سردار محسن حسن زاده (فرمانده سپاه محمد رسول‌ الله تهران بزرگ)، این هفته در نماز جمعه تهران سخنرانی کردند، و ابراز داشتند که "سپاه معادل ملت ایران و انقلاب اسلامی است" [1] در واکنش به چنین ادعایی باید گفت، قانونا، عرفا و مصلحتا چنین سخنی نادرست است :

جناب سردار حسن زاده عزیز!

یک ملت و یک انقلاب با این عظمت و گستردگی را به یک نهاد و یا یک فرد و افراد نمی توان تقلیل داد، ملت و انقلاب، بسیار وسیع تر و گسترده تر از هر نهاد، و یا فردِ بر آمده از یک جامعه هستند، درست است که سپاه اکنون اقتصاد، فرهنگ، سیاست، امور خارجه، رسانه، بانک، دولت، مجلس، اطلاعات، و به نوعی همه امور کشور را به درست یا نادرست، عرصه کار و فعالیت خود قرار داده است، که البته به نظر حقیر (که گویا بنیانگذار ج.ا.ایران هم چنین امری را سم برای نظامیان می دانسته اند)،  این نه به صلاح خود سپاه، و نه به صلاح انقلاب، و نه به صلاح مردم، و نه به صلاح کشور است، اما حال که در همه امور فعالید، لااقل در این جایگاه، خود را "معادل ملت ایران و انقلاب اسلامی" شان اعلام نکرده و با این وسعت مدعی نشوید،

این به دور از عقل و درایت است، که سپاه را معادل انقلاب بزرگ مردم ایران دانست، چرا که این انقلاب یک پروژه وسیع و بزرگ، با اهداف و خواست های متفاوت و متنوع بود، که به عنوان مثال، تنها به لحاظ اقشار حاضر و فعال در آن، شامل تمام نیروها، از ماکزیمم چپ، تا ماکزیمم راست، و از ماکزیمم بی دین، تا ماکزیمم دیندار، از ماکزیمم به قول شما غربگرا، تا ماکزیمم شرق گرا، از ماکزیمم صاحبان درس، بحث و علم، تا ماکزیمم بی سوادها و... در این انقلاب نقش و فعالیت داشتند، و البته در آن هم حق داشته، و دارند، و سپاه هرگز شمولیت در برگیری چنین طیف وسیع، و پتانسیلی با این حجم را نداشته و ندارد، که اهداف، و مقصود این طیف وسیع از ایرانیان را، نمایندگی کند، و لذا هرگز معادل انقلاب، و ملت ایران نخواهید بود، اصولا هیچ ملتی برای خود معادل ندارد، و این خود همان ملت هستند که معادل خودند، ولا غیر.

تنها در یک مقطع بود که سپاه می توانست چنین ادعایی را تا حدود کمی مزمز کند، و آن در مقطع هشت سال جنگ خسارتباری بود، که دشمنان داخلی و خارجی بر این مردم، کشور و انقلاب تحمیل کردند، آنگاه بود که در قالب بسیج مردمی، چنین شبه طیف وسیعی به دفاع از این آب و خاک برخاستند، و در قالب گردان های داوطلب، در سازمان بسیجِ متعلق به سپاه سازماندهی، و در جنگی با اهدافی ملی حضور یافتند،

اما حتی در آن مقطع جنگ نیز، چنین وسعت حضوری، در بدنه کادر سپاه هرگز نبود، بلکه تنها تا حدودی گردان های پیاده نظام جنگی اش، چنین شمولیتی را، از داوطلبان بسیج مردمی، می شد حس و تا حدود کمی مزمز کرد، حتی در آن زمان نیز، تنها سه و نیم درصد مردم ایران، در این نبرد، مستقیما حاضر شدند، لهذا همان زمان هم سپاه از چنین گستردگی، در حد ملت ایران برخوردار نبود، تا چنین ادعای بزرگی را مطرح کند، چه رسد به حالا که ورود به عرصه های همکاری و عضویت در سپاه، هزار شرط محقق، و گذر از فیلتر یکنواخت کننده ایی از لحاظ فکری، مذهبی، سیاسی و... می خواهد، لذا سپاه یک جمع منسجم فکری، سیاسی، جناحی و... است، و هرگز گستردگی ملت، و یا شمولیت حاضران وسیع در انقلاب را نداشته و ندارد.

از سوی دیگر، در هیچ کشوری نیروهای نظامی آن کشور، خود را معادل ملت خود قلمداد نمی کنند، بلکه آنان متواضعانه خود را بخش دفاعی، و جان نثاران مردم خود دانسته، خود را فرزندان جان برکف و مدافع منافع و امنیت ملی مردم خود می دانند، اما متاسفانه به نظر می رسد، وسعت دخالت سپاه در امور کشور، مبنایی برای بیان چنین سخن بزرگ، و خارج از قواره ایی قرار گرفته، که سپاه را "معادل ملت ایران و انقلاب اسلامی" دانسته اید، و با کمال تواضع به شما عرض کنم که هرگز چنین نیست. این انقلاب و ملت، بسیار وسیع تر و متنوع تر از سپاه و اهداف آن هستند.

جناب سردار حسن زاده عزیز!

در سخن خود بوی مستتر خودبزرگ بینی نمی بینید؟! چنانچه چنین خصوصیتی باشد، متواضعانه شما را به بازنگری در عمل و افکار خود فرا می خوانم، چرا که این مردم تاب تحمل چنین تکبر و طغیانی را هرگز ندارند، خداوند نیز با چنین قشری از آدمیان سر سازش نداشته، و حداقل قرآن بدین امر به صورت روشن، در داستان موسی و فرعون اشاره می دارد، و تاریخ مردم ایران نیز نشان می دهد که این مردم همواره پوزه متکبرین را به خاک مالیده اند؛ هر چند شاید ملل دیگر، روش های مردم ایران برای از بین بردن مسلط شدگان متکبر بر خود را نپسندند، اما این مردم سخت ترین لقمه ها غیر قابل هضم را، در معده تاریخی خود، هضم کرده اند، تاریخ این کشور گواهان زیادی بر این امر دارد.

جناب سردار!

شما و همکاران تان که ممکن است بدین شیوه فکر کنید را، به دوران جنگ دلالت می دهم، و امید دارم که به سیره و تفکر آن موقع باز گردید، که همه چیز، سر جای خود بود، امور از هم منفک، مسئولیت ها در کشور تقسیم شده، حد و حدودها معین، و هر فرد و نهادی در جایگاه خود قرار داشت، و سخن می گفت، که همین تقسیم کار و نظم کشور داری، صداقت و پاکدامنی ها، و دوری از منیت ها و... چنان موفقیتی را در مقابل دشمن مستقیم، و همپیمانان عرب، و ائتلاف شرق و غرب، برای ایرانیان به ارمغان آورد، تا به نسبت، سرفراز از آن امتحان بزرگ، بیرون آمدیم.

اما این به هم ریختگی مرزها، و تمرکز قدرت و ثروت و اسلحه و...، طومار کشور، انقلاب و اصول آن را از هم خواهد پاشید، که یک نهاد نظامی – امنیتی، خود را معادل ملت ایران، و یا انقلابی با آن عظمتِ پیش گفته بداند.

حد نگهدارید برادر!

یادم هست به موقع نماز جماعت در موسم حج، امام مسجد پیامبر و کعبه، همه را به درستی، به اعتدال و نظم فرا می خواندند، و می گفتند "اِعدِلو هُو اَقربُ بِالتقوا"، کمی در سخن و عمل خود اعتدال پیشه کنید، و جایگاه و حد و حدود خود را به عنوان یک نیروی نظامی – امنیتی بشناسید، سپس سخن گفته، و عمل کنید، شکستن مرزها، چه در خیال و چه در عمل، امری ناپسند و خسارتبار است، و در فنون کشور داری نقض غرض خواهد بود.

میدان وسیعِ، به دست آورده اتان را، حق و ملک طلق خود ندانید، این شرایطی ناطوری است که بر ما و شما متاسفانه عارض شده، و یا کرده اند، این نه اصل است، و نه باقی ماندنی؛ کمی به فرهنگ جبهه و جنگ خود باز گردید، این شیوه تفکر و عمل، سپاه، کشور و انقلاب را نابود خواهد کرد. سپاه معادل ملت ایران و انقلاب اسلامی نیست، سپاه بخشی از این کشور، بخشی از این انقلاب و بخشی از این ملت است.

سپاه تا موقعی به دفاع و جنگ، خواهد پرداخت که این مردم بخواهند، موقع صلح، مانند یک نیروی مطیع و مسئولیت پذیر، باید بدون چون و چرا عقب بنشیند، موجودیت سپاه تا موقعی است که این مردم بخواهند؛ همان "ولی نعمتانِ" همه آنانی که مصادری از امور این کشور را در اختیار دارند؛ سپاه بخشی از این مردم است، که مسئولیت هایی به او سپرده اند، و تا موقعی که ماموریتی از سوی مردم خود داشته باشد، اقدام خواهد کرد و...، در این کشور هیچ فرد و نهادی معادل ملت نیست، این تمامی مردم ایران هستند که تنها معادل خودند، و قابل تقلیل به معادل دیگری نیستند.

واحد های نظامی و مسلح هر کشوری موقعی به فرمان خود عمل می کنند، و خود را معادل ملت خود خواهند دانست، که کودتایی کرده، و خود را از قید و بند قانون و تعهد به کشور، ملت و وجدان و تعهد نظامی خود، برهانند، و به ملعبه دست رهبران کودتا تبدیل شوند. شما که خود را در چنین موقعیتی نمی بینید؟! کمی اسب سرکش سخن را لگام نگهدارید، و سنجیده تر سخن گویید، تا همچون کسانی که خود را رها و خودمحور می بینند، بزرگتر از آنچه هستید، خود را ندیده، و مدعی نشوید، این به خیر دنیا و آخرت شما و ملت ایران نزدیک تر است.

جناب سردار عزیز!

از اصول قانونی مندرج در قانون تشکیل سپاه، دفاع از انقلاب و دستاوردهای آن است که یکی از درون مایه های اصلی این انقلاب، و دستاورد کلی آن، آزادی و کرامت انسان هاست، و ملت و یا بخش های آن حق دارند، بنا به رهیافت های تجربی و علمی خود، و به هر دلیل دیگر، گرایش های سیاسی، مذهبی و فکری خاص خود داشته باشند، گذشته از این که سپاه یا شاغلین در آن، این گرایش را دوست داشته باشند، یا نداشته باشند، کسی نمی تواند آنان را به خاطر این گرایش ها، مورد شماتت و تهدید قرار دهد، این آزادی را از آنان برای انتخاب گرایش، سلب ننماید، و جمعی را که گرایشی خاص دارند را "فرومایه"، و با "تفکر پوسیده" خطاب نکنید. و تخم کینه و تفرقه را بین خود و مردم خود نکارید، "غربگرایی" نیز همچون "شرقگرایی" یک نحوه فکری است، که هر فردی حق دارد، گرایش خود را داشته باشد، همانگونه که بنیانگذار ج.ا.ایران، جمهوری از نوع فرانسوی را مد نظر خود بعد از پیروزی اعلام داشت، و بدان گرایش نشان داد، ممکن است رهبری، جمهوری از نوع شرقی آن را انتخاب کند، و بدان گرایش یابد، این حق شخصی او و مردم اوست، که تنها در صورتی که به یک خواست جمعی تبدیل شود، هیچ نیروی نظامی در کشور، حق سد نمودن اجرایش را نخواهد داشت.

برادر عزیز! همه نهادها و افراد، در هر جایگاه و مقامی، محدودند، سپاه و خود را نامحدود ندانید.

[1] - "این روزها صحبت از محدود کردن سپاه پاسداران می‌شود. به تمام دشمنان و عناصر داخلی خود فروخته و فرومایه و کسانی که با تفکر پوسیده غرب‌گرایانه مطالبی را بیان می‌کنند می‌گویم سپاه در هیچ زمان و مکانی محدود نخواهد شد، سپاه معادل ملت ایران و انقلاب اسلامی است."

این که سرداری با شجاعت نظر سیاسی خود را بی پرده بیان کند، اگر در پازل سیاسی گروه ها و جناح ها بازی سیاسی نکند، قابل تقدیر و نشان از آزادگی اوست، و هر فردی از احاد این ملت می تواند نظر خاص سیاسی خود را داشته، و آن را بیان دارد و این عین آزادی و آزادگی است؛

فارغ از بحث مضرات آلودگی و دخالت نظامیان در بحث های سیاسی کشور، که در نهایت امر بی برو و برگرد، منجر به دیکتاتوری، و حاکمیت نظامیان و یا باندهای سیاسی بی شناسنامه خواهد انجامید، و در جهان نرمال و مردم سالار، دخالت نظامیان در سیاست کشور، کاملا مردود و خارج از عرف است، و در کشورهایی با سیستم حکمرانی فاسد، همچون پاکستان، مصر، سوریه و... که نظامات دیکتاتوری و مافیای قدرت نظامیان حاکم است، چنین امری را به روشنی می توان دید، که اداره این کشورها در یک کودتای واضح و روشن، اما خزنده و گاه بدون خون ریزی عمومی، در دست نظامیان افتاده است و سیاسیون این کشورها که باید نماینده مردم کشورشان باشند، به دست نشاندگان، دست های پشت پرده سیستم نظامی کشور تبدیل شده و..، می توان این سبک کشور داری را دید.

بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران نیز بارها پدیده شوم دخالت نظامیان در سیاست و سیاستگذاری کشوری را مورد حمله قرار داده است، و او نیز بدین ترتیب موضع خود را در باب اسارت مردم خود در دست سیاست بازان، در باندهای مخوف نظامی را رسما و علنا روشن کرده و با چنین امری به صورت واضح مخالفت کرده است، چرا که مردم را "ولی نعمت"، و خود را "خدمتگذار" آنان می دانست و...

اما فارغ از تمام این بحث های مبنایی که تعیین کننده بهروزی و فلاکت ملت هاست، و این دو امر در نوع رویکردها نهفته است، و باید از نظامیان هر کشوری خواست، که دفاع از مردم خود را، که وظیفه اصلی آنان است را وا نگذاشته، و به روش های حاکمیت دیکتاتوری بر مردم خود نیندیشند، و امور سیاسی آنان را به خود مردم و نمایندگان آنان واگذارند، چرا که صاحبان کشور هماناند، و از همین لحاظ است که "میزان رای" آنان است که تعیین کنند، چه سیاستی بر کشور حاکم شود و...

و نظامیان به عنوان فرزندان یک ملت باید امانتدار قدرتی باشند که بعنوان حق الناس از سوی مردم در اختیارشان قرار داده شده، و این قدرت را در جهت جاری شدن خواست مردم خود بکار گیرند، نه دنبال کردن سیاست های تعیین شده در پستوی جناح های سیاسی قدرت که بدون شناسنامه اند، در حالیکه همچون احزاب قدرتمند عمل می کنند، بدون مرامنامه اند، اما هدف های مخفی خود را دارند، که اعلام  نشده است و... و در پشت شعارهایی مخفی می شوند، و نان خود را در تنور عمومی مردم می پزند، و همه را مطابق منویات دل خود، بدنبال خود کشیده، و قهقرا می برند.

اما با این قسمت از سخنان سردار یدالله جوانی، معاون سیاسی "سپاه" پاسداران "انقلاب اسلامی" موافق نیستم که "دیگر بلوک‌بندی شرق و غرب همانند گذشته وجود خارجی ندارد" [1] که به زعم ایشان لابد "شعار نه شرقی، نه غربی" نیز دیگر معنی و موضوعیت نخواهد داشت؛ که نقض همین نظریه، در سخنان ایشان آمده است، که مخالفین سیاسی خود را "غربگرایان" می نامد، که "غربگرایی" در مقابل "شرقگرایی" است که معنی می یابد و خود را نشان خواهد داد؛ و همین نقطه بود که عقلا در نسل انقلابیون اصیل، در غلتیدن در هر کدام از این گرایش های خارجی و بین المللی را مردود می دانستند، و با شعار "نه شرقی و نه غربی" به دنبال حفظ موازنه بودند، نه افتادن در یک شق سوم، که نیروی کشور را در مبارزه با این دو ضایع و مستهلک نمایند.

به نظر می رسد سردار جوانی در مسیر همان جریان سیاسی موسوم "دلواپسان" موضع گرفته، که اگر چنین باشد، سخت در مسیر اشتباه قرار گرفته اند، و اگر این سخنان را علیه جریان موسوم به "غربگرایان" بیان می دارد، باید گفت خود ایشان نیز در سمت مقابل، در جریان "شرقگرایان" قرار خواهند گرفت، چرا که، دلواپسان خود را مخالف ارتباط با غرب معرفی می کنند، و در راستای تقویت ارتباط با شرق قرار دارند، حال آنکه این نوع نگاه به شرق، نه چاره کار است، و نه ترمیم کننده مشکلات ایران، و این نسخه که ایشان می پیچند که "باید به سمت چین و روسیه حرکت کنیم"، خود نقض مقصود انقلاب و اهداف آن خواهد بود.

و دلسوزان این کشور سخت با این فرهنگ مخالفند، و آن را افتادن، اما از این سوی بام دانسته، و سردارانی از این نوع، با چنین دیدگاهی کافی است به عاقبت کشورهایی که با این رویکرد به دامن شرق افتاده اند نگاهی انداخته، خواهند دید که چنین کشورهایی "نه دنیا دارند و نه آخرت"، و ملل زیر یوغ شرق، هم عزت، هم استقلال و هم آسایش و پیشرفت خود را، در کنار چنین دیدگاهی از دست داده اند، و امروز به عبرت جهانی تبدیل شده اند،

هر چند که این گلایه از سرداری از "سپاه" پاسداران "انقلاب اسلامی" همواره وجود خواهد داشت که شما پاسداران چرا باید بندهای مصرح و مستتر در قانون اساسی را این چنین مورد حمله قرار دهید؟! و برای نابودیش خود پیش قدم شوید، چه وجه "جمهوریت" این نظام که در این سه دهه اخیر، به یک پوسته بی معنی و تشریفاتی توخالی، در حال تبدیل شدن است، و در سایه جاری شدن ایده ی ایدئولوگ هایی مثل مرحوم محمد تقی مصباح یزدی، و مجریانی مثل آقای احمد جنتی دیگر چیزی از جمهوریت نظام باقی نمانده و نخواهد ماند،

و اکنون بعد از عبور از بند مستحکم بنای جمهوری اسلامی یعنی "جمهوریت"، که در میان سکوت کامل "پاسداران" انقلاب اسلامی، صورت گرفت، این چنین این شعار پایه ایی دیگر انقلاب نیز، سست و از صحنه خارج می شود، آن هم توسط معاون سیاسی سپاه "پاسداران" که باید "پاسدار" انقلاب اسلامی و مبانی آن باشد، و هر روز این انقلاب از شعارها، و ارزش های اساسی اش که در منش بنیانگذار آن، و ایده ایدئولوگ های آن همچون شهید مرتضی مطهری و شهید محمد حسین بهشتی و... و قوانین برجای مانده از انقلاب تصریح شده، اما در سکوت و همراهی سپاه نقض می شوند، و از بین می روند.

اما در خصوص شعار "نه شرقی و نه غربی" باید گفت، این "نه" تصریح شده در آن شعار، به معنای در نغلتیدن در این دو بلوک است، که از همان اول هم، شاید مطالعه نشده و گاه بی معنی، به معنی نفی هر دو تفسیر شد، چرا که ما انسان ها در این جهان به هم پیوسته، که تنها خطوط مرزی سیاسی و مصنوعی، ما را از هم جدا کرده است، یک شبکه به هم پیچیده و در هم تنیده هستیم، و نه می توانیم شرقی ها را از نظر دور داریم، و به آنها نه بگوییم، و نه غربی ها را می توان جواب کرد، همانگونه که شمالی ها و جنوبی ها را نمی توان، نادیده گرفت.

البته به نظر می رسد متاسفانه در حملات ایدئولوژیکی کسانی که خود را "انقلابی" در نظر می گیرند هم دچار خطا شدیم، و انگار دچار پدیده "حمله زدگی" بی مرز و اندازه به غرب گشته ایم، و همین اشتباه ما را در کنار طالبان قرار می دهد، و در این زمینه شرق را وانهاده، از این رو تمام نگاه خود را متوجه "شکست غرب" کرده و به نوعی می رویم تا به عامل شرق در این رابطه تبدیل گردیم، در حالی که در بزنگاه های تاریخ این کشور، این تنها غربی ها نبودند که علیه منافع ایران قصورهای نابخشودنی داشته اند، و بلکه بلوک شرق نیز علیه منافع، امنیت، آسایش و حتی تمامیت ارضی این کشور و این مردم اقدامات خصمانه متعددی کرده اند.

 اگر امریکایی ها در کودتای 28 مرداد، حکومت مردمی و منتخب ملی دکتر محمد مصدق را از طریق کودتا برانداختند، این شرقی ها بودند که نیمه تمدنی شرقی ما یعنی افغانستان را به زیر سلطه خود کشیدند، و هنوز که هنوز است بعد از نزدیک به نیم قرن این ملت پاره تن تمدنی ایران، تاوان آن دخالت را می دهند و تمامی هم ندارد، و اکنون مردمان حوزه تمدنی ایران بزرگ، زیر یوغ جریان تروریسم بین الملل، جریان بی رحم و خشک مغز و وابسته به پاکستان و امریکا، یعنی طالبان افتاده است، و پر دور نباید رفت و پیش از آن، بسیاری از بهترین سرزمین های ایران را از مام میهن، همین بلوک مستبد و تمامیت خواه شرق جدا کردند.

امروز اگر شعار مرگ بر انگلیس را در نماز جمعه ها و راهپیمایی های ملی می بینیم، چرا که انگلیسی در جدایی بحرین و هرات نقش اساسی داشتند، در کنار آن این روس ها بودند که تمام قفقاز و آسیای میانه را از ما جدا کردند و در خباثت علیه ایران، هیچ گاه از هیچ حرکت دشمنانه ایی فروگذار نبودند، کاری که پوتین در عدم پذیرش رییس مجلس ایران، آقای قالیباف در سفر به مسکو کرد، که اجازه گرفتن یک عکس تبلیغاتی را هم به این میهمان خود نداد را، هنوز غربی ها نکرده اند.

اگر همین جنگ هشت ساله را هم که در سالروز شروع آن قرار داریم، در نظر بگیریم، این موشک های اسکاد، میگ ها، سوخوها، توپولف های و... روسی و... بود که بیشتر از هواپیماهای میراژ و سوپر اتاندار فرانسوی، ما را در روزهای سخت جنگ خسارتبار هشت ساله، مورد هدف قرار می دادند.

این است که به نظر می رسد ما برای تبدیل شدن به یک عضو مسئول و متعهد و آزاده در جهان باید در کنار حقیقت وجود شرقی ها و غربی ها، منافع خود را در دنیای انسانی استیفا نماییم، و البته در این راه به نظر می رسد غربی ها جنایت کمتری در حق مردم ایران مرتکب شده اند و اگر روزی ما را مجبور و مخیر به انتخاب در غلتیدن به دامن یکی این دو بلوک جهانی قدرت کنند، مسلما به حکمت و مصلحت است که به دامن غرب رفت، چرا که حداقل دنیای مردم ایران تامین خواهد شد، این در حالی است که در کنار دیکتاتوری، استبداد و بی رحمی شرقی ها، نه دنیا خواهیم داشت و نه عزت، و نه آخرتی.

در پس شعارهای به اصطلاح انقلابی چین و روسیه، گرچه امریکا ستیزی هست، اما این ستیز نه از سر انسانیت، و ارزش های انسانی، که از لحاظ رقابت سیاسی بین آنان است، و اگر در مقام مقایسه بین روسیه و امریکا بر آییم، روس ها جنایتکارترند. چرا که آنان علاوه بر سلطه خارجی به استبداد داخلی هم مبتلایند، ولی امریکایی ها تا حدود زیادی دمکراسی و رفاه را برای مردم خود به ارمغان آورده اند، کمی به حقوق بشر در داخل و خارج توجه دارند، اگرچه در خارج از کشور خود به دنبال سلطه اند. لذا در این امر هرگز نمی توان به این ضرب المثل پارسی پناه برد که "سگ زرد برادر شغال است"، چرا که هرگز غرب مثل شرق نیست، شرق هم استبداد داخلی است و هم سلطه خارجی، اما غرب حداقل از استبداد داخلی تا حدودی مبراست.

 

[1] - به گزارش دیده بان ایران؛ سردار یدالله جوانی معاون سیاسی سپاه با اشاره به عضویت ایران در سازمان همکاری شانگهای نوشت: "در سال‌های اخیر هرگاه دلسوزان واقعی کشور، برای حل مشکلات بزرگ اقتصادی ایران، سیاست منطقه‌گرایی و تقویت ارتباط و همکاری‌ها با قدرت‌های آسیایی چون روسیه و چین را مورد تأکید قرار داده و گام‌های عملی اولیه را در راستای این سیاست برداشتند، همگان شاهد بودند که غرب و غرب‌گرایان چگونه بر این سیاست تاختند! در حالی که نگاه به آسیا و تقویت همگرایی منطقه‌ای برای جمهوری اسلامی، شرط لازم برای پیشرفت اقتصادی به حساب می‌آید.

رفتار غرب و غرب‌گرایان در ماجرای سند همکاری‌های 25 ساله ایران و چین، نمونه‌ای برجسته از این رفتارهای مغایر با منافع ملی است. در سال‌های گذشته، این نوع موضع‌گیری‌ها در حالی انجام شده که اولاً دیگر بلوک‌بندی شرق و غرب همانند گذشته وجود خارجی ندارد، ثانیاً نگاه به آسیا و منطقه برای حل مسائل و مشکلات کشور، از یک منطق قوی برخوردار است.

خسارت‌ها و ضررهای تقویت رویکرد آسیایی ایران، نه متوجه منافع ملی، بلکه متوجه غرب و غرب‌گرایان خواهد شد؛ از همین رو آنان با آدرس غلط دادن، جمهوری اسلامی را به عدول از سیاست نه شرقی، نه غربی متهم کرده!، از سیاست درست منطقه‌گرایی یا آسیاگرایی کشور با عنوان سیاست شرق گرایی مغایر با شعارهای انقلاب یاد می‌کنند!"

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.