ره به بیراهه رفت، آنگاه که نُحوسَت یک تاریخ، تقسیم ظالمانه و متکبرانه این مردمان به طبقات بالا و پایین، به فراموشی سپرده شد، و تو گویی آن همه ویرانی بر جای مانده از این دوران سخت، از پیش چشمان تیز بین تمام بینایان و صاحبان علم و بصیرت برداشته شد، و کسی چشمان اشکبار نسل های انسانیِ به تباهی رفته از این مردم، در جامعه طبقاتی باستانِ در این مرز و بوم را ندید، تا چاره ایی کند، و بر ویرانگری اینچنین دیرپای و خسارتبار دست رد زده، تا باز دوباره این رسم انسانیت کش، از میان لوح های گِلین و پخته تقسیمات انسانی، بیرون کشیده نشود، و بر تابلوهای زرین، به نام بالاترین وجود، دوباره احیا نگردد.

و باز رمه وار، دارایانِ کرامت و عزت انسانی را، به عام و خاص، روحانی و عوام، خودی و غیر خودی، دیندار و بی دین و... تقسیم کردند، دوباره مدال های پر قیمت، از ارزش هایی خود ساخته را نوشتند، و بر ردای خویش آویختند، که سال ها پیش در مقابل سپاه جرار خصم، از دیوار معابد، بر زمین ریختند، و باید دفن می شدند، ولی ماندند، تا دوباره طبقه ایی اجتماعی، آن را بر سینه ی خود بیاویزند، و خود را از بقیه متمایز کرده، با آن خود را از دیگران بالا کشند، و برای این بالا نشینی ها، هزاران جُستار، در خردنامه های خود بنویسند، و ارزش ها و ثمرات بر آن بالانشینی ها، ثبت و درج نمایند، و خود، کرسی و حکم خود را مقدس شمرده، همچون رب الارباب، حکم و حاکمیت خود را ابدی و بلامنازع اعلام نمایند.

در دنیایی که انسان ها همه از یک تیره و تبار و نوعند، و حتی پیامبران شان نیز، خود را انسانی مثل بقیه، که تنها وحی دریافت می دارند، معرفی می کنند، بهای گزاف این تقسیم های ویرانگر تاریخی برای توده های برابری و آزادیخواه، نخبگان این مردم را نه تجربه ایی افزود و نه عبرتی، تا دگر بار، در یک فراموشی کامل، این اشتباه بزرگ را تکرار نکرده، جامعه را به طبقات روحانی و عام تقسیم نکنند و آن را بر الواح زرین ننگاشته، و دوباره بر دیوارهای این کعبه مملو از بت ها، نیاویزند، تا باز این مردم مجبور نگردند، به سوی خطری بیش از پیش بشتابند، و مجبور شوند، یک بار دیگر، این نظم ظالمانه را بر هم زنند، و حکم از اهل غرور بستانند، و به دیگری بسپارند، شاید بر سرنوشت خود مسلط شده، خود صاحب حکم شوند، و این بالا نشینی ها را به مهمیز کنترل مردمی کشیده، دوباره زندگی انسانی و آزاد، از سر گیرند،

دنیا به تجربه، به خوبی فهمیده است که همیشه بین مردم و حکمداران شان، دیواری است که گاه آنقدر بلند می شود، که بر این دیوار، بدون خون نمی توان شدن، همواره خون ها ریخته شد، تا حکمداری، به حکم صاحبان اصلی خود، یعنی مردم، که به واقع ولی نعمتان شان هستند، تمکین کنند، ولی بین حاکم و محکوم به حکم، همواره شکافی عمیق بوده، که پریدن از آن سخت و مخوف است. بیگانگان همواره بر همین شکاف سوار شده، و به راحتی بر ما تاخته، و برای قرن ها مسلط شده اند، ما به هیچ نقطه قابل اطمینانی نرسیدیم، چرا که بین حاکم و محکومان به حکم، همواره رفاقت و همراهی نبود، چرا که حکم همواره، از آن او بود، و باقی محکوم به اجرای آن، تلقی شدند.

این همه فرار، و مهاجرت و... از این دشت پر حاصل و زخمی، ناشی از شکافی است، که بین حکمداران و مردم وجود داشته، نهضت بزرگی برای سهم گیری مردم در حاکمیت بر خود، در قیام مشروطیت تمرین، و با موفقیت قرین شد، و حکم مردم، به ثمر نشست، ولی این روند نیز به مشکل خورد، ولی باز راه خود را باز کرد، و مخالفان حاکمیت مردم بر مردم، هزینه ها بر این مردم افزودند. سپردن حکم و حکمداری به ارباب معابد، اشتباه مجدد نخبگانی بود که اهداف خیزش 57 را به محاق بردند، و اکنون سال هاست که این مردم تلاش می کنند، کژی ها را راست کرده، و آب رفته را به جوی بازگردانند ولی...

حاکمیت طبقه روحانیت، که امتحان خود را طی هزاران سال، در همراهی با نظام قدرت در ایران و جهان، پس داده بودند، اشتباه مجدد نخبگان این قوم بود، که مردم انقلاب کرده، چشم به علم و درایت آنان داشتند، و راهبری بدان ها سپردند، این نکته اساسی در علم حکمداری ثابت شده است که بر کرسی راهبری مهم نیست که چه فردی، با چه ایده و مرامی بنشیند، مهمتر از آن، راهکار قانونی و مسالمت آمیز و سالمی است که بتوان او را، بدون خونریزی و خشونت، به زیر کشید، و یا تعویض کرد، ورنه تمام زحمات تاریخی بشر، به هدر خواهد رفت. و قدرت بی حد و حصرِ غیر قابل کنترل و مراقبت، بهترین انسان ها را هم، به درندگانی بی رحم تبدیل خواهد کرد.

تنها داروی کشف شده، برای حل این معضل بزرگ بازگشت به اصل حاکمیت مردم بر مردم، و ایجاد نظام دمکراسی، که بتوان حکمداران را بدون خشونت، و از طریق صندوق رای تغییر داد و امانت باز ستاند، و هر چند وقت یک بار چرخش قدرت و نخبگان را رقم زد، ورنه هر انسان بر کرسی قدرت نشسته ایی، که طعم شیرین حکمرانی را چشیده است، خود را بر این کرسی مادام العمر، و بلکه انتقال آن را نیز موروثی خواهد نمود.

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.