خون جاری از گلوی مظلوم را،

بر هوا نخواهم پاشید،

آسمان، بر این خون پذیرا نیست،

به تماشای بازگشتش بر زمین خواهد نشست،

زمین گاهواره و آرامگه خون هاست،

 

هزاره هاست که این زمین،

مشتاق ترین و پذیرا ترین، بر خون هاست،

خونی که باید، در زمین فرو رود،

تا باز دوباره از زمین جوشد،

طغیان کند،

بازار خون های ریخته ی بی پایان را،

 

زمین شاهدِ محکمه خون هاست

خون هایی که برای آسمان،

زمین را رنگین همواره کرده اند.

 

خون،

هزاره هاست که کالای بازار آسمان شده است

زمینیان در خون می شوند

تا در آسمان سکنایی بهشتی یابند

زمین،

جهنمی است، برای بهشت آسمانی.

 

بر این دریای خون،

پلی، بر آسمان می جویند،

مردگان راهی گورها،

زندگان در تلاطم امواج خون شناورند.

 

زمین را، تشنه بر خون ها ساخته اند

تشنه تر از کویر،

سیری ناپذیر تر از دریا.

 

آیا دستی هست بر این دور خون ختم زند؟!

چشم ها باز بر آسمان است!

گرهی که باید بر زمین باز شود. 

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.