بتخانه ها، چه پر شورُ نو نوار، پر زرق و برق، مملو از تبار،
اذکار، چه دلچسبُ، دلفریب، قربانیان همه در صف، تو گویی به اختیار،
آماده اند بقربان، ذکر گو، ز عشق یار، هر یک، تو خود، بتِ دلکش، ز خَلق یار،
زیبا تر از گُلند، به فردوس روزگار، کاهن نمود، همه را منتخب به کار،
اعجاز کرد بِسُخَن، یکهِ سوار دهر : "کین است خواست یار، که شوید، در خون، بپای یار
از جوی خون به تبرک برند، جمله خلق، تا دور شود، ز هر چه نحسی ست، به روزگار!"
یک یک به انتخاب، گلچین کُند ز خَلق، در خون شوند به پای بتان، جمله رهسپار،
مجنون نمود خلق را بپای بتی نوحه گر ز جهل، معبد به بت مُزینُ، کاهن به اشتهار،
انگار دنیاست کاهن و معبد، یا که بتکده، قربانگهی ست جهان ز خَلق، هر دم بنام یار،
او خود بتی ست کاهن اعظم، عشوه گر، قربانیان، سجده گرِ جمله بتانند، جای یار
به نظم در آمده در 7 بهمن 1400