قسم به باران،

آنگاه که ساقه‌ها را سرمست از خود می‌کند، تا به ریشه‌ها ندای حرکت و جنبش دهند.

قسم به باران،

آنگاه که در پَس خود، آفتابی روشن و دلپذیر، در بهاری زیبا را به ارمغان می‌آورد.

قسم به باران،

آنگاه که به خاک خشکیده‌ی ما می‌بارد، و بر دانه‌ها شیپورِ رویشی دوباره می‌نوازد.

قسم به باران،

آنگاه که روح زندگی بر زمین خشکیده‌ و یخ‌زده‌ی ما ‌دمید، به سان ایزد یکتا، که روح در خاک دمید، و معجزه‌ی جنایت – خوبی را آفرید، که حتی فرشتگانش هم بر این خلقتِ او به فغان و اعتراض درآمدند!

قسم به باران،

آنگاه که با اشک مظلومان در هم آمیزد، و از سوزش چشم‌ها بکاهد.

قسم به باران،

 آنگاه که بر صدها خون بر زمین ریخته بر ساحلِ شامِ خراب، این روزها بارید، تا خون‌های داغِ زنان و کودکان و مردانِ بر زمین ریخته،‌ توسط اسلامگرایانِ سنگدل را، از خاک پاک ساحل زیتون بروبد، و این لکه‌های فریادگرِ ننگِ توحش را، از دامن آدم پاک کند، تا خدا خجالت زده فرشتگانش نشود، که موجودی چنین را خلق کرد، که خون بریزد و فساد کند، خون آنانی که تنها به جرم علوی بودن، خوک خطاب شدند، و چشم‌های دست به قبضه سلاح، بسته، آنان را به رگبار بستند، و الله و اکبر گویان، بر خاک افکندند.

قسم به باران،

آنگاه که به خون‌های جاری شده‌ی ده‌ها هزار بدن بر زمین افتاده در لبنان تا فلسطین بارید، تا آثار معرکه‌ی انتقام را، که بعد از کشتار 7 اکتبر 2023 حماس، برای هر خونِ یهود، بیست و پنج خون از رقیب، بر خاک ریخت، تا شاید از دل گُر گرفته و سنگینِ خاخام‌ها، حرارت بنشاند، تا دست از قبضه آتش برگیرند، و بیش از این بر خاک، خونین نیفکنند.

قسم به باران،

آنگاه که بر چهره تکیده و خشونت زده از ظلم، لطافت می‌بخشد، نوازشگر است، و بر تَرَک‌هایش مرحم می‌نهد، دارویی بر زخم‌های بیشماری که کسانی، به نمایندگی از خدا، سنگدلانه در لباس آدمیت، بر دل و جان دیگران می‌زنند.

قسم به باران،

آنگاه که بر صورت دخترکانی اسیر می‌نشیند، که از ظلمِ اسلامِ طالبانی، از کار و دانش باز مانده‌اند، تا در گوشه‌ی اسارت خانه‌های وحشتِ ملاهای جوری چون ملا هبت الله بپوسند، و نابود شوند، گردآفرینانِ ایرانشهرهای کابل، هرات، قندهار، بدخشان، سمنگان و... که رسما به حبس برده‌ شده‌اند.

قسم به باران،

که آنقدر بر دل غم‌دیدگان و شادکامان دواست، تا آنجا که دیگر نمی‌توانم بر پیشینیان خود خورده گرفت، که چرا در برابر « الهه آب » (آناهیتا) زانوی پرستش بر زمین زدند، برایش پرستشگاه‌های با شکوه ساختند.

قسم به باران،

که حتی دانه‌های ریزش هم، بر لانه‌های خراب، ویرانیست، و دل بی‌خانمانان و بی‌جا شدگان را می‌لرزاند، که خانه‌ی ضعیفان به شب‌‌نمی ویران است.

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در ایرانیان گرفتار آمده در چنبره ...
علم‌الهدی، امام جمعه مشهد : تو مملکت فقط و فقط یه مشکل وجود داره و اونم "بی‌حجابیه". این مشکلو حل ک...
- یک نظز اضافه کرد در گلگشتی در آشیانه عقاب، آلاشت د...
برآمدن رضا شاه و‌‌ نقض نظریه پادشاهی ‏ علی افشاری امروز، ۲۴ اسفند سالروز تولد رضا شاه است. نگاهی...