در این روزهای سختی که کشورمان در حال گذار از آن است، شاید یکی از راه های فرارِ کسانی که بر اوضاع مطلعند و کاری از دست شان برای تغییر این وضع، بر نمی آید، فرار به کوه هاست، رسمی دیرینه در جوامع مختلف بشری برای خاموش کردن طغیان دل، از طریق راز گفتن با صخره ها، و سیر در احوال آنان و نحوه مواجهه اشان با سختی های طبیعی عارض شده بر آنان؛

 کوه ها پناهگاه مناسبی برای افراد متواری است، کسانی که از وضعیتی رنج می برند، در حالیکه توانی بر تغییرش ندارند، لذا توان دست های کوتاه شده از تاثیرگذاری، و ایجاد تغییر خود را، به پاهای خود قرض داده و راه فرار به کوه، را در پیش می گیرند، چه آنان که به قول همنوردان ما آنقدر افسرده اند که به تنهایی به کوه می روند، و چه آنهایی که عضو تیمی شده، و به همراه تیم ها عازم کوهند؛ و لابد خداوند نیز این فرار را بر انسان مستاصل، در دایره زندگی، که تغییرش مشکل است، را مجاز دانسته است.

 یکی از مَفّرهای دم دست برای انسان متواری به هر دلیل، فرار به طبیعت است، [1] تا خود را بدان سپرده، و دمی بر آنچه می گذرد، خود را به تجاهل زده و از کنارش در بیخبری گذشت؛ و روند عادی زندگی را که خداوند بر چنین زمین هایی جاری کرده، تو را از خود غرق و بیخود کند، تا در این روزها به زمین های دستخوش اعمال انسان هایی که برای رسیدن به اهداف دنیایی خود از هرگونه ویرانی و خونریزی عظیم هم رویگردان نیستند، فارغ شوی.

در حالی که چشمه های جوشان آتشفشانی که از گلوی مردان سیاست و جنگ در حال جوشش است، و چرک های متراکم خودخواهی و دوری از انسانیت را بیرون می ریزد، و اعصاب انسان های شامل، در چنین جوامعی را خرد و خمیر می کند، انسان می تواند به کوه پناه ببرد و با قرار دادن جسم و جانش در یک فشار مضاعف، از فشاری عظیم تر بگریزد و بدین سان کمی آرامش گیرد.

در این آخرین روزهای اردیبهشت زیبا که طبیعت تازه می خواهد از پوشش زمستان سرد، خود را برهاند و زنده شدن را در آن بالادست ها تجربه کند، و برف های سپید به سان سپیدی پارچه های یک جشن بزرگ زیبا و محافظ طبیعت، آب می شوند، و اما گله های گوسفند که خیلی زودهنگام دامنه ها را برای چریدن گیاهان تِرج زده [2] از زمین، حمله ور شده اند تا روزگار سیاه ناشی از مصیبت انسان بر طبیعت، را دوباره، باز آغازند و تا برفی دیگر در آخر سال، این نو آوران امید را، مثل موچین های در دست آرایشگران، دانه به دانه بچینند و هنوز جوانه ها دوران کودکی و نوزادی خود را طی می کنند، به مرگ زود رس مبتلا کنند، ما در طبیعت غرق می شویم تا این و آن را نبینیم و نشنویم، اما مگر می شود که نشنید و ندید.

باز اما درد و خستگی و فشار ناشی از غلبه بر شیب های تند و... باعث خواهد شد که ذهن تو حتی این شرایط را برای مدت کمی هم که شده نبیند، و به درد خود مشغول شده و از دردهای بزرگ، برای ساعاتی خلاصی یابد. و در زمانی که جامعه بحران زده انسانی ما، می رود تا به دست انسان های جنگ طلب، دوباره سفره مرگ و نیستی را برای بخش های دیگری از منطقه نفرین شده خاورمیانه، که هنوز بدین بیماری فراگیر منطقه ایی مبتلا نشده اند، را باز گشاید، این هفته نیز بار دیگر طبیعت قله توچال برغم تجربه سخت صعود هفته قبل، مرا به خود خواند، تا همراه دوستان، صعود دوم به این قله شکوهمند و پر عظمت را به همراه بسیاری دیگر از همنوردان، در سال 1398 تجربه کنیم،

این بار مسیر یال امیری از مبدا دربند، راه ما را به سوی قله باز کرد، مسیری که نسبت به هفته قبل باز هم از برف ها زایل شده بود، و همچنان خورشید برف ها را لاینقطع ذوب، و روانه دشت می کند و لذا به جز چند مسیر کوتاه که از برف گذشتیم، بقیه مسیر خشک، و انتظار می رود برای هفته بعد، همنوردان ما در این مسیر، دیگر برای رسیدن به قله پا بر هیچ برفی نگذارند، چرا که با این روند تابش خورشید، این چند لکه باقی مانده از برف زمستانی نیز آب خواهد شد، و دیگر نشانی از زمستان در زیر پای همنوردان باقی نخواهد ماند.

حرکت از سربند در دربند، 5 صبح، و رسیدن به قله در ساعت 12، حاصل رکورد امروز ما بود، که در مقایسه با صعود هفته گذشته از مسیر چشمه نرگس و چهار پالون، یک ساعت و ربع، کاهش مدت زمان صعود را نشان می دهد؛ که از این زمان باید حدود یک ساعت و نیم توقف و استراحت در پناهگاه های شیرپلا و امیری را نیز از کل زمان صعود (7 ساعت) کسر کرد، که در این صورت مدت صعود از مجسمه کوهنورد در سربند تا قله پنج ساعت و نیم خواهد بود.

مثل هفته گذشته بحث های اول مسیر همان مسایل روز است، و سفر مایک پمپئو (وزیر خارجه امریکا) به سوچی در روسیه و دیدار با مقامات روس، با سفر و دیدار خانم کوندلیزا رایس (وزیرخارج سابق امریکا) به روسیه قبل از حمله به عراق در جنگ خلیج فارس مقایسه می شود؛ و این که روس ها معمولا حق و امتیاز خود را از طرف امریکایی دریافت داشته، و متحد و یا دوست خود را دم تیغ آنها رها کرده اند، و خود سرخوش از غنایمی که پیش از جنگ بدست می آورند، به انتظار فرصت دیگری می نشینند، تا باز در معامله ایی دیگر سهمی گرفته و امتیاز خالی کردن پشت همراه خود را به حریف امریکایی، اعطا نمایند.

دیدار اورست نوردان و در واقع قهرمانان جهانی صعود های بزرگ، در مسیر صعود به توچال هم خود حکایتی از گرفتن انرژی مثبت از کسانی است که کارهای بزرگ انجام داده اند، دیدار خانم پروانه کاظمی اسطوره زن ایرانی و فاتح قله نزدیک به 9000 متری اورست در نپال و رشته کوه هیمالیا، که در پناهگاه شیرپلا حضورش مورد اشاره و استقبال همنوردان این مسیر قرار گرفت، او که با آن جسم کوچک، و اما اراده بزرگش پیروزی را برای خود و کشورش به ارمغان آورد.

هوای آرام و آفتابی این روز که تا زمان رسیدن ما به تله کابین برای بازگشت، ما را در مسیر صعود همراهی کرد، و در آخرین لحظات ابرهای تیره رسیدند، تا پیش بینی هواشناسی برای باد و... تحقق یابد، اما دیگر ما از این صحنه داشتیم خارج می شدیم و برودت هوا، و آشفتگی جوی را حس نکردیم.

و همچنین خبر پیدا شدن جسد یخ زده کوهنوردی که در هفته گذشته تیم های جستجو به دنبال یافتنش بودند و اکنون اهالی روستای شکرآب، او را یافتند و چشم ها از انتظار یافتنش فارغ شد، او که کوهنوردی اهل کوه بوده است، و متاسفانه تا نزدیکی های شکراب خود را رسانده بود، و در آنجا نمی دانم به چه علت امید و انرژی اش را از دست داده و تسلیم مرگ گردید؛

به قول دوستان همنورد که او را در این مسیر ها دیده اند، او از کسانی بود که زیاد در این مسیر دیده می شد و لذا کوهنوردی مبتدی نبوده است، ولی وقتی طبیعت عرصه را بر انسان خالی شده از امید و توان، تنگ کند، مردان و زنان بزرگ را نیز تسلیم مرگ خواهد کرد.

عکس ها و گزارشات مرگ همنوردان نامی، بر دیوار رستوران ها و اماکن ورزش کوهنوردی، گویایی این است که تسلیم مرگ شدن در طبیعت، مختص همنوردان متبدی نیست، بلکه قَدَر قدرت های کوه را نیز گاه به دام می اندازد و... خدایش رحمت کند.

در مسیر بازگشت به میدان تجریش که رسیدم، موبایلم زنگ خورد و خبر بد دیگری را نیز از زبان یک دوست عزیز شنیدم، که دوست مشترک مان، آقای سید حسین صهری نیز دارفانی را وداع گفته اند. با او نیز در جریان ورزش آشنا شدم، اگرچه همسویی فکری اصلا نداشتیم، اما او مردی بود با معلومات زیاد دینی، اجتماعی و سیاسی، اهل افکار خاص، سبک خاص، همچنین حرف های خاص که برایم شنیدنی و جالب بودند؛

خیلی دوست داشتم بیشتر از این با او محشور بودم، او که برای بودن با او، باید خیلی چیزها را مراعات می کردی، تا خلوت تنگ افکارش دچار خدشه و خطر نشود، و گارد نگیرد و از تو گریزان نشده و تو بتوانی از دانش، و حضورش استفاده کنی، ولی مضیقه های زندگی اجتماعی و ظرفیت کم تحمل همدیگر، ما را خیلی زود از هم جدا انداخت، و این امر میسر نگشت،

به غیر از عرصه ورزش که بیشتر به حرف های چندان ارزشمند منجر نمی شود، در مراسم تشییع پیکر برادر آقای نوبخت (سخنگوی دولت آقای روحانی)، توفیق همنشینی اختصاصی با ایشان را در اتوبوسی داشتم که از قضا من نیز به بدرغه این تازه گذشته تا بهشت زهرا می رفتیم، و آقای صحری که از نسل دانشجویان پیش از انقلاب بود، در آن سفر به بهشت زهرا، از تاثیر حضور استاد دکتر علی شریعتی در زندگی اش گفت که برایم خیلی جالب بود، ایشان اذعان داشت که اگر شریعتی در مبارزات پیش از انقلاب در دانشگاه نبود، بسیاری از نیروهای واجد تفکرات مذهبی از جمله خود ایشان، از کسانی بودند که در دوران مبارزات، به دامن گروه های چپ مارکسیست - کمونیست افتاده بودند و...

یادش به خیر، این نکته را از ایشان، از آن دیدار به یادگار دارم، و خیلی از شوخی های شاد که کام انسان را شیرین، و تلخی این رفتن را دو چندان می کند؛ رفتنی که تلنگری است عجیب برای انسان هایی چون من، که واقعیت و نزدیکی رفتن را به ما نیز تذکر می دهد، که باید آماده شد، که سر صف ها که می روند، همچنان سر این صف، به ما نیز نزدیک می شود، چرا که وقتی نسل انقلاب کرده که می روند، به زودی نوبت به رفتن نسل های بعدی نیز خواهد رسید، نسل های که وارث این انقلاب شدند، و وقتی چشم های کودکانه خود را باز کردند، در شرایط بعد از انقلاب و جنگ قرار داشتند.

اسکی سواران هم امروز غوغا کردند و مسیر ایگل و شیب تند آن را از قله توچال با دو چوب اسکی ناچیز به زیر پا در میان ناباوری من پایین رفتند و برای من این کاری بزرگ بود، چرا که روزی از این شیب تند بالا آمده ام می دانم چقدر تند است.

 

[1] - عده ایی به عبادت پناه می برند، عده ایی به عرفان، عده ایی به مواد مخدر، عده ایی به کاری تمام وقت که فرصتی برای اندیشدن نداشته باشند، و عده ایی هم می مانند و به چیز پناه نمی برند، تا دیوانه شوند و خلاص.

[2] - جوانه های از زمین بیرون آمده و آماده رشد

Click to enlarge image IMG_0576.JPG

آبشارهای جاری دره دربند

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در روستای گرمنِِ پشت بسطام، مردم ...
سلام...شاید برای خواندن این مطالب ودرک ان تا حدودی... ۳ساعت وقت گذاشتم...تشکر ؟از تمامی عوامل ..مخصو...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
تقاطع تنش‌زایی سید مصطفی تاج‌زاده استراتژی باخت - باخت جمهوری اسلامی در منطقه، به‌ویژه در اعزام نی...