در آن حال مرگ، نه تلقین های، تلقینگو را بر بالای سنگ لحد خود می شنود، و نه لرزش هایی که به دستور تلقینگو بر شانه هایش می دهند، تا متوجه تلقین هایی باشد که بدو تلقین می کنند، و لابد باید آن را در پاسخ به نکیر و منکر، جواب گوید، و نه صدای ضجه ها و ناله هایی که از فقدان او، باز ماندگانش سر می دهند، را می شنود، که آن نیز حق آنانست، ولی آن مرده این همه را نخواهد شنید، چرا که زمان شنیدن هایش به پایان رسیده، و او در دوره دیگری سیر می کند، که خود در آن تنهاست، و فارغ از همه.

در آن چند ساعت خواب، که گویی مرگی این چنین ما را در بر می گیرد، و از شنیدن همه این گفته ها، تلقینات، شهادت ها و... خالی هستیم، و در تنهایی خود غوطه وریم، اگر رویاهای شبانه بگذارند، در خلا، معلق بوده، آسایش خواهیم کرد، ولی با این که از این روز و روزگار شبگونه خلاص شده ایم، باید در آسمان خیال و رویای خود به هر کجا که او امر کند برویم، گاه تا منتهای عشق پر کشیم، گاه تا آستانه مرگ پیش رویم، گاه تا زیر خاک، گاه در میان آتش و... در حالی که قید ها را برداشته اند، تا پرواز کنیم. و چقدر شیرین است این مرگ.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.