شعر و موسیقی دو بال پرواز دل دردآگین شرقی ماست، دلی که با درد اَجین است و قرین، و هرگاه زبان از گفتن درد باز می ماند و گلو از فشار ناگفتن آن حناق [1] می گیرد، این ساز "نی" است که با نوای خود "از جدایی ها حکایت می کند،" [2] و به بریدنش از نیزار به شکایت می نشیند، تا بلکه مولوی بلخی بتواند این نوا را بشنود و تفسیر و رمزگشایی کند و دل کمی خالی شود و ناگه در مستی خوش بینانه ای گرفتار آمده و در سرور این مستی بگوید "مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید" [3] ، مسیحا نفسی که قرن هاست نیامده و نسل ها به انتظارش چشم به راه ماندند و مردند و بی هیچ تکانی به خود، چشم به افق برای رسیدن منجی، از توان خود غافل شدند، و رهزنان بی هیچ دغدغه ایی هر چه داشتند بردند، و اکنون غارت زده در راه مانده اند، و باز این سازی است به نام "تار" ، که در کنار دست شان، به دادشان رسد، و زخمه هایی که بر تار زده شد، نوایی بیرون خواهد زد تا باز صدای این تار زبان ما شود، و فریادی نکشیم، و شکایت خود را رمزگذاری کرده و در نوای "نی" و "تاری" نهاده، و فریاد زنیم.

به قول امروزی ها این شعر و این نوا هم خود سوپاپی است تا فریادها کشیده نشود، و باز رمزگذاری شوند و ماندگار، و اگر مولانای بلخی دیگری از راه رسید که چه خوب، او از این نوا رمز برداری می کند، و همه آن را خواهند فهمید؛ و اگر مولانا نیز در ممیزی فتوای فقیهانه گرفتار آمد، و از دسترس خارج شد، که این نوا در حالی که در ما آشنا به نظر می رسد، دست به دست خواهد شد و همچون وِردی آشنا، تکرار می شود، تا عده ایی بشنوند و با خود بگویند انگار "جانا سخن از زبان ما می گویی".

این است که موسیقی شبه قاره هند، درد آن ملت را جار می زند، و شعر ایران، حامل دردهای ملتی است که منتظر "مسیحا نفس" مانده اند و سرود حافظ را هی به تکرار نشسته و بدین وعده و تکرارش خوشند.

[1] -  بیماری که در آن فرد به تورم در ناحیه گلو دچار می شود و گاه بقدری شدید که باعث خفگی او می شود

[2] - شعر مشهور مولوی بلخی، مولانای کبیر ایران که : بشنو از نی چون حکایت می کند         از جدایی ها شکایت می کند         کز نیستان تا مرا ببریده اند         از نفیرم مرد و زن نالیده اند...

[3] -  شعر حافظ شیرین سخن که : مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید.          که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید.           از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش.          زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید. و...

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
برای ایران، هزینه‌های حمله به اسرائیل بر منافعش می‌چربد جان مرشایمر/ ترجمه پویا حسینی اسرائیلی‌ها ا...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
تفکر سحرآمیز غرب در دریای سرخ غرق می‌شود مالکوم کییونِه/ پویا حسینی عواقب عملیات هفتم اکتبر در حال ...