چاپ کردن این صفحه

مبتلای دوست

22 مرداد 1397
Author :  

ای دوست مخواه که نباشم مبتلای دوست

بر چشم دل مگذارم، لطف بی منتهای دوست‎

چشم است سر سرای، و اندر هوای اوست‎

حق است دوست، و لطف بی انتهای دوست ‎

عشق است دوست، و من در اشتیاق دوست‎

بر خرمن دلم نشسته صفای بی انتهای دوست ‎

گشتم به لطف مبتلا، به خم ابروی و لعل لبش ‎

ای دوست بر سریر دلم نشین، تا انتها که اوست

کین دل بود، جایگه دوست‎ به هر دمی

این است سریر به پای قدم گشای دوست‎

گردی چو مبتلا به لطف و صفای او ‎

زنجیر به گردن و گردی فدای دوست‎

ای دوست بده باده ایی به دست خود ‎

زیرا که شد دلم مملو از هوای دوست‎

ای دوست خوب من ای سوسن دلم

از لطف، نگار بر دلم از نوای دوست‎

بر لوح دل نشسته ایی و من مبتلا به تو

ای مبتلا شنو تو نوای خوشنوای دوست

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
0 Comment 1498 Views
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

آخرین‌ها از  مصطفی مصطفوی