هزار خدا، بدین "معبد شگفت"، خداست!
کدام خداست که به خون، کَظم غیظ کند؟!
این کام تشنه بخون، تا به کی، خداست؟!
آه از خدای این تشنگان به خون،
افسوس بدین معبدی که او، خداست؟!
تبار این قافله هر روز و شب به خون خضاب بُوَدست
شهیدِ پی به پی اش، بهر این خضاب، پا برجاست؛
به معبد و کاهن کجا سوال رواست؟!
که خود سوال و معماست، سوال کجاست؟!
"بخُورِ آتشِ" معبد، که خود، مخمور است،
بدین شعله جانسوز ناروا، به هواست؛
من از تبارنامه چه پرسم، که این خضاب بپاست،
که صبح و شام، جام پی جام، پر از جفا به هواست؛
به نظم در آمده در تاریخ 27 شهریور 1401
در استقبال از این شعر :
تبارنامه خونینِ این قبیله کجاست که بر کرانه شهیدی دگر بیفزاید؟
کسی به کاهنِ این معبدِ شگفت نگفت:
بُخورِ آتش و قربانیان پی در پی هنوز خشم خدا را فرو نیاورده ست؟
سروده شده توسط استاد
محمد رضا شفیعی کدکنی