ای برهمای بیمثالم! به آغوش گرمت، دلگرمم
ایزدا، بزرگوارا، خالقا، عزیزا، جبارا، اورمزدا!
ای برهمای بزرگ و بی مثالم!
همواره دلگرم به آغوش گرم توام،
نمی دانم این دلگرمی از بی پناهیست،
یا از ایمان به قدرت و وسعت عملت،
اما این را می دانم که از تو نمی ترسم،
هر چند سعی می کنم که بترسم،
اما حقیقت این است که نمی ترسم،
زیرا صدایی از اعماق دلم فریاد می زند، تو موجودی ترسناک نیستی،
و در دلم پرورانده ام که ترسناک نیستی،
پروردگارا!
با ترس و وحشت همآغوشت نمی توانم دید،
زیرا تو را همواره به مهر شناختم،
من تو را در دستان و چشمان و چهره ی مادرم دیدم
از او نیز چون تو، هرگز نترسیدم،
فریادهای اعتراضی اش هم حتی خنده را بر لبانمان می نشاند،
قصاوت، نابردباری، ظلم، جنایت، وحشت، دهشت آفرینی
و هزار چهره ترسناک دیگر را در صورتت نمی توانم دید،
بسیار جستجو می کنم، اما دلم نمی آید تو را در چنین هیبتی ترسناک ببینم،
و دشمنانت را شایسته چنین صورت و سیرتی می دانم
گاه با خود می اندیشم
شاید این پنجه های خصم است
که مرا سویت فراری می دهد،
و این چنین دلگرم به تو شده ام،
اما مگر می شود؟!
به مهر که فرار نمی کنند،
به مهر پناه می برند،
اصلن از مهر کسی فراری نیست،
از ظلمت و ترس است که فرار می کنند،
و تو هرگز با ظلمت و ترس تناسبی نداری،
اما به هر دلیلی،
که تنها تو داننده اسراری،
این دلگرمی وجود دارد.
اورمزدا!
دلگرم، در آغوش گرمت، بپذیر و نگهدارمان
که سخت محتاج مهر توییم.
- توضیحات
- زیر مجموعه: مطالب نویسنده
- دسته: سخنی با نگارین حق مطلق
- تاریخ ایجاد در 12 آذر 1396
- بازدید: 2465