فرازی از وصیتنامه سردار رشید جبهه نبرد علیه متجاوزین، شهید سید مجتبی امیری
"پدر بزرگوارم، مادر مهربانم و خانواده عزیزم! اگر من به درجه رفیع شهادت رسیدم اصلا راضی نیستم که برای من بیتابی کنید. برای من کوچکترین خرجی (هزینه عزاداری) نشود، آن را بدهند به خیریه که مال یتیمان است. من صرفا خیلی علاقه دارم و در زندگی هم سعی داشتم تا آنجا که می توانم به آنها (یتیمان) کمک کنم. همیشه (پخشِ) قرآنِ قبل از اذان مغرب را که از (بلندگوی) مسجد پخش می شود را خیلی دوست دارم و شما سعی کنید (تا) یک هفته، قبل از نماز مغرب برایم قرآن بگذارید. و شما ای خواهران مهربانم! حضرت فاطمه زهرا را الگوی همیشگی تان در همه جا و در هر زمان قرار بدهید و به پیروی از آن بزرگوار به زندگی تان ادامه بدهید و از پدر و مادرم که برای من زحمت های بسیار تحمل کردند کمال تشکر را دارم. والسلام"
1- سردار رشید این آب و خاک شهید سید مجتبی امیری فرزند آقا سید حسین، ولادت 1337 شهادت 10/1/1361 جاده اهواز- آبادان، بر سنگ قبر او نوشته اند: گرامی پسرم رفتی ز دنیا، بمانده آه و اشک و آرزوها، امیدم بودی و رفتی ز دستم، مرارت معبدم تا زنده هستم.
2- این شهید خاک ضلع شرقی مزار شهدای هفتاد دو تن در بهشت زهرای تهران را به جسم پاک خود منور کرده اند (قطعه 2، ردیف 134 شماره 27)
3- ایشان برادر بزرگتر شهید سید مرتضی امیری می باشند که نوشته ایی در خصوص این شهید بزرگوار در آدرس ذیل قابل دسترسی است ( http://mostafa111.ir/neghashteha/shohada/828.html ).
4- خاطره ایی از افکار سیاسی پدر شهید امیری در زمان رژیم سابق: "مرحوم آقا حسین امیری پدر شهید مجتبی و مرتضی امیری در تهران زندگی می کرد. بچه بودم و خانه ی آنها در تهران مهیمان بودم، فکر کنم آن موقع شغلش راننده بود، از محل کار به خانه برگشته بود، احتمالا شخصی را به محل کنسرتی (موسیقی) از سران (رژیم گذشته) برده بود. یعنی من که آن موقع ها کلاس ششم قدیم بودم، اینطوری استنباط کردم، موضوع احتمالا به سال های 1350 بر می گردد. در تمامی حرف هایش از فساد دربار صحبت می کرد و احساسات مذهبی اش سخت جریحه دار شده بود، از خلال صحبت هایش فهمیدم خیلی ضد رژیم شاه هست، و این روی من خیلی تاثیر گذاشته بود.اساسا اون چهره ضد حکومت شاه آقا سید حسین اون زمان خیلی برام جاذبه داشت".
5- خاطره ایی از شهید مجتبی امیری: "مجتبی در زمان شاه که افراد کمی جرات ابراز مخالفت با شاه رو به صورت علنی داشتند، به طبع افکار پدر در سنین نوجوانی بر علیه شاه سخن می گفت؛ بسیار مهربان بود، لهجه تهرانی مجتبی و برادر کوچکترش مرتضی همواره زبانزد بچه ها محل بود مثلا وقتی مرتضی می گفت "بریم مسجد اشک بریزیم"."
6- خاطره ایی از زمان شهادت: "شهید گرانقدر سید مجتبی امیری در دهم فروردین به شهادت رسید. این شهید بزرگوار که جانباز بود و چهل روز بود که تازه عروسی کرده بود، با عصا زیربغل مجددا به جبهه رفت و چون فرمانده گردان بود، نیاز دید که در کنار همرزم مان خود باشد که در جاده آبادان – اهواز به درجه رفیع شهادت نایل گشت."
7- آقا سید حسین امیری خادم امام حسین بود و هر ساله به عشق امام حسین نذری می داد و خود فعالانه در مراسمات و همچنین آشپزی مراسمات به عنوان یک آشپز زبردست شرکت داشت او نیز در بهشت زهرای تهران مدفون است. یادش گرامی باد که مهر و محبت هم از چهره اش، رفتارش، گفتارش و صله رحم او و... همیشه هویدا بود.
+ نوشته شده در جمعه سیزدهم فروردین ۱۳۹۵ ساعت 12:14 شماره پست: 928 توسط سید مصطفی مصطفوی
- توضیحات
- زیر مجموعه: مطالب نویسنده
- دسته: شهید، شهادت و شهدا
- تاریخ ایجاد در 23 خرداد 1395
- بازدید: 7004