بگذار یغما شدگان تنها، بدین دام بی فرار

 

ماییم دو دوزگان در این اقیانوس بی حصار

هم گونه گون کشیم ز خود، هم بار روزگار

 

توفان و سیل بَرَد، دلی که از سنگ گشته است

این سنگ هم باز به چشم ما خستگان، چو خار

 

ما کاروان غارت شده، از کار و بار خویش

این کار و بار به گردن، خود یک وبالُ بار

 

چنگی به دل نمی زند این موهبت که داد

چنگیست این داشتن خود، باریست بر دلِ زار

 

گاهی هجوم می برد او سخت بر کاروان ما

ما هم به رغم عشق بدو، اما در حالت فرار

 

شاید رسد زان مائده، ناگاه خوش نمی،

ناخواسته آید و گیرد، بر این بالینِ خوشقرار

 

این است رسم بردن و کشتن به روزگار

با سرفه های خشک رسیدن، و الفرار

 

ای تُنگ آبِ دل، جمع کن تو طُره ات

بگذار یغما شدگان تنها، بر این دام لا فرار

 

به نظم در آمده در 12 فروردین 1399

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در برخورد دوگانه با متهمین، و جام...
آیت الله جوادی آملی: مساله حجاب با سرنیزه حل نمی شود، بگیر و ببند اگر بدتر نکند، یقینا حل نمی کند. @...
- یک نظز اضافه کرد در حجاب، یک عدم تفاهم ملت با قدرت...
آیا پرونده ‎رضا ثقتی هم مشمول برخورد مؤمنانه شده است؟! (https://t.me/asrefori) رحمت‌‌اله...