چاپ کردن این صفحه

یلدا و دمیدن صبح امید توام است

30 آذر 1398
Author :  
بر بلندای قله توچال 28 آذر 1398 ، شب چله مبارک

یلدا و دمیدن صبح امید، توام است

یلدا! گرچه تو طولانی ترین شبی،        اما مسیح امید من نیز، در تو ایجاد می شود

نی در پی مسیحمُ، نی منجی ام که من،        امیدوارمُ، و امید در روح مسیحایی تو آغاز می شود

با این که سردی هستیُ، و سرماست در تو اوج،       اما بدین شبِ سرد، روح امید آغاز می شود

ما را به آمدنت، صد هزار، خوشیست        چون در پَس تو، تولد روشنی آغاز می شود

من چله نشین سردی دوران سردی ام       بعد تو چله به چله روشنی آغاز می شود

تاریکی ات بلند و سرد، اما تمام شدنیست،        روز های خرمیست که در پس تو، آغاز می شود

یلدا! تو چله سرد را آغازُ، و باز سردی ایی،      لیکن به سردی ات، بهاری گرم، در پس آغاز می شود

من در پی بهار سبزُ دلکشم اکنون،      این انتظار از صبح سرد تو آغاز می شود

لاله ها بروید از خاک سردُ یخ زده ات،     چون در دلم، پایان غم، از آمدنت آغاز می شود

تاریکی طولانی ات، نشان ز پایان این شب هاست     چو عمر شب اوج گرفت، مرگش آغاز می شود

به نظم در آمده در 27 آذر 1398

 

 

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

آخرین‌ها از  مصطفی مصطفوی