شهید محمد مهدی بابا محمدی - حلالیت طلبیدن رسم رایج جبهه ها
شهیدی که در عملیات رمضان سال 1361 به درجه رفیع شهادت نایل شد او در حالی به شهادت رسید که فرماندهی یک گروهان را به عهده داشت روایتی که در ذیل می آید مربوط است به یکی از همرزمان این شهید آقای حاج سید علیرضا مصطفوی که مراحل آمادگی های رزمی قبل از عملیات را تحت فرماندهی ایشان گذرانده است و خاطره ای که گفته خواهد شد مربوط است به ورزش دو های آمادگی قبل از عملیات رمضان است زمانی که دوهای سخت و طولانی صبحگاهی انجام می شد و رزمندگان گردان باید با تجهیزات کامل رزمی در دوهای طولانی شرکت می کردند.
من که رزمنده ای نوجوان بودم و برای دومین بار به جبهه اعزام شده بودم در حین یکی از دوهای سخت و طولانی صبحگاهی که با تجهیزات کامل انفرادی در حال حرکت بودیم قمقمه آب خود را از جایگاهش خارج کردم و شروع به نوشیدن آب کردم در حالی که نمی دانستم که این کار در مقررات این دو ها ممنوع است غافل از این که فرماندهی گروهان یعنی شهید بابامحمدی این صحنه را دیده و مرا صدا کرد، و از صف مرا بیرون کشید این در حالی بود که دو ادامه داشت و گردان در حال حرکت بود و با از صف بیرون آمدن به نوعی از گردان در حال حرکت عقب می ماندم و حالی هم برای حرکت تندتر نبود و بسیار خسته هم بودیم ایشان ابتدا به من تذکر داد و بعنوان تنبیه قمقمه ام را چندی متری از جاده به بیرون پرتاب کرد و به من گفت برو با گردان ادامه مسیر بده حدودا سی یا چهل متری که جلو رفتیم به من گفت برو قمقمه ات را بردار و برگرد. این جا بود که باید چند متری به عقب می دویدم و از جاده خارج شده و قمقه را بر می داشتم و بر می گشتم سرجایم و با گردان که بسیار خسته در حال دویدن بود همراهی می کردم این عقب گرد فشار مضاعفی را به من وارد کرد ولی بدون هیچ گونه واکنش اعتراضی من هم تمام این کارها را کردم و به جای خود بازگشتم.
این که من هیچ واکنش اعتراضی نداشتم و خستگی مضاعفی که با این کار به من تحمیل شده بود، انگار این شهید بزرگوار را دچار عذاب وجدان کرده بود و چند بار به من مراجعه کرد و تقاضای عفو بخشش ازمن کرد و من هم البته اعتراضی نداشتم و اصلا او را در این کار مقصر نمی دانستم و اقدامش را نیز طبیعی و از روی مسولیت فرماندهی می دانستم ولی این شهید چند بار با واسطه و بی واسطه درخواست عفو نمود. تا این که قرار شد هفت یا هشت نفری از نیروهای گردان 300 نفره مابرای بازدید از مناطق فتح شده بیت المقدسو شهر آزاد شده خرمشهر اعزام شوند اما این افراد به قید قرعهاز بین کل نیروهای گردان باید انتخاب می شدند. قرعه کشی انجام شد قرعه به نام من نیفتاد اما من هم سوار لندروی که برای این اعزام در نظر گرفته شدم، ولی وقتی از مقر گردان خارج شدیم یکی از افراد حاضر اعلام کرد که یک نفر زیادی از ظرفیت سوار شده است که من گفت فردی که بدون برنده شدن در قرعه آمده است من هستم. شهید بابا محمدی هم که در جمع حاضر بودو در صندلی جلو نشسته بود و در این لحظه اتومبیل هم دیگر متوقف شده بود تا فرد اضافی پیاده شود در حال پیاده شدن بودم که شهید بابا محمدی مرا دید که پیاده می شوم و گفت برگرد و تو هم بیا ایرادی ندارد و به نوعی شاید می خواست آن قضیه را هم جبران کرده باشد.
شهدای گرانقدر ما به گمترین مسایل توجه داشتند و تا حلالیت نمی گرفتند از پا نمی نشستند. یک ماهی از این جریان نگذشته بود که عملیات رمضان آغاز شد و در این عملیات شهید بابا محمدی به فیض شهادت نایل شد.
اکثر افرادی که در این سفر به خرمشهر آزاد شده ما را همراهی کردند در عملیات رمضان یا عملیات های دیگر به شهادت رسیده اند که از جمله آن شهید محمد مهدی بابامحمدی از روستای اردیان شاهرود و یا شیخ محمد تهرانی و... در این سفر عکس هایی در خرمشهر و یا آبادان گرفتیم که این عکس ها بدست ما نرسید که به این ترتیب درخواست می گردد اگر فردی به این عکس ها دسترسی دارد محبت نماید و آن را به ما هم (به عنوان باز ماندگان این قافله) برساند.
+ نوشته شده در پنجشنبه پانزدهم فروردین ۱۳۹۲ ساعت 19:12 شماره پست: 264
- توضیحات
- زیر مجموعه: مطالب نویسنده
- دسته: شهید، شهادت و شهدا
- تاریخ ایجاد در 20 خرداد 1395
- بازدید: 5016