بازی‌خوردگان شب
  •  

22 فروردين 1404
Author :  
پوتین های زیوار در رفته، بازمانده از تلاشی بی حاصل

برخاستم، تا که ز مُوجم شَود خراب،

آن خانه که بر موجِ شب استوار بود،

آن خانه گَشت خرابُ، وَز خرابی بُرون نَشُد،

ویرانه گَشت نمایان، ظُلمت نشین شدم،

یک بار فرصت عمری گرفتم از خالق،

یک عمر به بازیِ طراری چنین شدم،

عمری بِرفت تا که نِشانَم آتشِ جنگی،

آن مانده اش بِرفت، تا تدارک جَنگی دِگر کنم،

عمری نماند تا که بِسازم خرابی اش،

ویران شُدَست زندگی، ویران نشین شدم،

جنگی بهانه شد، تا که یراقِ جنگی دِگر کنم،

عمری بِرفت تا که به بُرَنده تیغ شَوَم حریف،

بر آن حریف که یک قدم از من، هماره پیش،

تیغی بهانه شد تا که بسازم یکی دِگر،

یک نسل رَفت، و نسل‌ها مبتلا به بیش،

بازیچه ایی شدیم بر این مدعا که رفت

نی مُدعی ماندُ، نی مُدعا که رفت،

ماییم، همه بازی خوردگانِ شب،

صبحی نبود و نیامد، بر شبی که رفت، 

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (2)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

ریسمان پاره را میتوان دوباره گره زد،
اما هرچه باشد ریسمان پاره ای است!
شاید ما هم دوباره همدیگر را دیدار کنیم
اما در آنجا که ترکم کردی
هرگز دوباره مرا نخواهی یافت_

تمام
This comment was minimized by the moderator on the site

زندگی و زنده بودن، هیچ نیست جز گُسستن و بَستن‌ها، گاه باید گسست تا رها شد، گاه باید بست تا یافت، و بلکه بالا رفت، ماندن در مرداب‌ها، بستنِ خود به درختان خشک و بی ثمر، دل بستن به ویرانه‌ها و... ماندن است و پوسیدن، و در هیچ مردن.
باید رفت، پیش از آن بردن محتوم، ما را خود برکند، باید جُست پیش از آنکه پایان رقم خورد، وادی سرگشتگی بِه است از ایستادن بر آستان گم گشتگی در وادی سراب‌های هولناک.
آنان که دل از عزیزگشته‌های خود می‌کنند به حتم، انتظار نخواهند داشت که آن‌را دوباره در همانجایی بیابند، که ترکش کرده‌اند، این بازگشت به نقطه صفر، برای داشتن دوباره‌ی دلبسته‌هایی عزیزگشته، هبوطی دوباره است، آنچنان که آدم را به چنین دردی مبتلا کردند، بی‌پایان و هولناک.
تنها آنانی که تن و دل به رفتن دادند از این هبوط گذر کردند، ورنه باقی ماندند و فسیل شدند.
"باشد که باز بینیم دیدار آشنا را"

مصطفوی مصطفی
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

مهدی ذاکریان به یورونیوز: ترامپ با مذاکره، دامی بزرگ در برابر ایران گشوده است نگارش از یورونیوز ف...
دربارهٔ آیندهٔ برنامه ریزی شده اردوغان و چشم انداز رو به زوال بن سلمان به قلم: سید نیما موسوی از...