از رضایت تو گویند و در پی رضای خویشند
  •  

02 خرداد 1397
Author :   سید مصطفی مصطفوی
از رضایت تو گویند و در پی رضای خویشند

چون غمی می رسید، مرحوم مادرم از ته دل می گفت :

 "خدایا راضی ام به رضای تو" [1]

اما من هرگز از او نپرسیدم، مادر! رضایت خدای تو در چیست؟!

حال بدین فکر می کنم، که رضای خدای من، در چیست،

و تنها رضایتش را در انسان بودن، می بینم،

همانگونه که او ما را انسان آفرید،

نه فرشته و نه دیو،

بلکه انسانی، در میان پیوستاری ار دیو و فرشته در دو سو،

آزاد و صاحب عقل،

اما تو ای معبود من، ای اورمزد بی همتا!

تو را چه راضی خواهد کرد؟

مدح گویی و ثناگوییت؟

دل به این و آنی بستن، که مدعی تواند؟!

آیا می توانم تصور کنم که تو :

به بردگی و بندگی ما در دست بندگان و مخلوقانت، راضی شوی؟!

به تسلیم بی چون چرا، به گفته هایی که صحت و سقمش برایم نامعلوم است، راضی شوی؟!

به کُشت و کشتار ما، از کسانی که در مدارت نمی بینند، راضی شوی؟!

به انجام اعمالی که منطق و عقلم بدان حکم نمی کند، راضی شوی؟!

اصلن تو ما را چطور و چگونه می خواهی؟!

متکبر و لجوج در عقاید خود؟!

عنود و ستیزنده در ایده هامان؟!

یا متواضع در مقابل دیگران و عقایدشان؟

یا تسلیم در مقابل حق و حقوق شان؟

یا بخشنده و صبور چون تو، که شاعر از صبرت به تنگ می آید.

بارخدایا!

اگر بدانم که رضایتت در چیست،

به حتم، به رضایتت خواهم کوشید،

اما چه کنم که،

بسیار از رضایت تو گویند، و در پی رضایت خویشند.

 

 

 

[1] - الهی رِضاً بِرِضِاکَ،

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.