پیشگفتار برگرداننده (تارنمای یادداشتهای بیمخاطب) :
پردههای نیرنگ و فریبِ استوانههای دو رویی، که در پرتو دانش و آگاهی، از پیشِ چشم آدمی کنار رود، و ترفندها رنگ ببازند، آدمیانِ خام شده، خواهند دید که، هرچند هماوردخواهیهای بیپایهی آئینها و اندیشهها، گوشها سپهر آسمانها را کَر میکند، و آنان خود را در داشتن پایههای قدرتمندِ لمیده بر دیوارهای خرد، دارا و دولتمند نشان میدهند، و چنان خود را یگانه و بیهمتا میبینند، که خود را جهانی دانسته، و برای زندگی تمام آدمیان خود را راهگشا نشان میدهند، اما در این سو، کشیدن دیوارهای بلند، پیرامونِ پیروانشان، کم کردن دسترسی آزاد آنان به چشمههای اندیشهی دیگر، و بستن زنجیرهای کلفت و سفت، بر پای پیروان، تا آنجا که آنان نتوانند، اگر پوشالیاشان یافتند، از آن آئین و اندیشه بگریزند، این خود نشان روشنی از سستی در بنیانِ اندیشهی نهفته در پس چنین آئینهایی است.
آئینها، اندیشهها و ایدئولوژیهای گوناگون و گستردهایی در جهان آدمی، که هر یک با پیشینههای دور و دراز، در زندگی آدمی پدید آمدهاند، و بیشتر آنان خود را از سرچشمه پدیده ایی دیرپا، بیآغاز و بیانجام، به نام زایشگر همه چیز، یعنی خدای بیهمتا میدانند، و رشته زایش خود را در دستان او میانگارند، خدایی که هر یک بر او نامی نهادهاند (برهما، یهو، مسیح، الله و...)، که وقتی در گفتارشان نیک بنگری خواهی دید که در بنمایه و درونمایه، همهی این نام، به راستی این یکتای بیهمتاست که خود را بیکم و کاست نشان میدهد، که تنها در نام، گونه گون، اما در درونمایه یکی هستند.
آئین ها، اندیشهها و ایدئولوژیهای فراگیر با صدها میلیون پیرو، باز هرگز این جُربزه را نداشته، تا به خود روادید دهند، تا پهنه دنیا را برای نمایشِ کاردانی، کارایی، شایستگی و چیرگی اندیشه خود باز کنند، و در کنار هم، در میدانی گسترده، یکدیگر را پذیرا باشند، و نشان دهند که به خود این مقدار، دل استوار و قوی میدارند، که در بازاری آزاد گردِ هم آیند، پا در میدان و پهنه ایی آزاد بگذارند، تا داشتهها و نداشتهها، لنگیها و پر بودنهایشان را به گفتمانی آزاد بسپارند، رخ به اندیشه و چشمان بشر کِشند، و آدمی را نیز آزاد بگذارند، تا در بازاری آزاد، پر از دکانهای جورواجور، بده و بستانِ اندیشه راه اندازد، تا آدمی ببیند، بشنود، و بگزیند. بازاری که در آن، گفتمانی از خوبیها و بدیهای هر اندیشه و آئین جاری باشد، تا بگویند و بشنوند، تا توانِ گزینشی سزاوار یابند.
آئینها و اندیشههایی چنین گسترده، اما در اولین قدم، دل و دست به ماناییاشان چنان ترسان و لرزان میشود، که به دور خود و پیروانِشان مرزهایی استوار و بلند، دیدنی و نادیدنی میکشند، تا آمد و شدها را، به پایشی بیپایان کشیده، تا مبادا آدمی بدون پروانهی نیایشگاهداران، آئین سالاران و میداندارانِ هر اندیشهایی، آمد و شدی آزاد داشته باشد، بر مردابِشان تکانی اندازد، و هر آمد و شدی، تنها با پروانه آنان شدنی شود.
خود سزاواراِنگاران که سزیدن، شایستگی و برازندگی را به تمام، در خود، آئین، و اندیشه خود میانگارند، میدانداری را تنها سزاوار خود میبینند، و همین بیماری تراژیکیست که دامنگیر بسیاری از آئینها و اندیشهها شده، بیشتر اندیشمندان ایدئولوژیک را، در گرداب خودبرتر بینیهای بیپایه و بیبنیان فرو برده است. شگفت آنکه پدید آمدن پی در پی آئینها و اندیشههای گونه گون، در درازای زندگی آدمی، خود گویای ریشهی سست، ناکارآمد، نارسا، نیمهکاره، ناآزموده، و کاستیمندانهی چنین اندیشههاییست.
آئین و اندیشههایی که در راه گرهگشایی از زندگی آدمی ناکارآمد بوده، به ناچار به گوشههای پایان، خزانیده و به پسرفت واداشته خواهد شد، و ناتوانی و ناکامی بسیاری از آنان، در برخورد با چالشِ زندگیِ آدمی، نشان میدهد، که در هنگامهها، راهگشا نبوده اند، از این رو آدمی نیز دریافته است، که این اندیشه و یا آئین را باید به کناری نهاده، آئین و اندیشهایی دیگر را به میان کشید و...، که همین به ناچار راه را بر دیگران باز کرد، اما این رشته آمد و شدِ آئینها و اندیشههای گوناگون، که رشتهایی دیرینه و دیرپاست، دستآویزی نگردید تا بسیاری از آنان ناکارآمدی، و یا لنگی کار خود را بپذیرند، و در گفتمان خود، دگرگونی دهند، و به پیروان خود، این گزینه را بدهند که در مسیر اندیشههای دیگر قرار گیرند، تا بلکه آئین و اندیشه دیگری را، برای گشودن گره چالش زندگیِ لنگِ خود بیابند.
آئینها و اندیشهها، همواره تنها خود را، یگانه راه رسیدن آدمی به خواستگاه بهروزی، خوشبختی، نیکبختی دانسته، میدانداری را تنها سزاوار خود میداند، و آدمی را از اندیشه و تلاش اندیشمندانه بینیاز دانسته، و تنها راه نیکنامی را، در پشتگرمی و پذیرش خود میدانند، و اینکه نیاز نیست آدمی تلاشی اندیشمندانه داشته باشد، و یا اگر داشت، نباید راههای دستیابی دیگری را بازگشایی، و یا بگزیند.
چنین اندیشه زیادهخواهی هرگز نمیپذیرد که برای دستیابی به چنین پهنه بدون بیم و آزادی، نیاز است، که آدمی بر آنچه که راست و درست یافت، دست اندازد و بر آن پای فشارد، و همهی آئینها و اندیشهها در بازار آزاد اندیشه و آئین، خود را بنمایانند تا بلکه درست از نادرست شناخته شود. تنها راه آن نیز این است که پیروان آئینهای گوناگون، دست از اندیشههای خودخواهانه خود بردارند، و اجازه دهند آزادی، میدان اندیشه ورزی را باز نگه دارد، تا شاید این خواسته بدست آید.
اما گویا با این مقدار که از رویش و افزایش، که در تراز اندیشه و رفتار آدمی پدید آمده است، هنوز هم از این خواستگاه پایهایی و بایسته، برای پیدایش و آشکار شدن آدمیت، به دوریم، که خودخواهان و بیشخواهان، میدانی به آدمی نمیسپارند، تا آنچه درست میبیند و میپندارد را بنمایاند و پدیدار نماید. آئینها و اندیشهها به روشی دردآور و زورگویانه، بازاری خودویژهانگارانه، یکهتازانه و گسترده، در پس دیوارهایی سختگذرِ پر از سیم خاردارهای خونینکننده، مینهند و میخواهند تا مانایی خود را در پناه زورمداری خود، نگه دارند.
و این تنها هراسِ از دست دادن میدان است، که خود نشان از سستی و بیپایگی در اندیشه و آئینی است که خود را در پس دیوارهای زور خود نگه میدارد و در پس آن، زیستی آبخوستی و جزیرهایی دارد، چراکه دنبالهروهای خود را با زور، وادار به ماندن در زندانهای بزرگی میکند، و هر چه سستیدر پایههای اندیشهاش نمایانتر میشود، اندیشناکتر شده، هر روزه بر این زندان دیوارهایی بلندتر میسازند، و هر سخن ناچسب را، برآشفتنی سختتر، در پی دارد، دگراندیشان را غیر پنداشته، میداندار نمیخواهند، و نابود میکنند، چراکه در بود آنان، مانایی اندیشهی پوشالی خود را در خطر خواهند دید، و این دریافتنِ لقی و لرزانی در پایه و بنیان است، که دیوارها را بلندتر، دسترسیها را کوتاهتر، و زنجیرهای بردگی و به بند شدنِ آدمی را کلفتتر میکند.
گزارشی که میآید، برگردان نوشتاری است که به برخورد میدانداران هندو اشاره دارد، که هنجار می نویسند تا کسی را یارای گزیدن آئینی، به غیر از آئین نیاکانشان نباشد، کسی از درستی اندیشهایی که آن را درست انگاشته است، نگوید، تا دلی بِرُباید، و به آئین و اندیشه ای دگر در آورد و...،
تغییر دین زیر فشار و تحمیل، تغییر دین نیست، بلکه بزدلی است
مهاتما گاندی رهبر آزادیخواهان هند
زن و شوهر کرالایی به دلیل تلاش برای دگرگونی آئین روستائیان دالیت به آئین عیسایی،
در ایالت اوتارپرادش، به پنج سال زندان محکوم شدند [1]
گزارشگر : عمر رشید [2]
این شرایط زمانی رخ داد که بعد از شانزده ماه پس از رد وثیقه به دادگاه عالی الله آباد، مشخص شد که کارهای این جفت اهل ایالت کرالا از جمله تبلیغ آئین عیسایی، دادن انجیل، دادن انگیزه به کودکان برای آموختن، برپایی نشست از سوی روستائیان و...، گیرایی بایسته برای دگرگونی آئین در آنان فراهم نکرده است.
دهلی نو: دادگاهی در ایالت شمالی اوتارپرادش هند، زن و شوهر اهل ایالت جنوبی کرالا را، به اتهام تلاش برای دگرگونی آئین هندویی دالیتها [3] به مسیحیت، به پنج سال زندان محکوم کرد. پرونده مجرمانه ایی که در سال 2023 به دنبال دادخواست یکی از وابستگان به حزب حاکم مردم هند (BJP) [4] در این ایالت در دادگاه مطرح شد.
قابل توجه اینکه دادگاه ویژه منطقه "آمبدکارنگر" در حالی این جفت را محکوم کرد که، شانزده ماه پیش، دادگاه عالی الله آباد بنا بر اینکه دادخواه این پرونده (رهبر محلی BJP) در تسلیم این دادخواست، فرد زیاندیده نیست، از این رو نمیتواند برای این دادخواهی شایسته باشد، این زن و شوهر را بر پایه «قانون ضد تغییر دین در ایالت اوتارپرادش» [5] محکوم کرد.
رسانه وایر رونوشتی از حکم بیست و دو صفحه ایی دادگاه امبادکارنگر را در اختیار دارد.
در 22 ژانویه 2025 آقای رام ویلاس سینگ [6] قاضی ویژه قانون (SC/ST)، آقای خوزه پاپچن [7] و همسرش شیجا [8] را به پنج سال حبس، و هر کدام را به بیست و پنج هزار روپیه، جریمه نقدی محکوم کرد. این محکومیت بر اساس بند 5 (1) قانون ایالتی «غیرقانونی اعلام شدن تغییر دین و آئین، در ایالت اوتارپرداش»، مصوب سال 2021 صورت پذیرفت.
قاضی سینگ این زن و شوهر را به دلیل القای دالیتهای فقیر روستای "شاهپور فیروز"، در "آمبدکارنگر" در شرق ایالت "اوتارپرادش"، برای گردهم آوردن آنان در مراسم «دعا و نیایش گروهی مسیحیان» و تغییر آئین آنان از هندو به مسیحیت مجرم شناخت.
دادگاه گفت که این زوج درسهایی از انجیل (کتاب مقدس مسیحیان) میدادند، در مورد عیسی مسیح تبلیغ میکردند، کتاب های مذهبی توزیع میکردند، گردآوری اعانه در اعیاد و در کریسمس ترتیب میدادند و به دالیتها پول و سایر جذابیت ها را ارائه میکردند، و از آنها میخواستند که از عیسی مسیح پیروی کنند، تا آئین آنان را از هندو به مسیحیت تغییر دهند.
پاپچن و شیجا که در ایالت مادیاپرادش هند زندگی میکنند و اصالت آنان به ایالت کرالا در جنوب هند باز میگردد، نتوانستند چرایی حضور خود در این روستا را در برابر دادگاه توجیه کنند.
این دادخواست در ژانویه 2023 در ایستگاه پلیس جلالپور ثبت شد، بعد از آنکه چاندریکا پراساد منشی حزب BJP در منطقه، پاپچن و شیجا را متهم کرد که از باستی دالیتها در شاهپور فیروز دیدار میکنند. آنها از خانه ویفلا، یک زن متعلق به جامعه دالیت دیدن میکردند، جایی که برای تبدیل روستاییان دالیت هندو به مسیحیت، در آنجا جمع میشدند، و اندیشه اغواگرانه خود را به مردم ارائه میکردند. خود پراساد نیز به جامعه دالیت تعلق دارد.
این جفت متهم هستند که کتابهای آئین مسیحیت را توزیع میکردند، از انجیل برای مردم میخواندند، و از زندگی مسیح برای آنان میگفتند. چند روز قبل از این که این دادخواست علیه آنان مطرح شود، آنان غذا و شیرینی در بین مردم محلی تقسیم کرده بودند، و کیک جشن کریسمس را بریده بودند.
جدای از اتهام تغییر مذهب غیرقانونی، این زن و شوهر همچنین تحت قانون "جلوگیری از خشونت برنامه ریزی شده علیه کاست و قبیله" مصوب سال 1989 نیز محکوم شدند.
بیانیه روستائیان
هنگام محکوم کردن این زن و شوهر، قاضی سینگ به اظهارات حداقل شش زن دالیت (که همگی بیسواد بودند)، پراساد مسئول دفتر BJP (ساکن محله لاوکش)، و سه پلیس اشاره کرد، و آنرا در نظر گرفت. خانم ویفلا در بیانیه خود به دادگاه گفت که پاپچن و شیجا برای ارائه موعظه به او و خانواده اش، به خانهاش میآمدهاند. ویفلا گفت که آنها کتابهایی از طرف یک کلیسای محلی برای او میآوردند، « به خانه ما میآمدند و به ما آموزههای خوبی میآموختند، که مشروب الکلی نخوریم و در درگیریها محلی شرکت نکنم و...» او ادامه داد که از همسایهها میخواسته است که در هنگام حضور آنها، به منزل او بیایند و پاپچن و شیجا برای آنها از انجیل میخواندند، از مسیح میگفتند و از حاضرین میخواستند که از مسیح پیروی کنند.
مانجو دیگر زن دالیت در شهادت خود در دادگاه گفت که به دعوت وی، در نمازخانه منزل ویفلا شرکت میکرد. او گفت که پاپچن و شیجا برای تبلیغ مسیحیت به آنجا میآیند و از روستاییان میخواهند که به عیسی نماز بگذارند. مانجو اما افزود که این زوج از روستاییان میخواهند که بر آموختن و زندگی دوستانه تمرکز کنند، و کتابها و نسخههایی را به صورت رایگان در اختیار آنها گذاشتند. مانجو، مدعی شد این موضوع را به صورت تلفنی به منشی منطقهایی حزب BJP، پراساد، نیز اطلاع داده است، و گفت که این زوج از مردم محلی میخواهند که از عیسی مسیح و مسیحیت پیروی کنند.
تقریباً همه شاهدان در شهادت ارائه شده توسط دادستان اذعان داشتند که این زوج کرالایی درسهای خوبی به آنها و فرزندانشان دادهاند. با این حال، قاضی بر بخشهایی از گفتههای آنها تأکید کرد که، در آن آنها گفتند که این زوج از آنها میخواهند که از عیسی پیروی کنند و او را ستایش کنند.
طبق بند 2 قانون «جلوگیری از تغییر دین در ایالت اوتارپردادش»، تطمیع و اغواگری به معنا، و یا شامل ارائه هرگونه وسوسه به صورت هدیه، پول آسان، اهدا، سود مادی (اعم از نقدی یا غیر نقدی)، اعطای کار، اعطای امکان تحصیل رایگان در مدرسه معتبر، توسط هر یک از اعضای مذهبی، ارایه سبک بهتر زندگی، یا عرضه مشوقهایی برای دوری نارضایتی الهی میباشد.
یک روستایی دیگر به نام خانم سورمانی نیز گفت، که این زن و شوهر «آموزههای خوبی» را به آنان و کودکان شان ارائه کردند. او گفت که آنان به روستائیان میگفتند که مسیح خداوند فناناپذیر است.
خانم روشنی گفت، که این زن و شوهر یک تصویر تقویمی از مسیح به او هدیه کردند و از او خواستند که از آئین مسیح پیروی کند.
آنجانی تنها شاهد این پرونده بود که صریح این زوج را متهم کرد که برای تبدیل کردنشان به مسیحی، به آنها پول و جذابیتهای مالی ارائه دادهاند. او گفت که این زوج به فرزندانش آموزش میدهند و از او میخواهند که از عیسی پیروی کند و به او دعا کند و از عیسی به عنوان خدای خود یاد کند. «ما بیسوادیم، از این رو آنها از بیسوادی ما بهره بردند و تلاش کردند تا ما را پیرو مسیح سازند.»
قاضی سینگ، پاپچن و شیجا را از اتهام دوم یعنی سو استفاده از قربانیان ادعایی در تغییر مذهب مبنی بر موضوع کاستها (طبقات هندویی) و قبیله ها تبرئه کرد.
فرمان دادگاه عالی الله آباد
در 6 سپتامبر 2023 قاضی شمیم احمد، از دادگاه الله آباد (دادگاه عالی ایالت اوتارپرادش)، حکم دادگاه بدوی را لغو کرد و به پاپچن و شیجا وثیقه اعطا کرد. قاضی احمد خاطرنشان کرده بود که ارائه آموزههای خوب، توزیع کتاب مقدس، تشویق کودکان به تحصیل، سازماندهی اجتماع روستاییان، جمعآوری اعانه، دستور دادن به روستاییان برای عدم مشاجره و مصرف نکردن مشروبات الکلی، شامل موارد اغواگری حساب نمیشوند. قاضی احمد همچنین حکم داد که این شکایت از سوی فرد شایسته ایی طبق این قانون، ارایه نشده است. چرا که بند 4 قانون 2021 می گوید که "هر شخص آسیب دیده، والدین، برادر، خواهر یا هر شخص دیگری که از طریق خون، ازدواج یا فرزندخواندگی با او مرتبط است" صلاحیت ارائه دادخواست (FIR) تحت این قانون را دارد. این در حالی است که این عضو حزب BJP، یعنی چاندریکا پراساد در هیچکدام از این موارد در این پرونده نمیگنجد، تا ذیل چنین قانونی دادخواست دهد.
«عبارت "هر شخص آسیب دیده" در ابتدای این قانون را میتوان به معنای "هر شخص" تفسیر کرد، بهویژه که هیچ مادهای در قانون I.P.C وجود ندارد. یا Cr.P.C.، که هر شخص را از ارائه دادخواست در مورد جرم قابل تشخیص بازدارد. با این حال، عبارت "هر فرد آسیب دیده" با دستهی بعدی از واژههای آمده، که در این بند، یعنی پدر و مادر او، برادر، خواهر یا خویشاوندان خونی یا ناشی ازدواج و فرزندخواندگی را شامل است.
قاضی احمد بیان داشت بنابراین، عبارت "هر فرد آسیب دیده"، اگرچه خود بخود بسیار گسترده است. اما دامنه این اصطلاح با دستهبندیهای بعدی، کاملاً کاهش مییابد، و بنابراین باید گفت که "هر فرد آسیب دیده"، یک شخص خواهد بود، یا شخصاً از تغییر متقلبانه آئین خود آسیب دیده است، خواه به صورت فردی آسیب دیده باشد یا در مراسم تغییر آئین، به صورت دسته جمعی آسیب ببیند.
[1] - منتشر شده در بخش فرقه گرایی رسانه وایر (The Wire) Keralite Couple in UP Get 5 Years in Jail for 'Converting' Dalit Villagers to Christianity
[2] - Omar Rashid
[3] - توده بزرگی از جامعه هندو که نجس انگاشته شده و از محرومترین اقشار جامعه طبقاتی هندو می باشند.
[4] - Bharatiya Janata Party حزب مردم هند که چند دهه است که قدرت را در هند در دست دارد، نخست وزیر هند نارندرا مودی از اعضای آن می باشد، و معتقد به احیای هندوئیسم است،
[5] - The Uttar Pradesh Prohibition of Unlawful Conversion of Religion Act, 2021
[6] - Ram Vilas Singh
[7] - Jose Papachen
[8] - Sheeja
مرده شورها بر آنچه بر این تن رنجور رفته است،
خود شاهدند [1]
بر آثاری که از بیداد باقی مانده اند،
از زمانیکه نَفَس، و قلبی برای تپیدن، در سینه داشت؛
این تنها سند بر جای مانده از بیداد است،
که همچون ماهیِ مرده ایی،
زیر دستان کف آلود مرده شورها، بی اختیار، غلت می خورد،
تا با هر غلتی،
از هر طرف، نمایشگر یک دنیا ظلم و بیدادِ بر خود رفته باشد،
مرده شورها آنقدر از این ها دیده اند،
که دیدگانشان پر از جراحت هاست،
و این اشکی برای شان به همراه نخواهد داشت،
مرده شورها شاهدند!
و می توانند از زیر و بمِ زخم هایی گویند،
که بر این تن رنجور،
به عددِ هزار دیده اند،
آنان آخرین چشمانی اند، که بر خط به خطِ این سندِ جرم،
مرور کرده اند،
سرکی، از سر کنجکاوی!
یا دستی، از سر وظیفه شناسی!
یا لمسی، از سر مهر و رحم، بر آن کشیده اند،
تا شاید، بر خونآبه ایی، غلبه کنند،
یا زخمی را از گریستن به حال خود، در این آخرین لحظات، از اشک باز دارند،
یا بر زخمی بنا بر اقتضای شغل خود، مرحمی نهند و...،
اما تو گویی فرمانی از بالاست!
که آثار جرم را باید سریع پاک، و "در اسرع وقت"، به خاک سپرد،
آنان خود می دانند که پاک کردن، غیر ممکن است،
چرا که این خود، تمام، سند است،
سندی پر از آثار، که جرم را حتی به آسمانِ ستاره باران شام زندگی اش نیز، فاش، فریاد می زند،
در این آخرین لحظات،
دنیا بیرحمی خود را نیز، افزون تر می کند،
چنان تعجیل دارد،
که تو گویی می خواهد، بر این تن های پر از زخم نیز، مرحمی گذاشته نشود،
زخم هایی عمیق می زند، تا زخمی را بپوشاند!
دنیای بیرحم!
مرده شورها شاهدانِ بی اشکند!
چراکه دیگر، اشکی برای ریختن، بر زخمِ مکررِ تنِ این دنیا، و دنیائیان ندارند،
چشمان این شاهدان، مملو از زخم هایی است که باید در لفافه ایی سپید پیچید،
تا در آخرین لحظاتِ آخرین جلسه ی این بیدادگاه، دیده نشوند،
چرا که این آخرین سند نیز، حکمِ به دفن گرفته است!
کثرت زخم ها،
مرده شور را هم، بر این همه جراحت، بیرحم کرده است
انگار او هم با بیرحمی محسوسی،
خود بر این همه بیرحمی، شوریده، و بی رحمی می کند!
مرده شورها شاهدند
اما کسی را به شنیدنِ شهادتِ پر از درد و رنج آنان، رغبتی نیست،
انگار این داستان باید سر بِه مُهر، در خاک شود،
مثل رازهای سر به مهرِ سابق،
نامه ایی برای ابدیت!
که مهر و موم شده، باید دفن شود.
خواندن این نامه های پر از حرف های ناگفته را،
به قیامت حواله می دهند!
جهانیان را فرصتی برای شنیدن،
از فحوای این نامه های بلند بالا را، نیست!
دادنامه هایی که در عدد هزاران،
به آدرسی که هرگز، کسی از آن باز نگشته است، پست می شوند!
نامه هایی بی جواب،
به امید جوابی که هرگز نیامده است،
هی در پس هم،
قطار به قطار، پست می شوند،
مرده شورها آخرین شاهدان، بر چنین پست هایی اند،
آنان مامورند، که در کفن هایی سپید،
که سپیدی اش چشم ناظران را خیره، به خود مشغول دارد،
سرخی خونی درخشان را بپوشانند،
تا نیک از چشم های نگران بر این آخرین صفحه از آخرین لحظات، مخفی و دور شوند،
همچون شکلاتی تلخ،
مدارک جرمی به رنگ شکلاتی،
برای آدرسی تکراری،
در شیوه ایی ثابت،
مُدام ارسال شوند.
مرده شورها، این اسناد جرم را، شکلاتپیچ می کنند،
زخم های قهوه یی شده،
خونمرده های شکلاتی رنگ!
آه!
پستچی این نامه ها کیست؟
خاکیست سرد،
که هیچ نامه ایی را بی دَخل و تَصرف، به مقصدی نَبُرد!
همه را، هریسانه در خود بلعید!،
سپس مستانه در کوچه و خیابان ها دوره گرد شد،
و خادم منشانه فریاد بر می آورد :
آی پستچی، آی پستچی؛
و همواره باز نامه هایی را یافت، که از سَر وسواس تمام، نوشته، و تمیز پیچیده شده بودند!
تو گویی مسیری دراز را در پیش خواهند داشت،
تا در مقصدی دور،
رسوا کننده روزگاری باشند، که بر صاحبان شان رفته است،
اما این آخرین سند و مدرک،
که در میان ما، محکمه ایی نیافت،
تا حقی را استیفا نماید،
فرستاده شد،
تا شاید در دادگاهی دیگر،
رسوا کننده ی ظلمی باشند،
استیفاگرِ حقی شود!
اما خیانتکار تر از این خاک سرد، پستچی ایی را نخواهی یافت!
پستچی که با دریافت هر نامه ایی، چشم ها و دل های فرستانندگانش را به آرامش و سکون می برند، تا بر این شرایط غم انگیز، بیش از حد نشورند،
اما هماو به روزی چند، این سند را هم، همچون اَسناد دیگر،
در خود خواهد بلعید، تا هیچ سندی از آثار جرم این دنیا، باقی نماند، تا در محکمه ایی خود نمایی کنند،
مرده شورها هر روز، بر این روند شاهدند!
اما آنان نیز همچون دیگران،
با سینه هایی پر از اسنادِ جرم و جنایتِ این و آن،
به سرنوشت همین تک برگ های قاضی پسند، و بیشمار، مبتلا می شوند،
آنان نیز، طعمه ی خاک خواهند شد!
تا زمین اسرار بر خود رفته را، نابود کرده،
سندی بر هیچ ظلمی، باقی نماند،
هیچ نامه ایی،
حاوی هیچ سندِ جرمی،
زین پس، به هیچ محکمه ایی نرود،
این سیستم پستی!
و این دم و دستگاه پستچیانش،
همواره خیانت کرده اند!
به آنانکه حریصانه،
با وسواس تمام،
اسنادِ جرم و جنایت این دنیا را جمع آوری، پیچیدند و بدو سپردند،
تا به چشمی برساند،
که از دیدن هیچ ظلمی، در نخواهد گذشت،
چشم بر هیچ جراحتی، کوچک و بزرگ، نخواهد بست
بر هیچ روندی عادت نکرده، و نخواهد کرد،
و از هیچ زخمی، بی تفاوت نخواهد گذشت،
چقدر ساده ایم!
می دانیم این نامه ها را مقصدی جز دفن در خاکِ پوشاننده، نخواهد بود!
اما باز هر روز با تشریفاتی تمام و کمال،
نامه های درد و رنج خود را شکلاتپیچ کرده،
در کرباسی سپید و تمیز،
با قیمت های گزاف پیچیده،
با احترام تمام،
راهی مقصدی می کنیم، که حتی سانتیمتری آنطرف تر از صندوق پستی که انداخته ایم نیز، نمی روند،
و دانسته از سرنوشت هر صندوق و محتویاتش،
برای مواجهه نشدن با چنین واقعیتی،
باز صندوقی جدید، با قیمتی گزاف خریده،
نامه ایی تازه را در آن نهاده،
برای دادگاهی که هیچکس از آن دادگاه، نیامده،
رهسپار می کنیم!
مرده شورها شاهدند،
که چقدر نامه، در چه تعداد از این صندوق ها فرستاده ایم،
چقدر مدرک جرم را، به فنا داده ایم،
آنان بر این غفلت ما،
هر روزه شاهدند،
شاید گریان، و شاید خندانِ بر این بلاهت مُکّرر،
آنان نیز بر این همه ظلم،
هیپنوتیسم شده اند،
مرده شورها شاهدند که ما می دانیم این مدارک سانتیمتری از صندوقِ پستِ حاملِ خود، جلوتر نرفته اند،
اما همچنان طبق عادت، ما پست می کنیم، و آنان گماشتگانِ بر این پست کردن هایند،
تو گویی ما را برای پیچیدن، آماده کردن، و بدرقه ی این نامه ها خلق کرده اند؟!
جنایتکاران نیز بر این داستان غم انگیز، خوب آگاهند،
آنان نیز ابتدا با اکراه، و بعد، مشتاقانه بر این روند تن داده اند،
تو گویی آنان نیز بر این کارزار، راضیند، که می گویند:
ما را هم به همین طریق، برای دادگاهتان بفرستید!
و ما هر بار خوشحالِ از چنین پیروزی آتی!
به کمین پست کردن شان نشسته ایم،
همواره این کرده، و می کنیم!
او مرموزانه می گوید :
بفرست!
تو آثار جرم را نبین!
بگذار مرده شورها، شاهد باشند،
بگذار این سند جرم، با تشریفات تمام پست شود!
تو را برین سند، شوریده نمی خواهم،
بگذار در هر دادگاه دیگری،
هر شر و شوری که می خواهد، بر پا کند!
تو از این سند بگذر!
گذرش به هر دادگاهی را، ملالی نخواهد بود!
مرده شورها شاهدند!
که من هم بر این روند رضایت داده ام
آنها هم بر شستن این آثار جرم، و کسب و کاری که بهم زده اند، راضیند
جنایتکاران نیز با اکراه، بر این صحنه ی رقت انگیز،
دوفاکتو،
رسمیت و شمولیت زده اند،
بیچاره مردگانی که، به امید زندگانی چون ما،
سر بر بالین چنین مرگی می نهند،
نمی دانند ما هم "زنده به دنیا آمدیم؛ مرده، زندگی کردیم و..."
شاید هم می دانند، که همه بر این روند بوده، و تسلیم شده ایم
پایان این روضه دردناک را، با این روضه شهید مرتضی مطهری حُسن ختام می آورم که :
بر فَرَس تُندرو (تابوتی که بر دستانی به سرعت می برند)، هر که تو را دید گفت، برگِ گُلِ سرخ را باد کجا می برد ... [2]
[1] - این پست را با الهام از این نثر نوشته، که در یادداشت های سال 2010 آن را یافتم، در حالی که نمی دانم از کجا آنرا برداشتم، و این نوشته از آنِ کِه بود، و آنموقع این جمله که "مرده شورها شاهدند" برایم الهام بخش به نظر آمد، اما فرصتی نیافتم که بر این جمله بنویسم، و اکنون در سحرگاهان دوازده سال بعد، با حال و هوای امروزی، بر محور "مرده شورها شاهدند"، می نویسم :
زنده به دنیا آمدیم / مرده، زندگی کردیم / دل ما خوش بود / به روز / و شب هایی که / از خیال ها / می گذشت / و هر هفته / می رسید / به شب ِ جمعه / و نوک انگشتان ِ فاتحه ... / به حلوا هایی که / نسیه پخش می شد، / تا به ما برسد / که هرگز نرسید//مرده شورها، شاهدند ... //
زنده آمدیم و مرده زیستیم، دلخوش به روز، این شب ها بود که از خیال می گذشت،
[2] - این تیکه ایی از روضه ایی بود که شهید مرتضی مطهری در پایان یکی از سخنرانی های خود خواند، و من هیچگاه فراموش نکردم