لحظات احساسی آخرین صعودم به قله 3964 متری توچال را دیگر فراموش کردم، زیرا این صعود بر می گردد به پاییز سال گذشته، و از اسفندماه که همه گیری ویروس کرونا را اعلام کردند، کل برنامه های زندگی ما و از جمله برنامه های کوه هم بهم خورد و... و از مدار جاری اش خارج شد، اما حالا در حالی که کشور از لحاظ مرگ و میر و شرایط کرونایی در موج دوم مثل همان روزهای اول است، دیگر انگار با کرونا کمی رفیق شدیم، و آنقدر مرگ از او دیدیم که برایمان کشته شدن توسط این ویروس ناخوانده عادی شده است، مثل مرگ های بیشمار جاده ها که هر ساله به اندازه کشتار یک جنگ فراگیر از ما قربانی می گیرد، و دیگر آن را جزو تقدیر و برنامه عادی زندگی خود تلقی کرده، و هزاران مرگ که در جاده ها ما را در هر سفری همراهی می کنند را نادیده گرفته، و با شرایط دردناک این همه کشتار خو گرفته ایم، و آن را سهم خود از این دنیا دانسته، و بی خیال همه ی این مصیبت ها، به راحتی به سفر می رویم و...

این روزها کرونا هم انگار همین حالت را پیدا کرده، و عفریت مرگ های بی رحمانه این ویروس وارداتی بر فراز شهر و کاشانه و جمع های ما در پرواز است، و هر لحظه می تواند گریبانی را گرفته و به چند روزی، زندگی تو را بگیرد، اما ما بی خیالش شده، و او کارش را می کند و ما هم کار خود را. این است که در پارک ها ورزش می کنیم، در حالی که کرونا در جمع ما حضور دارد، در اتوبوس ها با ماست و ما بدون توجه به آن به کارمان می رسیم، و انگار به صورت نانوشته ایی با او به توافق رسیده ایم که، تو کارت را کن و ما هم کار خود را انجام خواهیم داد.

در چنین شرایطی بود که امروز تصمیم گرفتم بعد مدت ها تمام پروتکل های چیده شده برای خود را نادیده گرفته و از قرنطینه های معمول گذشته و در نظر گرفته شده برای خود، خارج شده، و صعودهایم را در سال 1399 تجدید کنم، و تو اگر از خود نگذری چیزی بدست نخواهی آورد. تیم ما در این صعود هفت نفره بود، از جمله شامل کادر پزشکی بود که با بیماران کرونایی نیز در ارتباطند، ما با هم این صعود را به انجام رساندیم، همه احتمالات را نادیده گرفتیم، تا ساعت هایی را با هم باشیم و این صعود به انجام رسد، تو گویی عقده ایی شده ایم، بعد مدت ها کناره گیری، دل به دریا زده و جان در کف دست گرفته، زندگی را به وضع عادی اش برگردانده، و یا تصورش کردیم، تا کاری صورت گیرد، که در شرایط عادیست که صورت گرفتنی است.

قرارمان صبح ساعت 5 کنار مجسمه دربند، با هدف صعود به قله توچال از مسیر "چشمه نرگس" بود، و بالاخره نیز با کمی تاخیر، حرکت گروه رو به مقصد آغاز شد، و ساعت 7 و 20 دقیقه صبح 5 پنج شنبه 5 تیرماه 1399 بود که به پناهگاه شیرپلا رسیدیم، جایی که توقف بیش از اندازه ایی را برای صبحانه و استراحت داشتیم، و تا ساعت 8 و 40 دقیقه دوستان خوشمشرب ما حسابی خود را ساختند و... تا از مراسم صبحانه و چای خوری خود دل کندند، و راهی ادامه مسیر شدیم،  ساعت 10 و 24 دقیقه صبح بود که پای چشمه نرگس محو زیبایی های این چشمه پر آب و خروشان شدیم، که حسابی از لکه های برف های بالادست خود که این روزها به سرعت در حال آب شدن هستند، سیراب بود.

پیش از رسیدن به چشمه گروه دو قسمت شده، عده ایی از زیر چشمه راه به جلو داشتند، و ما که خود را به چشمه رسانده و بلافاصله عکس یادگاری گرفته و ظرف های آب خود را تجدید کرده، از آنجا به سمت قله حرکت را دوباره آغازیدیم، اما یک شاخه از تیم ما که چشمه را دور زده بود و از آن گذشته بودند، بالطبع آبی برای ادامه مسیر نداشتند، لذا ناچار شدیم حدود 25 دقیقه صبر کنیم، تا تعدادی از دوستان راه طی شده را، باز گشته، و برای ممکن شدن ادامه مسیر، از چشمه نرگس آب لازم در ادامه مسیر را برگرفته و باز گردند. این نیز انجام گردید، و راه مانده در پیش گرفته شد. و بعد از یک توقف تقریبا 15 دقیقه ایی که بین راه تا قله داشتیم، در ساعت 13 و 10 دقیقه ظهر بود که خود را به قله رساندیم، و ماموریت دل در یک حرکت شش ساعته (با کسر دقایق استراحت از 8 ساعت زمان کل صعود) به انجام رسید، و رضایتش نیز جلب گردید.

و انسان دل خوش به چه موفقیت هایی است؟! رسیدن به قله ایی، کسب مقدار ناچیزی پول، گرفتن مدرکی، انجام پروژه ایی و... و همین هاست دلخوشی های ما از این دنیایی که مثل برق و باد می گذرد، و فرصت پر قیمت و محدود زیستن ما نیز رو به پایان، به سرعت می گذرد. البته به این موارد هم دلخوش نباشیم، به چه خوش باشیم؟! و انگار ما هم در این دلخوشی تنها نبودیم، کسان دیگری هم بودند که آنقدر از رسیدن به قله شاد بودند که با ملودی موسیقی ناچیزی به رقص در آمده و شادی خود را در جمع بروز داده بودند، و تو شادی را در چشمان بسیاری می توانستی ببینی که توانسته اند بر این جاذبه سخت نشستن، خوابیدن، استراحت، مسیر و... غلبه کرده و اکنون بر بلندای قله ایی دوست داشتنی مثل قله توچال قرار داشتند، که ارزش چشیدن سختی را دارد، و حتی کسانی هستند که جان می دهند، تا بر سختی صعود بر آن غلبه یافته، و بر بلندایش بایستند.

ذهنم در مسیر متوجه دوست همنوردمان آقا فرشید بود، جوانی خوش مشرب هم سن و سال خودم که در سفر قبلی با همین تیم، در همین مسیر ما را همراهی کرد، شب را با او در شیرپلا خوابیدیم، و کلی گپ های شبانه زدیم، و امروز شنیدم که ایشان در چنین سن و سالی به سرطان مبتلا شده است و مراحل درمانش آغاز گردیده است؛ از صمیم قلب برایش سلامتی آرزو کردم، و از خداوند خواستم به او توانایی بدهد که از این گردنه سخت بیماری به سلامت بگذرد.

در پای یال منتهی به قله از مسیر امیری، دوست داشتم از یال می رفتیم، و در قربانگاه دوست همنورد دیگرم حاضر می شدم که سال گذشته در بازگشت از قله یخ زد، و جان به جان آفرین تسلیم کرد، او که اولین بار هم قله توچال و هم دماوند را با او فتح کردم؛ اما از همین پایین برای آرامش روح مرحوم مهندس هادی مودب، دعا کردم و حسرت نداشتنش را خوردم.

امروز به صورت شگفت انگیزی، گروه های بسیاری عازم قله اند، و سخنان هر یک را که از تو عبور می کنند و یا تو از آنان عبور می کنی را که دنبال کنی، از دغدغه های خود می گویند، یکی از ترامپ می گوید و تهدیدها و فرصت هایی که برای ایران در مقابل او موجود است، یکی غر می زند که چقدر برخی کج سلیقه اند که برای پاک کردن شعار "مرگ بر اهریمن"، که کج سلیقه دیگری بر تابلوهای مسیر نوشته، این شعارها را با اسپری مشکی پاک کرده و حاصل عمل این دو کج سلیقه این شده که دیگر تابلوهای مسیر نشانگر آنچه باید باشند نیست، پاک کننده شعار را از این لحاظ کج سلیقه می گویم که شعار "مرگ بر اهریمن"، مثل شعار "مرگ بر شیطان" است، و نباید به کسی بر بُخورد، که آن را با این کج سلیقه ایی پاک کند، و تابلویی کارگشا را در مسیر کوهستان نابود کند، و از کارکردش که راهنمایی عبوری هاست که بسیاری تازه کارند و بدان احتیاج دارند، خارج کند، و نویسنده نیز کج سلیقه است که چنین شعار ارزشمندی را بر تابلوهای کاربردی مسیر کوهنوردی می نویسد که هر روز افراد زیادی با آن مسیر خود را می یابند، تا به بیراهه ایی نرفته، و با خطری مواجهه نشوند، و حال که این کج سلیقه چنین شعار زیبایی را بر چنین بستر نامربوطی نوشته، کج سلیقه دیگری از راه می رسد و چنان این شعار را پاک می کند، که دیگر آثاری از اصل تابلو نماند.

همنورد تازه واردی هم صعود اول خود را به قله توچال را بی هیچ سابقه کوهنوردی قبلی با ما تجربه کرد، و می دانم این صعود شگفتی ساز، برای او نیز به یاد ماندنی خواهد بود، همانگونه که برای همه ما اولین ها به یاد ماندنیست، این صعود سخت را باید به ایشان نیز تبریک گفت، و باید در نظر داشت که انسانی که خودساخته است این خودساختگی روزی به کارش می آید، چه خودساختگیِ جسمی، چه روحی و... و این دوست همنورد جدید ما، به حتم خودساختگی جسمی از قبل داشت، که توانست سختی این صعود را این چنین تحمل کند و در اولین حرکت کوهنوردی اش شگفتی بیافریند.

تعدادی از عکس های گرفته شده از مسیر، تقدیم به آنانی که می خواهند تصویری از مسیر در ذهن داشته باشند :

Click to enlarge image IMG_3925.JPG

گردوها را در این مسیر سرما نزده است امید به محصولی چند

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در روستای گرمنِِ پشت بسطام، مردم ...
سلام...شاید برای خواندن این مطالب ودرک ان تا حدودی... ۳ساعت وقت گذاشتم...تشکر ؟از تمامی عوامل ..مخصو...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
تقاطع تنش‌زایی سید مصطفی تاج‌زاده استراتژی باخت - باخت جمهوری اسلامی در منطقه، به‌ویژه در اعزام نی...