چرا با مبارزین زمان خود، همان می کنید که روزی بر شما رفت
  •  

28 آذر 1399
Author :  
آزادی کالای محبوب خریداری شده ایی است، و زندان ها کارخانه هایی اند که آزادی در آن ساخته می شود.

شرایط حاکم بر هر ملتی، ساخته ی تصمیم و عملی در گذشته است، که نباید تبدیل به زندانی دایم برای آنان شود، و این حق طبیعی را، برای هر دیوارسازی، باید قایل شد که روزی، مزاحم خودساخته اش را فرو ریزد، تا سازه اش به زندانی دائم برای خودش تبدیل نشود. حاکمیت ها چه بپسندند و یا نپسندند، همیشه کسانی هستند که به دنبال شکستن دیوارهایی اند که آنرا به حق دانسته یا نادانسته، برای خود و یا ملت خود، زندان تلقی می کنند. این حق را باید به آنان داد، تا نگذارند زندانی دایم برای ملت ها شکل گیرد؛ این است که نحوه برخورد حاکمیت ها با مخالفِ شرایط و وضع موجود، و مبارزین سیاسی، باید تابع اصول، حقوق و میثاق های انسانی و مبتنی بر ظرایف خاص، به خصوص پایبندی به میثاق نامه های حقوق بشری باشد.

برای حاکمیت ایران که مدعی حکومتداری علومی نیز می باشد، وظایف دوچندان است و دادخواهی و دادرسی پرونده مبارزین و مخالفین، باید مملو از رافت اسلامی نیز باشد، بسیار بیشتر از رژیم های دیگر؛ شیوه برخورد علوی با رقبای سیاسی خود، نیز باید علاوه بر موارد پیش گفته، مبنا قرار گیرد؛ اما در عالم واقع انگار نتایج دادرسی ها فاصله ایی بسیار از موارد پیش گفته داشته، و برخورد با مخالفین، سوال برانگیز، و بغرنج شده، و زنگ های خطر را در داخل و خارج به صدا در آورده است، و دلسوزان به ملک و ملت را به سخن واداشته است؛ و این انسان را به تاسف وا می دارد، چراکه این برخوردها، امروز در زمانی صورت می گیرد، که نسل کسانی سکاندار کشورند که خود روزگاری از مبارزین سیاسی، و مخالفین حاکمیت قبلی در جامعه وقت خود بوده اند، و لابد باید بیشتر از هر فرد دیگری، همسلکان مبارز خود در این روزها را، باید درک کرده، و بدانند که مخالف و مبارز سیاسی بودن یعنی چه، و چه حرمت و حقوقی برای چنین مردان و زنانی باید قایل شد.

اگر از عمر این انقلاب و حاکمیت ناشی از آن، دو و یا سه نسل گذشته بود، و نسل های نو، دچار چنین خطاهایی می شدند، به واسطه فقدان درک شرایط مبارزه و مخالفت، خطای شان محکوم، اما قابل هضم تر بود، و ناظرین شاید به آنان حق بیشتری برای خطا می دادند، که درکی از پدیده معمولی مبارزه و مخالفت در جامعه خود نداشته باشند، و حالیکه کسانی بر مصدر موثر حکم و قانون نشسته اند، که خود از نسل انقلاب، مبارزه، زندان، تبعید، شکنجه و... هستند، و معنی مبارزه، مخالفت، سلول انفرادی، شکنجه، اسیر آژان و زندان شدن، و همچنین دردی که خانواده ی مبارزین و مخالفین می کشند، و عواقب آن را خود چشیده اند و... را می دانند، اینجاست که مساله متفاوت می شود.

احساس می شود که حتی نسل اولی های انقلاب و مبارزه هم، فراموش کرده اند که چه به خود آنها در زمان مبارزه و مخالفت رفت، تا تغییری حاصل شد، فراموش کرده اند زمان مبارزه چه انتظاری از بالا نشین ها، برای برخورد با خود و زیر دستان جامعه خود داشتند. آنها حداقل باید بدانند که این امر مسلم و حقی مشروع، معقول و عرفی است که هر حاکمی برای همیشه، برای ملت های تحت انقیاد خود باید قایل شود که، عده ایی از آنان در هر زمانی درد جامعه و مردم خود را داشته، و به رویه ایی، قانونی، فردی، روشی، تفکری و... معترض بوده، و برای تغییر و یا پایانش مبارزه و مخالفت کنند. هر جامعه زنده ایی مردان و زنانی از این دست همواره در خود دارد، که عمر و زندگی خود را به حقیقت وقف ایدال هایی کرده و می کنند، که احساس می شود، حرف دل مردم شان است، و به نیابت از جامعه، تلاش خود را در سطوح مختلف مبذول می دارند؛

اینان را چه حاکم، قانون و تفکر موجود بپسندد و چه نپسندد، واقعیت هر جامعه ایی هستند و خواهند بود، و مدارای با پیشگامان تغییر، امر پسندیده و نزدیک به صواب است، که همه بر آن متفق اند، لذا جرم و مجرم سیاسی، دادگاه، زندان، رویه قضایی و... خاص خود را دارد، و تاریخ به نظاره برخورد هر حاکمیتی، با اپوزیسیون خود نشسته و نمره خواهد داد، و این یکی از پارامترهای حقانیت، مشروعیت و درستی هر حاکمیتی بوده و خواهد بود، که با پیشگامان تغییر و یا مبارزان سیاسی خود چه کرده و می کند، تاریخ وقتی به بررسی برخورد حاکمیت با رقبا و مخالفان شان می نشیند به انسانیت و مروت آنان نمره خواهد داد.

سخت گیری های بی حد و اندازه بر چنین افرادی، نه منصفانه، و نه از سر رعایت مصالح مردم است، چرا که افراد تک به تک، و ملت ها گروه گروه، و یا حتی یکپارچه و همگی با هم، حق دارند برای تغییر وضع خود قیام کنند، این یک حق طبیعی شناخته شده است، که هر انسانی برای تغییر وضع خود برخیزد، که اگر مسلمان هم باشیم، قرآن نیز تغییر وضع ملت ها را به خودشان موکول می کند [1] و این را وظیفه هر عضو جامعه می داند، که بر کجی هایی که احساس می کند، به پا خیزد، و با آن به مبارزه دست بزند، و این یک امر مسلم است که، لازم نیست تمام ملت به خیابان بیایند، تا تغییری حاصل شود، بلکه مبارزین سیاسی همیشه و در تمام جوامع، به نمایندگی، صدای ملت ها و یا بخشی از آنانند، صدا و نماینده مردمی که خسته شدند، تغییر می خواهند، قبول ندارد و... و نحوه برخورد با این صدا، بسیار مهم است، و درجه مردمی بودن بر کرسی حاکمیت نشستگان را نشان خواهد داد. اینجاست که آنروی سکه مدعیان درستی و... روشن می شود.

پس باید با چنین انسان هایی که برای تغییر قیام کرده اند، به مدار مدارا و تساهل و تسامح نشست، جامعه مدرن بدین صداها گوش فرا می دهد، خواست های فراگیرشان را به رفراندوم می گذارد، و جوامعی که در مقابل صدای مردم خود که از گلوی مبارزین، مخالفین و فعالین سیاسی اش بیرون می آید، نرمش نشان نداده و به حربه های سخت دست می یازد، تا صداها را خفه کند، آینده مناسبی نخواهند داشت. مبارزین در راه تغییر محترمند، چه ما بر ایده تغییر آنان تسلیم باشیم و محق شان بدانیم، و چه آنان را انحراف و باطل ببینیم.

اعدام مخالفین، حبس های طولانی مدت، تبعیدهای ناگوار، شلاق زدن بر تن چنین انسان هایی، سخت گیری بر خانواده های آنان، به دور از مروت و تحمل و تساهل و عقل است، و این به عنوان نقطه تاریکی بر پرونده هر حاکمیتی ثبت و درج خواهد شد. همانگونه که تاریخ از این دست بسیار دارد، و تا ابد بر پیشانی آنان که مرتکب شده اند، ثبت و درج هم کرده است.

انسانیت و تجربه بشری برای مجرمین سیاسی و مبارزین در این راه، حق و مرام خاصی را در قانون به رسمیت شناخته و جهان خواستار رعایت آن می شود.

مخالف خشونتم،

زیرا وقتی خشونت برای بوجود آوردن امر مثبتی به کار می رود،

این موقعیت مثبت موقت است،

اما دیوی که خشونت می سازد، همیشگی خواهد بود.

بهانه قرار دادن قانون، برای نفی داشتن زندانی سیاسی در ویتنام : 

در ویتنام، ما زندانی سیاسی نداریم،

کسی برای ابراز عقاید، گفته ها و نقطه نظراتش دستگیر و زندانی نمی شود،

آنها برای این در زندانند، قانون را زیر پا نهاده اند. 

هزینه آزادی، احتمال وقوع جرم است.

اما هزینه کنترل، احتمال بروز بردگی را به دنبال دارد.  

Dan Geer 

تفاوت بین ترور سیاسی و جرم معمولی، موقع تغییر رژیم ها خود را نشان می دهد،

در آن موقع تروریست های سابق، تبدیل به نمایندگان شناخته شده کشورهای شان تبدیل می شوند. 

یورگن هابرماس

کار حاکمیتی که صدای برخاسته ایی را جرم تلقی، و مجازات می کند،

به مانند تبدیل شاخص های خیلی طبیعی به امر منفی است،

که این همانقدر مضحک است که حقیقتی را غلط، و یا غلطی را درست اعلام کنیم.

Lysander Spooner

[1] -  "در حقيقت‏ خدا حال قومى را تغيير نمى‏‌دهد تا آنان حال خود را تغيير دهند"   إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ؛

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (76)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

آیا فریادرسی هست؟

نامه همسر محترم آفای مصطفی تاج‌زاده، پس از سال‌ها تحمل سختی، دل هر انسان با‌شرافتی را آتش می‌زند.

چرا این همه ظلم برایتان عادی شده؟
تاج‌زاده چه ظلمی به شما کرده؟
اعلام کنید نقد رهبری جرمی نابخشودنی است
اعلام کنید ما تحمل هیچ مخالفتی را نداریم
بگویید ما دست‌کمی از دشمنان خونی شما نداریم...
تاج‌زاده جز عشق به وطن و مردمش چه گفت؟

اموال ما را غارت کردید
مقامات و پست‌ها را گرفتید
لااقل وطن را رها کنید برایمان
فرزندان وطن را بگذارید برای خودمان
دین اگر ندارید، خدا را اگر نمی‌شناسید، به قیامت اگر اعتقاد ندارید!
لااقل اندکی آزاده باشید
اندکی مروت داشته باشید
کمی خود را جای فرزندان و همسران زندانیان بگذارید
آخر چقدر باید تحمل کنند؟
چه دل‌های سنگی دارید شما
چقدر وجدان‌هایتان مُرده؟
چرا هیچ فریادرسی نیست!
نام خود را انسان می‌نهید!
ای از روسیاهان تاریخ روسیاهتر...

https://t.me/MostafaTajzadeh/58082

This comment was minimized by the moderator on the site

دادگاه انقلاب اصفهان توماج صالحی را به اعدام محکوم کرد
نگارش از یورونیوز فارسی
تاریخ انتشار ۲۴/۰۴/۲۰۲۴ - ۱۶:۲۷•به روز شده در ۱۶:۴۳
توماج صالحی، خواننده رپ اعتراضی و زندانی سیاسی، نخستین بار در جریان اعتراضات آبان ۱۴۰۱ بازداشت شد و بار دیگر، در جریان اعتراض‌های مردم ایران پس از جان باختن مهسا امینی در بازداشتگاه گشت ارشاد.

یک روزنامه ایرانی روز چهارشنبه ۵ اردیبهشت در گفتگو با امیر رئیسیان، وکیل توماج صالحی با اشاره به صدور حکم این خواننده بازداشتی اظهار کرد: «شعبه یک دادگاه انقلاب اصفهان، در اقدامی بی‌سابقه، حکم دیوان عالی کشور درباره پرونده سال ۱۴۰۱ توماج صالحی را اجرایی نکرد.»

بر این اساس،‌ دادگاه انقلاب اصفهان با «ارشادی خواندن حکم [دیوان عالی کشور] و تاکید بر استقلال دادگاه بدوی، توماج صالحی را به اتهام افساد فی الارض، به اشد مجازات یعنی اعدام محکوم کرد.»

وبسایت خبری «شبکه شرق» به نقل از آقای رئیسیان نوشت که دادگاه انقلاب اصفهان اتهامات آقای صالحی را «جملگی از مصادیق افساد فی الارض» دانسته و با «تاکید بر احراز گستردگی افساد» حکم اعدام را برای او صادر کرده است.

رئیسیان افزود که «نکته عجیب‌تر اینجاست که دادگاه بدوی، برای مجازات اعدام، حکم تکمیلی هم در نظر گرفته و توماج صالحی را به ۲ سال ممنوعیت خروج از کشور، ۲ ممنوعیت از فعالیت‌های هنری و شرکت در کلاس‌های مدیریت رفتار و مهارت دانش دادگستری اصفهان محکوم کرده است. این دادگاه همچنین مجازات تعلیقی توماج صالحی را نیز قابل اجرا خوانده است.»

یی‌وان ری، کفیل سیاسی توماج صالحی نیز در واکنش به این خبر در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: «سطح این حکم پوچ و غیر انسانی است. این حکم هیچ مبنایی در حاکمیت قانون ندارد و بنابراین کاملا مردود است.»

این نماینده آلمانی نوشت: «هنوز به طور کامل مشخص نیست که این حکم چگونه صادر شده است. غیرقابل باور است که رژیم ایران اینقدر غیرمسئولانه و خودسرانه با متهمان رفتار می‌کند.»

خانم ری ادامه داد که «در هرج و مرج دادگاه‌های مسئول، تشخیص حاکمیت قانون غیرممکن است. هیچ حکمی در هیچ دادگاه بین‌المللی که مبتنی بر حاکمیت قانون باشد به این شکل صادر نمی‌شود. من خواستار رسیدگی کامل رژیم ایران به این پرونده و آزادی فوری توماج صالحی هستم.»

یی‌وان ری، نماینده پارلمان آلمان و کفیل سیاسی توماج صالحی
امیر رئیسیان، وکیل توماج صالحی بیان کرد که «واقعیت آن است که حکم دادگاه بدوی دارای تعارضات حقوقی عیان است. تناقض با حکم دیوان عالی هم مهم‌ترین و در عین حال عجیب‌ترین بخش این حکم محسوب می‌شود.»

دادگاه بدوی، حکم دیوان عالی را در شرایطی ارشادی خوانده که دیوان عالی به عنوان مرجع تجدیدنظر، پرونده توماج صالحی را بررسی کرده و حکم به رفع نقص از سوی دادگاه بدوی داده بود.»

رئیسیان درباره اخبار منتشر شده مبنی بر «عفو توماج صالحی» و «اعمال تخفیف در حکم او»، گفت: «همه این اخبار کذب است. حکم شعبه یک دادگاه انقلاب اصفهان، برای توماج صالحی، اعدام است. البته این دادگاه در حکم خود قید کرده که از کمیسیون عفو درخواست «یک درجه تخفیف» با توجه به «جوانی» متهم را دارد.

پیش‌تر حساب کاربری توماج صالحی در شبکه اجتماعی ایکس با همرسان کردن فرسته‌ای از زبان این خواننده معترض نوشت که حکم دادگاهش به وی ابلاغ شده است. این خواننده رپ معترض که هم اکنون در زندان به سر می‌برد، در این فرسته گفته بود که «به دلیل رعایت حال هوادارانش به ویژه افراد کم سن و سال، حکم ابلاغ شده را اعلام نمی‌کند.»

یی‌وان ری، کفیل سیاسی توماج صالحی در جواب به این نوشت: «توماج عزیز، نگران ما - طرفدارانتان، حامیانتان، خانواده و دوستانتان نباش. بگذار ما نگران تو باشیم. اجازه بده از تو حمایت کنیم. حکم هر چه باشد، ما به مبارزه ادامه می دهیم. با یکدیگر. #توماج را آزاد کنید.»

بعد از آن حساب کاربری توماج صالحی طی بیانیه‌ای در شبکه اجتماعی ایکس در واکنش به گمانه‌زنی برخی از پایگاه‌های خبری فارسی مبنی بر این که حکم این خواننده و ترانه‌سرای معترض «ممکن است اعدام باشد» اعلام کرده بود که «هنوز هیچ حکمی بصورت رسمی برای توماج صالحی منتشر نشده و هر حکم مشخص یا تخفیف در آن که توسط برخی سایت‌های معلوم‌الحال خبری منتشر شده است فضاسازی رسانه‌ای برای حساسیت‌زدایی از پرونده و آسیب‌های وارده به توماج صالحی و در راستای منفعل کردن وی است.»

This comment was minimized by the moderator on the site

سرنوشت عجیب و عبرت آموز فهیمه دری نوگورانی، همسر سعید امامی

در فیلمهایی که از نحوه بازجویی فهیمه دری، همسر سعید امامی معاون سابق وزارت اطلاعات به بیرون درز کرد، بازجو با خشونت به او میگوید تا نحوه سکس سه نفره با همکاران سعید را با جزییات کامل برای او بیان کند، همچنین جزییات اقداماتی را که در رختخواب با سایر عشاق جنسی خود داشته است!
فهیمه دری که ظاهرا زن عفیفی است و تا چند هفته قبل حتی در خواب شب خود هم نمی دید در چنین فضایی گرفتار و اینچنین بیرحمانه و غیراخلاقی با او رفتار شود، با درماندگی کامل دروغهایی در اینباره سر هم میکند تا بازجو "دست از سرش بردارد"، اما بازجو راضی نمیشود و با خشونت او را به "اتاق اعتراف" منتقل میکند تا خارج از دسترس دوربینهای سازمانی، با ضربات شلاق او را وادار به ساختن مطالب غیراخلاقی درباره زندگی خصوصی خودش کند.
فیلم نشان میدهد که فهیمه دری درحالیکه نمیتواند بخوبی روی پای خود راه برود، به اتاق بازجویی و مقابل دوربین برمیگردد و به اقدامات متعدد غیراخلاقی، پاره کردن قرآن و مالیدن آن به اندام جنسی و موارد عجیب و زننده دیگر به دروغ اعتراف میکند! (لینک یوتیوب بخشی از این فیلمها را گذاشتم)...

مطابق اظهارات فهیمه دری نوگورانی، خامنه ای تا حدی به سعید امامی اعتماد داشت که در سال ۱۳۶۹ تعدادی از اعضای خانواده اش را در جریان سفری دو ماهه به لندن به او سپرده بود، اما بعدها با افشای قتلهای زنجیره ای وضعیت بشدت تغییر کرد.
در مهر ماه ۱۳۷۸ و مدتی پس از "درز" پی در پی و هدایت شده اعترافاتی درباره زندگی خصوصی دستگیرشدگان، ۱۳ نفر جدید – از جمله همسر سعید امامی – دستگیر شدند.
در خرداد ۱۳۸۰، فیلمی سه ساعته از مراحل بازجویی فهیمه دری نوگورانی، و تعدادی دیگر از بازداشت شدگان پرونده قتل ها منتشر شد و بخش هایی از آن بر روی اینترنت قرار گرفت. این فیلم، حکایت از شکنجه شدید این زندانیان برای اخذ اعترافات عجیب در مورد ضدیت با جمهوری اسلامی، ارتباط با سرویس های جاسوسی بیگانه و فسادهای گسترده جنسی داشت.
انتشار این فیلم‌ها در شرایطی صورت گرفت که محمد نیازی "قسم جلاله" خورده بود اعترافات دستگیرشدگان، بدون شکنجه و "در کمال آرامش" صورت گرفته است!
این در حالی است که تهیه کنندگان فیلم شکنجه متهمان قتل های زنجیره ای طی نامه ای به خاتمی در مرداد ۱۳۸۰، تاکید داشتند که بازجویی از متهمان به ویژه متهمان زن دارای صحنه های "بسیار وحشتناک تر" بوده که در فیلم موجود نیست.
علنی شدن این نحوه بازجویی از متهمان که نتیجه آن، انحراف پرونده بر مبنای صدها صفحه اعترافات ساختگی بود، با پیگیری های بعدی خاتمی، منجر به دستگیری اعضای تیم بازجویی و سر تیم آنها به نام جواد عباسی کنگوری معروف به "جواد آزاده" شد - وی همان کسی است که در فیلم اعتراف گیری از همسر سعید امامی، چند بار با نام مستعار دیگر خود یعنی "آملی" مورد خطاب این زندانی قرار می‌گیرد...

اما فهیمه دری که بود؟

او درزمان شاه یکی از دانشجویان بورسیه‌ی ایرانی در امریکا بود که در دوره‌ی دانشجویی ابتدا در کنفدراسیون دانشجویان و سپس در انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی در امریکا فعالیت می‌کرد و همانجا با سعید امامی (ملقب به سعید اسلامی) که دانشجوی هوا فضا بود و همچنین جواد ظریف و همسر‌ش آشنا شد. پس از انقلاب و بازگشت به ایران اسلامی شده او با سعید امامی که در وزارت اطلاعات شاغل شده بود ازدواج کرد.
در حالی که امامی در حال طی کردن مراحل ترقی در وزارت اطلاعات بود، فهیمه در حال به وجود آوردن ارتباطات گسترده‌ با طبقه‌ی روحانی حاکم بر ایران به خصوص خانواده‌ی خامنه‌ای بود. همه چیز تا بهمن سال ۷۷ که امامی به اتهام طراحی و اجرای قتل‌های زنجیره‌ای توسط سازمان قضایی نیروهای مسلح دستگیر شد برای این خانواده به خوبی پیش می‌رفت. تا آن موقع امامی توانسته بود به سمت معاون امنیتی وزارت اطلاعات برسد و همسرش با پاسپورت دیپلماتیک مدام به آمریکا سفر می‌کرد. در آخرین روزهای خرداد سال ۷۸ خبر دستگیری سعید امامی رسانه‌ای شد تا اینکه چند روز بعد در سی خرداد خبر خودکشی او در زندان با استفاده از داروی نظافت توسط روزنامه‌ی کیهان منتشر شد!
احتمالا همان زمان فهیمه هم دستگیر شد تا اینکه فیلم معروف اعترافات‌اش در بهمن همان سال مخفیانه توسط رضا ملک (معاون سابق تحقیق و بررسی وزارت اطلاعات در دوره‌ی فلاحیان) منتشر شد.
پس از انتشار فیلم سه ساعته بازجویی او در مجلس، پرونده از تیم قبلی بازجویی و جواد آزاده گرفته شد و به گروه دیگری سپرده شد.
پس از این وقایع، اعترافات فهیمه دری مبنی بر ارتباطات نامشروع با سران نظام و همکاری با سازمان سیا و موساد نادیده گرفته شد و او برای همیشه آزاد شد.
https://t.co/9KygLcul56
@Newwaypolitics

This comment was minimized by the moderator on the site

اگر موضوع خوردن خربزه است که...

احمد زیدآبادی

هر ساله در دهۀ سالگرد پیروزی انقلاب سال 57 خاطراتی از آن دسته از مسئولان جمهوری اسلامی که طعم زندان و ناامنی و آزارِخود و خانواده‌هایشان را به دست ساواک چشیده‌اند، در رسانه‌ها منتشر می‌شود.

راستش من نمی‌دانم که منظور از بازنشر این نوع خاطرات چیست؟ اینکه حکومت پهلوی نسبت به منتقدان و مخالفانش نابردبار و شقی بوده است؟ خب، این را که می‌دانیم. اگر نظام پهلوی در مقابل شهروندانِ منتقد و مخالف، بردبار و اهل تساهل بود که علیه آن انقلاب نمی‌شد! آیا منظور، مقایسۀ رفتار جمهوری اسلامی با رفتار حکومت پهلوی در مقابل مخالفان است؟ اگر قصد چنین مقایسه‌ای در میان باشد، لاجرم جمهوری اسلامی باید خود در  مقابل منتقدان و مخالفانش، رواداری به خرج دهد و بخصوص از تکرار رفتار مشابه نسبت به  آزار دیدنِ زن و بچۀ متهمان و زندانیان بپرهیزد. آیا اینطور است؟ اگر کسی مدعی شود که همین‌طور است، آشکارا بر حقیقت عریان پرده می‌پوشد، اما اگر کسی به رفتار آزارگرانه با مخالفان و منتقدان اذعان کند، دیگر به رخ کشیدن آزارگری ساواک چه وجهی دارد؟

من بارها از بازجویان شنیدم که در مقابل اعتراض به نوع رفتارشان می‌گفتند: "هر که خربزه می‌خورد، باید پای لرزش هم بنشیند!" اگر این منطق مبنا قرار گیرد، چه جای ایراد به رفتار ساواک باقی می‌ماند؟
برخی افراد هم البته یافت می‌شوند که مدعی‌اند چون نظام جمهوری اسلامی"حق" است، هر رفتاری علیه مخالفانش هم از جمله نقض حقوق قانونی آنها موجه و مباح است و رفتار آن را نباید با یک نظام "باطل" مقایسه کرد! از نظر اینان گویی حق و باطل به ادعای آنها وابسته است و ربطی به اجرای عدالت و انصاف و قانون ندارد!

خدا رحمت کند مرحوم استاد دکتر جواد شیخ الاسلامی را. او در سر کلاس درس نقل می‌کرد که روزگاری در مصر با یک "صیهونیست افراطی" برخورد کرده است. صهیونیست افراطی وقتی که پی می‌برد مرحوم استاد شیخ‌الاسلامی در آلمان تحصیل کرده است بنای شکوه و شکایت از "نژادپرستی" نازی‌ها و ادعای برتری قومی آنها را می‌گذارد. مرحوم دکتر شیخ، راه همدلی با او را در پیش می‌گیرد و ادعای برتری نژادی نازی‌ها را محکوم و سرزنش می‌کند و بعد خطاب به طرف می‌گوید: شما خودتان هم که ادعای برتری نژادی نسبت به دیگر اقوام و ملت‌ها دارید! صهیونیست افراطی در پاسخ استاد می‌گوید: چون ما واقعاً قوم برتر هستیم! هیتلر و دار و دسته‌اش در مورد برتری نژادی خود دروغ می‌گفتند!

This comment was minimized by the moderator on the site

فغان از فراموشکاری!
سران هر انقلاب معمولاٌ بازداشت، غربت و رنج و در به دری همسر و فرزندان و مادر و پدر در پشت دیوارهای زندان و محاکم قضایی، برخورد نادرست قضاتِ گوش به فرمان، بازجویی‌های خشن، تحمل انفرادی و دیگر مشکلات ناشی از حبس را تجربه کرده‌اند، پس چرا پس از تغییر رژیم و به قدرت رسیدن خودشان، تمام تلخی آن تجربه‌ها را فراموش می‌کنند و همان رفتارها را نسبت به منتقدان و مخالفان خود روا می‌دارند؟
فغان از دست انسان که اهل نسیان و فراموشکاری است! نسیان هم به اندازۀ خطا مسئولیت‌آور است. برای همین در کتاب آمده است:
رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا!
احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad

This comment was minimized by the moderator on the site

فقط مردم باید ببخشند؟
قوۀ قضائیه برای کمک به بخشش محکومان به قصاص از سوی خانواده‌های مقتولان، پویش " به عشق علی می‌بخشم" ، "به عشق زهرا می‌بخشم" راه انداخته است.
از آقای محسنی اژه‌ای می‌پرسم که آیا بخشش به عشق زهرا و علی، فقط شایستۀ خانواده‌های داغدیده در جرایم و قتل‌های عادی است و در حوزۀ عمومی و دولتی بخشش و ترحم یکسره ناشایست و حرام است؟
آیا همین چهار جوانی که اذعان شده است پیش از عملیات انتسابی، دستگیر شده‌اند، اگر با یک درجه تخفیف به جای اعدام به حبس محکوم می‌شدند، کلام خدا غلط از کار در می‌آمد؟
از یک طرف، در جرائم اصطلاحاً عمومی و امنیتی حداکثر سختگیری و شدت‌عمل را به خرج دادن و از طرف دیگر مردم عادی را به بخشش و عفو قاتلان فرزندان و کسان خود فراخواندن، چطور با هم سازگار است؟
أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ؟ (مردم را به نیکی امر می‌کنید، اما خود را فراموش می‌کنید؟ ( سورۀ بقره، آیۀ 44)
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad

This comment was minimized by the moderator on the site

قصه و غصۀ رها

روزي مسوول حفاظت يكي از زندان‌ها با من روبه‌رو شد و گلايه كرد كه چرا يكي از هم‌بنديان سياسي به دليل مشكلي كه براي او پيش آمده، بيانيه‌اي را صادر كرده و او را به اسم و رسم، «جلاد» ناميده است.
او مي‌گفت؛ بيانيه در رسانه‌ها منتشر شده و آزار و سرافكندگي دختر خردسالش از سوي همكلاسي‌هاي او در دبستان را به دنبال داشته است. او مي‌پرسيد؛ مگر من جز يك كارمند معمولي هستم؟ چرا بايد دخترم در مقابل همكلاسي‌هايش به دليل شغل پدرش مورد آزار روحي قرار گيرد؟ براي پرسش او پاسخ صادقانه‌اي نداشتم و فقط اظهار تاسف كردم. بعد براي دلجويي به او گفتم؛ ما حتي اگر با هم دشمن نيز باشيم، مرزهاي مشخص و حدود و ثغور معيني را در برخورد با يكديگر بايد رعايت كنيم به خصوص هنگامي كه پاي بچه‌هاي بي‌گناه در ميان است چه برسد به اينكه «دشمن » يكديگر هم نيستيم بلكه هموطناني هستيم كه با همه اختلاف نظرها و درگيري‌ها‌یی كه داریم، خواه‌ناخواه بايد فرمولي براي همزيستي با هم پيدا كنيم.
رعايت حدود و ثغور در هر منازعه‌اي، اساس اخلاق است و اگر مرزها از هم بپاشد، از انسانيت انسان نيز چيز زيادي باقي نمي‌ماند.
منظورم از اين مقدمه، اشاره به وضعيت رها دختر سه‌ساله مجيد توكلي است كه پس از زنداني شدن پدرش، پاك بي‌قرار و مضطرب شده و روزي نيست كه بهانه‌گيري و گريه نكند.
در دوران سلطنت پهلوي، حتي چريك‌هايي كه دست به مبارزه مسلحانه زده بودند، در صورت تاهل، مورد معافيت‌هاي جدي قرار مي‌گرفتند. در اين زمانه اما گويي براي برخي محاكم خاص، همه مرزها از هم پاشيده و هر امري حتي آزار ممتد كودكي بي‌پناه و بي‌گناه مجاز شناخته شده است.
فعلا نمي‌خواهم رنج هجران رها و پيامد آن را براي مادر جوانش و پدر و مادر مجيد كه دچار ناراحتي عصبي شده‌اند، شرح دهم، چون خبر خوشي در مورد حكم محكوميت مجيد توكلي به گوشم رسيده است.
طبق گفته وكلاي مجيد، ديوان عالي كشور حكم محكوميت شش‌ساله توكلي را نقض و به‌طور مشخص، اتهام اجتماع و تباني جهت بر هم زدن امنيت ملي را فاقد مستندات حقوقي دانسته است.
مشكل اما اين است كه از تاريخ صدور راي ديوان حدود يك ماه مي‌گذرد و پرونده در پيچ و خم اداري، دو هفته‌اي است كه به شعبه تجديدنظر هم‌عرض ارجاع شده است.
مشكل بزرگ‌تر هم اين است كه در موارد خاص، راي ديوان و نقض حكم يك متهم از طرف آن نيز، چندان چاره‌ساز و گره‌گشا نيست و ظاهرا گاهي به دليل پاره‌اي از مسائلي كه اكنون جاي طرحش نيست، راي ديوان عملا ناديده گرفته مي‌شود.
چنين شيوه‌اي براي كساني كه پرونده‌هاي عزيزان خود را در مراحل مختلف صدور راي پيگيري مي‌كنند، بي‌نهايت اضطراب‌آور است و جاي هيچ‌گونه آرامش و اطمينان خاطري براي آنها باقي نمي‌گذارد.
به هر حال، مي‌توان اميدوار بود كه در مورد پرونده مجيد توكلي، ماجرا ختم به خير شود و با آزادي او، دختر خردسالش پس از ماه‌ها انتظار و اضطراب و گريه، روي آرامش را ببيند. واقعيت اين است كه اگر بخواهم شيون‌هاي اين دختر‌بچه و غم و غصه‌اي را كه از دوري پدر مي‌خورد، در اينجا شرح دهم، دل سنگ شرحه‌شرحه مي‌شود، اما شرح اين هجران و اين خون جگر را اكنون وامي‌گذارم به اميد رسيدن خبرهاي خوب‌تر از پرونده مجيد.
@ahmadzeidabad

This comment was minimized by the moderator on the site

صدایی که می‌شنوید از زندان اوین است!

رحیم قمیشی

ساعت ۹ صبح جمعه است.
تماسی برقرار می‌شود که هر دقیقه، صدای ناهنجاری میانش پخش می‌شود؛
- این تماس از زندان اوین است.
آن‌طرفِ خط یکی از بهترین دوستانم است. او از دانشجویان نابغه دانشگاه تهران بود، او هم دکترایش را گرفت.
همه آرزویش دیدن ایران توسعه‌یافته و زیبا بود. آنقدر صبور بود که همیشه به حال او غبطه می‌خوردم.

دو سالی است دوباره به زندان افتاده. یک روز هم به او مرخصی نداده‌اند.
جرمش آن بود که اسرار هویدا می‌کرد...
مادرش بیمار است و نمی‌تواند تا زندان برای ملاقاتش برود.
من در کنار همسرم، جمعه رفته بودیم به دامان طبیعت، که او زنگ زد.
نه می‌توانستم بگویم چه طبیعت زیبایی اطرافم است، نه می‌توانستم بگویم کنار همسرم هستم. او خوشحال بود در پرونده‌ای که برایم گشوده شده، هنوز آزادم.
من خجالت‌زده از اینکه او عملا فراموش شده.
زبانم بند آمده؛ خنده و بغض توأمان سراغم آمده. رنگ صورتم تغییر کرده، همسرم متوجه می‌شود.
ناخودآگاه می‌گویم؛ ما مردم خیلی خوبی داریم.
جمله من تمام نشده او می‌گوید "مردم ما که ماهند، ماه."
چه دل بزرگی دارد او.
می‌گویم آنها صبر توأم با بغض پیشه کرده‌اند، یک وقت فکر نکنی فراموش شده‌ای!
دوباره صدای مزاحم می‌آید؛
"این تماس از زندان اوین است!"

می‌پرسم دکتر مدنی چطورند، آقای رزاق؟ آقای توکلی، بقیه.
می‌گوید همه خوبند،
او بیشتر نگران ماست!
می‌گویم انتخابات نزدیک است، حتما برای به‌دست آوردن دل مردم، برای تبلیغات شماها را آزاد می‌کنند.
می‌دانم دروغ می‌گویم!
می‌خواهم دل من خوش شود، و دل او.
او می‌خندد، من نمی‌خندم...

خانه‌شان نزدیک خانه ما بود. ایام عاشورا برایشان شله‌زرد می‌بردم، برای او که خیلی دوستش داشتم شله زردش را پر از خلال بادام می‌کردم.
می‌گوید شله زردهایم را که نگه داشته‌ای!
حتما هوس آن شله‌زردها را کرده.
می‌گویم مصطفی تو بیا، برایت یک دیگ شله‌زرد بار می‌گذارم، نمی‌مانم تا محرم شود...
هر وقت بیایی. می‌برم برای همه رفقایم و کلی می‌آورم برای تو.
می‌خندد.
و من می‌گریم...

ما کجا سال ۵۷ فکر می‌کردیم، انسان‌های متفکر پس از انقلاب می‌روند زندان.
ما کجا فکر می‌کردیم دفاع از حق، زندان دارد.
ما کجا فکر می‌کردیم کینه‌ها حاکم می‌شوند.
کجا فکر می‌کردیم دلسوزی برای مردم،
تحقیق و پژوهش، تشکیل اِن جی او، مدیریت مؤسسات خیریه، می‌شوند جرم.
ما کجا می‌دانستیم دوستمان که با ما تماس می‌گیرد، یک دقیقه یک‌بار، لابلای گفتگویمان کسی می‌آید و می‌گوید:
این تماس از زندان اوین است.

گفته بودند ایران کشوری خواهد شد آزاد و آباد.
گفته بودند به هیچکس ظلم نخواهد شد.
گفته بودند حتی کمونیست‌ها آزادند.
گفته بودند دیگر دزدی دولتی نخواهد بود.
گفته بودند دیگر فقیر نخواهیم داشت.
گفته بودند شخص اول کشور را می‌شود نقد کرد، می‌شود از او حساب کشید...
گفته بودند خلخال از پای زنی یهودی ربوده شود، رئیس کشور دق می‌کند!
حالا همه می‌گویند؛
رحیم! چرا خودت را خسته می‌کنی؟
مگر می‌خواهی تو را هم ببرند کنار مصطفی!
مگر نمی‌دانی همین است که هست...

چرا من نمی‌خواهم باور کنم.
چرا من هم تسلیم نمی‌شوم؟
چرا من هم بی‌تفاوت نمی‌شوم!
چرا من هنوز امیدوارم مصطفی آزاد می‌شود. همه زندانیان بی‌گناه.
چرا من هنوز قلبم گواهی می‌دهد؛
این رنج تمام خواهد شد.
لبخند به لب‌ها خواهد امد.
مگر می‌شود شب آنقدر طولانی شود
که صبح یادمان برود...

نخواستم فامیل مصطفی را بنویسم
آنقدر مصطفی‌ها در زندان داریم
که نام بردن از یکی‌شان
ظلم به باقیست!

از وقتی که شنیدم باز چوبه‌های دار بر پا شده و به تازگی باز اعدام کرده‌اند، می‌گویم خدا کند مصطفاها نشنوند...
آنها دل‌شان خیلی می‌گیرد.
آنها نمی‌توانند باور کنند.
اعدامی‌های آرزویشان ماندن در همان زندان بوده...

آنها صدایشان از زندان اوین می‌آید.
از آنسوی سلول‌ها
من دلتنگ مصطفی هستم
دلتنگ آزادی
دلتنگ خنده‌ای از عمق جان
دلتنگ روزی که خیر اعدام دیگر نباشد
دلسوزان زندان نروند.
دادگاه‌ها دربسته نباشند.
مردم بی‌تفاوت نباشند.
و صداها
از زندان‌ها شنیده نشوند...

@ghomeiahi3

This comment was minimized by the moderator on the site

#از_آزاد_شدگان!

« ما در زندان بودیم، یک روحانی به عنوان نماینده آقای منتظری با اسم آقای ناصری[نام مستعار آقای انصاری نماینده آیت‌الله منتظری در زندان‌ها] سرزده آمد زندان و نشست توی بند ما و گفت من از طرف آیت‌الله منتظری آمده‌ام، اگر نکته‌ای دارید برای ایشان بنویسید. من هم نامه‌ای نوشتم دادم ولی پیش خودم گفتم این هم مثل قبلی‌هاست می‌برد و هیچ تأثیری هم نخواهد داشت. یک ماه شد خبری نشد، چند روز بعد، ساعت حدود یازده دوازده شب بود که مصطفی پورمحمدی دادستان وقت مشهد، آمد به زندان! هر وقت پورمحمدی خودش می‌آمد در زندان یا یکی از معاونینش می‌آمدند و یک نفر را می‌بردند از زندانی‌ها، معنا و مفهومش این بود که شبانه می‌برند و نزدیک صبح اعدام ‌کرده و جنازه را تحویل خانواده می‌دهند. وقتی که پور محمدی آمد، همه زندانی‌ها وحشت کردیم! که یک دفعه من را صدا کردند! من پیرمرد پا شدم ترسان و لرزان آمدم، هم بندی‌ها به گریه افتادند، خداحافظی و وداع کردیم. گفتیم خب ما هم رفتیم، قدم‌هایم خیلی کند بود دیگه خب دارم می‌روم اعدام بشوم. آقای پورمحمدی ما را برد و ماشین خودش در حیاط زندان بود، در را باز کرد و گفت بفرمایید سوار بشوید. گفتیم خدایا این چه جور اعدام کردنی است با ماشین خودشان می‌برند؟! بعد از زندان آمد بیرون و خیابان‌ها را طی کرد تا رسید به خیابان اصلی که خانه ما هست. گفتم خدایا نزدیک خانه‌مان هم شدیم! تا بالاخره رفتیم جلوی در خانه. دیروقت هم بود. زنگ زد خانواده آمد. در ماشین را باز کرد گفت: آقای احمدزاده! آیت‌الله منتظری به من امر کردند خودت می‌روی آقای طاهر احمدزاده را با احترام، شب یا روز هر وقتی هست می‌بری در خانه‌شان تحویلش می‌دهی، ایشان نباید توی زندان باشد، ایشان از مبارزین قبل از انقلاب است ایشان کشته داده برای انقلاب، حالا شما او را زندان کردید؟! بعد پورمحمدی به من گفت صبح بیا زندان وسایلت را تحویل بگیر. صبح که آمدیم دیدیم زندانی‌ها آماده شدند که یک جلسه فاتحه ای برایمان بگیرند. تا که ما رفتیم، یک صلواتی فرستادند و باورشان نمی‌شد من اعدام نشدم.»(بخشی از گفتگوی مجتبی لطفی با مرحوم احمدزاده)
مرحوم احمدزاده استاندار مهندس بازرگان در استان خراسان بود.مستوره احمدزاده که روزی به همراه پدر برای تشکر نزد آیت‌الله منتظری آمده بود در توصیف خاطرات منتشر شده احمدزاده آورده: "شرح دستگیری پدرم در شهریورماه سال ۱۳۶۱ و شش ماه شکنجه‌های طاقت‌فرسا برای پذیرش اعترافات تلویزیونی و سپس محاکمه و محکومیت ۱۰ ساله‌ پدرم و انتقال او به زندان وکیل‌آباد مشهد را شامل می‌شود.آزادی پدرم در دی‌ماه ۱۳۶۵ مرهون تلاش‌های بی وقفه آقای منتظری بود که درآن مقطع سِمَت جانشینی ولی فقیه را برعهده داشت"
@lotfi_mojtaba

This comment was minimized by the moderator on the site

لکه ننگی بر پیشانی جمهوری اسلامی

رحیم قمیشی

جناب آقای شهاب‌الدین حائری شیرازی همیشه از طرف ما و خیلی از مردم متهم بود که چرا آن‌همه آهسته و با نرمی قدم برمی‌دارد و می‌نویسد.
او همیشه به صراحت اعلام می‌کرد از خشونت و انقلاب توأم با ناآرامی، وحشت دارد.
شهاب‌الدین حائری شیرازی واقع‌بینانه می‌گفت امروز پوشیدن لباس روحانیت هم، نزد مردم امری ناپسند و مذموم تلقی می‌شود.
آقای حائری با شجاعت تمام می‌گفت حاکمیت با عملکرد ناصوابش جایی برای دفاع نگذاشته، و به علما هشدار می‌داد سکوت‌شان باعث از میان رفتن اسلام در عصر حاضر و نزد نسل‌های بعدی خواهد شد.
او فریاد می‌زد هیچکس غیرقابل نقد نیست، خود او هم باید نقد شود، رهبری باید نقد شود، آقای خمینی باید نقد شود، تا جوانان بپذیرند ما قرار نیست دیکتاتوری اسلامی جدیدی بنا کنیم.
او براستی مایۀ آبروی ما مسلمانان شده بود، که امید پیدا کنیم قرائتی هم در اسلام وجود دارد که بشود با آن قرائت شرافتمندانه زندگی کرد.
آقای حائری شیرازی صادق بود و صریح، از اینکه با شروع و طولانی شدن جنگ ده‌ها هزار انسان جان باختند رنج می‌برد، و نمی‌خواست تاریخ دوباره تکرار شود.
او از اعدام های فله‌ای سال ۶۷ رنج می‌برد.
از حبس و حصرهای غیرقانونی رنج می‌برد.
از اینکه جوان‌ها به جرم مطالبه‌گری و به اسم اسلام، ضرب و شتم شده، دستگیر و گاه اعدام می‌شوند، آرام و قرار نداشت.
او می‌گفت اسلام علی این نبوده. اسلام محمد این نبوده، این اسلام شما اهانت به خداست...

امروز حکمش صادر شد؛
دو سال زندان به جرم اهانت به امام
یک سال زندان به جرم تبلیغ علیه نظام
،سه سال خلع لباس روحانیت (تعلیقی)
و سه سال بستن کانال تلگرامی‌اش و منع فعالیت در فضای مجازی به عنوان آلت جرم.
ننگ است برای دادگاه ویژه روحانیت
ننگ است برای نظام جمهوری اسلامی
و ننگ است برای شاکی اصلی پرونده؛ موسسه نشر آثار امام، که خود را جزئی از اصلاح‌طلبان می‌دانند.

با بردن آقای حائری به زندان چه نصیب‌تان خواهد شد؟
جز نفرت از شما و خوشحالی همه آنها که می‌گفتند اسلام همین است، خون ریختن و ظلم و شلاق و حبس!
جز اینکه مخالفان ما بگویند اسلام اصلأ امکان کنار آمدن با حقوق بشر و آزادی اندیشه و بیان را ندارد!

برای من پرونده تشکیل شده، برای آقای نصیری پرونده تشکیل شده، برای آقای حائری پرونده و حکم زندان، تا انتها بروید...
بفهمید چرا مردم ایران به اسرائیل خشم نمی‌کنند، چون احساس می‌کنند سرزمین‌ خودشان هم اشغال شده.
بفهمید چرا هر راه اصلاح‌طلبانه‌ای را مسخره می‌کنند.
بفهمید چرا احساس می‌کنند همه بدبختی‌هایشان از همان سال ۵۷ شروع شده.

من و آقای حائری و آقای نصیری و آقای دانشفر را ببرید زندان، شلاق هم بزنید، متهم‌مان کنید توطئه کرده‌ایم، بگویید اینها منافقند، اینها از اسلام و انقلاب خارج شده‌اند.
خواهید دید چه کسی آبرو کسب خواهد کرد
و چه کسی بی‌آبرو خواهد شد
چه کسی نزد خدا و مردم روسفید خواهد شد
و چه کسی به زباله‌دان تاریخ خواهد رفت

ثابت کنید نظام تحمل نقد نرم از درون را هم ندارد
ثابت کنید اسلام شما تنها یک دستاویز است برای ظلم
بگذارید مردم بفهمند شما هیچ ترحمی ندارید، حتی به آنها که دلسوز کشورند.
شما در پاسخ به سخنان منطقی، یک چیز دارید، زندان و شلاق

این مدل جمهوری اسلامی مبارکتان
این ننگ ابدی را با خود به گور ببرید

لینک گزارش حکم جناب آقای حائری شیرازی
https://t.me/virayeshe_zehn/5179

This comment was minimized by the moderator on the site

خون از خون رنگین‌تر است؟

وقتی عمربن خطاب خلیفۀ دوم بر اثر ضربۀ خنجر فیروز نهاوندی -ابولؤلؤ- وفات یافت، عبیدالله فرزند ارشد خلیفه چنان خشمگین شد که به جانِ خانوادۀ ضارب افتاد و هرمزان از سرداران ایرانی را نیز به ظن دست داشتن در قتل پدر، به ضرب شمشیر کشت.
مولاعلی از کشتن هرمزان چنان به خشم آمد که قسم یاد کرد هر گاه دستش رسد، عبیدالله را در ازای ریختن خون هرمزان ایرانی قصاص کند.
سعدبن ابی‌وقاص، مدتی عبیدالله را در حبس نگه داشت، اما عثمان بن‌عفان خلیفۀ سوم او را بخشید. هنگامی که علی به خلافت رسید، عبیدالله از ترس قصاص شدن توسط علی به معاویه پناه برد و به لشکر شامیان پیوست.
به دلیل همین سابقه بود که وقتی مولاعلی، خود ضربت خورد به فرزندانش وصیت کرد که مبادا پس از مرگش به این بهانه که امیرالمؤمنین را کشته‌اند، به جان مردم بیفتند. او گفت؛ یک ضربت در برابر یک ضربت! و یا عفو، چرا که خدا عفو را دوست دارد.
علی با آنکه خلیفه بود، خون خود را رنگین‌تر از هیچکدام از مردم نمی‌دید، در روزگار ما اما خون از خون رنگین‌تر شده است! جانی را در برابر زخمی می‌گیرند و چند جان را در برابر یک جان!
در جریان ناآرامی‌های سال گذشته، مرحوم روح‌الله عجمیان کشته شد. بابت قتل او، دو نفر اعدام و شماری از جمله دکتر حمید قره‌حسنلو و همسرش به حبس‌های طولانی و تبعید در زندان محکوم شده‌اند!
با این همه، پدر مرحوم عجمیان به جای آنکه نسبت به این نابرابری و احقاق حقوق متهمان بخصوص متهمی مثل دکتر قره‌حسنلو که شرحی دلخراش از بدرفتاری با خود و خانواده‌اش داده است، حساسیت نشان دهد، خواهان شدت عمل بیشتر نسبت به متهمان بیشتر شده است! او در یک برنامۀ زندۀ تلویزیونی، حتی علی اکبر ولایتی را - احتمالاً به دلیل درخواستش برای تعدیل حکم برخی محکومان- قاتل فرزند خود معرفی کرده است!
وقتی حکومتی خون یک حامی خود را از خون هموطنان معترض، رنگین‌تر می‌بیند و حتی به سنت دیرینۀ دینیِ "یکی در مقابل یکی" آن هم در چارچوب یک کشور رضایت نمی‌دهد، آنگاه چطور انتظار می‌رود که اسرائیل خون اتباع یهودی خود را نسبت به خون مردمی بیگانه و جدا از خود، برابر ببیند و دست از کشتار بردارد؟
احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad

This comment was minimized by the moderator on the site

نگاه متفاوت (احمد زیدآبادی) @Zeidabadi_Ahmad
ظالم و مظلوم هم گزینشی است؟

این روزها از بس ذهنم درگیر تحولات جنگ در نوار #غزه و پیامدهای منطقه ای آن شده است که از پیگیری کامل خبرهای داخلی باز مانده ام. امروز اما در مرور خبرهای داخلی، به اظهارنظری از شیخ علیرضا #پناهیان برخوردم بدین صورت که:
"ما واقعاً زندگی‌مان گره خورده به همه مظلومین دنیا، این مطلبی است که باید فهم کرد، باید آموزش داد. اگر آموزش و پرورش نتواند این را به کودکان ما آموزش بدهد که در این چهل سال نتوانست آموزش بدهد، باید این آموزش و پرورش را تعطیل کرد."
البته من با پیشنهاد آقای پناهیان برای تعطیل کردن آموزش و پرورش کشور با این کیفیتی که دارد، اصلاً مخالف نیستم، اما راستش نمی‌دانم که منظور وی از "مظلومین دنیا" دقیقاً چه کسانی هستند که زندگی وی و دوستانش به آنها گره خورده است؟
به نظرم وی و همفکرانش چون فقط با یک چشم به امور عالم می‌نگرند، ظالم و مظلوم را هم طبق سلیقۀ خود گزینش می‌کنند!
الان حدود یک ماه است که دختر سه سالۀ #مجید_توکلی در فراق پدرش پا بر زمین می‌کوبد و یکریز می‌گوید: "بابا کار نباشه"! به او گفته‌اند که پدرش برای کار از منزل بیرون رفته است! دخترک معصوم حتی موقع تماس پدرش، تلفن را به تندی پس می‌زند و حاضر به یک کلام صحبت با او نیست. چنان قهر و غیظی پیدا کرده که تصور می‌کند پدرش او را عمداً رها کرده است!
من به سهم خودم با هر جا که می‌شده مکاتبه کرده‌ام که برای رهایی این بچه از غم و غصه، حداقل به پابند الکتریکی برای مجید رضایت دهند، اما دریغ از ذره‌ای دلسوزی و رحم و مروّت!
آنوقت با این شرایط، وقتی که آقای پناهیان از گره خوردن زندگی خود و هم‌مسلکانش با مظلومین دنیا حرف می‌زند، آیا حتی یک دانش‌آموز نیز متوجه نمی‌شود که خودش یا دیگران را به سخره گرفته است! شما در این کشور کودک بیگناهی را به دلایلی بی‌اهمیت، چنین به عذاب گرفتار کرده‌اید و بعد انتظار دارید که دانش‌آموزان ما برای کودکان ستمدیدۀ غزه در سه هزار کیلومتری اینجا چه کنند؟

This comment was minimized by the moderator on the site

آزادی پیش‌کش خودشان!
آزادی من، در گرو آزادی ایران است

زهرا رهنورد
زندان اختر

به نام خداوند آزادی

درباره دروغ‌های مأموران حکومت و تهدید امضاکنندگان بیانیه رفع حصر؛ به ویژه تهدید خانم دکتر زهرا شجاعی و ادعای آزادی محصوران

در تاریخ پر فراز و نشیب کشورما، نجات ملت ایران از استبداد و دیکتاتوری، سرلوحه اعتراضات آزادی‌خواهان و تحول‌طلبان بوده است و نجات و آزادی زندانیان سیاسی و محصوران نیز جزو اصلی‌ترین گفتمان‌های ایام اخیر است که زنان و جوانان بالاترین هزینه‌های آن را پرداخته‌اند.

این‌بار، انسان‌های شریف و وطن‌پرستی که پیوسته مطالبه سعادت ملت را داشته‌اند، خواهان رفع حصر و نگران محصوران و بیماری‌هایی که محصول سیزده سال انزوای بی‌امان آنان بوده است، شده و آزادی آنان را مطالبه کرده‌اند.

اما در جواب، ماموران آنان را تهدید و گاه اهانت کرده‌اند و برای‌شان خط و نشان کشیده‌اند. حتی به دروغ گفته‌اند که «محصوران یا آزادی‌هایی دارند یا "خود ‌حصرخواه" هستند مثل رهنورد که خودش نمی‌خواهد آزاد باشد"!… و البته این ادعا قصه‌ایست که سر دراز دارد:

۱) در سال ۱۳۹۷ پس از ۸ سال حصر ظالمانه، مامور اطلاعاتی گفت: خانم رهنورد شما آزادید و می‌توانید به قم و مشهد برای زیارت بروید البته زیر نظر ما...
گفتم: برای زیارت از شما اجازه نمی‌گیرم اما آیا برای سخنرانی، تحقیقات علمی و  دانشگاهی و هنری و  کلاس درس و نمایشگاه هنری و مقاله و کتاب و فعالیت در امور زنان که شما همیشه از آنان و من کینه داشته‌اید چطور؟

۲) مامور گفت: خیر، این آزادی فردی است خانم رهنورد، آزادی اجتماعی نیست.

۳) با این‌همه گفتم: هم‌چنان که در سال ۱۳۸۹ طی حکمی با شماره نامه و تاریخ و امضاء دادستان، مرا به عنوان مجرم از حقوق انسانی محروم کردید به همان منوال حکم آزادی رهنورد را صادر کنید.

۴) مامور گفت: خیر، نمی‌توانیم حکمی به شما ارائه دهیم.
گفتم: آزادی حق هر انسانی است. شما وظیفه دارید حکم را ارائه دهید تا به فعالیت‌های سیاسی و مدنی و اجتماعی سابق، کماکان بپردازم.
مامور گفت: حتی نمی‌توانیم حکم را به شما نشان دهیم...
البته می‌دانستم که حکومت همیشه در پی ادعاهای کم‌هزینه است به‌خصوص در مورد قتل زندانی‌ها و معترضان خیابانی مبنی بر اینکه: خودشان نمی‌خواهند آزاد باشند، خودکشی کردند، از بلندی پرت شدند، مریض بودند... پیر شدند و مردند.

۵) در همین روند گفتگوها، مامور دیگری با ذوق‌زدگی از این آزادی اهدایی گفت: خوب خانم دکتر می‌توانید بروید سبزی بخرید.
البته این آزادی پیش‌کش خودشان.
آزادی من، در گرو آزادی کشورمان ایران است.

زهرا رهنورد
۵ مهرماه ۱۴۰۲

#پایگاه_خبری_جانبازان_جنگ_تحمیلی

@janbazanesabz

This comment was minimized by the moderator on the site

"آزادی من در گرو آزادی ایران است"

علیرضا کفایی

نادیده گرفتن حقوق انسانی افراد و در حبس و حصر انداختن آنان بدون محاکمه قضایی به مدت سیزده سال بی شباهت به آدم ربایی حکومتی نیست، شاید تصور می کردند در مدت کوتاهی آنان را در هم شکسته و یا با خود همراه کنند اما با سد محکمی از اندیشه آزادی و نجات برای ایران روبرو شدند که در برابر ظلم و بیداد سر خم نکرده و تسلیم هیچ گونه صحنه آرایی نشدند، برای عزت و کرامت آدمی و برای ایران از خود گذشتند تا اندیشه آزادی ایران و فردای بهتر را برای همه ایرانیان فریاد بر آورند.
بدترین نوع خشونت؛ حصر و زندان طویل المدتی است که با حقد و کینه و بغض و انتقام همراه است و کلید دار زندان، زورمدارانی هستند که فهم گفتگو و ایمان به نظر و فکر خود ندارند که اگر قادر به گفتگوی منطقی و عقلانی بودند و توان استدلال داشتند و یا به راه و روش خود و اقناع مردم ایمانی داشتند لزومی بر حصر نبود و اما انگار آزادی در نظر آنان چنانکه خانم رهنورد اشاره به سخنان ماموران می کند؛ آزادی برای رفتن به "زیارت" و یا "سبزی خریدن" است.

به خانم رهنورد از "آزادی فردی" می گویند و اجازه "آزادی اجتماعی" نمی دهند یعنی اگر جنایتی دیدید و یا هر چه در جامعه رخ داد و ما هر کاری کردیم، شما حق ندارید بازگو و یا تحلیل و یا موضعگیری کنید، هیچ فکر نمی کنند این نوع برداشت به هیچ وجه آزادی نیست بلکه رفتاری فرعون وار و خیره سرانه است که منافع گروهی و فرقه ای را می خواهند تأمین کنند و اما بانوی سبز ایران، ایران را در قفس می بیند و برای ایران، آزادی طلب می کند نه برای شخص خود.

به یک برچسب لایتچسبک دلخوش کرده اند و ناآگاهانه و بدون درک و مطالعه ای بر زبان الکن خود می رانند که "فتنه".... هر آن کس را که اعتراضی کند؛ اغتشاش گر، اراذل و اوباش، خس و خاشاک، بزغاله و گوساله و ..... می خوانند؛ نهیب امام حسین بر معاویه که دیگر تکراری هم شده که "فتنه ای بالاتر از شما نمی بینم" دقتی کنند و اگر اهل قرآن هستند لااقل بخوانند که قوم نوح به پیامبرش چه می گفت، آن قوم و فرقه جاهل هم به پیامبر می گفت اراذل و اوباش گرداگرد تو  را گرفته اند " مَا نَرَاکَ إِلاَّ بَشَرًا مِّثْلَنَا وَمَا نَرَاکَ اتبَّعَکَ إِلاَّ الَّذِینَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِیَ الرَّأْیِ وَمَا نَرَى لَکُمْ عَلَیْنَا مِن فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکُمْ کَاذِبِینَ (هود ۲۷)، شاید اهل بصیرت! دروغین قرآنی دیگر دارند.!

قبل از آنکه دیر شود این حصر ظالمانه ی سیزده ساله را تمام کنید که آن بزرگان در حصر نه اهل سازش و تسلیم هستند و نه از حق مردم کوتاه خواهند آمد و اکنون که در کبر سن و با بیماری های عدیده روبرو هستند همچنان از خود گدشته هستند و همانطور که بانوی سبز خانم دکتر زهرا رهنورد اشاره می کند:"این آزادی پیش کش خودشان؛ آزادی من در گرو آزادی ایران است"

کانال نویسنده
@kaleme

This comment was minimized by the moderator on the site

قتل تدریجی یا جنایت در کمال آرامش؟

ناصر دانشفر

نامه‌ای با امضاء ۵۷۰ تن با این مضمون صادر شده که حصر ۱۳ سالهٔ میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی که با نقض قانون آغاز شد، با روش‌های غیر انسانی ادامه یافته‌است. این ظلم بی حساب اکنون در پی ناامیدی زندانبانان از شکستن مقاومت محصوران، با افزایش فشارهای روزافزون یقیناً به قتل تدریجی آنها می‌انجامد.

شوربختانه کم‌ سعادت بودم و درخواست امضاء که از طرف عزیزان ارسال شده بود را ندیدم، که ای کاش می‌دیدم و در جواب می‌نوشتم که به جهت وظیفهٔ انسانی با کمال میل و افتخار با این موضوع موافقم. اما هم الان با توجه به اینکه شنیده‌ام که بسیاری از امضاء کنندگان احضار و مورد سؤال واقع شده‌اند، اعلام می‌کنم که تعداد مذکور حداقل ۵۷۲ نفر است جناب آقای عبدالله ناصری و بنده نیز چنین اعتقادی داریم.

شگفت‌انگیز است که به دست‌اندرکاران این عمل غیرانسانی برخورده و از این موضوع بسیار عصبانی‌اند که چرا به اینکار غیرقانونی چنین عنوانی داده‌اند. من از اینان می‌پرسم که اگر این فعل جنایت نیست، پس چه نام دارد؟ جرم این عزیزان چیست؟ چه کرده‌اند که باید متحمل چنین هزینهٔ سنگینی شوند؟ گفته‌اند تقلب شده؟ نشده بود؟ برای چنین ادعایی در کجای دنیا آدمها را بدون محاکمه محکوم به حصر تا پایان عمر می‌کنند؟

ترامپ هنوز مدعی تقلب نیست؟ او را در خانه‌اش محبوس نموده‌اند؟ رئیس‌جمهور پیشین آمریکا طرفدارانش را به کاخ سفید کشاند و آنها همه جوره آبروی ایالات متحده را بر باد دادند. جرم میرحسین چه بود؟ اینکه مردم طرفدار او راهپیمایی چند میلیونی سکوت انجام داده بودند؟ گناه اوست که رهبری فرمان آتش صادر کرد و مردم را به خاک و خون کشید؟

گیریم محصوران مجرم و باید عقوبت عمل مجرمانه خود را متحمل شوند. سؤال من این است که این جرم در کدام دادگاه بررسی و حکمی چنین ظالمانه صادر شده است؟ مگر بارها و بارها آنها خواستار محاکمهٔ علنی خود نشده‌اند؟ اگر برای شما چنین موضوعی محرز است، چرا آنها را در مقابل چشم جهانیان استنطاق نمی‌کنید و حکم مشخص و مطابق قوانین جاری کشور را به آنان ابلاغ نمی‌نمایید؟

می‌خواهید بدانید که این جنایتی مرتکب شده‌اید، تا چه اندازه ظالمانه، وحشتناک و غیرقابل تحمل است، فقط ده روز در خانه را به روی خود ببندید و با اختیار خود از خانه خارج نشوید، همه گونه دسترسی به دنیای خارج را هم برای خویشتن ممنوع کنید، آن وقت متوجه می‌شوید که چه کرده‌اید و تا کجا مرزهای بیرحمی را جابجا نموده‌اید.

سیزده سال یکطرفه تاخته‌اید، اتهام زده‌اید و بدون شنیدن دفاع متهم او را طبق مصوبهٔ غیرقانونی شورای امنیت ملی که افراد حاضر در آن جلسه حتی جرأت و جسارت بعهده گرفتن آن را ندارند، در منزل خود زندان و از همهٔ حقوق یک محکوم محروم نموده‌اید. به خدا که این صدها بار از مرگ تدریجی توسط هر سم مهلکی عذاب‌آورتر است.

حضرت آقا، مرحوم هاشمی یار دیرین سالهای دور و مغضوب آخر عمر، خدمتتان عرض کرده بودند که با رفع حصر موافقت کنید که اگر این عزیزان در این حالت دارفانی را وداع کنند، ننگ ابدی بر پیشانی جمهوری‌اسلامی خواهد ماند، اما من امیدوارم که این توفیق را پیدا نکنید که از این خفت و رسوایی خلاصی یابید.

جناب خامنه‌ای بارها و بارها گفته‌ام که اگر به سوی مردم برگردید و امور مملکت را به آنان واگذار نمایید، حاضرم در برابر دیدگان همهٔ اهل عالم بر دست و پای شما بوسه زنم، اما در این مورد عاقلانه فکر نمی‌کنم و با دلم همداستانم و آرزو دارم به سبب ظلم بی‌حسابی که مرتکب شده‌اید از شرمساری و سرافکندگی ناشی از آن نجات پیدا نکنید. عزت زیاد

کانال نویسنده
@kaleme

This comment was minimized by the moderator on the site

9/28/2023 02:27 PM
زهرا رهنورد: مأموران گفتند برای سبزی‌ خریدن و زیارت رفتن آزادید، نه برای فعالیت اجتماعی
زهرا رهنورد که همراه با همسرش، میرحسین موسوی و دیگر رهبر جنبش سبز، مهدی کروبی ۱۳ سال است در حصر خانگی به‌سر می‌برد، گفت که مأموران امنیتی ایران به او گفته‌اند که می‌تواند از آزادی «فردی» مانند «زیارت رفتن» یا «سبزی خریدن» استفاده کند اما حق فعالیت اجتماعی ندارد.

او در واکنش به فشارهای نهادهای امنیتی بر ۵۷۰ فعال سیاسی، مدنی و فرهنگی که با امضای بیانیه‌ای خواستار آزادی آن‌ها شده بودند، در بیانیه‌ای نوشت: «البته این آزادی پیش‌کش خودشان. آزادی من، در گرو آزادی کشورمان ایران است.»

خانم رهنورد در ادامه این بیانیه که کانال تلگرامی «کلمه» منتشر کرده است، درباره ادعاهای نیروهای امنیتی در گفتگو با افرادی که خواستار آزادی این سه نفر از حصر خانگی شده‌اند، نوشت: «مأموران آنان را تهدید و گاه اهانت کرده‌اند و برای‌شان خط و نشان کشیده‌اند. حتی به دروغ گفته‌اند که «محصوران یا آزادی‌هایی دارند یا خود ‌حصرخواه هستند مثل رهنورد که خودش نمی‌خواهد آزاد باشد!… و البته این ادعا قصه‌ایست که سر دراز دارد.»

خانم رهنورد در ادامه با بیان اینکه مأموران «حتی از نشان دادن حکمی» در این زمینه به او خودداری کرده‌اند، نوشت: «می‌دانستم که حکومت همیشه در پی ادعاهای کم‌هزینه است به‌خصوص در مورد قتل زندانی‌ها و معترضان خیابانی مبنی بر این که: خودشان نمی‌خواهند آزاد باشند، خودکشی کردند، از بلندی پرت شدند، مریض بودند… پیر شدند و مردند.»

مدتی پیش، بیش از ۵۷۰ فعال سیاسی،فرهنگی و مدنی در نامه‌ای سرگشاده‌ با اعتراض به «حصر ۱۳ ساله‌ مهدی کروبی، میرحسین موسوی و زهرا رهنورد»، ادامه آن را «قتل تدریجی» این سه نفر دانسته و خواهان پایان حصر آن‌ها شدند.

This comment was minimized by the moderator on the site

اظهارات بی‌سابقه و دردناک زهرا باکری ، خواهر سرداران شهید حمید و مهدی باکری

بلایی که امروز سر ما آمده ، زمان شاه نیامد. باور کنید یک ساواکی در خونه ما رو نزد! من بعد از شهادت برادرم استخدام شدم. خواهرم با یک پست خیلی بالایی استخدام شد. مهدی دانشگاه قبول شد و تحصیلش رو ادامه داد. هیچ کی جسارت نکرد در خونه ما رو باز کنه و توهینی به ما بکنه . ولی تو جمهوری اسلامی ما این توهین ها رو دیدیم. من ۳۰ سال از عمرم رو زمان شاه گذروندم و ۳۰ سال هم در جمهوری اسلامی گذراندم. در پیش از انقلاب یکی از برادران من رو اعدام کردند و به یکی از برادرهای من حبس ابد داده بودند در انقلاب ۵۷ آزاد شد . آن زمان مرتب انجمن حمایت از زندانیان ، سازمان حقوق بشر ، انواع این سازمان های جهانی و حقوقی با خانواده ما تماس داشتند که با زندانیان چطوری رفتار می کنند و یا شما وقتی ملاقات می روید با شما چجوری برخورد میشه . الان کسی جرأت داره اسم سازمان حقوق بشر را بیاورد و یا اسم سازمان حمایت از زندانیان را بیاورد؟ می شود مفسد فی ارض.

This comment was minimized by the moderator on the site

برای‌ سیدمصطفی‌تاجزاده

محمدجواد مظفر

در آستانه یک‌سالگی دستگیری، محکومیت و زندانی شدن مردی هستیم که در درازای ۴۴ سال آشنایی (از راهرو شورای انقلاب) و دوستی پایدار جز صداقت، شرافت، پاکدستی، حق‌گویی، حق‌خواهی و پاکدامنی از او سراغ ندارم. او کسی نیست جز :

سیدمصطفی تاجزاده عزیز

حیرت‌آور آن‌که او پس از حبس طولانی و مظلومانه سال‌های ۸۸ تا ۹۵ به اتهام نقد؛ نقد رهبری در ۱۷ تیر‌ماه سال گذشته (۱۴۰۱) دستگیر شد.

از آنجا که بارها در مقابل این پرسش نسل جوان قرار گرفته‌ایم: چرا نسل تاجزاده ها انقلاب کردند؟! لازم می‌دانم مواردی را ذکر کنم که در آن سالها از سوی علمای دینی و راهبران انقلاب اسلامی بیان می‌شد و آتش به جان نسل آرمان‌خواه ما می‌زد.
که اگر چنین شود، شاهد حاکمیت چه مناسباتی بجای دیکتاتوری شاه و دربار و سیطره هولناک ساواک خواهیم بود.

۱- به ما می‌گفتند: خلیفه دوم در حالی‌که قدرت اسلام به یک شبه‌امپراطوری تبدیل شده بود و بر قدرتهای بزرگی چون روم و ایران استیلا یافته بودند در مسجد مورد نقد یک عرب معمولی قرار می‌گیرد که در تقسیم غنائم تو چون قد بلندی داری پارچه بیشتری برای خود برداشته‌ای و خلیفه توضیح داد من از سهم فرزندم پارچه‌ای را به پائین لباسم دوخته‌ام و آن شخص (بخوانید شهروند) نپذیرفت تا آن‌که جای دوختن لباس را از نزدیک دید!

۲- در تجمع دیگری خلیفه به مردم حاضر گفت: اگر به خطا رفتم به من هشدار و تذکر دهید. ‌یکی از میان جمع گفت: اگر چنین شود با همین شمشیر تو را راست می‌کنیم! (نقل به مضمون)

۳- طلحه و زبیر که از یاران خاص پیامبر بودند؛ راه خود را در دوران امام‌علی(ع) از او جدا کردند تا جایی که بعدها به‌همراه عایشه زمینه ساز جنگ جمل شدند و علی(ع) هیچ‌گاه پیشدستی نکرده و آنان را نه بازداشت کرد و نه دستور حذفشان را داد.

۴- هنگامی که طلحه در جنگ جمل کشته شد بنا به روایات علی(ع) بر جنازه او گریست.

۵- در میانه جنگ صفین و با خدعه بالا بردن قرآن بر سر نیزه‌ها توسط سپاه معاویه عده‌ای از سپاهیان همراه علی(ع) به تردید افتادند چرا باید بجنگند و علی(ع) در میانه کارزار پذیرفت که باید روشنگری کند نه آن‌که آنان را به جرم تمرد در میانه جنگ از دم تیغ بگذراند.

۶- شاید از همه مهمتر که به بحث این مقال مربوط است حدیثی است از قول امام علی(ع) نقل می‌شود که گفت: ( حق را با شخصیت‌ها نسنجید بل حق را بشناسید تا اهل حق را تشخیص دهید)

نسل ما در آرزوی رسیدن به چنین جامعه و مناسباتی در قدرت بود که در انقلاب شرکت کرد.
امروز باید گفت: افسوس و صد افسوس که شخصی با صلاحیت‌های مدیریتی و اخلاقی مانند سید‌مصطفی تاجزاده عزیز می‌بایست تنها به جرم انتقاد دلسوزانه به‌ رهبری و ارائه راه حل برای برون رفت از شرایط خطرناک کنونی به بند و زندان گرفتار آید.
او که همواره صف خود را از براندازان جدا کرده و دردمندانه با پیشنهاد‌های اصلاحی به حاکمان هشدار داده و راه‌‌حل پیش پای آنان گذاشته است.
آیا این شیوه برخورد با ده‌ها دلسوز و ایران دوست همانند سعید مدنی، محمدرضا جلائی‌پور و ده‌ها زن و مرد آزادیخواه، آب به آسیاب براندازان نمی‌یزد؟!

آقایان به خود آیید؛
بسیاری از قانون‌مندی های عالم در اختیار شما نیست بر شما نیز آن خواهد رفت که بر بسیاری از قدرت‌مندان پیشین در جهان رفته است.
مگر آن‌که مسیر و راه خود را اصلاح کنید.

@MostafaTajzadeh

This comment was minimized by the moderator on the site

شرافت ساواک

اینکه مدتی پیش خواهر شهیدان علی، مهدی و حمید باکری در مصاحبه مدتی پیش فرمود آنقدر که در این حکومت به خانواده ما بی حرمتی و آزار کردند در حکومت پهلوی و توسط ساواک اذیت نشدیم حرف جدیدی نیست و قبلاً از زبان خانواده معظم شهیدان جهان آرا و تا همسر مرحوم ایت الله هاشمی و خانواده شهید بهشتی تا شهید مطهری و خانواده های بسیاری شنیده شده است نکته حیرت انگیزی که اخیراً بهزاد نبوی چریک پیر روزهای مبارزه مسلحانه علیه رژیم پهلوی مجدداً یز زبان آورد چریک پیر نوشته است هر چه ساواک در کیفرخواست من نوشت بود عین واقعیت و هر چه در کیفرخواستی بعد انقلاب برایم نوشتند تماناً دروغ بود.
اینکه سردار پاسدار حسین زمان که از دهه هفتاد خوانندگی پاپ را تجربه و با استقبال گسترده مردم روبرو شد حالا پس از آزادی دخترش که به قید وثیقه انجام شد ساعات پایانی عمر را به خاتمه رساند شاید برگ زرین دیگری از ساختار امنیتی - قضایی کشورمان باشد جایی که دختر سردار حسین زمان به دلیل اظهارات مغایر با خواست حکمت زندانی و داماد فلان سردار صاحب رانت یک میلیون دلار روزانه نفتی می شود و داماد فلان سردار با جت شخصی با هزینه ۸۲ هزار دلار هزینه به سفر خارجه می رود و خواهرش که عروس فلان سردار است برای تهیه سیسمونی راهی بازارهای رنگارنگ استانبول می شود تا همه بدانند دختر سردار زمان بودن کم جرمی نیست و با یک دنیا فساد به محض ورود به خانواده فلان سردار و بهمان سردار محرم حکمرانی و مجاز به هر اقدامی خواهی شد.
اینکه گاندی می‌فرماید "بزرگترین اشتباهی که مردم در رواط انسانی نرتکب می شوند این است که بجای آنکه مراقب و نگران پندار، رفتار و اعمال خود باشند مراقب و نگران اعمال و رفتار دیگرانند" چیزی که در کشور ما به امر به معروف و ناهی از منکر شناخته می شود هرگز چیزی جز این نبوده و نیست آمر با معروف و ناهی از منکر یعنی افرادی که خود را محق می دانند دیگران را مخاطب قرار داده و بسیار آمرانه مورد امر و نهی قرار دهند مخاطبانی که به فرمایش بسیاری از امامان جمعه فاقد هویت و حقوق حداقلی انسانی تعریف می شوند یا به تعبیر برخی دیگر چیزی جز رَمه نیازمند به شعبان نیستند.
اینکه به نقل از دالایی داما آوردند که زشت ترین کار سیاست این است که می تواند احمق ترین افراد را بجای افرادی دانا و عالم به مردم تحمیل کند حرف درستی است و حداقل صدها بار به تجربه مشاهده کرده ایم و شاید به همین دلیل لاریجانی در یادداشت کوتاه خود می گوید "برای ایجاد فضای کاذب و دورغین رقابت انتخاباتی روی من حساب نکنید و بفهمید از الک خالص سازی یا یکدست سازی شما چیزی جز عناصر احمق و دروغ پرداز زبان به مزد خارج نخواهد شد شاید می خواهد بگوید دیگر حتی در قامت مشاور رهبری و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام اجازه نخواهد داد لباس جهالت و حماقت به تنش کنند. شاید می خواهد بگوید قصد دارد به دینداری مبتنی بر اخلاق باز گردد دینی در تمام عمر از زبان پدر همسرش عالم یگانه شیعه شهید استاد مرتضی مطهری آموخته است.
اینکه امثال سردار رادان فرمانده پلیس با تکیه بر انبارهای سلاح و در اختیار داشت کلید زندانها و عناصر تحت فرمان شلاق بر دست رو در روی دختران ایران رجز بخواند حرف جدیدی نیست اما رادان بهتر از هر کس می داند که پلیس طی ۴۴ سال گذشته جز زانو زدن حقیرانه در برابر قاچاقچیان مواد مخدر تا مشروبات و کالا و سجده در برابر سارقان خیابانی هیچ هنری نداشته و ندارد سردار رادان که هنوز علی رغم گذشت ماه‌ها عاجز از شناسایی و دستگیری گَله کفتارهای پلیس نمای دارای کلاه با نوار سفید است و هنوز بعنوان فرمانده رجز خوان پلیس نتوانسته یکی از لباس شخصی های آتش به اختیار متعرض به نوامیس ایران و رباینده دختران و زنان در خیابان‌های تهران را شناسایی و دستگیر کند رادان باید بفهمد در دنیایی حقیقی حتی برای جماعت افیونی هیچ نیست حال آنکه اینبار باید در برابر نوجوانان و جوانان شریفی بایستند که چون الراغی جوانمرد شرافت پلیس را به چالش کشید. ۲۱اردیبهشت
https://t.me/Khabar_Naghde

This comment was minimized by the moderator on the site

برای حسین زمان
که رفت

رحیم قمیشی

استاد دانشگاه باشی، بگویند تدریس برای تو ممنوع است.
بخوانی بگویند خواندنت ممنوع است.
کنسرت گذاشتن برایت ممنوع باشد.
حتی دادن آلبوم برای تو ممنوع باشد.
دخترت زینب را دستگیر کنند.
به جرم داشتن دستبند سبز، وسط خیابان کتک بخوری.
همسرت را جلوی خودت زیر کتک بگیرند.
جرمت چه باشد؟
همراهی با مردم...
سنگین‌تر از این جرم مگر هست، جایی که باتوم حکم می‌راند، شلاق در دست ظالم است. آن که هنر و هنرمند را هم تنها برای خودش و قدرت مطلقه‌اش می‌خواهد...

حسین زمان برای ما مردم می‌خواند و مگر چیزی جز خوشحالی مردم شادش می‌کرد.
نمی‌دانم آنها که هنرمند را می‌آزارند نمی‌دانند هنرمند دلش از برگ گل نازکتر است، مگر نمی‌دانند او می‌شکند. او بدون شلاق هم بدنش تاول می‌زند. نفسش می‌ایستد.
حسین این اواخر هر قطعه ای را منتشر می‌کرد یادداشتی هم کنارش بود لطفا اگر پسندیدید به این حساب هم پولی اندک واریز کنید.
من می‌فهمم این یادداشت یعنی چه.
آنها که نمی‌دانند هنر چیست بروند بمیرند.
چه کسی باور می‌کند زمان مرده باشد.
انکه می‌میرد بی‌هنرانند.
آنکه می‌میرد همان‌ها هستند که تاریخ به بدی قضاوتشان خواهد کرد.
آنکه همه منتظر مرگش باشند.

چه کسی می‌میرد! حسین زمان؟
او که همه دوستش داشتیم؟
او که صدایش برای همیشه می‌ماند؟
او که برای مردم دلش می‌تپید!
مگر شجریان مُرد!
مگر آیدین بکتاش مُرد؟
مگر حسین زمان می‌میرد...

دوستی داشتم از دردهای سال‌های آخر زندگی حسین زمان برایم می‌نوشت.
و من چقدر دلم می‌سوخت.
در زمان جنگ درسش را رها کرده آمده بود برای دفاع از کشورش، و حال شده بود غیرخودی.
دیگر خودی بودن معنایش تغییر کرده بود!
از همان سال ۸۸ که میرحسین تنها ماند، قطعاتی را هم برای او خواند. او نمی‌خواست با سکوتش آرامش داشته باشد. آرامشی قبرستانی.
همان که ما اسمش را می‌گذاریم زندگی...

حسین زمان در دل ما زنده است، برای همیشه. مگر هنرمند می‌میرد.
او که مردم دوستش دارند در دل هاست.
ننگش بماند در کارنامه انها که ۱۴ سال بیکارش کردند.
ننگش بماند برای آنها که فکر می‌کنند با بگیر و ببند حکومت‌شان مستدام می‌شود!

حسین قشنگ بود.
قشنگ خواند.
قشنگ رفت.
دلم نمی‌آید بگویم راحت شد از زجرها...
او نماند ببیند جشن آزادی را چه با شکوه می‌گیریم!
ما در روز خوشحالی‌مان، جای او را خالی می‌کنیم.
ما بزودی کنسرت‌ها خواهیم داشت...
و صدای زیبای حسین زمان را می‌گذاریم
تا بداند او برای ما زنده است
تا همیشه...

This comment was minimized by the moderator on the site

"حسین زمان حال جسمی مساعدی ندارد"

ابوذر زمان، پسر حسین زمان خواننده پاپ از حال نامساعد جسمی پدرش به دلیل سرطان پیشرفته کبدی خبر داد و گفت، او در حال حاضر تحت درمان و در بستر بیماری است.

ابوذر زمان در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا یادآور شده است: حدود دو، سه ماه پیش بود که بیماری پدر تشخیص داده شد. نمی‌توانم بگویم پدرم روحیه خوبی دارد و به هرحال با چنین بیماری و چنین شرایطی نمی‌توان توقعی غیر از این داشت.

چندی پیش زینب زمان، دختر حسین زمان توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده بود که با تودیع قرار وثیقه به‌صورت موقت از زندان اوین آزاد شد.

حسین زمان هنرمند و خواننده ایرانی است که طی سالیان طولانی همگام با اعتراضات مردم، ترانه های اعتراضی خوانده است. او همچنین به عنوان معاون طرح و برنامه و نیز عضو هیئت علمی پردیس بین‌الملل دانشگاه صنعتی شریف به فعالیت‌های اجرایی و تدریس در جزیره کیش مشغول بود که از ادامه تدریس و فعالیت‌های هنری او جلوگیری به عمل آمد و تا سالها اجازه برگزاری کنسرت و ضبط آلبوم نداشت. حسین زمان سرانجام پس از ۱۶ سال در مهر ماه ۱۳۹۷ برای ۳ قطعه از دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز دریافت کرد.

This comment was minimized by the moderator on the site

نامه آبتین بهرنگ (محمد غلام‌زاده) در خصوص شیوه‌ی بازداشت و ابلاغ حکم
چه فرقی می‌کرد زندانی در چشم انداز باشد یا دانشگاهی؟

من، آبتین بهرنگ (محمد غلامزاده) دانشجو دکتری علوم سیاسی دانشگاه تهران در تاریخ ۳ مهر ۱۴۰۱ توسط نیروهای امنیتی بدون ارائه حکم جلب بازداشت شدم و باوجود عدم مقاومت در مقابل بازداشت مورد ضرب و شتم و فحاشی قرار گرفتم. با تحمل ۱۲ ساعت بازجویی مداوم در یک روز و بازجویی‌های متعدد دیگر که همراه با تحقیر، تهدید و فشار روانی سنگین بود مواجه شدم.

روزهایی که در اوین بودم شنیده‌ها را به چشم دیدم. در آنجا ما به چشم آنان انسان نبودیم. ما موجوداتی بودیم در زیر سیطره کارگزارانی که ایدئولوژی، انسانیت را از آن‌ها زدوده بود. در راه‌روی باریک ۲۴۱ تراکم بازداشتی‌ها به نحوی بود که در فضای محدود و فشرده بهم می‌خوابیدیم. کمبود اکسیژن و خفگی‌ هوا منجر به بی‌حالی‌مان می‌شد؛ از حال رفتن افراد برای‌مان عادی شده بود. همه‌مان که بیش از صد نفر بودیم تنها از یک سرویس بهداشتی و حمام استفاده می‌کردیم و از همانجا نیز آب می‌خوردیم. پس از گذراندن ۱۳ روز حبس در بازداشتگاه اوین به زندان تهران بزرگ منتقل شدم. در تاریخ ۱۱ آبان بدون اطلاع قبلی و بی‌آنکه بتوانم خبر انتقالم را به اطلاع خانواده و وکیلم برسانم، به شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی صلواتی اعزام شدم. در جلسه اول دادگاه بدون این که وکیلم بتواند پرونده را مطالعه کند و بی آگاهی از کیفرخواستم - که از حقوق متهم می‌باشد- در دادگاهی ده دقیقه‌ای محاکمه شدم. در تاریخ ۲۳ آبان جهت ابلاغ رای به دادگاه اعزام شدم و به اشد مجازات، ۵ سال حبس تعزیری، دو سال ممنوع‌الخروجی، دو سال ممنوعیت از انجام هرگونه فعالیت سیاسی و فعالیت در فضای مجازی محکوم شدم. با توجه به اینکه وکیلم امکان همراهی و تدارک دفاع را نداشت لایحه‌ی اعتراضی را که می‌بایست وکیلم تکمیل کند خودم ارائه دادم. در تاریخ ۳ام دی ماه، شعبه ۳۶ دادگاه تجدید نظر حکم ۴ سال حبس تعزیری را به خانواده‌ام ابلاغ کرد. ۴ سال حبس! این است خلاصه جوانی یک دانشجوی معترض. من در زندان، شریف‌ترین انسان ها را دیدم. به جرم این که دهانهایشان را نبستند و فریاد زدند: [ نمی‌خواهیم، نمی‌خواهیم که بمیریم! ] جای هیچکدام ما زندان نیست. [ما]یی که در دادگاهای فرمایشی و چند دقیقه‌ای برای زندگی‌مان تصمیم گرفته می‌شود؛ به زندان محکوم می‌شویم، پای چوبه دار می‌رویم با این حال زندگی و مبارزه را ارج می‌نهیم. من دانشجویی هستم که جرمم بی‌تفاوت نبودن و سر خم نکردن و چشم فرو نبستن است.

در اینجا من حل شدن دانشگاه را در زندان دیدم و آموزگارانی که در قله‌های فروتنی درس ادب، اخلاق و انسانیت می‌دهند و در جدالی پایان‌ناپذیر با خاموشی هستند. در سیستمی که عدالت در آن معنایی ندارد و قانون در چمبره ایدئولوژی گرفتار آمده است تنها تکیه‌گاه محکومان سیاسی حمایت [ما]ییست که بیرون این دیوارهای بلند زندان، همفکر و همراه ما هستند.[Forwarded from کانال جدید مهدی نصیری] @MostafaTajzadeh

This comment was minimized by the moderator on the site

مجازات خانواده‌ها!
طبق گزارش‌ها، کیوان صمیمی را از زندان اوین به زندان رجایی‌شهر کرج تبعید کرده‌اند.
مهندس صمیمی که دو برادرش در پیش و پس از انقلاب اعدام شده‌اند، سابقه‌ای طولانی در تحمل حبس در هر دو حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی دارد.
او نزدیک به تمامِ مدت حبس پیشین خود را در زندان رجایی‌شهر گذرانده و بنابراین، با شرایط آن زندان آشناست. شاید برای فردِ زندانی، شرایط زندان اوین با زندان رجایی شهر در صورت تفکیک زندانیان سیاسی، تفاوت چشمگیری نداشته باشد، اما برای خانواده‌ها داستان کاملاً فرق می‌کند.
برای خانواده‌ای که در تهران زندگی می‌کند، ملاقات هفتگی با زندانی خود در زندان اوین هرچند هم که رنج‌آور باشد، اما رنج و زحمت آن قابل مقایسه با ملاقات در زندان رجایی‌شهر نیست.
با توجه به حجم ترافیکِ سرسام‌آور و همیشگی در بزرگ‌راه‌های بین تهران و کرج و بخصوص در مسیرهای منتهی به زندان رجایی‌شهر، یک ملاقات هفتگی ساده، در واقع سفری بسیار وقت‌گیر و کلافه‌کننده است به طوری که وقتی اعضای خانواده به سالن ملاقات می‌رسند از شدت خستگی دیگر رمقی برای‌شان باقی نمانده است. علاه بر این، خانواده‌ها برای رسیدن به سالن ملاقات زندان رجایی‌شهر باید از تونلِ زیرزمینیِ طولانی و رعب‌انگیزی عبور کنند که این خود، افزون بر ایجاد خستگی مضاعف، بر روحیه‌شان اثری بسیار منفی می‌گذارد.
با این وضع، تبعید زندانیان ساکن تهران به کرج در درجۀ نخست، مجازات و کیفر خانواده‌های آنهاست یعنی شهروندانی که حتی از نظر حکومت نیز گناه و تقصیری متوجه آنها نیست.
از این گذشته، ظاهراً مهندس صمیمی را به دلیل برگزاری جلسه بین زندانیان، به زندان رجایی‌شهر منتقل کرده‌اند. آقای صمیمی البته علاقه‌ای زاید‌الوصف به تشکیل چنین جلساتی در هر شرایطی دارد، اما مگر این کار جرم است؟ وقتی تعدادی زندانی در یک بند در کنار هم زندگی می‌کنند از چه رو نباید با یکدیگر در مورد موضوعی به بحث و گفتگو بپردازند؟
خاطرات عموم زندانیان سیاسی قبل از انقلاب، از آزادی برگزاری جلسه بین زندانیان آن دوره از هر صنف و گروه و سازمانی حکایت دارد. در آن زمان بین روحانیون زندانی به طور مرتب در بندِ موسوم به روحانیت انواع جلسات سیاسی و عقیدتی برگزار می‌شده و حتی سرانِ گروه‌های چریکی از جمله رهبران سازمان مجاهدین و فدائیان هم از این آزادی برخوردار بوده‌اند.
حال آزادی و حقی که بیش از نیم قرن پیش برای روحانیون حامی براندازی و اعضای سازمان‌های مسلح و چریکی در داخل زندان از سوی حکومتی اصطلاحاً "وابسته" و "طاغوتی" روا بوده است، اکنون در سال 1400 خورشیدی در حکومتی با هزاران عنوان و ادعا، با چه توجیهی حتی از زندانیان خشونت‌پرهیز و مسالمت‌جو نیز سلب می‌شود و افرادی به دلیلِ انجام آن، با تشدید مجازات و تبعید به زندانی دیگر روبرو می‌شوند.
به درستی روشن نیست که این نوع اقدام‌ها آیا با اطلاع و موافقت رئیس دستگاه قضا صورت می‌گیرد و یا بخشی از نیروهای خواهان حفظ وضع گذشته و مخالف هر نوع تحول، کار خود را به هر ترتیب که شده پیش می‌برند.
هر کدام که باشد، این قبیل رفتارها، تمام تلاش‌های رئیس قوۀ قضائیه برای ارائۀ چهرۀ تازه‌ای از دستگاه متبوعش را خنثی می‌کند و زمینه‌ای برای دامن زدن به این باور عمومی پدید می‌آورد که در عمل خبری از اصلاح و تحول نیست و هر چه هست حرف و سخن است و در همچنان بر همان پاشنه می‌چرخد.
احمد_زیدآبادی

This comment was minimized by the moderator on the site

Alireza Mataji Elephant Tractor @alimat1979 · 16h
مدت محکومیت 'علما و روحانیون' اصولگرا و اصلاح‌طلب در قبل از انقلاب ۵۷ سرجمع اندازه مدت محکومیت‌های دهه ۹۰ می‌شود؟


علی نانوایی @Alinanvayi · 16h
فقط دانشجوهای دانشگاه تهران برای اعتراضات و فعالیتهای دانشجویی سالهای ۹۶ تا ۹۸، محکوم به بیش از ۱۲۰سال حبس شدند. کل محکومیت آخوندها و رجال ج.ا در دوره پهلوی این قدر میشه؟

مطالب مرتبط با این پست
This comment was minimized by the moderator on the site

خودزنی نوری‌زاد و دوستان سابقش!
Posted: 21 Apr 2021 05:25 AM PDT
احمد زیدآبادی
نزدیکان محمد نوری‌زاد از وخامت حال او در زندان خبر می‌دهند. آقای نوری‌زاد تا کنون چندین بار اعلام کرده است که علاوه بر اعتصاب دارو، هفته‌ای یک زخم نیز بر پیکر خود وارد می‌کند تا جنازه‌اش را بر روی دست حکومت بگذارد.
آنطور که من متوجه شده‌ام، آنچه محمد نوری‌زاد را به این نقطه از خشم و عصبانیت رسانده، زندانی شدن شخص خودش نیست بلکه اجرای حکم سه سال و نیم زندانِ فرزندش علی است که در فشافویه در حال حبس کشیدن است.
نوری‌زاد حکم فرزندش را که به اتهام شرکت در اعتراض به سرنگونی هواپیمای مسافربری اوکراینی محکوم شده است، خارج از همۀ چارچوب‌ها و قواعد یک “نزاع سیاسی” می‌داند و تن دادن به آن را خلاف اصول خاص خود تلقی می‌کند.
تا کنون بسیاری از چهره‌های شناخته شدۀ سیاسی و فرهنگی خواستار پایان اعتصاب دارو و بخصوص “خودزنی” آقای نوری‌زاد شده‌اند اما این درخواست‌ها خللی به اراده و تصمیم او وارد نکرده است.
در همان حال، بسیاری از فعالان حوزه‌های مختلف اجتماعی نیز با صدور بیانیه‌هایی خطاب به نهادهای حاکم و دستگاه قضایی، خواستار رسیدگی به وضعیت آقای نوری‌زاد و آزادی او و فرزندش شده‌اند، اما پاسخ این دستگاه‌ها به این تقاضا هم جز نادیده‌انگاری و بی‌اعتنایی کامل چیز دیگری نبوده است.

به نظر می‌رسد ماجرای آقای نوری‌زاد به بسیاری از معضلات دیگر جامعۀ ایران شباهت پیدا کرده است، معضلاتی که از یک طرف، با یک تصمیم‌گیری ساده قابل حل و فصل هستند اما از طرف دیگر، همان تصمیم‌گیری ساده به چنان مسئلۀ بغرنج و پیچیده‌ای تبدیل شده است که پنداری حرکت به سمت آن ارکان هستی را به لرزه می‌اندازد!

در چنین وضعیت‌هایی آیا باید منتظر ماند تا فاجعه‌ای رخ دهد؟ یا اینکه باید کاری کرد؟ اگر باید کاری کرد دقیقاً چه کار؟ مثلاً به آقای نوری‌زاد پیغام‌هایی از این قبیل فرستاد که: مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش؟ به نظرم از نقطه‌نظر شرایط روحی، او به نقطه‌ای رسیده است که این نوع پیغام‌ها را مناسب وضعیت خود نمی‌داند. یا اینکه به صورت‌های مختلف، دستگاه‌های مسئول را زیر فشار گذاشت تا به تقاضای او تن در دهند؟ طبعاً برخی از هموطنان، همین مورد دوم را توصیه می‌کنند. اما راهِ تحت فشار گذاشتن دستگاه‌های مسئول در این مورد خاص چیست؟ صدور بیانیه‌های جمعی و رسانه‌ای کردن موضوع؟ بعد با چه لحنی؟ آرام و دلسوزانه و بشردوستانه؟ یا محکم و تهدیدآمیز و پرخاشگرانه؟ اگر مورد نخست باشد، عده‌ای خواهند گفت؛ دست گدایی به سوی حکومت دراز کرده‌اند! اگر مورد دوم باشد عده‌ای دیگر خواهند گفت؛ ظاهراً به جای حل مشکل، در پی تشدید آن هستند!

اینها همه در واقع بخشی از بغرنجی وضعیت سیاسی در کشور ما را نشان می‌دهد.

واقعیت اما این است که آقای نوری‌زاد از همان زمان که پیوندهایش را با دوستان سابق خود گسست، در هر موردی که برای فردی، مشکل سیاسی پیش آمد و یا از این رهگذر، دچار مصیبت یا اجحاف و ظلمی شد، به انحاء مختلف به حمایت از آنان برخاست. طبعاً اینک که او خود در بند گرفتار آمده است، شرط مروت، سکوت در برابر وضعیت او نیست، اما در این میان، باتوجه به اقدام به “خودزنی” او بسیاری درمانده‌اند که از چه زاویه‌ای سکوت خود را بشکنند و در این ماجرا چه موضعی بگیرند؟

در این میان اما شگفتی من از خونسردی پایان‌ناپذیر دوستان سابق آقای نوری‌زاد در برابر وضعیت سخت و ناگوار اوست.

ما انسان‌ها به هر میزان هم که خود را در بازی قدرت و سیاست مستغرق کنیم باز هم نباید راه و رسم ماندگارِ نان و نمک خوردن را به کلی از یاد ببریم.

بسیاری از مقام‌های فعلی کشور حتی در رده‌های بالا، آقای نوری‌زاد را از نزدیک می‌شناسند، با هم گعده و مراوده داشته‌اند، سر یک سفره نشسته‌اند، با هم گفته‌اند و خندیده‌اند و گریسته‌اند، با همسر و خانواده‌اش آشنایند، از روحیات و خلق و خویش باخبرند، خاطرات مشترک بسیاری با او دارند. آیا همۀ اینها سبب نمی‌شود که لحظه‌ای به وضعیت دردآور او و رنج و مصیبت همسرش بیاندیشند و برای حل این معضل گامی پیش نهند؟

اگر بدین کار ترغیب نمی‌‌شوند نشانۀ بی‌نهایت هولناکی است….

This comment was minimized by the moderator on the site

مریم اکبری منفرد؛ زنی که «جور خواهر و برادرش را می‌کشد»
Posted: 04 Apr 2021 01:43 AM PDT
فرشته قاضی
«تو جور خواهر و برادرت را می‌کشی»؛ جمله‌ای که قاضی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب، ۱۲ سال پیش به یک زندانی زن گفت و او را «به دلیل صحبت تلفنی» با خواهر و برادرش که «عضو سازمان مجاهدین خلق هستند» به محاربه، متهم و به ۱۵ سال زندان محکوم کرد.
روایت یک زن «خانه‌دار» که ۱۲ سال بدون یک روز مرخصی در زندان به سر می‌برد. روایت مریم اکبری منفرد که دی‌ماه ۱۳۸۸، دو روز بعد از تجمعات اعتراضی در عاشورای همان سال، در منزل مسکونی‌اش بازداشت شد و به گفته همسرش از سال ۱۳۹۲ و با تغییر قانون مجازات اسلامی، به صورت غیرقانونی و برخلاف قوانین جمهوری اسلامی در زندان به سر می‌برد.
حسن جعفری، همسر مریم اکبری منفرد، در گفت‌وگو با رادیو فردا می‌گوید: «این حکم فقط به خاطر خانواده‌اش بود. نه توی تظاهرات بود و نه کاری انجام داده بود. یک زن خانه‌دار بوده که یک فیلم و عکس و چند بحث خانوادگی با اعضای خانواده‌اش داشته، اما ۱۵ سال حکم دادند در صورتی بر اساس اعلام مجلس در سال ۹۲ باید بی قید و شرط پرونده را می‌بستند و او را به خانه می‌فرستادند.»
براساس ماده ۲۷۹ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ «محاربه عبارت از کشیدن سلاح به قصد جان، مال یا ناموس مردم یا ارعاب آنهاست، به نحوی که موجب ناامنی در محیط گردد.»
به گفته آقای جعفری «براساس این قانون، اتهام محاربه که به مریم زدند دیگر موضوعیت ندارد. منتهی متأسفانه عمل نکردند و او را با اتهام و حکمی در زندان نگاه داشتند که قانوناً ساقط شده. بعد گفتند یک سوم حکم را بکشد آزادی مشروط تعلق می‌گیرد. دو سوم حکم گذشت اما با آزادی مشروط هم مخالفت می‌کنند. سه بار رفتیم دیوان عالی کشور و اعاده دادرسی و راه‌های دیگر قانونی را هم پی‌گیری کردیم و به نتیجه نرسیدیم.»
همسر مریم اکبری منفرد می‌گوید که بیش از یک میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومان وثیقه به مدت هفت سال تودیع کرده، اما اجازه یک ساعت مرخصی هم به همسر او نداده‌اند: «حتی عیدهای نوروز هم مرخصی ندادند. بیماری داشت، من بردم بیمارستان و کیسه صفرا عمل کرد اما با آن وضعیت، یک روز هم مرخصی ندادند با آن وضعیت. هفت سال وثیقه ضبط کردند اما مرخصی ندادند. هیچ جوابی هم به ما نمی دهند، پاسخگو نیستند و به ما نمی‌گویند که به چه دلیلی.»
ژیلا بنی‌یعقوب، روزنامه‌نگار که در بند زنان زندان اوین، هم‌بندی مریم اکبری منفرد بوده در گفت‌وگو با رادیو فردا می‌گوید که پس از شکایت و دادخواهی خانم اکبری منفرد درباره اعدام خواهر و برادرش «به طور مشخص بازجوهای مریم از بعد از شکایت و دادخواهی‌اش به او گفتند که ما نمی‌گذاریم آزاد شوی نمی‌گذاریم مرخصی بروی و سر این حرف‌شان هم مانده‌اند.»
مریم اکبری منفرد در سال ۱۳۹۵ پس از انتشار فایل صوتی آیت‌الله منتظری، قائم مقام وقت رهبری، در مورد کشتار جمعی زندانیان در سال ۶۷، در دادسرای تهران شکایتی برای دادخواهی ثبت کرد.
حسن جعفری، همسر او به رادیو فردا می‌گوید: «برادر اول (مریم) را دهه ۶۰ کشتند. برادر دومش را در سال ۶۴ و یک خواهر و یک برادرش را هم ۶۷ اعدام کردند و هنوز اصلاً هیچ دلیل و هیچ توضیحی که قبرشان کجاست و کجا دفن شده‌اند به ما نگفتند.»
ژیلا بنی‌یعقوب توضیح می‌دهد: «وقتی من زندان رفتم چهار سال از زندان مریم می‌گذشت. افراد دیگری هم با احکام و اتهام‌های مشابه و گاه حتی سنگین‌تر از حکم مریم در زندان بودند و آزاد شدند، اما مریم در زندان ماند. دلیلش شکایتی است که مریم از داخل زندان به خاطر دادخواهی از خواهر و برادرش در سال ۶۷ انجام داد و ابتدا شکایت خودش را به نهادهای داخلی مطرح کرد که مدارکش همه جا هست و دو سؤال کلیدی داشت اینکه چرا برادر و خواهر مرا در حالی که حکم‌شان را گذرانده بودند در سال ۶۷ اعدام کردید، و دوم اینکه کجا به خاک سپرده شدند.»
او اضافه می‌کند: «مریم تاوان این دو سؤال را پس می‌دهد که البته بعد از شکایت به نهادهای داخلی که جوابی به مریم ندادند او به مجامع بین‌المللی هم شکایت کرد و شکایت مریم در کمیسیون ناپدیدشدگان قهری سازمان ملل پذیرفته شد. در واقع برادر و خواهر مریم که در سال ۶۷ اعدام شده بودند به عنوان ناپدیدشدگان قهری پذیرفته شدند و آن کمیسیون هم با مسئولان جمهوری اسلامی مکاتبه هم کرده.»
مریم اکبری منفرد ۲۶ مهرماه ۹۵ در نامه‌ای سرگشاده از زندان اوین با عنوان «آنچه بر من و خانواده‌ام در این چند دهه گذشت» نوشته بود که «خواستار تحقیق پیرامون موضوع اعدام غیرقانونی خواهر و برادر خود و روشن شدن جزئیات آن، از جمله مسئولان واقعه مرگ آنان، دریافت کیفرخواست و سایر مدارک پرونده‌های آنان و رسیدگی کیفری وفق قوانین موضوعه به خصوص اصل ۳۴ قانون اساسی که دادخواهی را حق مسلم هر فرد می‌داند می‌باشم.»
حسن جعفری، همسر مریم می‌گوید: «نه به ما جوابی می‌دهند، نه صحبتی. هیچ چیزی نگفتند که به خاطر دادخواهی‌تان اینکار را انجام می‌دهیم و تبعید می‌کنیم هیچ چیزی به ما نگفتند.»
تبعید غیرقانونی
مریم اکبری منفرد در ۱۹ اسفند ماه ۹۹ به زندان سمنان تبعید شد. حسن جعفری، همسر او می‌گوید: «حکم تبعید داشت برای گوهردشت کرج. استان البرز که تشکیل شد زندانیان سیاسی زن را از این زندان برداشتند. می‌خواستند بفرستند سمنان. ما رفتیم دادگاه انقلاب و من خودم به صورت دستی حکم را از قاضی صلواتی گرفتم که نوشته بود به زندان شهرری منتقل شود و بردم به اجرای احکام دادسرای مقدس در اوین دادم. اما در آستانه سال نو،، او را به سمنان تبعید کردند و ما برای ملاقات باید ۳۰۰ کیلومتر برویم و ۳۰۰ کیلومتر برگردیم به یک شهر غریب.»
به گفته آقای جعفری، مریم شب اول در بازداشتگاه مبارزه با مواد مخدر در سمنان «از طرف اطلاعات» تحت بازجویی قرار گرفته است: «بازجویی و سؤال جواب کرده بودند. خانم من هم گفته من هیچ چیزی ندارم بگویم نه به شما نامه دادم و نه درخواست کردم که به من کمک کنید و پاسخ نداده.»
آقای جعفری و دخترانش روز پنج‌شنبه (پنجم فروردین) در زندان سمنان با مریم ملاقات کرده‌اند: «زندان تازه‌ساختی است انتهای شهر سمنان که ۱۵ کیلومتر از سمنان خارج می‌شوید دم اردوگاه افغانستانی‌ها. امکانات خوبی آنجا ندارند و وسیله‌های بهداشتی زندان سمنان خیلی بد است. دمپایی‌ها عمومی است و یک جفت دمپایی را ۱۰ نفر به پا می‌کنند، آن هم در شرایط کرونایی. امکانات ضدعفونی‌کننده کم دارند و در اختیار زندانی‌ها قرار نمی‌دهند. کارت تلفن و وسایل شخصی مریم را هم به او تحویل نداده‌اند و برای اینکه با ما تماس بگیرد او را می‌برند داخل حفاظت و از آنجا تماس می‌گیرد.»
همسر مریم اکبری منفرد نگران سلامتی او است: «سالی یکبار باید برویم برای چکاپ و حالا از آنجا با توجه به اینکه مرخصی نمی‌دهند با چه وسیله‌ای و چگونه و چکار کنیم. از وقتی کرونا آمده دکتر که نبرده‌ایم زیر نظر پزشک خودش هم نبرده‌ایم. نیاز به چکاپ زنانگی دارد و سلامتی‌اش باید چکاپ شود. دارو لازم دارد. آفتاب که نمی‌بینند، مواد غذایی کامل نمی‌دهند، امکانات رفاهی هم ندارد.»
محرومیت از تجربه مادری
مریم اکبری منفرد، زمانی که زندانی شد سه دختر خردسال و نوجوان داشت که او در ۱۲ سال گذشته بزرگ شدن‌شان را در سالن‌های ملاقات زندان اوین شاهد بوده است. همسرش می‌گوید: «دختر من سه سالش بود که مادرش را بردند زندان و الان ۱۵ سالش شده. بغل من بود توی دادگاه انقلاب که نشسته بودم و داشتند دادگاهی می‌کردند.»
ژیلا بنی‌یعقوب، هم‌بندی سابق مریم اکبری منفرد، می‌گوید: «این یک ظلم است که او بزرگ شدن بچه‌هایش را ندید. وقتی بازداشت شد سارا ۳ ساله بود، دخترهای دیگر ۱۱ و ۱۲ ساله و تمام این سال‌ها، دیدار با فرزندانش محدود بوده به دیدار ۲۰ دقیقه‌ای که بیشتر پشت کابین بوده و کمتر ملاقات حضوری. به انواع مختلف مریم را خواستند اذیت کنند به ویژه بعد از دادخواهی‌اش، خیلی از زندانی‌ها در ایام عید می‌رفتند ملاقات حضوری و این مریم بود که بچه‌هایش را باز باید در پشت شیشه‌های کدر کابین‌های زندان اوین ملاقات می‌کرد.»
او اضافه می‌کند: «مادری که در این سال‌ها از بچه‌هایش دور بوده علاقه‌مندی‌هایشان را نمی‌شناسد، دغدغه‌هایشان را نمی‌شناسد و اساساً فرصتی نیست که توی ملاقات ۲۰ دقیقه‌ای و ۱۰ دقیقه‌ای بشناسد. مریم برای ۱۱ سال محروم شده که مهر مادری خودش را نثار بچه‌هایش بکند و بچه‌ها محروم شده‌اند که این مهر را بگیرند. خیلی از ما هم‌بندی‌ها آرزو داشتیم -مطالبه اول ما آزادی مریم است- اما آرزو داشتیم لااقل بتواند چند روز در کنار خانواده‌اش باشد و اینها را تجربه کند. برای روز اول دبستان سارا از مدت‌ها قبل، مریم اقدام کرد که فقط به من چند ساعت مرخصی بدهید نه حتی یک روز که بتوانم روز اول مدرسه کلاس اول دختر ۷ ساله‌ام کنارش باشم این را هم از مریم دریغ کردند. از مریم دریغ کردند روزی که دخترش عمل جراحی داشت و مرخصی به او ندادند که وقتی این بچه از بیمارستان مرخص می‌شود، مادرش بتواند در خانه از او پرستاری کند.»

ژیلا بنی یعقوب که از نزدیک شاهد وضعیت مریم در زندان اوین بوده برای رادیو فردا از روزهایی می گوید که او با دخترانش ملاقات داشت: «یکی از مهم‌ترین کارهایی که مریم در زندان برای بچه‌هایش می‌کرد این بود که صبح روز ملاقات برایشان غذا درست می‌کرد، یک لقمه‌ای برایشان درست می‌کرد و سعی می‌کرد همه عشق و علاقه و مادری خودش را بریزد در این غذایی که می‌تواند در سالن ملاقات دست‌شان برساند. بماند که البته گاهی هم اجازه نمی‌دادند این اتفاق بیفتد، اما گاهی می‌شد که لقمه‌ای بدهد که با خودشان ببرند خانه بخورند یا غذایی در یک ظرفی می‌ریخت.»

او اضافه می‌کند: «وقتی سارا رفت کلاس اول ابتدایی، ذوق داشت که کتاب خواندن دارد یاد می‌گیرد. کتاب فارسی اول دبستان را با خودش می‌آورد سالن ملاقات کابینی و می‌گفت من می‌خواهم از روی کتاب فارسی برای مامان بخوانم. در همان فرصت ۲۰ دقیقه‌ای تا نیم ساعت.»

خانم بنی‌یعقوب ادامه می‌دهد: «گاهی اوقات بقیه اعضای خانواده ناراحت می‌شدند دخترهای دیگر که آن موقع ۱۳ و ۱۴ سالشان بود می‌گفتند ما می‌خواهیم با مامان حرف بزنیم و تو می‌خواهی از روی کتاب برای مامان بخوانی؟ این شادی سارا بود و اتفاقاً شادی مریم هم بود که دخترش دارد برایش می‌خواند. تصور بکنید بچه‌ای تازه خواندن و نوشتن یاد گرفته و از وقت ملاقات‌های ۲۰ دقیقه‌ای و نیم ساعته می‌خواهد از روی کتاب فارسی برای مادرش بخواند. سال‌ها پشت شیشه‌ها گذشته و ما به عنوان دوستان مریم بیشتر دخترهای او را دیده‌ایم تا مریم که مادر آنهاست.»

حسن جعفری، همسر مریم اکبری منفرد می‌گوید: «ما خودمان زورمان نمی‌رسد بچه‌های ما هم زیر فشار نباشند. ما خانوادگی اعصابمان خرد است. دیگر توان این همه مشکلات را در این جامعه با این وضعیت مملکتی و گرانی و هزینه‌هایش را هم خودم در زندان می‌دهم. تا حالا کسی کاری انجام نداده. من دنبال کارهایش هستم. زیر فشار هستیم سه دختر داریم دو دانشجو و یکی سوم راهنمایی. یک لطفی بکنید ما که صدایمان رسا نیست نه حرف‌مان را گوش می‌کنند نه جوابی می‌دهند نه کاری برای ما انجام می‌دهند، هر روز هم یک بامبولی درست می‌کنند. جامعه حقوق بشری کمک کند درخواست می‌کنیم که دولت جمهوری اسلامی را زیر فشار بگذارد بلکه به امید خدا اینها را هم آزاد کنند.»

ژیلا بنی‌یعقوب هم تأکید می‌کند «با وجود همه دشواری‌هایی که مریم داشته و سختی‌هایی که کشیده همواره روحیه‌اش خیلی قوی بوده؛ از قوی‌ترین روحیه‌هایی که در تمام زندانیان دیده‌ام.»

نزدیک یک دهه است که اردوگاه اشرف، متعلق به سازمان مجاهدین خلق، در عراق بسته شده است، اما مریم اکبری منفرد به دلیل تماس تلفنی با خواهر و برادرش در این اردوگاه، همچنان محروم از مرخصی، در زندان به سر می‌برد.

This comment was minimized by the moderator on the site

پریسا رفیعی، دانشجوی زندانی، به ۱۵ ماه حبس بیشتر محکوم شد
Posted: 12 Feb 2021 02:30 AM PST
وکیل پریسا رفیعی، دانشجو و فعال صنفی، خبر داد که شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر موکلش را به ۱۵ ماه حبس تعزیری محکوم کرده است.
مصطفی نیلی در توییتر شخصی خود نوشت که در پی اعتراض سرپرست دادسرای ناحیه ۳۳ (اوین) به رای برائت خانم رفیعی، شعبه ۳۶ تجدیدنظر مستقر در دادگاه انقلاب رای را نقض و پریسا رفیعی را به ۱۵ ماه حبس به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام محکوم کرده است.
به گفته آقای نیلی، مستند این حکم، نامه خانم رفیعی در مورد شرایط بازداشت موقتش بوده و شعبه ۳۶ در حالی به استناد ماده ۱۳۷ حکم را تشدید کرده که زمان انتشار این نامه قبل از آن بوده است که رای قبلی پریسا رفیعی قطعی شود.
پریسا رفیعی، دانشجوی دانشکده هنرهای زیبا تهران و فعال صنفی که در حال حاضر در زندان به سر می‌برد، در اردیبهشت سال ۹۸ در نامه‌ای از شرایط بازداشت و فشار بر فعالان زن با استفاده از حربه‌هایی همچون تست بکارت اعتراض کرد.
این نامه مبنای اتهام و پرونده جدیدی برای این فعال صنفی قرار گرفته،‌ در حالی که شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست ایمان افشاری، او را از اتهام تبلیغ علیه نظام تبرئه کرده بود.
پریسا رفیعی در سال ۱۳۹۷ با اتهام‌های «اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرم علیه امنیت کشور»، «فعالیت تبلیغی علیه نظام» و «اخلال در نظم عمومی» به هفت سال زندان محکوم شده و در حال حاضر در زندان اوین به سر می‌برد.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

سخنرانی آیت‌الله منتظری و حمله و غارت نیروهای نظامی
Posted: 10 Feb 2021 02:13 AM PST
«سوال: حضرتعالى در ۲۱ بهمن سال ۷۱ سخنرانى مهمى به مناسبت سالگرد پیروزى انقلاب ایراد فرمودید که متعاقب آن در روز جمعه ۲۳ بهمن گروه‌هاى فشار پس از نماز جمعه به حسینیه و دفتر حضرتعالى حمله کرده و با پرتاب سنگ و شعارهاى مستهجن اقدام به تهدید نمودند، و روز شنبه ۲۴ بهمن نیز به محل درس یورش آورده و عدّه‌اى از شاگردان را مورد ضرب و شتم قرار داده و بازداشت نمودند، شنبه شب نیز نیروهاى نظامى زیادى ضمن محاصره منطقه به حسینیه و دفتر حضرتعالى هجوم آورده و خسارات زیادى را وارد ساختند؛ لطفاً ضمن بیان ماجرا بفرمایید چه چیزى موجب گردید تا حضرتعالى ضرورت آن سخنرانى را احساس نمایید، و آیا حملات پس از آن را پیش بینى مى کردید؟
جواب: در آن زمان خفقان شدیدى علیه برخى نیروهاى انقلاب به وجود آمده بود، تعداد زیادى از بچه هاى خوب انقلاب را به بهانه هاى مختلف بازداشت کرده بودند و هیچ کس صدایش بلند نمى‌شد و اعتراض نمى کرد، برخى مسئولان هم مصاحبه کرده و به دروغ ادعا کردند که ما حتى یک زندانى سیاسى در ایران نداریم! درهمان ایام آقاى حاج داوود کریمى و آقاى محمود دردکشان و بعضى دیگر از نیروهاى مخلص را دستگیر کرده و تحت فشارهاى روحى و جسمى قرار داده بودند و – برحسب آنچه نقل شد- از آنان خواسته بودند تا مصاحبه تلویزیونى کنند و بگویند ما زیر نظر آقاى منتظرى قصد کودتا و براندازى داشتیم و…! خلاصه در آن شرایط من احساس کردم که لازم است سکوت را بشکنم و در حد توان از حقوق بچه هاى مخلص انقلاب دفاع کنم و تذکراتى را که به نظرم مى رسید گوشزد نمایم. صحبت‌هاى من در آن روز شاید کمتر از ربع ساعت بود، دو روز پس از این صحبت‌ها یک عده را از نماز جمعه تحریک کردند و مقابل خانه ما تجمع کرده و با شعارهاى زننده و پرتاب سنگ اقدام به تهدید نمودند. روز سوم هم تعدادى از آنان به طور هماهنگ به محل درس آمدند تا درس را به هم بزنند؛ من تصمیم گرفته بودم به هر ترتیب شده در درس حاضر شوم و درسم را بگویم ولى وقتى مشورت کردم عدّه‌اى معتقد بودند ممکن است این‌ها اهداف دیگرى داشته باشند و در نهایت میان آنها و شاگردان درگیرى و زدوخورد صورت بگیرد، روى این اساس چون نزدیک ماه مبارک رمضان هم بود – و سه روز بیشتر به تعطیلات حوزه نمانده بود- به احمدآقا گفتم برو اعلام کن درس تا بعد از ماه مبارک تعطیل است، و احمد هم همین کار را کرد و تقریباً برنامه آنان به هم خورد؛ ولى با این حال شروع کرده بودند به شعاردادن و ضرب و شتم بعضى از شاگردان، و اطلاعات هم که در صحنه حضور داشت علناً از آنها حمایت کرده و بعضى از شاگردان مضروب را دستگیر کرده بود!
خلاصه جوّ رعب و وحشت شدیدى درست کردند و این ادامه داشت تا این‌که در همان شب حدود ساعت ده به همراه حدود هزار نیروى نظامى به فرماندهى آقاى روح الله حسینیان و با قطع برق و تلفن، منطقه را محاصره کرده و با جرثقیل و دستگاه برش و… اقدام به کندن درها و شکستن شیشه ها نمودند و وارد دفتر و حسینیه و تلفنخانه و خانه پاسدارها شدند و اموال شخصى از جمله اموال مربوط به مرحوم محمّد و نیز آرشیو چهارده ساله ما را که مجموعه ارزشمندى بود -به گفته آقایان با چند وانت- بردند. خلاصه این تهاجم تا حدود ساعت سه بعد از نیمه شب ادامه داشت و همسایه ها و اهل محل را دچار وحشت و اضطراب نمود. متأسفانه در بعضى روزنامه ها اخبار و حوادث را به صورت وارونه منعکس کردند و هرچه خواستند نوشتند و این درحالى بود که ما حق یک کلمه تکذیب و دفاع نداشتیم.
…متأسفانه برخى از پاسدارهاى منزل و بعضى از آقایان همسایگان از جریان اطلاع پیدا کرده بودند ولى به من نگفتند. من یک دفعه دیدم صداى کندن درها و شکستن شیشه ها و هیاهوى زیادى مى‌آید و خانه ما از دو طرف و خانه‌هاى اطراف محاصره شده و احدى را اجازه ورود و خروج نمى دهند، و خبر آمد که خانواده مرحوم ربانى املشى غش کرده است، برق و تلفن ها قطع شد و خانواده ما گریه مى کرد، و در این اثنا، خانواده سعید که تازه بچّه دار شده بود هراسان و گریان آمد در اتاق من که چه باید کرد؛ و این جریان پنج ساعت طول کشید. آرشیو چندین ساله و نامه ها و تلگرافات و روزنامه ها و لوازم صوتى و زیراکس و ضبط و ماشین‌ها هر چه بود حتى پول‌ها را بردند و بعداً شاهدان عینى ماجرا گفتند که برخى افراد سپاه و اطلاعات و مساعدین آنها بعضى از اشیا را از یکدیگر مى ربودند…
من الحمدلله استقامت خود را در آن شب از دست ندادم و مشغول ذکر و دعا و قرآن بودم.»
کتاب «خاطرات آیت الله منتظری» صفحه ۷۳۳ تا ۷۳۶

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

مسئله بازرسی و سوءاستفاده از قدرت

Posted: 07 Feb 2021 10:50 PM PST

عمادالدین باقی

در اینجا از ابعاد و جنبه های مختلف بازرسی صرف نظر می کنم مانند این که در صدها مورد به هنگام بازرسی، حوادثی رخ داده، درگیری‌هایی اتفاق افتاده، تنش‌هایی ایجاد شده، یا خانواده افراد دچار وحشت یا سکته شده اند. بسیاری از متهمین یا اعضای خانواده شان گفته اند که تا ماهها و سالها وقتی زنگ خانه شان نابهنگام به صدا در می آید بند دل شان پاره می شود یعنی این بازرسی‌ها آثار مخرب روحی و روانی درازمدت دارد. بخاطر همین مسئله، قانون اساسا بازرسی را جز در موارد خاص و تحت شرایط خاصی اجازه نمی‌دهد و در غیر اینصورت بازرسی عملی فوق مجرمانه است.

از آنجا که بازرسی می‌تواند یکی از مهم‌ترین ابزارهای سوء استفاده از قدرت علیه شهروندان و آنهم تحت پوشش قانون باشد، در قانون مکانیسم هایی برای جلوگیری از آن تعبیه شده است.فقط۳مورد از این قیود وشروط را در قانون آیین دادرسی ببینید:

«ماده ۵۶-ضابطان دادگستری مکلفند طبق مجوز صادره عمل نمایند و از بازرسی اشخاص، اشیاء و مکان‌‌های غیرمرتبط با موضوع خودداری کنند.

ماده۱۳۹-چنانچه تفتیش وبازرسی با حقوق اشخاص در تزاحم باشد،درصورتی مجازست که از حقوق آنان مهمتر باشد.

ماده ۱۴۶- از اوراق، نوشته‏‌‌ها و سایر اشیای متعلق به متهم، فقط آنچه راجع به جرم است تحصیل و در صورت لزوم به شهود تحقیق ارائه‌ می‌شود. بازپرس مکلف است در مورد سایر نوشته‌‌ها و اشیای متعلق به متهم با احتیاط رفتار کند، موجب افشای مضمون و محتوای غیرمرتبط آنها با جرم نشود، در غیر این صورت وی به جرم افشای اسرار محکوم‌ می‌شود».

در جریان ضبط گوشی ها و لپ تاپ و کامپیوتر من برخلاف همین ماده، انبوهی از اسناد و نوشته های شخصی غیر مرتبط با مستندی که دلیل این اقدام بود را برده اند و در معرض افشا و سوء استفاده قرار گرفته است. جسم مرا نبرده اما عمرم را برخلاف قانون برده اند و محصول بیش از بیست سال کار من و کلیه اسناد دیجیتالی انتشارات همسرم را برخلاف قانون تصرف کرده اند که اقدامات مقتضی درباره آن انجام خواهد شد. حتی از طریق کد ارسالی به گوشی همراه من در همان ساعاتی که در اختیار نیروهای امنیتی بوده پسورد ایمیل ها و سایت شخصی ام را تغییر داده و آرشیو ۲۰ ساله مرا از بین برده اند که این هم بر خلاف قانون و مستوجب تعقیب است.
بازرسی امری استثنا و در موارد خاص است که قانون به روشنی این موارد را بیان کرده و قاعدتا این استثناها نیز باید مبتنی بر دلایل موجه باشد اما متاسفانه در حال حاضر بازرسی تبدیل به قاعده شده و حتی در موردی که کسی تحقیقاتش انجام شده چنین اتفاقی می‌افتد.

This comment was minimized by the moderator on the site

بیانیه بیت مرحوم آیت‌الله‌ العظمی منتظری(ره): دفاع از خویشتن، وظیفه‌ای است عقلانی و قانونی و شرعی!
Posted: 30 Jan 2021 08:44 AM PST
باسمه تعالی
دفاع از خویشتن، وظیفه‌ای است عقلانی و قانونی و شرعی!
به استحضار مردم شریف ایران می‌‌رساند: از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، مهم‌ترین دغدغه آیت‌الله‌ العظمی منتظری که از بانیان انقلاب و شخص دوّم انقلاب و کشور بود، رعایت جدی قوانین توسط نهادهای حکومتی به‌ویژه حفظ حیثیت و حقوق شهروندان و حمایت از آزادی بیان و عقیده بود؛ و سرانجام در تداوم اختلافاتی که بر این پایه شکل گرفته بود وقایع سال ۶۸ رخ داد.
پس از آن آیت‌الله منتظری که انقلاب و نظام را چون فرزند خود می‌دانست و نمی‌توانست نسبت به وقایع بی‌تفاوت باشد، در همان چارچوب به وظیفۀ شهروندی و شرعی خویش عمل می‌نمود؛ اما نهادهای حکومتی یکسره به تخریب و توهین مشغول شدند. بیش از سه دهه با در دست داشتن تمام امکانات رسمی به دروغ و تهمت علیه او پرداختند و بارها محل درس و حتی سکونت ایشان مورد هجمه‌های نیروهای امنیتی یا لباس شخصی قرار گرفت و هربار علاوه بر آزار افراد، هرگونه نوار، فیلم، بریده جراید و آرشیو مطالب و درسهای ایشان به یغما رفت و هرگز بازگردانده نشد!
چون پس‌ از چندین سال تخریب ناجوانمردانه، بی‌ثمری تلاش‌های‌شان را مشاهده کردند، در ادامه رشته اقدامات مکرّر و گسترده تخریبی، از قبیل پخش فیلم و سخنرانی در مساجد و نمازجمعه و… با صرف هزینه‌های هنگفت از بیت‌المال فیلمی به اسم مستند قائم مقام تدارک دیدند. و در گفتگوهایی که برای جلب رضایت برخی افراد جهت شرکت در گفتگو داشتند قول‌ها و تعهداتی حتی در حدّ جبران حق‌کشی‌ها و دروغ‌ها و ظلم‌ها نسبت به این مرجع مظلوم دادند! اما وقتی که این مستند اکران عمومی شد، مشاهده کردیم که بر خلاف تعهدات اخلاقی عمل شد و حتی اتهاماتی را که پاسخ داده شده بود باز تکرار کردند؛ آن را در مساجد و دانشگاهها و پایگاههای بسیج نمایش دادند و در چند سال اخیر کراراً از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش کردند.
با استناد به قوانین موجود، طی نامۀ رسمی و انتشار عمومی آن درخواست فرصتی برای پاسخ ارائه کردیم؛ و علی‌رغم این‌که قانون آنها را مکلف به پذیرش این درخواست کرده است، اما نه تنها هیچ پاسخی ندادند بلکه باز هم به نمایش مکرّر آن پرداختند.
از این رو وظیفۀ شرعی و قانونی و حق دفاع ایجاب نموده که بیت معظم‌له تولید مستندی با رعایت تمام جوانب حقوقی را در دستور کار قرار داده و در پایگاه‌های رسمی آیت‌الله منتظری در اینترنت انتشار عمومی یابد.
طبعا همان‌طور که شبکه‌های مجازی و حتی مطبوعات و پایگاه‌های خبری پیش از انتشار ممیزی نمی‌شوند، بلکه پس از انتشار شاکی می‌تواند علیه مطالب آنها شکایت کند، در این مورد نیز در صورت وجود مطلبی خلاف میل‌شان می‌توانستند همین گونه رفتار کنند.
اما با کمال تاسف در ادامه خط تاخت و تازهای یک‌طرفه و سرکوب آزادی بیان، روز پنج‌شنبه نهم بهمن ۱۳۹۹، در آستانه هجدهمین سالگرد رفع حصر، ماموران امنیتی به طور هم‌زمان به خانه محقق بزرگوار و نویسنده شناخته شدۀ حقوق بشر آقای عمادالدین باقی، و محقق ارجمند آقای مجتبی لطفی از اعضای دفتر آیت‌الله منتظری، و‌ نیز آقای مهدی نظری مستندساز توانا، هجوم برده و کلیه کامپیوترها و گوشی‌ها و… را ضبط کرده و بردند! در حالی که می‌توانستند طی ابلاغیه‌ای درخواست یک نسخه از آن را برای بررسی و بازبینی داشته باشند.
اینک که چنین خطای فاحشی از سوی یکی از نهادهای امنیتی صورت گرفته و فیلم و صوت دهها ساعت مصاحبه و مستندات دیگر به سرقت رفته، چون بیت آیت‌الله منتظری مسئولیت این مستند را بر عهده داشته است، بدین وسیله یادآور می‌شویم که هرگونه استفاده از آنها مصداق سرقت و سوء‌استفاده و خلاف شرع و مستوجب پیگرد قانونی است!
و خوب است بدانند که امروز دیگر زمانه‌ای نیست که با این روشها بتوانند مانع از افشای حقایق شوند؛ و ماه برای همیشه پشت ابرها نمی‌ماند!
والسلام علی من اتبع الهدی.
١١ بهمن ١٣٩٩
بیت مرحوم آیت‌الله‌ العظمی منتظری(ره)

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

مستند حسین‌علی و روش‌های استالینی نظام
Posted: 30 Jan 2021 09:12 AM PST
محسن کدیور
بر اساس اطلاعیه مورخ ۱۱ بهمن ۱۳۹۹ «بیت مرحوم آیت‌الله‌ العظمی منتظری (ره)» با عنوان «دفاع از خویشتن، وظیفه‌ای است عقلانی و قانونی و شرعی!» ماموران امنیتی به طور هم‌زمان به خانه آقایان عمادالدین باقی (نویسنده و فعال حقوق بشر)، مجتبی لطفی (از اعضای دفتر آیت‌الله منتظری) و مهدی نظری (مستندساز) سازندگان مستندی درباره استاد منتظری هجوم برده و «کلیه کامپیوترها، گوشی‌ها، فیلم و صوت دهها ساعت مصاحبه و مستندات دیگر را سرقت، ضبط کرده و بردند. در حالی که می‌توانستند طی ابلاغیه‌ای درخواست یک نسخه از آن را برای بررسی و بازبینی داشته باشند.»
بر اساس این اطلاعیه ساخت این مستند زمانی در دستور کار دفتر استاد منتظری قرار گرفت که نظام با صرف هزینه‌های هنگفت از بیت‌المال فیلمی به اسم «مستند قائم مقام» تدارک دید و در گفتگوهایی که برای جلب رضایت منسوبین استاد منتظری جهت شرکت در گفتگو داشتند قول‌ها و تعهداتی حتی در حدّ جبران حق‌کشی‌ها و دروغ‌ها و ظلم‌ها نسبت به این مرجع مظلوم دادند! اما وقتی که این مستند اکران عمومی شد، مشاهده شد که بر خلاف تعهدات اخلاقی عمل شده، حتی اتهاماتی را منسوبین استاد پاسخ داده بودند باز تکرار کرده آن را در مساجد، دانشگاهها و پایگاههای بسیج نمایش دادند و در چند سال اخیر کراراً از تلویزیون جمهوری اسلامی نیز پخش کردند. با استناد به قوانین موجود، دفتر استاد طی نامۀ رسمی و انتشار عمومی آن درخواست فرصتی برای پاسخ ارائه کرد؛ و علی‌رغم این‌که قانون آنها را مکلف به پذیرش این درخواست کرده است، اما نه تنها هیچ پاسخی ندادند بلکه باز هم به نمایش مکرّر آن پرداختند. از این رو دفتر استاد بر اساس وظیفۀ شرعی و قانونی و حق دفاع تولید مستندی با رعایت تمام جوانب حقوقی را در دستور کار قرار داد تا در پایگاه‌های رسمی ایشان در اینترنت انتشار عمومی یابد. (بنگرید به آن مادام العمر با این مادم العمر چه فرقی دارد؟! ۱۰ دی ۱۳۹۶)
هجوم ماموران امنیتی به دفتر استاد منتظری، سرقت و غارت اسناد و مدارک فرهنگی و سیاسی تازگی ندارد (بنگرید به کتاب سوگنامه فقیه پاکباز، ۱۳۹۴، محکومیت پلمب دفتر استاد، ۲۷ خرداد ۱۳۸۹). در اتحادیه جماهیر شوروی سابق استالین کوشید تمام آثار رقیب اصلیش تروتسکی را حذف کند و تاریخ انقلاب بلشویک، دوران بنیانگذار (لنین) و به قدرت رسیدن جانشینش (استالین) را مطابق مذاق استالین بنویسد و به نمایش بگذارد. نظام جمهوری اسلامی هم که به لحاظ ایدئولوژیک و استراتژیک جا پای شوروی سابق (روسیه فعلی) و چین کمونیست از جهات مختلف گذاشته طبیعی است که همانند الگوهای خود جلوی گردش آزاد اطلاعات را بگیرد، از ماجرای دهه اول جمهوری اسلامی روایتی تحریف شده و خلاف واقع بسازد و از تولید مستندی از زبان بازماندگان استاد منتظری جلوگیری کند.
قوه قضائیه تحت امر جمهوری اسلامی باید به افکار عمومی توضیح دهد طبق کدام قانون ساختن فیلم درباره مرحوم استاد حسین علی منتظری نجف آبادی نفر دوم نهضت و نظام، قائم مقام معزول رهبری، مرجع تقلید و فقیه عالیقدر جرم است و اقدام ماموران امنیتی مطابق کدام مجوز قضایی صورت گرفته است. البته می دانیم در نظام خودکامه ولایت مطلقه اراده بلکه منویات نانوشته رهبری عین قانون بلکه مافوق هر قانونی است. نظام در حالی مانع ساخت مستند حسن‌علی شده که تا کنون متن کامل مشروح مذاکرات اجلاسیه های ویژه مجلس خبرگان رهبری مورخ ۱۴ خرداد و ۱۵ مرداد ۱۳۶۸را منتشر نکرده است. (بنگرید به ابهامهای جدی در انتخاب رهبری، ۲۰ مرداد ۱۳۹۹)
ضمن حمایت کامل از دفتر استاد و دوستان گرامی سازنده مستند حسین‌علی، این یورش خلاف قانون و شرع ماموران امنیتی در سرقت و ضبط اسناد این مستند را قویا محکوم می کنم. در حد وسع می کوشم روایت خود را از آنچه جمهوری اسلامی سعی در کتمان و تحریف آن دارد منتشر کنم. مجلدات بعدی مجموعه استیضاح خبرگان و رهبران جمهوری اسلامی (۱۳۶۱-۱۳۷۰) که جلد اول آن با عنوان نورافشانی بر تاریک‌خانه خبرگان در شهریور ۱۳۹۹ در آلمان منتشر شد، در آستانه انتشار است، و جلد دوم آن با عنوان دوران معاضدت و معاونت: مناسبات خمینی و منتظری (تا شهریور ۱۳۶۵) در اوایل بهار ۱۴۰۰ منتشر خواهد شد، انشاءالله.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

چه باید گفت که تبلیغ علیه نظام محسوب نشود؟ یک سیستم سرکوب مشترک عامل همه این ظلم‌هاست
Posted: 27 Jan 2021 05:12 AM PST
شهاب نظری
‏پس از دوسال و نیم زندگی زیرسایه زندان بالاخره ابلاغیه اجرای حکم را فرستادند.معتقدم خوش شانسم که فرصت آماده ساختن خود و اطرافیان را دارم.چون بسیارند کسانی که حسرت دیدار و خداحافظی را باید سالها باخود حمل کنند.
فردا به اوین می روم و شاید بهتر است قبل از خداحافظی توضیحاتی بدهم.
‏جرم من تبلیغ علیه نظام است و شاکی اطلاعات سپاه خوزستان
از خوزستان شروع می‌کنم؛ آنجا که تبعیض ،محرومیت و ظلم را شناختم.بسیاری از فعالان تصور درستی از خوزستان ندارند؛ تبلیغات تفرقه افکنانه نیز بی تاثیر نیست.اما برای ما چه پشت نیمکت کلاس و چه کف خیابان هرگز عرب یا عجم مطرح نبود.
‏نفت و گاز و آب را وقتی می برند و هیچ حقی برایمان قائل نیستند؛ فرقی نمی کرد لُری ،دزفولی یا عرب ، این حس تحقیر و توهین همگانی بود.
خوزستان به بهشت فاسدان و چاپلوسان تبدیل گشته ، عمله های استبداد از استاندار تا سایرین تنها فکرشان خوش خدمتی به مرکز با حراج ثروت این استان است.
‏دقیقا به همین علت است که سرکوب فعالان و آزادی خواهان در خوزستان همیشه شدیدتر از اکثر مناطق کشور بوده چراکه مجرای مالی باندهای مافیایی باید امن بماند.
وگرنه برچسب جدایی طلبی صرفا ابزاری است برای توجیه سرکوب هایی که در سایر نقاط کشور هم صورت می گیرد.
‏فراموش نمی کنم وقتی که پرسیدم: “چرا در ابتدا اتهام عضویت در گروه های معاند به من زده اید؟”و بازجو گفت چون با عرب ها نشست و برخاست می کنی!
حساسیت سرکوبگران به نزدیکی اقوام وگروه های اجتماعی ، موید این است که حکومت در ایجاد شکاف قومیتی وگرایشات جدایی طلبانه بیشترین نقش را دارد.
‏درست در چنین وضعیتی است که اهمیت و ارزش افراد مقاوم و شجاع ، در این سرکوب چند برابری خوزستان ، مشخص می شود. کسانی چون ‎#سپیده_قلیان عزیز که امیدوارم سلامت باشد و یا ‎#اسماعیل_بخشی که همچنان بلندگوی رسای حق خواهی در خفقان این استان هستند.
‏مصادیق تبلیغ علیه نظام هم به قول خودشان ، از انتقاد از عملکرد نهادها و افراد در خوزستان گرفته تا تهران ، “حمایت از دراویش” تا “انتشار تصاویر فمنیستی” ، “حمایت از دختران خیابان انقلاب” ، درخواست رفع حصر سران فتنه و… متنوع است.
‏تبلیغ علیه نظام یعنی چه؟
یا چه باید گفت که تبلیغ علیه نظام محسوب نشود؟
سوالاتی است بی پاسخ
این اتهامات اما برای من سند افتخار است و اینکه یک سیستم سرکوب مشترک عامل همه این ظلم‌هاست؛ برای من کافیست تا نه به عنوان یک فعال خوزستانی که به عنوان یک ‎#معترض_ایرانی از آن صحبت کنم.
‏من این افتخار را داشتم که در کنار طیف‌های مختلفی از هموطنانم مشق آزادی کنم و چه در شیراز ،چه اهواز وچه تهران هرگز احساس جدایی با خواست سایر همدوشان در اعتراضات نداشتم.
تنها جایی که تفاوت مردم شهرهای مختلف را حس نکردم همان کف خیابان‌ها و شعارهایمان علیه استبداد بود…
‏من مفهوم وطن را نه در کتاب‌ها و مقالات که در رنج مشترکی که همه ما با هم می بریم ، شناختم ؛ در شعارهای مشترکمان و کتک هایی که وقتی درمقابل استبداد باشی دیگر عرب و لُر و شیرازی و تهرانی نمی‌شناخت…
کف خیابان تنها جایی است که برای زدنت کسی از قومیت یا تفکرت نمی‌پرسید…
‏اولین بارکه سال ۸۸ در اهواز دستگیر شدم تا به امروز هر آنچه گذشت ، بیشتر و بیشتر شیفته و دلبسته‌ ‎#آزادی شدم. نحوه‌ برخورد سرکوبگران در مقابل خواسته‌هایمان ، گوهر آزادی را برای من خواستنی تر کرد. قطعا زندان پیش رو هم فرصتی خواهد بود تا بیشتر قدر آزادی و اختیار انسان را بدانم.
‏حضور من و بسیاری دیگر در قالب احزاب اصلاح طلب نیز صرفا تصور غلط و امیدی واهی بود که به اصلاح طلبی داشتیم؛شاید دیر اما نهایتا عشق به آزادی چراغ راهم شد تا دراین مرداب فریبنده بیش تر فرو نروم.البته زندان هرگز انتخاب من نبود بلکه پاسخی است که به هر اعتراض ما می دهد.
‏این مدت یکی از بزرگترین مشکلات من نوع مواجهه سایرین بود؛ چقدر دلگیر و بعضا ناامید شدم. باید اعتراف کنیم گاهی سرکوب جامعه از سرکوب حکومت موثرتر است؛ این را بدین جهت گفتم تا از دوستانی که موجب دلگرمی بودند تشکر کنم. هربار که تردیدبه سراغم می‌آمد؛شما رفقا بودید که آرامم کردید‌.
‏سرکوبگران تلاش می کنند تا با فشار بر عده‌ای ، سایرین را نیز تحت تاثیر قرار دهند. هدف این است تا از زندانیان و کشته شدگان درس عبرت بسازند و تصور تاریکی از حق خواهی ارائه دهند. پس به قول عامو کیوان عزیز مراقب باشیم تا در زمین استبداد بازی نکنیم و به زندان هراسی دامن نزنیم.
‏از روشنی آینده مطمئنم اما این مبارزه وحدت می طلبد؛ پس تلاش کنیم تا ایران وطن همه ما باشد نه زمین بازی عده ای برای مقاصدشان و ما همچون گروگان‌هایی بی‌اختیار.
بعدتر فرصت مباحثه بسیار خواهد بود چراکه دیگر کسی از اختلافات طبیعی ما سوء استفاده نخواهد کرد
به امید آن روز…
خدانگهدار

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

در رژیم گذشته هیچکس را به خاطر زندان از شغلش منفک نمی کردند ولی حالا…
Posted: 26 Jan 2021 02:10 AM PST
عمادالدین باقی

در دنیا تا مدت‌ها پس از آزادی از زندان، مشکلات روحی را به‌عنوان ادامه‌ زندان تلقی می‌کنند و افراد را تحت مراقبت و ‏درمان قرار می‌دهند، اما در ایران با وجود مرکزی به نام مرکز مراقبت‌های پس از خروج» در تمام این سال‌ها ما ‏ندیده‌ایم که در مورد زندانیان پس از خروج کاری انجام دهند…‏
️تصور می‌کنند همین که فردی آزاد شد دیگر مشکلات دوره‌ حبس تمام و همه چیز عوض شده، بله یک اتفاق بزرگی افتاده و ‏دنیای او دگرگون شده. زندانی از آن سوی دیوار به این سو می‌آید اما آثاری که از آنجا با خود آورده تا مدت‌ها ادامه دارد.‏ درست مانند این‌که فردی را در جایی برده باشند و زخمی کنند و بعد بیرون به حال خودش رها کنند و هیچ مراقبتی هم وجود ‏نداشته باشد. اطرافیان هم به دلیل این‌که این زخم‌ها و دردها آشکار نیست متوجه آن نمی‌شوند‎.
️علاوه بر مشکلات زندانیان پس از آزادی که در همه جای دنیا وجود دارد؛ در کشور ما مشکلات دیگری هم بر آن افزوده ‏شده. مثلاً افراد زیادی سراغ دارم که پس از آزادی اگر دانشجو بوده امکان ادامه تحصیل را از دست داده‌اند و اگر شاغل بوده‌ ‏شغلش را از دست داده است. حتی فردی که در بخش خصوصی، مثلا در یک بنگاه معاملات ملکی، شاغل بوده بعد از آزادی دیگر ‏او را نپذیرفته‌اند و گفته‌اند که فردی جایگزین شده است… یا همین حالا یکی از معلمانی که به تازگی آزاد شده هنوز نتوانسته سر کار خودش برگردد. حتی ‏وزیر آموزش و پرورش هم می‌گوید که از جاهای دیگر ممانعت می‌کنند…
️قبل از انقلاب هم ما چنین مشکلی را نداشتیم بودند. افرادی که به‌عنوان محکومان سیاسی از ‏زندان آزاد می‌شدند، اگر دانشجو بودند به راحتی به درس‌شان برمی‌گشتند. آقای کروبی یک‌بار در اعتراض به ستاره‌دار کردن ‏دانشجویان گفتند که من [پیش از انقلاب] بعد از چند سال از زندان آزاد شدم و در دانشکده الهیات به تحصیل خود ادامه دادم.
️در رژیم گذشته هیچ‌کس را به‌خاطر زندان از شغلش – با وجود آن که محکوم سیاسی و امنیتی بود – منفک نمی‌کردند، ولی حالا می‌خواهند هزینه کار سیاسی را آن‌قدر بالا ببرند و افراد را از ‏هستی ساقط کنند که کسی دیگر جرأت نکند مخالف باشد و با روش‌های غیرقانونی این افراد را سیاست زدایی یا منفعل کنند…
️بعضی البته مشکل مضاعف دارند و شرایطی برای‌شان ایجاد می‌شود که زندان با همه‌ رنج و مصیبتش برایشان بهتر به نظر ‏می‌آید. مثلا آنچه که اخیرا آقای نوید خانجانی نوشته موجب تأسف است. ‏نوشته «بعد از دو سال و نیم از آزادی‌ام به من ‏پاسپورت و اجازه خروج از کشور را نمی‌دهند. در ایران هیچ کاری نمی‌توانم انجام دهم و هیچ کسی (دوستان و آشنایان و…) ‏حاضر نیست به من کاری بدهد و جایی استخدامم کنند چون برای منافع‌شان خطر دارم! شاید زندان جای بهتری بود».‏
️استرس کرونا برای زندانیان و خانواده‌های زندانیان و حتی زندانبانان بسیار ویرانگرتر از خود کرونا ست. فقدان امکانات کافی ‏بهداشتی و درمانی در زندان‌ها هم این استرس‌ها را شدیدتر می‌کند‎.‎ البته از انصاف نگذریم که در ایران یک حرکت بسیار ارزشمند صورت گرفت و گفته می‌شود به حدود صد هزار زندانی مرخصی ‏داده شد… طوری که خانم «میشل باشله»، کمیسر عالی حقوق بشر ‏سازمان ملل، در بیانیه‌ای ایران را به عنوان کشوری نمونه در زمینه ‏کاهش جمعیت زندان‌ها برای مقابله با شیوع کرونا و تضمین حق سلامتی زندانیان معرفی کرد.‏
️اما درباره زندانیان سیاسی و عقیدتی، که اتفاقا اولویت دارند چون در ‏قوانین ایران هم میان ارتکاب جرم با انگیزه شرافتمندانه و انگیزه خودخواهانه تفاوت گذاشته می‌شود، اما چنین نشد…
️درتهران دکتر فرهاد میثمی مبتلا به کرونا بود و هیچ مانع قانونی برای مرخصی ‏او وجود نداشت، اما در طول دوران حبس و با وجود مرخصی‌های انبوه در بحران کرونا، به او هیچ مرخصی‌ای داده نشد؛ در حالی ‏که اصل محکومیت او هم قابل دفاع نیست. در آذربایجان دو زندانی مانند عباس لسانی و یوسف کاری که بیماری دارند و آقای ‏لسانی به‌سبب سن وسال و مشکل کبدی و ریوی بستری شد، اما مرخصی به آنها هم ندادند. در این شرایط مسئولان نمی‌دانند چه ‏فشار ویرانگر روانی به خانواده‌های زندانیان بیمار وارد می‌شود.
️من درباره محتوای پرونده و ایرادات حقوقی ورود نمی‌کنم و با ‏فرض این‌که این ایرادات وارد نیست، می‌پرسم مگر چه ایرادی دارد که به این دسته از زندانی‌ها هم مانند دیگران فرصت‌های ‏درمانی و بودن با خانواده داده شود؟

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

فاطمه ملکی همسر و مادر زندانی سیاسی در جمهوری اسلامی : زندانیان بیگناه را آزاد کنید از خدا بترسید و بس کنید/ در تصورم هم نمی گنجید که چنین روزهایی را برای فرزندان سرزمینمان ببینم
Posted: 19 Jan 2021 09:46 AM PST
فاطمه ملکی
به نام خدای آزادی
نزدیک به چهار ماه است علی در زندان فشافویه جوانی خود را سپری می کند بدون هیچ گناهی. هر بار از او سوال می کنم اوضاع چطور است؟ می گوید: همه چی خوب است، شما نگران نباشید. زندانیانی که در این سرمای زمستان آبگرم ندارند و از حمام کردن محرومند، فقط یک حمام اختراعی عمو نباتی آنهم برای شصت نفر؛ بخوبی می توان تصور کرد که چه خبر است. یک سالن با سه اتاق، یک اتاق مربوط به مالی ها و دو اتاق دیگر مربوط به سیاسی هاست. اتاق علی هشت تخت سه طبقه دارد؛ علی ساکن طبقه سوم است، بیست و چهار نفر در یک اتاق . در تصورم هم نمی گنجید که چنین روزهایی را برای فرزندان سرزمینمان ببینم. به علی می گویم روزها چه می کنی؟ میگوید: ساعاتی به کارهای شخصی و عمومی می پردازم، مابقی را ورزش می کنم، کتاب می خوانم و می نویسم، گهگاهی هم در کار آشپزی کمک می کنم. بد نیست بدانید که در هفته فقط یکی دوبار غذای زندان را می خورند، مابقی را خود تهیه می کنند. از آب شرب گرفته تا مواد غذایی همه را از فروشگاه زندان می خرند. هر زندانی کارت بانکی دارد که خانواده ها باید شارژش کنند؛ اغلب زندانیان خود نان آور خانواده اند، و مجبورند در زندان تن به بیگاری بدهند تا مگر از پس فقط مخارج خود بر بیایند !!! خانواده هاشان هم خدا می داند که چگونه سر می کنند.
آه، خدایا قلبم بدرد آمد از این همه درد و رنج.
علی شبها می خواند و می نویسد؛ می پرسم: مگر خاموشی نیست؟ می گوید: نه، تازه لامپ را هم عوض کرده ایم تا نور زیاد شود و سوسک ها و ساس ها حرکت نکنند؛ یکی از دلایل بالا نشینی من همین است. چند روز پیش تخت ها را به حیات بردیم آتش آوردند باعث شد تا حدی ساس و سوسک برطرف شود. تاسف بار است جوانان ما را به خاطر یک تجمع ، یک اعتراض و یک همدردی می گیرند می برند تا آنها را متنبه کنند و غافلند که تخم کینه را می کارند تا کی درو کنند. آخر یکی پاسخ بدهد این همه انرژی مادی و معنوی صرف چه می شود؟ زندانیان بیگناه را آزاد کنید از خدا بترسید و بس کنید.
علی را گروگان گرفته اید تا چه بشود؟
آقای نوریزاد هم بر اساس رای کمیسیون پزشکی مبنی بر عدم تحمل حبس باید هر چه زودتر آزاد شوند و تلفنشان باید وصل شود. چهار ماه بدون تلفن گذشته، صبر ما را بیش از این نیازمایید. ما منتظریم که آقای نوریزاد خود تماس بگیرند و خبر آزادی را به ما بدهند. امیدواریم که این انتظار به درازا نکشد.
۳۰ دی ماه ۹۹

This comment was minimized by the moderator on the site

چرا چرا چرا؟!
Posted: 19 Jan 2021 09:58 AM PST
مولود حاجی‌زاده
برای اینکه نوشتم چرا در آبان ۹۸ بیش از ۱۵۰۰ نفر را کشتید، یک سال حکم گرفتم، برای اینکه گفتم چرا به هواپیما شلیک کردید به پرداخت جزای نقدی محکوم شدم، حالا به اضافه اینها در ضرب‌الاجلی، ۲ سال حکمی که از پرونده قبلی‌ام داشتم را هم از تعلیق درآورده‌اند و بنا به اجرایش دارند.
سال گذشته در فاصله چندماه، ۲بار به منزلمان ریختند، تفتیش کردند، وسایلم را بردند و هر دوبار بعد از مدت‌ها وسایلم را تخریب‌ شده بازگرداندند. در هیچکدام از پرونده‌هایم ممنوع‌الکار نبودم اما حدود دو سال است که برای کار هر جا که رفتم، با آنجا تماس گرفتند تامبادا شغلی داشته باشم.
برای حکمی که تعلیق شده بود و حالا می‌خواهند اجرایی‌اش کنند، ۳ ماه برای کار اجباری به یک آسایشگاه اعصاب و روان فرستادنم، کتابهایی را برایم لیست کردند که رونویسی کنم، بارها و بارها بازجویی شدم، با زندگی شخصی‌ام بازی کردند و حالا هم حکم‌ها را یکی‌یکی ردیف کردند برای اجرا.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

محکومیت آرش جوهری، فعال کارگری به ۱۶ سال زندان
Posted: 15 Jan 2021 05:20 AM PST
دادگاه انقلاب تهران آرش جوهری، فعال کارگری را به ۱۶ سال زندان محکوم کرد که در صورت تایید در دادگاه تجدیدنظر ۱۰ سال از این حکم قابل اجراست.
پایگاه خبری هرانا نوشت او به اتهام «اداره کردن دسته‌جات غیرقانونی با هدف برهم زدن امنیت کشور» به ۱۰ سال، به اتهام «اجتماع و تبانی» به پنج سال زندان و به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام به یک سال زندان محکوم شده است.
این فعال کارگری روز ۱۵ مهر بازداشت شده بود. در همان روز شبنم آشوری، مدیر مسئول و صاحب امتیاز نشریه آگاهنامه و الوار قلی‌وند و ندا پیرخضرانیان دو مدنی حوزه کارگری هم بازداشت شدند.

This comment was minimized by the moderator on the site

روزگار زندانیان سیاسی زن در ایران
Posted: 14 Jan 2021 09:05 AM PST
شهرام موصلچی
بر خلاف دیگر زندانیان سیاسی‌ یا نامشان کمتر شنیده می‌شود یا بازداشت، صدور حکم و زندانی شدنشان گاه تا مدت‌ها و حتی تا پایان دوران محکومیتشان در سکوت خبری باقی می‌ماند و نام و تصویرشان راهی به رسانه‌ها نمی‌یابد. هویت و مکان زندانی شدن ایشان هر چه بیشتر به مناطق حاشیه‌ای گره خورده باشد، احتمال اینکه نسبت به سایر زندانیان سیاسی در کلان شهرها اطلاع از وضعیتشان کمتر یا اصلا به رسانه‌‌ها درز پیدا کند، بیشتر می‌شود.
در میان زنان زندانی، زینب جلالیان و مریم اکبری منفرد از قدیمی‌ترین زندانیان سیاسی زن هستند که سال‌هاست در زندان‌های مختلف ایران دوران محکومیت خود را سپری می‌کنند.
زینب جلالیان با حکم «حبس ابد» و مریم اکبری منفرد با حکم ۱۵ سال زندان، به ترتیب از اسفند ماه ۸۶ و دی‌ ماه ۸۸ از داشتن حتی یک روز مرخصی محروم بوده‌اند.

روز چهارشنبه ۱۰ دی‌ ماه، تعدادی از زندانیان سابق در دوازدهمین سالروز بازداشت مریم اکبری منفرد با انتشار بیانیه‌ای خواستار آزادی بی‌قید و شرط این زندانی سیاسی شدند.

زینب جلالیان نیز که سال‌هاست از بیماری‌های ناخنک چشم، برفک‌ دهان، آسم و بیماری‌‌های ناحیه شکمی رنج می‌برد، نیاز به درمان دارد اما کماکان از داشتن حق مرخصی استعلاجی و رسیدگی پزشکی خارج از زندان محروم بوده است.

این زندانی سیاسی به شرط انجام مصاحبه تلویزیونی (اعترافات اجباری) برای موافقت با مرخصی استعلاجی، تحت فشار دستگاه‌های امنیتی قرار گرفته است.

تداوم بازداشت و صدور احکام زندان برای زنان

در سال ۲۰۲۰ نام کنشگران و فعالان مدنی زن بیش از پیش با احضار، بازداشت، زندان و تهدید نهادهای امنیتی گره خورد اما فعالان این حوزه با وجود تمام فشارها و آزار و اذیت‌های سیستماتیک، به رسانه‌ای شدن اخبار مربوط به نقض حقوق زنان ادامه دادند.

یکی از آخرین موارد بازداشت زنان فعال مدنی و سیاسی، دستگیر کردن نازنین محمدنژاد است. محمد‌نژاد متولد سال ۱۳۶۷، ماهشهر، دانشجوی کارشناسی رشته زبان روسی دانشگاه علامه طباطبایی و از فعالان دانشجویی سابق دانشگاه تهران، پس از بازداشت همچنان در بازداشتگاه اطلاعات سپاه موسوم به بند دو الف زندان اوین به سر می‌برد.

محمدنژاد که ۱۸ آذر ماه در منزل شخصی‌ خود در تهران بازداشت شد، تاکنون بدون دسترسی به وکیل مدافع به صورت بلاتکلیف در بازداشتگاه است.

یک منبع نزدیک به خانواده محمدنژاد که به دلایل امنیتی نخواست نامش ذکر شود، در گفت‌وگو با زمانه می‌گوید:

«چهار نفر از مأموران اطلاعات سپاه ساعت ۹ شب ۱۸ آذر ماه نازنین را در منزل شخصی‌اش در تهران بازداشت و لپ‌تاپ، سی‌دی، کارت‌های عابر بانک، تلفن همراه و تعدادی از کتاب‌هایش را ضبط کردند و با خود بردند.»

این منبع آگاه در ادامه می‌گوید که نازنین محمدنژاد در این مدت سه بار با خانواده خود تماس داشته است اما این تماس‌ها هر بار خیلی کوتاه و تنها محدود به احوالپرسی بوده است.

او در جواب خانواده که می‌پرسند علت بازداشتش چه بوده، می‌گوید در این مورد نمی‌تواند صحبت کند.

گفته می‌شود عمده فعالیت نازنین محمدنژاد در طول دوران دانشجویی، نقد ادبی، نوشتن مقاله‌هایی در نشریات دانشجویی در مورد تضییع حقوق زنان، کارگران و قشرهای به حاشیه ‌رانده شده و‌ نیز سرودن شعر بوده است.

این منبع مطلع می‌گوید در روزهای اخیر در جریان مراجعه خانواده این فعال دانشجویی به دادسرای اوین به آنان گفته شده که قرار بازداشت یک ماهه برای فرزندشان صادر شده اما اجازه ملاقات داده نشده است.

نازنین محمدنژاد با وجود گذشت بیش از یک ماه از بازداشت موقت همچنان در بازداشتگاه اطلاعات سپاه نگهداری می‌شود.

زنان دیگر، زندان‌های دیگر

شمار دیگری از زنان به دلیل فعالیت‌های صنفی یا سیاسی و همراه شدن با اعتراض‌های گوناگون در شهرهای مختلف ایران دوران حبس خود را پشت سر می‌گذارند.

یکی از این زندانیان، صهبا (لمیا) حمادی، شهروند اهل سوسنگرد است. او روز چهارشنبه ۱۰ دی ماه برای دوران هفت سال محکومیت خود به زندان سپیدار اهواز منتقل شد.

او پیش‌تر در مهرماه ۹۷ بازداشت و در فروردین ماه ۹۸ با تودیع قرار وثیقه آزاد‌ شده بود.

سپیده قلیان، فعال مدنی که خود به پنج سال حبس تعزیری محکوم شده و از یک تیر ماه امسال در زندان اوین به سر می‌برد، در مورد وضعیت خانم حمادی گفته است:

«اولین بار او را در بازداشتگاه اطلاعات اهواز دیدم. از بازجویی به سلول آوردندش. در اتاق بازجویی به او برق وصل کرده بودند تا اعتراف کند قصد مسموم کردن زائران اربعین را داشته. او را بعد از ماه‌ها با غل و زنجیر به اطلاعات تهران منتقل کردند. شش ماه هم آنجا تحت بازجویی بود. چندین بار از او فیلم اعتراف گرفتند، هر بار تهدید می‌کردند عشق زندگی‌اش حسین را خواهند کشت. فروردین ۹۸ به زندان سپیدار منتقل شد. خرداد ۹۸ حکم اعدامش صادر شد. آبان ۹۸ حکم اعدام شکست و ۱۵ سال حبس تعزیری به وی ابلاغ شد. حسین، همسرش را هم بازداشت و او را روانه زندان شیبان کردند.»

نام و عنوان شمار دیگری از زندانیان سیاسی زن در زندان‌های سراسر ایران در ادامه می‌آید:

■ ناهید تقوی ۶۶ ساله، فارغ‌التحصیل رشته معماری و شهروند دو تابعیتی ایرانی-آلمانی از دیگر زنان بازداشتی در ماه‌های اخیر است.

او در تاریخ ۲۵ مهر توسط نیروهای امنیتی در منزلش بازداشت و اکنون در یکی از سلول‌های انفرادی در زندان اوین به سر می‌برد.

خانم تقوی که مبتلا به بیماری دیابت است، به گفته دخترش وضعیت سلامتی‌اش رو به وخامت گذاشته.

قوه قضاییه جمهوری اسلامی تاکنون دلیل بازداشت و اتهامات احتمالی علیه این شهروند دو‌تابعیتی را اعلام نکرده و این در حالی‌ست که در سال‌های اخیر، شهروندان دو تابعیتی بارها با اتهاماتی اثبات‌ نشده بازداشت شده‌اند.

■ نگار مسعودی، عکاس و مستندساز که در تاریخ هشت آبان ‌ماه امسال بازداشت و به بند دو الف زندان اوین منتقل شده بود، روز شنبه ۲۰ دی ‌ماه پس از ۷۴ روز بازداشت با تودیع قرار وثیقه دو میلیارد و ۵۰۰ میلیونی به صورت موقت آزاد شد.

■ شهره حسینی، مترجم و فعال مدنی یکی‌ دیگر از زنان بازداشت شده به دلیل فعالیت‌های مدنی است.

به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر، خانم حسینی روز شنبه هشتم آذر ماه پس از حضور در دادسرای اوین با افزایش دو برابری میزان وثیقه مواجه و به زندان اوین منتقل شد.

شهره حسینی، در تاریخ ۱۱ مهر ماه سال جاری توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به بند دو الف زندان اوین منتقل شده بود. او در نهایت چهار روز بعد، در تاریخ ۱۵ مهر با تودیع قرار وثیقه ۵۰۰ میلیونی به صورت موقت و تا پایان مراحل دادرسی آزاد شده بود.

او از زمان بازداشت دوباره، بدون دسترسی به وکیل مدافع از ملاقات با خانواده محروم بوده و در این مدت تنها چند تماس تلفنی کوتاه با مادرش داشته است.

بازداشت این مترجم و فعال مدنی اهل همدان در حالی است که خانواده وی با وجود تعیین وثیقه، نگران ادامه بلاتکلیفی وی در بازداشتگاه هستند.

■ عالیه مطلب‌زاده، عکاس و فعال حقوق زنان از دیگر زنان بازداشتی است که ۲۰ مهر ماه امسال هنگام مراجعه به دادسرای اوین بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. او‌ پیش‌تر، به اتهام «اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور» و «تبلیغ علیه نظام» به سه سال حبس تعزیری محکوم شده بود.

■ دادگاه انقلاب تهران مهرماه امسال همچنین ژیلا کرم‌زاده مکوندی، فعال مدنی را به اتهام «اجتماع و تبانی به قصد بر هم زدن امنیت کشور» و «فعالیت تبلیغی علیه نظام» به شش سال حبس تعزیری محکوم کرد.

■ در موردی دیگر، اوایل دی ماه دادگاه تجدید نظر استان تهران حکم دو سال حبس تعزیری رها (راحله) عسکری‌زاده، روزنامه‌نگار و فعال حوزه زنان را تأیید کرد.

■ ۱۳ دی‌ ماه، خبرگزاری هرانا از تأیید حکم یک سال حبس تعزیری زهرا ناظوری، شهروند ساکن اصفهان به اتهام «فعالیت تبلیغی علیه نظام» توسط شعبه ۲۲ دادگاه تجدیدنظر استان اصفهان خبر داد.

■ بهاره سلیمانی، ۴۳ ساله و ساکن تهران، یکی دیگر از زنان بازداشت شده است که از ۲۵ مهر امسال بازداشت و کماکان از حق دسترسی به وکیل مدافع محروم مانده است. خانواده او از دلایل بازداشت فرزندشان اظهار بی‌اطلاعی می‌کنند.

■ سمیه کارگر، شهروند اهل ایلام و دانش‌آموخته فلسفه دانشگاه تبریز، یکی دیگر از زنان بازداشت شده است که در تاریخ ۲۷ مهر در منزل شخصی‌اش در تهران بازداشت و به بازداشتگاه وزارت اطلاعات موسوم به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد.

خانم کارگر به دلیل ابتلا به یک «بیماری نادر چشمی» از ضعف شدید بینایی رنج می‌برد به طوری که برای انجام کارهای روزمره‌ شخصی به کمک‌‌ دیگران نیاز دارد.

به گزارش شبکه حقوق بشر کُردستان، مأموران امنیتی از زمان بازداشت تاکنون از تحویل دارو به وی امتناع کرده‌اند.

خانم کارگر در این مدت در چند تماس‌ کوتاه تلفنی که با خانواده‌اش داشته، از وخامت حال خود به دلیل محرومیت از دسترسی به داروهایش خبر داده است. با وجود این مأموران امنیتی همچنان او را از دسترسی به دارو و رسیدگی پزشکی محروم کرده‌اند.

■ در ادامه موج بازداشت زنان در ایران، روز چهارشنبه ۱۹ آذر ماه فاطمه تمیمی، کارگردان فیلم‌های مستند و فعال فرهنگی اهل شهرستان جراحی از توابع ماهشهر توسط نیروهای امنیتی در منزل خود بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شد.

فاطمه تمیمی علاوه بر پژوهش و جمع‌آوری لالایی‌ها، قصه‌ها و ترانه و موسیقی فولکلور به زبان عربی جهت ثبت تاریخ شفاهی، به تاریخ «پوشش زنان عرب» هم پرداخته است.

او اخیرا با تودیع قرار وثیقه و تا زمان صدور حکم دادگاه موقتا آزاد شد.

ادامه بازداشت این فعالان مدنی در حالی‌ست که فعالیت‌های مشابه در این مناطق همواره زیر ذره‌بین نهادهای امنیتی قرار داشته و با سرکوب همراه بوده است.

■ اما چهارشنبه ۱۹ آذر، مریم عامری و ازهار آلبوغبیش از دیگر فعالان مدنی زن در اهواز توسط نیروهای امنیتی در منزل خود بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شدند. تاکنون از دلایل بازداشت و محل نگهداری آنان اطلاع دقیقی در دست نیست.

■ به فاصله چند روز، این بار جمعه ۲۱ آذر ماه، زینب سواری، شهروند اهل شهر رفیع در استان خوزستان به همراه برادر و خواهر کوچک‌ترش توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شدند.

زینب سواری معلم حق‌التدریسی و فعال مدنی است که در گذشته در خصوص کمک به مردم مناطق سیل‌زده فعالیت داشته بود.

■ افسانه عظیم‌زاده، دیگر فعال مدنی و از اعضای جمعیت دفاع از حقوق کودکان کار و خیابان از دیگر بازداشتی‌های روزهای اخیر است.

روز یکشنبه ۲۴ آذر، خانم عظیم‌زاده در حالی توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد که برای پیگیری وضعیت بیماری قلبی مادرش به بیمارستان میلاد تهران مراجعه کرده بود.

او همچنان به صورت بلاتکلیف و بدون دسترسی به وکیل مدافع در بند دو الف زندان اوین نگهداری می‌شود.

جمعی از فعالان حقوق کودکان کار و خیابان با ابراز نگرانی از ادامه بازداشت افسانه عظیم‌زاده، خواستار آزادی فوری و بدون قید و شرط او شده‌اند.

■ در ادامه این دستگیری‌ها اما روز سه‌شنبه دوم دی ماه، مهرنوش سنقری، هنرمند حوزه هنرهای تجسمی و شهروند ساکن تهران پس از احضار به دادسرای اوین بازداشت شد.

به گزارش خبرگزاری هرانا، خانم سنقری در زمان بازداشت از حق برخورداری از تماس تلفنی محروم بوده و از دلایل بازداشت و اتهامات مطرح شده علیه او اطلاعی در دست نیست.

■ یاسمین حنیفه طباطبایی یکی دیگر از فعالان سیاسی است که در روز یک‌شنبه شش مهر ماه امسال پس از احضار به دادسرای اوین بازداشت و برای دوران محکومیت شش ماهه خود به قرنطینه بند زنان زندان اوین منتقل شد.

طباطبایی تیر ماه امسال به اتهام «تبلیغ علیه نظام» به یک سال حبس تعزیری محکوم شده بود که این حکم در نهایت به شش ماه حبس تقلیل یافت.

او پیش‌تر در آبان ماه ۹۸ توسط نیروهای امنیتی در شهرستان آباده واقع در استان فارس بازدشت شده بود اما مدتی بعد با تودیع قرار وثیقه ۲۰۰ میلیونی آزاد شد.

■ در ماه‌های اخیر اما برخوردهای امنیتی و قضایی با فعالان کارگری و صنفی نیز شدت گرفته است. در پی افزایش این برخوردها، روز یک‌شنبه ۳۰ آذر، پروین محمدی، نایب رئیس اتحادیه آزاد کارگران طی احضاریه‌ای به واحد اجرای احکام دادسرای اوین احضار شد.

این فعال کارگری در خصوص احضار خود و پرونده‌ای که در سال ۹۶ بدون اطلاع وی برایش باز شده، می‌گوید که حکم را به صورت غیابی صادر کرده‌اند و از اتهامات خود و مدت محکومیتش اطلاعی ندارد.

■ در ماه‌های اخیر هاله صفرزاده، عضو کانون مدافعان حقوق کارگر برای گذراندن دوره محکومیت یک سال زندان، ناهید خداجو، عضو هیأت مدیره اتحادیه آزاد کارگران برای تحمل شش سال حبس تعزیری و نسرین جوادی، عضو اتحادیه آزاد کارگران برای گذراندن پنج سال زندان به دایره اجرای احکام معرفی شده‌اند.

صدور احکام و زندانی شدن دگراندیشان و اقلیت‌های مذهبی هم در این مدت ادامه داشته است و بازداشت و محرومیت سیتماتیک‌ آنان نیز به قوت خود باقی‌ست.

■ شهناز ثابت، شهروند بهایی ساکن شیراز دوشنبه ۲۱ مهر ماه بازداشت و‌ برای تحمل حکم دو سال حبس به زندان عادل‌آباد‌ شیراز منتقل شد.

■ در همان روز نیز، دو شهروند بهایی ساکن بیرجند به نام‌های آرزو محمدی و بنفشه مختاری هر کدام به ترتیب برای تحمل‌ ۱۸ و ۱۵ ماه حبس تعزیری بازداشت و به زندان بیرجند منتقل شدند.

■ روز سه‌شنبه ۲۹ مهر ماه رؤیا ملاکی، عطیه صالحی، نسرین‌ قدیری و فرزانه دیمی به اتهام «عضویت در تشکیلات غیر قانونی» و «تبلیغ آیین بهایی» برای اجرای حکم به زندان بیرجند منقل شدند.

رؤیا ملاکی و عطیه صالحی هر کدام به ۱۸ ماه حبس و نسرین قدیری و فرزانه دیمی به ۱۵ ماه زندان محکوم شده‌اند.

■ چندین شهروند بهایی دیگر مانند نیلوفر حکیمی، سودابه حقیقت، سهیلا حقیقت، الهه سمیع‌زاده و بهاره قادری نیز با حکم قطعی زندان مواجه هستند.

■ پریسا رفیعی، فعال صنفی دانشگاه تهران هم در تاریخ ۱۷ تیر ماه امسال در پی احضار به واحد اجرای احکام دادسرای اوین بازداشت و برای تحمل یک سال حبس به زندان اوین منتقل شد.

این دانشجوی ۲۱ ساله پیش‌تر در دادگاه انقلاب به اتهام «اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرم علیه امنیت کشور»، « فعالیت تبلیغی علیه نظام» و «اخلال در نظم عمومی» جمعا به هفت سال حبس تعزیری محکوم شده بود اما مدتی بعد و در آذر ماه ۹۸ مشمول عفو شد و حکمش به یک سال حبس تعزیری کاهش یافت.

■ در ادامه صدور احکام زندان برای زنان، نرگس ادیبی، فعال سیاسی در تیر ماه امسال برای گذراندن دوران محکومیت سه سال و شش ماهه خود به زندان اوین منتقل شد.

به گزارش هرانا، این شهروند ۵۷ ساله از بیماری‌هایی از جمله برونشیت، درد مفاصل و آسم رنج می‌برد.

■ مژگان کاوسی، نویسنده و پژوهشگر کُرد هم در تاریخ ۳۰ اردیبهشت امسال برای اجرای حکم سه سال زندان در نوشهر ‌‌بازداشت و به زندان این شهر منتقل شد.

خانم کاوسی که از طریق وکیل خود درخواست انتقال به زندان اوین را کرده بود، روز دوشنبه دوم تیر ماه پس از موافقت با این درخواست به این زندان منتقل شد.

این نویسنده ۱۱ شهریور امسال در اعتراض به «عدم موافقت با درخواست مرخصی و تبعیض جنسیتی در زمان‌بندی تماس‌های تلفنی» اعلام اعتصاب غذا کرد. او در نهایت روز‌ سه‌شنبه اول مهر پس از ۲۲ روز اعتصاب غذا با اصرار خانواده و توصیه پزشکان به اعتصاب غذای خود پایان داد.

خانم کاوسی پس از پایان اعتصاب غذای خود در پیامی که نسخه‌ای از آن در اختیار شبکه حقوق‌ بشر کُردستان قرار گرفت، نوشت:

«این روزها فرصتی شد تا بی‌کلامی از دو سوی دیوارهای بلند اوین با یکدیگر سخن بگوییم: صدای اعتراضم را شنیدید؛ صدای دلواپسی‌تان را شنیدم. از همراهی‌تان سپاسگزار و به استمرار آن دلخوشم.»

■ زینب اسماعیلی، از اعضای مادران آشتی (صلح) کُردستان که در اسفند ماه ۹۸ به مدت یک ماه بازداشت شده بود، اواخر آبان ماه امسال در شعبه اول دادگاه انقلاب سنندج به یک سال حبس تعلیقی محکوم شد.

او پیش‌تر از سوی دادگاه انقلاب به صورت غیابی به اتهام «عضویت در گروه‌های معاند» و «تبلیغ علیه نظام» جمعا به شش سال حبس محکوم شده بود.

زینب اسماعیلی، مادر محمدامین امیری، از اعضای یگان‌های مدافع خلق است که سال ۲۰۱۴ در جریان درگیری با گروه دولت اسلامی (داعش) جان خود را از دست داد.

مادران آشتی (صلح) کُردستان، نام گروهی است که از سوی جمعی از مادران جان‌باختگان و زندانیان سیاسی کُرد اعدام شده در راستای برقراری صلح و حق دادخواهی تأسیس شده است.

دیدار با خانواده‌های زندانیان سیاسی کُرد یکی از فعالیت‌های مادران آشتی در طول سال‌های اخیر بوده است.

■ از دیگر احکام سنگینی که برای زنان صادر شده، حکم ۱۰ سال زندان برای زهرا محمدی، عضو «انجمن فرهنگی-اجتماعی نوژین» و معلم زبان کُردی است.

زهرا محمدی در تاریخ ۲۵ تیر ماه امسال به اتهام «تشکیل دسته و گروه به قصد بر هم زن امنیت ملی» از سوی دادگاه انقلاب سنندج به ۱۰ سال حبس محکوم شد.

صدور این حکم موجی از واکنش‌های کاربران شبکه‌های اجتماعی را به همراه داشت و بار دیگر موضوع «طرد زبان‌های غیرفارسی در ایران و حق تحصیل و آموزش به زبان مادری» را به میان آورد.

زهرا محمدی در تاریخ دوم خرداد ۹۸ از سوی نیروهای امنیتی در سنندج بازداشت شد. او در نهایت پس از تحمل حدود شش ماه بازداشت و بازجویی، با سپردن وثیقه ۷۰۰ میلیون تومانی به صورت موقت آزاد شد.

شکنجه سفید، کرونا و زنان زندانی

نرگس محمدی، فعال حقوق بشر که خود به تازگی از زندان آزاد شده است در کتاب «شکنجه سفید»، روایت‌های ۱۲ زندانی زن را گردآوری کرده است که بسیاری از آن‌ها هنوز در زندان هستند. روایت‌هایی از زنان زندانی که به شکنجه‌، اذیت و آزار، حبس طولانی مدت در سلول‌های انفرادی، نگهداری در سلول‌های آلوده و تهدید جنسی زنان در زندان اشاره دارند.

از سوی دیگر اما در ماه‌های گذشته شیوع ویروس کرونا در زندان‌ها با توجه به تراکم بالای جمعیت و کمبود امکانات بهداشتی و درمانی تهدیدی جدی برای جان بسیاری از زندانیان بوده است.

شبکه حقوق بشر کردستان، روز سه‌شنبه ۲۸ مرداد از اعتصاب غذای حدود ۱۴۰ زن زندانی در بند زنان زندان مرکزی ارومیه در اعتراض به نگهداری زندانیان مبتلا به ویروس کرونا در این بند و نبود رسیدگی پزشکی و انتقال آن‌ها به بیمارستان خبر داد. این در حالی‌ست که در فروردین ماه سال جاری یک زندانی زن به نام فاطمه علیزاده در بند زنان زندان ارومیه به دلیل ابتلا به ویروس کرونا و عدم انتقال به موقع به بیمارستان، جان خود را از دست داد.

در موردی دیگر، مکیه نیسی متولد ۱۳۶۴، زندانی عرب محبوس در بند زنان زندان سپیدار اهواز که در قرنطینه به‌ سر می‌برد، ۲۴ آذر ماه جان خود را از دست داد.

منبع: رادیو زمانه



نسرین ستوده در بیمارستان بستری شده است

Posted: 14 Jan 2021 09:03 AM PST

نسرین ستوده، وکیل دادگستری و زندانی سیاسی محبوس در زندان قرچک ورامین که از روز جمعه ۱۹ دی‌ به مرخصی درمانی اعزام شده، در حال حاضر برای انجام مراحل آنژیو‌گرافی قلب در بیمارستان پارس شده بستری است.

رضا خندان همسر این مدافع حقوق بشر و زندانی سیاسی به زمانه می‌گوید انجام این مراحل درمانی از اواخر شهریور‌ ماه و در هنگام انتقال همسرش به بیمارستان طالقانی از طرف کمیسیون پزشکی توصیه شده اما او تاکنون موفق به انجام این مراحل نشده بودند.

خندان با اشاره به تحت درمان قرار گرفتن همسرش در روزهای بعد از اعزام به مرخصی می‌گوید:

«[نسرین ستوده] در حال حاضر در بیمارستان پارس بستری است و قرار است امروز (پنج شنبه، ۲۵ دی‌ ماه) مرخص شده و بعد از آن برای درمان بیماری‌های دیگر به بیمارستان کسری مراجعه کند.»

به‌ گفته خندان به‌ دلیل طولانی شدن روند درمان، مقامات قضایی با تمدید مرخصی درمانی نسرین ستوده تا روز دوشنبه ۲۹ دی ‌ماه موافقت کرده‌اند.

او می‌گوید اگر روند درمان بیش از تاریخ یاد شده طول بکشد و با تمدید دوباره مرخصی همسرش موافقت نکنند، او ناچار باید ادامه درمان خود را به تعویق بیندازد.

ستوده پیش از این در تاریخ ۱۷ آبان‌ پس از پیگیری‌های خانواده و وکیل مدافعش، با موافقت دادیار ناظر بر زندان به مرخصی درمانی اعزام شد اما چهار روز پس از اعزام به مرخصی، تست کرونای او مثبت اعلام شد و همین امر باعث شد این زندانی سیاسی نتواند برای درمان بیماری‌های خود اقدام کند.

رضا خندان اما درباره وضعیت همسرش پس از ابتلا به کرونا می‌گوید با وجود اینکه او بهبود یافته اما عوارض ناشی از این بیماری نظیر از دست رفتن بخشی از حواس بویایی و چشایی‌اش همچنان پابرجاست.

ستوده که به ‌دلیل چند دوره اعتصاب غذای طولانی و همچنین به‌ خاطر شرایط نامناسب زندان به چند بیماری مبتلا شده، اکنون بدون رعایت اصل تفکیک جرایم در بند ویژه‌ای تحت عنوان «بند مشاوره دو»، در کنار زندانیان با جرایم عادی نگهداری می‌شود.

رضا خندان درباره شرایط همسرش در زندان می‌گوید:

«نسرین پس از مرخصی قبلی و بازگشت به زندان، در یک بند ویژه تحت عنوان بند مشاوره نگه‌داری می‌شود. در این بند مجموعا ۴۰ زندانی عادی و چهار زندانی سیاسی حضور دارند و وضعیت بهداشتی اندکی بهتر از بقیه بندهاست»

او می‌گوید که در سلول‌های این بند اتاقک‌هایی وجود دارد که زندانیان به دلیل کوچک بودن این اتاق‌ها، به آنها کابین می‌گویند. در این اتاقک‌ها در یک فضای حدود ۱۰ متر مربعی و بدون پنجره، ۱۲ تخت برای اسکان زندانیان قرار داده شده است.

به‌ گفته خندان، نسرین ستوده پیش از اعزام به مرخصی ‌همراه سه نفر دیگر در یکی از همین کابین‌ها به ‌سر برده است.

از ندامتگاه شهر‌ری که معروف به زندان زنان قرچک ورامین است، به عنوان یکی از بدنام‌ترین زندان‌های ایران یاد می‌شود. از این زندان در حال حاضر برای نگهداری زندانیان زن با جرایم غیر‌سیاسی (عمدتا جرایم مربوط به مواد مخدر) استفاده می‌شود.

اواسط اردیبهشت ‌ماه ۱۳۹۰ صدها تن از زندانیان سیاسی و عادی محبوس در زندان رجایی‌شهر کرج، بند زنان زندان اوین و چند زندان دیگر به سوله‌های «ندامتگاه شهر‌ری» که پیش از آن «مرغداری» بود، منتقل شدند.

به‌ دلیل شرایط نامناسب حاکم بر این زندان، قوه قضاییه در سال‌های اخیر برای اعمال فشار بیشتر بر برخی از زندانیان سیاسی زن، آنها را به قرچک منتقل کرده‌ است.

رضا خندان درباره وضعیت این زندان می‌گوید:

«فضاهایی که در زندان قرچک وجود دارد از اتاقک‌ها گرفته تا سالن ملاقات به‌ قدری تنگ و کوچک است که اساسا زندانیان نمی‌توانند پروتکل‌های بهداشتی را برای در امان ماندن از کرونا رعایت کنند.»

او می‌گوید که وضعیت سالن ملاقات قرچک به‌ گونه‌ای‌ست که خانواده‌ها هم نمی‌توانند فاصله را رعایت کنند و اجبارا باید نزدیک به هم بایستند:

«حتی در سالن ملاقات هم پنجره‌ای برای تهویه وجود ندارد. در این زندان همه فضاها چه از نظر ارتفاع و چه طول و عرض، تنگ و بدون تهویه است.»

به‌ گفته رضا خندان، در حال حاضر دست‌کم ۱۶ زندانی سیاسی زن در چنین شرایطی در زندان قرچک ورامین به‌ سر می‌برند.

منبع: رادیو زمانه

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

حسین رزاق @hoseinrazzagh 15h
سام_رجبی بعداز درگذشت مادرش به مرخصی فرستاده شد. بجای آنکه چند روز زودتر فرصت بدهند تا برای آخرین بار، مادر و فرزند همدیگر را گرم در آغوش بگیرند.
لعنت به ظلم. لعنت به ظالم.
پیشِ«سام‌رجبی»، احساس حقارت کردم| ۱۹ دی ۱۳۹۹
یکی از بدبختی‌ها، و یا شاید هم خوشبختی‌ها و افتخارات من در زندگی، تقاضای کمک از جانب افرادی هست که عزیزان‌شان در زندان بسر برده یا گرفتارند.
این‌که می‌گویم «بدبختی‌»، بیش‌تر از این بابت است که در اکثریت موارد، هیچ‌کاری نمی‌توانم برای‌شان انجام بدهم.
خانمی که او را نمی‌شناسم، و تصور می‌کنم نام‌شان «خانم خالقی» و از نزدیکان آقای «سام رجبی»، که از متهمین پروندۀ محیط‌زیست می‌باشند، دو، سه سال پیش تماس گرفتند و هم درمورد متهمین این پرونده، یعنی فعالین محیط‌زیست، و هم مشخصاً پیرامون سام رجبی تقاضای کمک داشتند.
طبق معمول، از یک‌سو توضیح دادم که «کاره‌ای نیستم»، و از سوی دیگر، متوسل شدن به این‌وآن. اما هیچ نتیجه‌ای نگرفتم. تنها کاری که توانستم انجام بدهم، گذاردن یکی دو پُست برای متهمین محیط‌زیست بود.
بعد هم دیگر از ایشان خبری نشد، تا هفتۀ گذشته. بعد از قریب به دوسال، این خانوم مجدداً تماس گرفتند و نوشتند: «مادر سام رجبی بواسطۀ سرطان پیشرفته، احتمالاً چندوقت بیشتر زنده نخواهد ماند. و آرزویش قبل از مرگ، دیدن پسرش می‌باشد.» به ایشان همان توضیح همیشگی را دادم، که بخدا کاره‌ای نیستم. اما ایشان گفتند که فقط چندروز به سام مرخصی بدهند در کنار مادرش باشد. به آقای «علی خضریان»، نمایندۀ انقلابی اصول‌گرای مجلس یازدهم متوسل شدم که یا از طریق قوۀ قضائیه، یا از طریق اطلاعات سپاه، اگر می‌تواند، کمکی کند.
ایشان پاسخ دادند قوۀ قضائیه نمی‌تواند سام رجبی را آزاد کند. پاسخ دادم که علی جان، تقاضای آزادی نیست، بلکه، چندروز قبل از مرگ مادر، به‌وی مرخصی بدهند تا در کنار مادرش باشد. نوشتم اگر لازم هست، مدارک پزشکی را می‌توانم از بستگان سام رجبی بخواهم، که در اختیار وی قرار دهند. آقای خضریان محبت کرده و گفتند نیازی به مدارک پزشکی نیست و قول من، برای ایشان حجت است.
منتظر بو‌دم و بودیم، که ببینیم آقای خضریان چه می‌کنند. اما امروز صبح، همان خانم اطلاع دادند، که مادر سام رجبی فوت شد؛ و هنوز به خودِ سام اطلاع نداده‌ایم.
تنها چیزی که توانستم انجام بدهم، نوشتن این چندجمله، خطاب به آن خانم ناشناس بود: سلام بانوی بزرگوار و محترم، حتی تسلیت هم نمی‌تونم بگم. تنها جمله‌ای که می‌تونم بگم، اینه که در برابر سام رجبی، احساس حقارت می‌کنم و از خودم شرمسارم.
صادق زیباکلام
نوزدهم دی‌ماه ۹۹
https://www.instagram.com/p/CJyUjZ5Jipz/?igshid=1uo1p0qnq5giw

This comment was minimized by the moderator on the site

حقوق بشر مورد انتظار از جمهوری اسلامی
Posted: 09 Jan 2021 08:32 AM PST
مرحوم آیت‌الله صانعی
ما در رعایت حقوق بشر خیلی عقب هستیم، ما که نباید خودمان را با دیگر کشورها مقایسه کنیم؛ ما که نباید خودمان را با جنایت‌کاران مقایسه کنیم؛ ما که نباید خودمان را با ساواک مقایسه کنیم، ما که نباید قضاوت‌مان را با قضاوت طاغوتی مقایسه کنیم. ما باید خودمان را با علی(ع) مقایسه کنیم، ما باید خودمان را با ائمه معصومین مقایسه کنیم؛ چرا که ما عدالت قضایی و رعایت حقوق بشر معصومین را به مردم وعده داده‌ایم.
اگر ما کوچک‌ترین ظلمی انجام بدهیم، صد پله از کشورهایی که یک جنایت‌کار رئیس آن است، بدتریم. اگر ما نگاه چپ به یک مسلمانی بکنیم و او را بترسانیم، به مراتب بدتر است از این‌که در زندان‌های آمریکا آدم بکشند؛ برای این‌که ما دنبال اسلام هستیم، آبروی اسلام امروز دست ماست، تاریخ امروز ناظر اعمال ماست. ما باید از خیلی از اعمال صرف نظر کنیم. اگر ما می‌خواهیم کسی ‌را به مجازات برسانیم، امّا بدبینی به اسلام به وجود می‌آید، نتوانستیم ثابت کنیم مجرم است؛ باید از مجازات او صرف نظر کنیم؛ جرمی ‌کرده است، بین خود و خدا.
مجازات برای جلوگیری است، نه برای ترویج. بزنیم، بکشیم و ببندیم! دیروز هم می‌کشتند، می‌بستند و می‌زدند، مگر تفاوتی است؟ ما که نیامدیم خون بریزیم؛ ما آمدیم از خون دفاع کنیم، ما گفتیم: «فَإِذَا بَلَغَتِ التَّقِیَّهُ الدَّمَ فَلَا تَقِیَّهَ». ما آمدیم گفتیم عِرض مسلمان، مثل جان مسلمان ارزش دارد. ما آمدیم انقلاب کردیم که بگوییم آزاد نیستیم. علم را فرض کنید به صورت یک انسان که چشم دارد، گوش دارد، لشکر دارد، شمشیر دارد، کمان دارد. شمشیر علم چیست؟ رضا؛ کمان علم چیست؟ مدارا؛ ما که نمی‌توانیم با غیر رضایت و مدارا جامعه را جذب کنیم، امروز روز جذب جامعه است، نه روز طرد، امروز روزی است که ما باید صف موافقین را باید بیشتر کنیم، مخالف را هم باید بگوییم موافق است. نه غیر مخالف را یا متهم به مخالفت را مخالفش کنیم، مرتب صف مخالفین را فشرده کنیم، ما باید مخالفین را هم موافق کنیم، ما باید بدانیم جوانان چه می‌گویند، با موازین شرع پاسخگو باشیم.
(درس خارج فقه، قصاص، ۱۳۷۷)



خشونت ماموران، خشونت مظلومان (جنبش اجتماعی-۲۴)
Posted: 09 Jan 2021 08:24 AM PST
کیوان صمیمی
دو حادثه با فاصله زمانی دو سه روز در زندان اوین اتفاق افتاد. حادثه ی یکم: یک زندانی سیاسی که به نحوه‌ی سرشماری( شمارش آمار حاضران) اعتراض کرده بود، مورد ضرب و شتم شدید مامور زندان و دستیارانش قرارگرفت.
حادثه دوم: سه زندانی سیاسی، یک زندانی که متهم به موارد متعدد تجاوز به عنف است را به علت فحاشی به هم‌بندان خود، مضروب کردند.
آغاز خشونت‌ورزی توسط هر کس که باشد، محکوم است ولی تامل در این دو حادثه می‌تواند درس‌آموز باشد.
در مورد یکم، علاوه بر شخص مضروب، افسر نگهبان مربوطه نیز با ادعای اینکه ضربه‎‌ای هم به او وارد شده است به دادگاه شکایت کرد. در واقع با اینکه افسر زندان، زندانی را مضروب کرده و بعداً به او دست‌بند زده و آنگاه مجدداً با کمک همراهانش وی را وحشیانه زده‌اند، طلبکارانه از مضروب شکایت هم کرده است.
درمورد دوم، اما به نتیجه‌ای متفاوت ختم شد. در مورد اینکه ضاربین، فردی را مضروب کرده‌اند که پرونده‌ی خلاف‌های اخلاقی دارد و از آنجا که برخوردشان خشن بوده خود را مقصر دانستند و عذرخواهی کردند.
حرکت بعدی و زیباتر این سه جوان سیاسیِ تازه‌کار نیز با فاصله چند روز اتفاق افتاد. زمانی که بیانیه‌ای با اسامی بسیاری از زندانیان سیاسی در محکوم کردن خشونت‌ورزی ماموران تهیه شد، این سه نفر که از معترضان آبان ۹۸ و نیز طرفدار کارگران و مظلومان هستند، اظهار داشتند از آنجا که مرتکب عصبانیت و خشونت ناخواسته علیه یک زندانی عادی و خلافکار شده‌اند، خود را شایسته‌ی این نمی‌دانند که خشونت‌ورزیِ افسر زندان و همراهانش را محکوم کنند.
آنان جوانمردانه با حذف اسامی خود از ذیل بیانیه، در واقع به تنبیه خود پرداختند.
بنابراین، پیام این خود انتقادیِ سه جوان زندانی، باور آنان به ضرورت پرهیز از خشونت است.
خشونت و تخریب پدیده‌ای است که در شریط سخت، استمرار ظلم یا سرکوب منتقدان و معترضانی که مطالبات خود را مطرح می‌کنند بر مظلومان تحمیل می‌شود. محرومان و محذوفان ترجیح می‌دهند از روش‌ خشونت پرهیز و کم‌هزینه خواسته‌های قانونی خود را پیگیری کنند. اما در تجربه‌های مکرر چهل‌ساله دریافته‌اند که رسیدن به حقوق اقتصادی و اجتماعی‌شان از طریق ساختار اداری، بله قربان‌گو و روش فرقه‌ ی محور پارلمانی ناممکن است و از این رو است که به حضور آرام خیابانی و مطالبه‌محور روی آورده‌اند.
این جنبش مسالمت‌آمیز اجتماعی که رسیدن به مطالبات خود را تنها از طرق تغییرات زیربنایی و تحولات ساختار می‌داند و از اصلاح‌طلبی روبنایی عبور کرده است، چنانچه با مانع سرکوب مواجه شود، طبیعی خواهد بود که به سمت تخریب و نهایتاً براندازی میل کند.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

از اسلام تا مسلمانی – از انقلاب تا انقلابی‌گری؛ از حصر خانگی تا حصر خانگی
Posted: 07 Jan 2021 09:52 AM PST
از اسلام تا مسلمانی – از انقلاب تا انقلابی‌گری۱
از حصر خانگی تا حصر خانگی۲
محمد جواد حجتی کرمانی
این شعر را از دوران گذشته دور به یاد دارم که : اسلام به ذات خود ندارد عیبی / هر عیب که هست از مسلمانی ماست
من در این یادداشت که از سر درد و احساس مسوولیت شدید نوشته می‌شود، می‌خواهم با استشهاد به این شعر که بسیاری از – حتی بچه‌های ما – آن را « از برند» بگویم عین همین مضمون در مورد انقلاب اسلامی ما هم صادق است و همان‌گونه که ما مسلمانان، اسلام را بدنام کردیم، پاره‌ای از ما انقلابیون و انقلابی‌نماها انقلاب را بدنام کردیم.
امروزه من و امثال من که سال‌های سال پیش از وقوع انقلاب اسلامی در کرمان و تهران و قم تحت تاثیر کسانی (در مورد خودم = مانند مرحوم سید محمد خلیل قوام (قوامی) شهدادی و پس از آن سید شهید نواب صفوی) رویای حکومت اسلامی را در سر می‌پروراندیم و خود من به دعوت آقای بجنوردی در حزب ملل اسلامی ثبت‌نام کردم. آقای بجنوردی محکوم به اعدام و عفو شد و ۱۰ سال باهم در زندان به سر بردیم با کسانی مانند مرحوم ابوالقاسم سرحدی‌زاده و دوزدوزانی و میر محمد صادقی قریشی و منصوری (از مشهورین حزب) و مجموعا ۵۵ نفر سرشار از شوق و ذوق و سربلندی، سختی‌ها را تحمل می‌کردیم.
حالا پس از گذشت ۴۰ سال از انقلاب (و بیش از ۸۰ سال از عمر تباه شده) باید پاسخگوی نسل نوجوی پرسشگر پرخاشگر باشیم که شما مسوول اوضاع نابسامان امروزی ما بوده‌اید و هستید و خود من مانده‌ام که به این سوال عام و تمام چه پاسخی بدهم؟ و از این‌رو است که این قلم ماه‌هاست از رفقای بازمانده و خشک شده و افسرده شده؛ و نیز نگارنده اکنون محصور در خانه به خاطر پرهیز از ابتلا به کرونا – دل و دماغی ندارد که حتی قلمی بر کاغذی بکشد و درد‌دلی از خامه بر نامه‌ ریزد – و می‌دانم همدردان گوشه‌نشین و زبان در کام مانده بسیاری هستند که حال و حوصله گفتن و نوشتن ندارند.
حالا که حتی با «همدردان» و «سوته‌دلان» هم نمی‌توان نشست و «کرونا»ی لعنتی همه را – مگر به ضرورت تلاش معاش – دور از هم کرده و حتی پدر و فرزند را از هم جدا کرده است، آدم باید خودش باشد و خودش و غم‌هایش و افسردگی‌هایش و زبان در کامش! درددل بیش از اینهاست… بس کنم… فقط یک نکته بگویم و بگذرم چون واقعا نمی‌دانم پس از یادداشت حاضر حال و حوصله‌ای خواهیم یافت که این درددل‌ها را که بدون اغراق «مثنوی هفتاد من کاغذ شود» ادامه‌ دهم یا نه. فعلا تا این قلم و کاغذ به دست من و پیش روی من است، یک جمله بگویم که اگر این یادداشت ادامه پیدا نکرد، جمله‌ای از من به یادگار مانده باشد و شاید به صورت ضرب‌المثل در‌آید. من به هیچ‌وجه ابا ندارم که در این مورد، متهم به گرایش به «فلان» و «بهمان» گرایش راست و چپ رایج شوم.
در مقاله گذشته که مربوط به فقدان دوست دیرینه‌ام – که با او اختلاف نظر سیاسی شدید داشتم و از نظر علمی و اخلاقی و اخلاص و تقوا، کمال ارادت را به او داشتم – مرحوم مغفور محمدتقی مصباح‌یزدی رضوان‌الله علیه بود، نوشته بودم که خلط مباحث علمی و فضل و کمال اشخاص با موضع‌گرایی‌های متفاوت و متناقض سیاسی، غلط است. اکنون هم کلمه‌ای می‌گویم که «راستگرایان» به اصطلاح انقلابی، مرا متهم به گرایش لیبرالی و غیرانقلابی می‌کنند و «جوجه‌های تازه از تخم در آمده»، به من و امثال من «پرواز» یاد می‌دهند! عیبی ندارد…
خوانندگان وفادار این قلم به خوبی به خاطر دارند که در سال‌های نمایندگی من در مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی و بعدها دوران مشاورت فرهنگی در زمان ریاست‌جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای و بعد‌ها… و بعدها… چه قلم‌ها و چه زبان‌هایی بر علیه من به کار رفت و چه هتک حرمت‌ها از من شد. حالا چه عیبی دارد یک جمله بگویم گرچه حمل بر گرایش خاص شود. ما را چه باک؟ ما طرفدار مظلومیم، هر که باشد و هر گرایشی داشته باشد. خسته‌تان کردم.
با یک جمله که شاید ضرب‌المثل شود، این یادداشت عجولانه و شتابزده را – که شاید نتواند ادامه یابد – پایان می‌دهم و آن این است که: کسانی که دیگران را حصر خانگی کردند، خودشان با «کرونا» حصر خانگی شدند…
البلیه اذا عمت طابت – فاعتبروا یا اولی الابصار
پاورقی
۱ و ۲- این مقاله را با تیتر «از اسلام تا مسلمانی…» شروع کردم. بعد که قلم را به خود کشاند و آخر سر بعد از حصر خانگی درآورد، تیتر دوم را افزودم. در واقع، تیتر اول فقط در مقدمه ماند که نمی‌دانم آیا خواهم توانست در حدی که می‌توانم و وظیفه دارم از اصول دین و اسلام و انقلاب اسلامی دفاع کنم یا نه؟… خدایا کمک کن.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

دائرةالمعارف اصطلاحات جمهوری اسلامی دوم بی‌شک روزی تألیف و کتابی پندآموز خواهد شد. آنجا خواهد آمد: ساده‌لوح یعنی کسی که وجدان دارد؛ بی‌بصیرت یعنی کسی که فکر می‌کند؛ اخلاق مفهومی غربی و شایسته است با واژه‌ی تقوی جایگزین شود؛ انقلاب یعنی آنچه ما می‌گوییم؛ انقلابی یعنی کسی که ما را قبول دارد؛ ضدانقلاب یعنی کسی که ما را قبول ندارد؛ ساختارشکن یعنی کسی که ما را نقد می‌کند؛ دشمن یعنی کسی که با ما مخالفت می‌کند؛ قانون یعنی آنچه ما می‌گوییم؛ مجلس یعنی تشکیلاتی که منویات ما را به‌قانون تبدیل می‌کند؛ اعدام یعنی قتل بر اساس قانون ما؛ اسلام یعنی فهم ما از دین؛ بی‌دین یعنی کسی که فهم ما از اسلام را قبول ندارد؛ آزادی بیان یعنی در گفتن و نوشتن تنها مطالبی آزاد هستید که با منویات ما مخالفت ندارد؛ انتخابات آزاد یعنی تنها می‌توانید از میان کسانی انتخاب کنید که ما می‌گوییم؛ ارشاد یعنی اجبار؛ وزارت ارشاد یعنی وزارت ممیزی ...
@mkamalian1964

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

علیه این حوزه فاسد و مفسد و همه عمامه به سرهای بی دین و وجدان خواهم شورید
Posted: 05 Jan 2021 06:23 AM PST
پیام آیت‌الله محمود امجد
انا النذیر العریان
به حول و قوه حضرت حق، بنا دارم در تأسی به حضرت ختمی مرتبت (ص) شفاف و عریان به جهاد اکبر، “احقاق حق و ابطال باطل،” قیام کنم!
علیه این حوزه فاسد و مفسد و همه عمامه به سرهای بی دین و وجدان خواهم شورید. هر چه بادا باد!
زنده باد دوست
مرگ بر هر چه غیر “هو” است.

This comment was minimized by the moderator on the site

شهناز اكملي @shahnaz_akmali 23h
یازده سال از کشته شدن مصطفایم گذشت، این روزها برایم یادآور بی‌خبری از مصطفاست تا ۱۴ روز بعدش که در کهریزک میان اجساد مجهول‌الهویه شناسایی‌اش کردم، من از حقم ، از خون فرزندم ، از مادر بودنم گذشت نخواهم کرد، و‌ روزی که چنان دور هم نیست بر سرتان آوار میشوم
#مصطفي_كريم‌بیگی
#۶دی

This comment was minimized by the moderator on the site

شیخ محمود امجد؛ دفاع از مظلوم و خشم حامیان ولایت استبداد

Posted: 24 Dec 2020 08:50 AM PST

علی افشاری

موضع‌گیری محکم آیت‌الله شیخ محمود امجد، علیه اجرای حکم ظالمانه روح‌الله زم موجی از واکنش‌ها در عرصه سیاسی را پدید آورد. استقبال از سخنان او که شجاعانه در داخل کشور خطاب به آقای خامنه‌ای گفت: «از استبداد دست بکشید و توبه کنید» در فضای شبکه‌های اجتماعی مجازی گسترده و کم‌سابقه بود.

همچنین جایگاه برجسته او در بین مذهبی‌های سنتی و مراکز دینی کشور تا جایی که شماری از نیروهای امنیتی و سپاهی نیز مشتری برنامه‌ها و خطابه‌های او بوده و هستند، باعث نگرانی حامیان و نفع برندگان نهاد ولایت فقیه شده است.

جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در راستای وظیفه سازمانی‌اش از ابتدای انقلاب تا کنون که اجرای فرامین ولی فقیه است به میدان آمده و با استفاده از عبارت‌های توهین‌آمیز آیت‌الله امجد را از «خودباختگان ساده‌لوح و خوارج» دانسته و سخنان ایشان را «خاک‌پاشی بر آفتاب» به شمار آورد.

جامعه روحانیت مبارز تهران دیگر تشکل روحانی حکومتی در رویکردی مشابه با صدور بیانیه‌ای چنین گفت: «اگر دشمنان ما از خائن و ظالم دفاع کنند و جای شهید و جلاد را تغییر دهند، محل تعجب نیست اما اینکه یک روحانی و حوزوی، ساده‌لوحانه در پی پنهان کردن حق برآید و سر بر زیر برف کند و دم از حق و حقیقت بزند، تلخ است اما بسیار عبرت‌آموز.»

این دو تشکل روحانی که به صورت خودخوانده تصور قیمومیت روحانیت و حوزه‌های علمیه را دارند، هراسان شده‌اند که سخنان شیخ محمود امجد پرده از این صورت‌بندی کاذب آنها برداشته است که درصدد هستند القا کنند روحانیت یکپارچه است و همه پیرو و تأییدکننده مواضع علی خامنه‌ای و اعمال مجموعه‌های زیر نظر نهاد ولایت فقیه هستند.

رسانه‌های نزدیک به سپاه و فعالان سیاسی و حوزوی نزدیک به بیت رهبری نیز فعالانه به میدان آمده و به تخریب آیت‌الله امجد پرداخته و سعی کردند با افترا و غوغاسالاری او را مرعوب سازند. به عنوان نمونه حجت‌الاسلام سیدحسین مؤمنی از وعاظ مورد علاقه نیروهای موسوم به «ولایتمدار» با تخطئه موضع‌گیری اعتراضی شیخ محمود امجد در بالای منبر اظهار داشت: «دل بچه حزب‌اللهی و ولایتی را به درد آوردی، بی‌حرمتی یه شهید و شهادت کردی، آه مادران شهید دامن خودتون و نسل تون را می گیرد. چرا به کسی که فساد و خیانتش مشخص است شهید می‌گویی؟»

او سپس خطاب به مستمعان تذکر می‌دهد که «حرمت بزرگ جامعه نباید از بین برود و اگر با پدرتان مشکل پیدا کنید هیچوقت حرمتش را نشکنید» و بعد خطاب به آقای امجد می‌گوید «اگر کسی بهتر برای پدری ملت دارید معرفی کنید» و سپس نتیجه می‌گیرد «هیچکس بهتر از خامنه‌ای برای رهبری مردم نیست».

در پایان اگرچه تصریح می‌کند او در حد این نیست که چنین حرفی بزند، اما به آیت‌الله امجد نهیب می‌زند که «بوی عاقبت به خیری به مشام نمی‌رسد».

همه این حملات که یادآور تخریب روحانیت و فقهای منتقد و مخالف چون سید کاظم شریعتمداری، سید حسن قمی، حسینعلی منتظری، یوسف صانعی، سید محمد و سید صادق شیرازی، سید محمد دستغیب و … است، هراس و نگرانی بلوک قدرت از تأثیرات سخنان امجد بر جامعه دینداران و ریزش بیشتر در پایگاه اجتماعی نظام است.

اظهارات شیخ محمود امجد از زاویه‌ای دیگر نیز واجد اهمیت است که موج خشم و انزجار ایجاد شده در پی قتل دولتی روح‌الله زم و همدردی با مدیر کانال تلگرامی آمدنیوز را به یک حرکت اعتراضی مشخص متحول ساخت که منشأ اصلی مشکل یعنی استبداد دینی و حامل آن سیدعلی خامنه‌ای را هدف گرفته است.

حامیان یکه‌سالاری خامنه‌ای با احساس خطر از به هم خوردن موازنه قوا علیه عمود خیمه خودکامگی، واپسگرایی، فساد و تبعیض به میدان آمده و با هوچی گری و سخنان غیراستدلالی آدرس غلط می‌دهند. برخی از نیروهای مدعی «اصلاح‌طلبی» و «اعتدال» با آنها همراهی کرده و هیزم آتش پروژه‌ای شده‌اند که قصد اعتبارزدایی از آیت‌الله امجد را دارد.

همسویی جمیله کدیور، عطاءالله مهاجرانی، حسینی بوشهری، مجتبی ذوالنوری، محمدعلی آهنگران، بی‌آزار تهرانی و سیدحسین موسوی در این خصوص روشنگر است. اما آنچه آنها در مورد رهبرشان یعنی خامنه‌ای می‌گویند مصداق بارز تحریف حقیقت، خلاف واقع‌گویی و وارونه‌سازی است. ولایت خامنه‌ای در سه دهه گذشته کانون حرکت تباهی‌آوری بوده است که واپسگرایی، تبعیض، شقاوت، عقب‌ماندگی، شرارت، ستیزه‌جویی در داخل و خارج و فساد لجام‌گسیخته پیامدهای آن بوده‌اند که هستی ایران و ایرانی را به باد داده است.

غده سرطانی رهبری خامنه‌ای که در گذر زمان بدخیم‌تر شده است نه تنها مردم ایران را در حضیض فلاکت اقتصادی، سقوط ارزش‌های انسانی، اشاعه فحشا، غارت و چپاول گسترده اموال عمومی، تضعیف معنویت قرار داده است، بلکه گرفتاری‌های بزرگی برای مردم منطقه نیز پدید آورده است.

دستان خامنه‌ای فقط آلوده به خون مردم ایران نیست بلکه رد خون مردم سوریه، لبنان و یمن نیز بر قامت او دیده می‌شود. او برای شهوت مقام و ملاحظات ایدئولوژیک ویرانگرش زندگی ده‌ها میلیون انسان در داخل و خارج از مرزهای ایران را به خطر و زحمت انداخته است. به‌کار بردن عنوان «پدر» برای او نسبت به مردم ایران توهین بزرگی است و یادآور شعر معروف میرزاده عشقی است.

او ظالمانه‌ترین رفتار را با مردم ایران داشته و کشور و منابع اصلی قدرت و ثروت را در انحصار جمع محدودی از متملّقان و حامیان خود قرار داده است. قدرت‌طلبی بسیار باعث شده نه تنها شفقت و مهری از سوی او به همه مردم ایران نرسد، بلکه کسانی که به انگاره «ولایت مطلقه فقیه» و تعیین آن در قامت سیاسی او باور ندارند رنج و سختی بی‌پایانی را تجربه کنند. غلط نیست اگر گفته شود آه ملل بسیاری از دست ظلم‌ها و تعدی‌های او به آسمان بلند است.

شیخ محمود امجد با موضع‌گیری‌های شجاعانه و انتقادی خود از سال ١٣٨٨ به بعد، اگرچه با تأخیر به مسئولیت دینی و اخلاقی‌اش عمل کرده و نشان داده «عالم با عمل» است. البته پیش از ٨٨ هم او هیچوقت آلوده قدرت و ثروت نشد و بر اساس باورهایش با نظام همراهی داشت که هیچوقت شکل حمایت مطلق پیدا نکرده بود.

آیت‌الله امجد روحانی وارسته و خوشنامی است که همیشه مشی و مسلک عرفانی داشته و روحانی متعارفی نبوده و در برابر روحانیت عافیت‌جو و منفعت‌طلب قرار داشته است. او شاگرد علمایی چون علامه طباطبایی، آیت‌الله محمد تقی بهجت و آیت‌الله سیدرضا بهاءالدینی بوده که بیشتر به تفحص و تحقیق در حوزه‌ای اخلاق، حکمت و عرفان پرداخته و سعی کرده در عمل نیز به مشرب عرفانی پایبندی داشته باشد. این خصوصیات باعث شده بود تا بین دانشجویان به لحاظ اخلاقی مقبولیت داشته باشد و برنامه‌هایش مورد در دهه‌های هفتاد و هشتاد مورد توجه قرار بگیرد.

البته امجد روحانی سنتی است و توجهی به مدرنیته ندارد اما تلاش می‌کند که باور دینی‌اش با موازین عام اخلاقی و انسانی تعارض پیدا نکند و از عبوس زهد و زهدفروشی به دور باشد. همچنین با نگاه هویت‌طلبانه به صنف روحانیت و اشرافیت‌سالاری دینی مخالف است. او متواضعانه بسیاری از مشکلات کشور را ناشی از روحانیت‌سالاری حاکم بر ایران بعد از انقلاب و توهم «قوم برگزیده» از سوی روحانیت شیعه می‌داند.

این ویژگی‌ها و سلامت شخصی همراه با سوابقش در انقلاب بهمن ۵۷ باعث شده تا بتواند بدون لکنت زبان و با صراحت مواضع انتقادی‌اش را بیان کند.

جوامع دمکراتیک در دنیا به لحاظ هویت سیاسی، فرهنگی و اجتماعی متکثر و متنوع هستند، و همسانی مواضع و سبک‌های زندگی در آنها وجود ندارد. در تمامی کشورهای دمکراتیک دنیا افرادی که سبک زندگی و نگرش سنتی دارند وجود دارند. آنچه در آنها وحدت‌دهنده جامعه است همبستگی ملی، پایه‌های اصلی دمکراسی، جدایی دین و دولت، و ارزش‌های جهان شمول حقوق بشر است.

روحانیت سنتی که داعیه‌ای برای امتیاز در قدرت نداشته و پذیرای نظر عموم مردم در اداره کشور باشند با دمکراسی در آینده ایران همراهی خواهند داشت، اما مزیت اصلی آنان در مرحله ماقبل دمکراسی جذب نظر مساعد توده‌های سنتی مذهبی به مخالفت با استبداد دینی و پذیرش مردم‌سالاری است که کمک می‌کند تا مخاطرات دوران گذار کاهش یابد.

در رویداد ناراحت‌کننده اعدام روح الله زم شیخ محمود امجد به مسئولیت سیاسی و انسانی خود با دفاع از حقوق پایمال شده او عمل کرد و استبداد دینی و حامیان و حاملانش را در موقعیتی در تنگنا قرار داد که آنها انتظارش را نداشتند. او بر این واقعیت صحه گذاشت که شکاف دمکراسی-اقتدارگرایی در ایران برابرنهاد دوگانه‌های روحانی-غیرروحانی و یا مذهب-لامذهبی نیست، بلکه دمکراسی و حاکمیت ملی-مردمی در درون روحانیت و مذهبی‌ها شکاف ایجاد کرده و به عبارت دقیق‌تر رویایی امجد با خامنه‌ای بیانگر تقابل روحانیت علیه روحانیت در چارچوب مقاومت متحد جامعه متکثر ایران در برابر استبداد و دیکتاتوری است.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

اعلیحضرت «شما و دستگاه شما، ایران را از هر چه مَرد بود خالی کردید!»
Posted: 24 Dec 2020 09:51 AM PST
جمله تاریخی دکتر صدیقی به شاه سه ماه قبل از سقوط حکومت
اعلیحضرت «شما و دستگاه شما، ایران را از هر چه مَرد بود خالی کردید!»
شاه به سولیوان سفیر آمریکا گفت: صدیقی مرد یک دنده و سرسختی است تنها حُسنِ او ایمانش به “قانون” است
در آذر ماه ۱۳۵۷ یعنی سه ماه مانده به پیروزی انقلاب، دکترامینی از شاه خواست برای آرام کردن اوضاع سیاسی کشور از دکتر غلامحسین صدیقی( جامعه شناس، حقوقدان برجسته و وزیر کشور دکترمصدق) استفاده کند و کمک بگبرد
شاه با عصبانیت گفت:
حالا کار من به جایی رسیده که از این میرزای جامعه شناس کمک بخواهم!
امینی: مملکت نیاز به او دارد. مساله شما نیستید.
شاه یک شب در این باره فکر کرد و اطلاع داد حاضر است که دکتر صدیقی را به حضور بپذیرد که در این جلسه عبدالله امیر انتظام نیز حضور داشته است. متن این گفتگو بسیار آموزنده و عبرت آموز است
آخرین سخنانی که بین شاه و دکتر صدیقی رد و بدل شد
شاه: در این مدت آقای دکتر ظاهراً در دانشگاه مشغول بودید؟
صدیقی: به لطف اعلیحضرت، گاه در زندان قزل قلعه و قصر بودم، گاه زیر نظر ساواک شما.
بله روزگاری گذراندیم که نتیجه اش امروز عاید حضرتعالی شد
شاه: گلایه ها را کنار بگذاریم، باید وطن را نجات داد
صدیقی: برای نجات وطن نمی شود گذشته را کنار گذاشت
شما کاری کردید که دولتی ها تبدیل به کارگزاران شاه شدند
نه خدمتگزاران ملّت.
با این روش مردم شما را مسئول خرابی ها می‌دانند
شاه: مگر به شما و مصدق اختیارات ندادیم؟
مصدق خواب و خیال هایی دید.
این رجال خائن بودند که وضع را به اینجا کشاندند
صدیقی: مصدق، مَردِ وارسته ای بود.
شما زاهدی ها و هویدا ها را ترجیح دادید.
شما هر چه رجل آزاده و وطن پرست بود به زندان انداختید
شما و دستگاه شما ایران را از هر چه مَرد بود خالی کرد
شاه: توطئه ای بین المللی توسط بعضی از مخالفان به اجرا درآمده
صدیقی: امروز باید دید چه چیز در خطر است
مملکت یا مصالح گروهی که در طول این ۲۵ سال
یعنی بعد از کودتای ۲۸مرداد علیه حکومت قانونی و ملّی مصدق
زمام ملک و ملت را به دست گرفتند
اگر می خواهید مملکت به آرامش برسد نخست باید خود گذشت کنید
گذشت از همه آن چیزهایی که به ناحق
در ۲۵سال اخیر در ید قدرت شاه قرار گرفته
گذشت از ثروتی که بی سبب در خزانه شخصی شاه گرد آمده
گذشت از حمایت مردان و زنانی که جز فساد و خیانت در این سال ها نکردند
گذشت از اهل بیتی که باعث بد نام شدن خاندان سلطنت هستند
اولین شرط برای آرام شدن کشور
تشکیل شورای سلطنت و استراحت حضرتعالی است
شاه: شورای سلطنت در زمان حیات؟!
مگر آدم زنده وکیل وصّی می خواهد؟!
صدیقی: بعضی از مفسدین شما را دچار خیالات ناصواب کردند
دکترصدیقی، حقوق دان پیر و پاک، سخن می گفت
و شاه از سر ناچار می‌شنید
شاه هرگز حاضر نبود سخنانی را گوش کند که
در کلمه کلمه آن، محکومیت بساط استبدادی او حضور دارد
فردای روزی که شاه با دکتر صدیقی ملاقات کرد
ویلیام سولیوان، سفیر امریکا، به دیدن شاه آمد
شاه به سولیوان گفت:
صدیقی مرد یک دنده و سرسختی است
تنها حُسنِ او ایمانش به “قانون” است
*از کتاب «همه هستی ام نثار ایران»، یادنامه غلامحسین صدیقی»/ به کوشش:پرویز ورجاوند.ص۱۹۶

This comment was minimized by the moderator on the site

شما می‌گویید اگر می‌خواهید به کشته شدن بچه تان اعتراض کنید، از خود قاتل اجازه بگیرید برای اعتراض!

Posted: 23 Dec 2020 06:18 AM PST

علی صابر تولایی

شما می‌دانید که تصمیم‌گیرتان پر از اشتباه است. می‌گویید به مردم حق می‌دهم که به تصمیم تصمیم‌گیرم اعتراض کنند ولی باید از خود تصمیم‌گیر اجازه بگیرند!

در تجمعات مربوط به اعتراضات طرح بنزین در آبان ۹۸ عده زیادی بی‌گناه کشته شدند یا نشدند؟ این را که وزیر کشور اقرار کرد. این‌ها را که آمریکایی‌ها نکشتند. نمی‌گویم حتما کسانی که این‌ها را کشته‌اند باید قصاص شوند. سربازی بوده یا نیروی انتظامی بوده یا هرچی.

مردم حق دارند اعتراض کنند که بچه من کشته شد. می‌توانستید تدبیری کنید که کشته نشود. می‌توانند اعتراض کنند یا خیر؟

می‌گوییم اگر به کشته‌شدن بچه‌تان اعتراض دارید، اشکالی ندارد. بروید از همان کسی که دستش در این‌کار بوده اجازه بگیرید. کی‌؟ قوه‌قضاییه، دادستانی، شورای تامین و… اجازه می‌دهند؟

اگر می‌خواهید به کشته‌شدن بچه‌تان اعتراض کنید، از خود قاتل اجازه بگیرید برای اعتراض! از خود همان کسانی که مرتکب این قتل‌ها شدند باید اجازه بگیرید برای اعتراض به کشته شدن بچه‌تان.

مملکت را شما با دعا و نذرونیاز نمی‌توانید اداره کنید که حتما این مامور نیروی انتظامی، این سرهنگ مرتکب خطا نشود. مملکت را نمی‌توان این‌جوری اداره کرد.

اگر این‌جوری می‌خواهید اداره کنید، خداحافظ شما! اگر ما بخواهیم این‌جوری کار کنیم مردم منتظر اجازه ما [نمی‌مانند]. شما پا روی گلوی مردم می‌گذارید. دست توی جیبشان برده‌اید و سفره‌اشان را کوچک کرده‌اید (هر سه‌قوه‌تان)، پا روی گلویشان گذاشته‌اید دارد خفه می‌شود. نمی‌توانید بگویید [اجازه تظاهرات نمی‌دهم]. این آدم منتظر اجازه شما نمی‌ماند و اگر شما جلویش بایستید، طوفانی به راه می‌اندازد که شما را خواهد برد.

بله من هم قبول دارم در این تجمعات شعار «رضاشاه، روحت شاد» داده می‌شد. من هم به این‌ها انتقاد دارم ولی می‌گویم وقتی شما تلگرام را فیلتر می‌کنید، چه اتفاقی می‌افتد؟ من از فیلترشکن استفاده می‌کنم، من فیلترشکن را به فرزندم می‌دهم که برود و با دوستانش ارتباط بگیرد. از این فیلترشکن فرزند من استفاده‌ی دیگری هم می‌کند. شمایی که فیلتر کردید، راه را برای استفاده من از فیلترشکن باز گذاشته‌اید.

وقتی شما خیابان را ببندید، وقتی راه‌های عادی خیابان را ببندید، من از پنجره می‌آیم و اعتراض می‌کنم. رفتار مردم طبیعی است، چرا؟ چون ما اجازه نداده‌ایم به ایشان که در اعتراض به سقوط هواپیما یک تجمع درست و حسابی برگزار کنند.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

«بسم الرحمن الرحیم»
حضرت آیت الله قرهی موسس حوزه علمیه امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در پیامی در پاسخ به دوستان و علاقه مندان خود که درخواست روشنگری در زمینه ی مطالب عنوان شده از سوی آقای امجد داشتند، مطالبی مهم و قابل توجه برای جوانان در این برهه، ایراد فرمودند که مشروح آن به حضور عزیزان تقدیم می گردد.
حضرت آیت الله قرهی فرمودند:
«بسم الرحمن الرحیم»
وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ سوره انفال آیه 28 با عرض سلام خدمت برادران و خواهران ایمانی و انقلابی
چند روزی است که دوستان از حقیر سوال می کنند که نظرتان راجع به مطالبی که آقای امجد بیان کرده است چیست؟
در ابتدا باید عرض کنم، یکی از مواردی که انسان را گرفتار فتنه و آزمایش سخت می نماید حبّ به فرزند است که ایشان هم متاسفانه به واسطه ی این حبّ سقوط کردند و بد هم سقوط کردند. ایشان گرفتار فرزندی شدند که متاسفانه ایشان را از راه به در برد و باعث شد مطالبی را بیان کنند که گمان نکنم خود ایشان هم باوری به این مطالب داشته باشند.
لذا باید برای ایشان متأسف بود! عزیزانی که از بنده سوال کردید، به ایشان بگویید، آیا نگاهی به شناسنامه خودشان کرده اند؟ ایشان متولد 1318 و الان 81 سال سن دارند!! تعجب است از کسی که شاگردی امام راحل و بزرگان را کرده است و حال در این سن و سال، به کشوری هجرت می کند که می داند امروز دولتش از خبیث ترین دولتهای اروپایی است، به کشوری رفته که مایه ی گرفتاری و ضربه زدن به جمهوری اسلامی ایران و مسلمان ها و اهانت به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) بوده و می باشد.
تعجب است که ایشان به فرانسه رفته است!! ایشان در این سن و سال یا باید در عتبات عالیات یا مشهد مقدس و یا قم مقدسه می بود ، حال سر از فرانسه در آوردن معنایش چیست؟ شاید ایشان هم مثل آقای بنی صدر و رجوی معدوم و ملعون تصور کرده است اگر به فرانسه برود می تواند مانند امام راحل عظیم الشان اعلی الله مقامه الشریف انقلابی در ایران بوجود آورد و با درود و سلام و صلوات و استقبال میلیونی به ایران برگردد . نمی دانم ولی شاید مطلب دیگری است .
ایشان متاسفانه مطالبی را بیان نموده اند که نه در شأن این لباس مقدس می باشد و نه هیچ متخلق به اخلاقی بیان می کند چه برسد کسی را که به نام استاد اخلاق می شناختند این مطالب رابیان کند .
از ایشان باید سوال نمود که آیا امام راحل اشتباه کرده است؟ آیا بزرگان و اعاظم اشتباه کردند که ایشان به صراحت کشته های40 سال را شهید می نامد؟! کدام کشته ها؟ منافقینی که متاسفانه افراد را کشتند و برای مردم گرفتاری ایجاد کردند، جوان ها را به فتنه دچار کردند. پاسدار کمیته را ربودند و بعد از شکنجه به شهادت رساندند و قطعه قطعه نمودند، وهر کس ریش داشت به جرم ریش داشتن ترور کردند، از بغال گرفته تا مردم کوچه و بازار ، آیا این گرگ صفتها قابل ترحم بودند؟ آیا قاتلین مردم را که به دار مجازات کشیده شدند را می توان شهید محسوب نمود؟ آیا این ها را می توان با جوانهای عزیزی که در دفاع از ناموس این مردم در جبهه های جنگ تحمیلی شهید شدند همراه نمود و شهید خطاب کرد؟ که آقای امجد بیان کردند اینها شهید هستند!! کسانی که دستشان تا آرنج به خون مردم آغشته شده وکسانی که آمدند رو در روی رزمندگان ایستادند آیا اینها شهید هستند؟
مگر حضرت آیت الله جوادی آملی حفظه الله، آمد نیوز را به عنوان جریان فتنه و عامل قتل ها معرفی نفرمودند، و بیان کردند قرآن می فرماید ما بساط مرجفین را بر هم می زنیم، آیا آقای امجد مباحث این مفسر عظیم الشان را نشنیده بود؟
آیا آقای امجد کسی نبود که می گفت : دشمن امام المسلمین - به تعبیر ایشان- دشمن رهبری را لعن می کنم ؟
سوال این است: آیا واقعا استبداد رأی وجود دارد؟ اگر استبداد رأی بود که شما همین چند سال آزاد نبودید، اگر استبداد رأی بود که سران فتنه الان نباید زنده می بودند. سران فتنه ای که انقلاب را تا لبه پرتگاه بردند و نزدیک بود که به سقوط بکشانند.
آیا واقعا ولی فقیه مستبد است ؟ اگر استبداد رأی بودکه امروز این افراد به ظاهر سلبریتی ها و چه دیگران، آزادانه نمی توانستند هر چه دلشان می خواهد بیان کنند؟ آیا واقعا دیکتاتوری و استبداد رأی است؟
یا نه برعکس! امروزه آنقدر آزادی هست که هر کس به راحتی می تواند هر چه دلش خواست بیان کند؟ از این ها که بگذریم، به ایشان باید گفت: مگر شما این انقلاب را الهی نمی دانستید؟ مگر شما شاگرد آیت الله العظمی بهاءالدینی اعلی الله مقامه الشریف نبودید؟ مگر ارادت ایشان را به امام المسلمین با اینکه بیش از سی سال بزرگتر از رهبر عزیز بودند را نمی دانید؟ بگذارید مطلبی را که جنابتان به خوبی می دانید یادآور شوم،گرچه بنده خود در مجلس معرفی رهبر توسط آیت الله بهاء الدینی اعلی الله مقامه بودم که خواهم گفت، اگر چه قبلا نیز بیان نموده بودم، شما خود بیان کردید که آقای بهاء الدینی زمان انتخاب قائم مقامی آقای منتظری گفته بودند ایشان رهبر نمی شود و سید علی ما رهبر می شود. آقای امجد! بنده در مجلس آیت الله بهاء الدینی بودم و حاج آقا سادات که الان بحمدلله در قید حیات هستند و الان در اصفهان از دوستان آیت الله ناصری حفظه الله می باشد، همراه با شهید عارف بالله ردانی پور بودند که حاج آقا رضا بهاء الدینی با اشاره انگشتان خطاب به یک یک افراد کرد و فرمود سید علی ما رهبر می شود ولی تا ایشان رهبر نشده به کسی نگویید، آقای امجد آیا اینچنین شخصیتی مستبد است؟ آقای امجد! آیا شما نبودید که بیان کردید آیت الله العظمی بهجت(اعلی الله مقامه الشریف) آن بهجت القلوب فرمودند: که آیا کسی را بهتر از ایشان برای هدایت نظام و رهبری پیدا می کنید؟خب چطور ایشان را مستبد رأی می دانید!
آقای امجد! طبق آنچه که نقل شده است یکی از کسانی که پای منبر شما و با شما بوده است از شما نقل کرده که شما رفتن به تشییع جنازه شهید بزرگوار، سردار معظم شهید حاج قاسم سلیمانی را عبادت دانسته و باعث آمرزش گناهان دانسته اید. آیا وصیت نامه ایشان را خوانده اید؟ آیا توصیه ایشان به علما را نسبت به حفظ جایگاه نظام و ولایت و امام المسلمین نشنیده اید؟
آیا شما نمی دانید تمام فتنه ها بخاطر این است که ستون خیمه این نظام را به زمین بزنند ؟
و آیا امروز دشمن خوشحال نیست که ضربه به ستون خیمه، توسط کسی که در این لباس مقدس است زده شده؛ کما اینکه در اول انقلاب از کسانی که در همین لباس بودند می خواستند ضربه بزنند و شخص به ظاهر مرجع را علم کردند هرچند نتوانستند چون این انقلاب الهی است و صاحب اصلی نظام، مولایمان حضرت حجت روحی له الفداء است. آقای امجد مرجعیت کجا و شما کجا؟
میخواستند امام را و این نظام را از بین ببرند و دشمنان هم از همین عمامه به سرها استفاده می کردند و امروز هم دشمن از همین طریق می خواهد به ستون این خیمه عظیم حمله ور شود، شما از فتنه 88 هر چه خواستید گفتید کسی با شما کاری نداشت، آیا واقعا ولی فقیه دیکتاتور شده است؟
شنیدم وزیر سابق ارشاد که الان درانگلستان هست، گفته است یک سال پیش برای مباحثه ی فلان کتاب، گفتم ده سالی می روم فرانسه پیش آقای امجد، معلوم می شود شما حداقل قریب یکسال است در فرانسه هستید!! به جوانان عزیز می گویم از ایشان سوال کنید که آیا موقعی که به پیامبر اکرم اهانت کردند، شما چیزی گفتید؟
آیا موقعی که مکرون هم این اهانت را تایید کرد شما چیزی گفتید؟
دیگران صدایشان درآمد، اما آیا از شما هم صدایی درآمد؟و چیزی بیان کردید ؟
علی ای حال آنچه که راجع به ایشان می شود بیان کرد این است که ایشان سقوط کرده است.!!
این را بارها در مباحث و منابرم بیان کردم، بنده به عنوان یک جانباز 70 درصد با شیمیایی و تخلیه چشم راست و سائیدگی مهره های کمر و .. با این حال بیماری عرض می کنم، هرگز نباید دین خود را به دنیای دیگران بفروشیم؛ ولی اگر مطالبی را هم که می دانیم بیان نکنیم آن هم دین فروشی است! والله العظیم که هیچ احدی برتر از این سید عظیم الشأن، امام المسلمین نیست و او بالجد مظلوم است و چه زیبا آن سید بزرگوار حاج آقای فاطمی نیا بیان کرده اند که امروز تضعیف رهبری ازبزرگترین گناهان است حتی ازشرب خمر !! و به واقع همین است، زیرا که هر کسی گناه فردی انجام بدهد، درست است گناه کرده است، امکان عقاب دارد، شاید هم که توبه کند، هر گناهی حتی گناه کبیره، بله! بعضی شاید در خلوتشان گناهانی را انجام بدهند، امکان توبه دارند؛ اما کسی که جامعه ای را به فتنه می اندازد، که این فتنه در حقیقت گاه از خود قتل هم شدید تر است و قرآن کریم و مجید الهی هم در سوره بقره آیه 191 بیان می فرماید: وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ ۚ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ، فتنه از قتل شدید تر است و این ها نکات بسیار بسیار مهمی است که باید در آن دقت کنیم و همانگونه که عرض کردیم درسوره انفال آیه 28، یکی از چیز هایی که در فتنه وجود دارد اولاد است، آقای امجد باید بگوید آیا با این سخنان که از آن طرف غربی ها را خوشحال کرده و از طرفی تردید در وجود جوان های عزیز به وجود آورده که خدای نکرده اعتقادشان را نسبت به ولایت از دست دهند و اگر خدای نکرده این اعتقاد از بین برود و آن ها در بزنگاه ها از ولایت حمایت نکنند و اگر فرض بگیریم که نخواهد شد و نخواهد شد که نظام از بین برود آیا ایشان فتنه نکرده است؟
و آیا فتنه ایشان اشد من القتل نیست؟ و آیا نباید با کسی که فتنه به وجود آورد « وقاتلوهم حتی لا تکون فتنه» آیا نباید با این ها مبارزه کرد؟
آیا زم مشمول کسی که فتنه به وجود آورده، نبوده است؟خون ها به گردن چه کسانی است؟ و آیا خونی به ناحق ریخته شده است یا نه؟ کما اینکه در فتنه 88 آنها بسیجی را زدند و لخت کردند و حتی چند نفر از بسیجیان عزیز را به شهادت رساندند.
آیا آن کسانی که مست لایعقل، دستشان در دست بهایی ها وصهیونیست ها و یهود بود و در فتنه 88 روز عاشورا زدنند و رقصیدند و جوان مردم را کشند، اینها را اگر کسی گرفت و به دار مجازات آویخت، اینها شهید محسوب می شوند؟ و خون این ها به گردن امام المسلمین است؟
اسفا که عقل اگر تعطیل شد و امور به دست فرزند افتاد چه فتنه هایی که بوجود نمی آید!
ما متاسف و متاثریم!! گرچه ایشان سقوط کرده است و بعید می دانیم راه برگشتی برای ایشان باشد - چون ایشان اگر می خواست برگردد چه دلسوزانی که در فتنه 88 به ایشان مراجعه کردند و ایشان را از فتنه و فتنه گرها آگاه کردند ولی ایشان یک دندگی کرد و کار را به اینجا رساند که به نظر می رسد راه بازگشتی برای خود قرار نداده است.
امیدواریم که خدای متعال عاقبت ما را ختم بخیرکند.
جوانان عزیز! بنده معلوم نیست تا کی زنده باشم! گرچه عمر دست خداست؛ اما با وضعیت شیمیایی و مشکلات دیگری که دارم هیچ نمی دانم تا کی زنده هستم ، اما با یقین قلبی به شما می گویم چه باشم و چه نباشم، بدانید که برای رسیدن به خدا و امام زمان روحی له الفداء باید گوش به فرمان ولی فقیه و مطیع ولی فقیه بود.
بله مشکلات هست، بالاخره بعضی ها کارهایی را می کنند، در دستگاه های دولتی در جاهایی مردم را به سطوح در می آورند؛ اتفاقا به سطوح درآوردن مردم هم به خاطر همین است که به ولایت فقیه ضربه بزنند
ای بسا در دستگاه هایی که حتی به ظاهر ارگانهای انقلابی هم باشند،افرادی نفوذ کرده باشند و بخواهند ضربه بزنند، اما بدانید هیچ دلسوزی دلسوز تر از ولی فقیه برای امت نیست،
خداوند متعال تا ظهور حضرت امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف)ایشان را نگه دارد وعاقبت همه مارا ختم بخیر گرداند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
العبد الفقیر روح الله قرهی
ششم جمادی الاولی 1442 ه.ق

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

با مبارزین زمان خود چه کردید !! ما نمیدانیم چون نبودیم و ندیدیم ... ولی این مردم خیلی نقشه ها برایتان دارن !!

ای کاش میتوانستیم شماها که انقلاب کردید محاکمه کنیم !! چرا انقلاب کردید !! چه به دست اوردید !! چه چیزی برای نسل جدید باقی گذاشتید !! چرا پاسخگو نیستید .. نکند زحمت را شما گشیدید !! انقلاب دست کسایی دیگر است !! کسایی که هیچ زحمتی نکشیدن ولی الان بهترین بالاترین صندلی را دارن .. کسایی که برای ایران تصمیم میگیرن سرزمین من تو ما .. سرتان بی کلاه ماند !! حالا بگوید ما چگونه انقلاب کنیم !! شماها تجربه دارید .. هر چه باشد گول خوردید !! به نسل‌های بعد چه نصیحتی دارید



رحیم قمیشی

همین است که بین چند توصیه‌ای که می‌خواهم بکنم اولین‌اش این است که هرگز انقلاب نکنید. انقلاب همیشه تخریبش بیشتر است تا ساختنش.
انقلاب کردن اشتباه است!
اما اگر دلتان خواست انقلاب کنید؛ اشتباهات ما را دیگر تکرار نکنید...

حکومتی را که درست می‌کنید اسم دینی رویش نگذارید. می‌خواهد اسلامی باشد یا مسیحی یا بودایی. آن وقت هر کمبود و ظلمی را مردم از آن دین می‌بینند. واین ظلم به همان دینی است که به آن ارادت دارید.

اگر اشتباه کردید و انقلاب کردید یادتان باشد به هیچ قشری اعتماد مطلق نکنید، نه اساتید دانشگاه، نه روحانیت، نه فلاسفه، نه دانشمندان، نه علما. به هیچ کس. بهترین‌ها را گفتم تا بگویم به هیچ قشری... خودتان بمانید پای کار. نروید خانه که همان می‌شود که نمی‌خواهید!

انقلاب کردید یادتان باشد فردای انقلاب خیلی‌ها کینه‌های شخصی‌شان را به نام انقلاب می‌آورند وسط. خیلی‌ها می‌شوند انقلابی، انقلابی‌تر از خودتان، همان‌هایی که در سوراخ‌ها مخفی بودند!
و بعد شما خودتان می‌شوید ضد انقلاب.

اگر انقلاب کردید فکر نکنید قبل از شما همه خائن و وطن‌فروش بوده‌اند. همیشه خوب و بد هست. بین شما هم هست. جامعه را سیاه و سفید نکنید. خوب و بد نکنید. خودی و ناخودی نکنید. بچه‌ها این ظلم بزرگی است.

اگر انقلاب کردید آنهایی را که نقدتان می‌کنند را واقعا ارج بگذارید. آنها دلسوزتان هستند. نمی‌توانید ولی چاپلوس‌ها را از خودتان دور کنید و گر‌نه به خاک سیاه می‌نشینید.

انقلاب نکنید
اما اگر انقلاب کردید مغرور نشوید به خودتان
فکر نکنید شما از آسمان افتاده‌اید، اشتباه نمی‌کنید و به قدرت وابسته نمی‌شوید. چشم به هم بزنید شما هم عاشق می‌شوید تا ابد در قدرت بمانید. به هزار بهانه

انقلاب کردید غیر انقلابی‌ها را مسخره نکنید. آنها مثل امروز من به این نتیجه رسیده‌اند انقلاب راه حل مشکلات نیست. شاید از شماها عاقل‌تر باشند...

راستی یادم رفت بگویم
اگر انقلاب کردید و سالگرد انقلاب‌تان شد نگذارید دولت‌تان یک ریال هم خرج کند. ببینید مردم خودشان جشن می‌گیرند؟! اگر مردم خودشان جشن نگرفتند بدانید از شما خسته شده‌اند.
رفراندوم هم نمی‌خواهد!

یادتان باشد اگر اشتباه کردید و انقلاب کردید بدانید حکومت کردن تنها به دل‌های مردم است. حکومت به زور و ضرب را که همه بدکاران و ظالم‌ها هم می‌توانند بکنند...

انقلاب چیز بدی است.
فکر نکنید می‌ترسم و محافظه‌کار شده‌ام اما...
حکومت‌های بد خودشان سقوط می‌کنند
این قانون خلقت است
این قانون خداست
کمی صبر می‌خواهد
کمی امیدواری می‌خواهد

کاش این تجربه‌های مهم را
قبل‌ها کسی در اختیار ما گذاشته بود.

پرنده در قفس
This comment was minimized by the moderator on the site

حضرت محمود امجد، مبارکتان باد روز پرستار و شب یلدا!
Posted: 22 Dec 2020 02:37 AM PST
حسن فرشتیان
«اگر از درد گویم کس چه داند وگرداند چو من در درد ماند»
امروز مصادف با میلاد پیام رسان مظلومیت کربلا، حضرت زینب کبری و در تقویم ایران، روز پرستار است. امسال قدردانی و شادباش گویی به پرستاران عزیز، معنا و مفهومی دیگر پیدا می کند جان برکفانی که در صف مقدم نبرد با ویروس کوید ۱۹ قربانی می دهند و ملتی را مدیون رشادت های خویش می کنند. لذا به گمانم باید تبریکی مضاعفی بدانان گفت که جان و سلامتی خویش را سپر محافظت در این بلیه شوم می کنند. برایشان آرزوی سلامتی می کنم.
اما سالیانی است ویروسی دیگر نیز به جان این ملت افتاده است و روح این ملت را خراش زده و ایمانشان را بر باد داده. این ویروسِ ایمان بر باد دِه، همچنان می تازد و از میان فرزندان این ملت قربانی می گیرد، بسان گرگی به قبیله ما زده و یکایک این قبیله را می دَرَد و با خود می بَرَد.
از نخستین سمپتوم های این ویروس وحشتناک، کرختی جان و روح است که نخست به شکل سکوت و بی تفاوتی، جلوه می کند و سپس به توجیه گری ستم و فریب می پردازد. در مراحل حاد، بسان ابزاری در تحکیم پایه های فریب دینی در مثلث شوم زر و زور و تزویر در می آید. و هنگامی که مزمن شد با هماغوشی با زر و زور، به جان گلبول های مقاوم حمله می کند تا آخرین بازماندگان این قبیله را نیز با خود بدَرَد و با خود ببَرَد.
در این میان، پرستاران و طبیبان روح این ملت را نیز چنان آلوده می کند که نخستین قربانیان این ویروس، همان مرزبانان فکری و عقیدتی باورهای دینی و ایمان معنوی این جامعه هستند.
حضرت امجد عزیز! شما از سلاله آن پرستاران و طبیبانی دوره گردی هستید که بی نیاز از مغازه دونبش، چونان «طبیب دوَّارٌ بطبهِ» به سراغ روح های خسته و آسیب دیده می روید، و بر پیمان الاهی «أخَذَ اللّه ُ عَلَى العُلَماءِ أن لا یُقارُّوا على کِظَّهِ ظالِمٍ و لا سَغَبِ مَظلومٍ» وفادار مانده تا بر ستمِ ستم پیشگان و گرسنگیِ محرومان سکوت نکنند و حق گویی پیشه کرده و صدای بی صدایان شوند.
سخت است بر همگنانِ تان و همگانانِ مان که ببیند هنوز یکی از هم صنفان آنان پیدا شده، که روح و جان به این ویروس نمی آلاید. آن ها در شگفتند و باورشان نمی شود که اکنون که پس از قرن ها نوبت ما شده و قرعه فال به نام ما افتاده و این «مائده آسمانی»! بر ما نازل شده، امجد، یک مرزبان سنتی یک لاقبا که زمین فرش اوست و آسمان رو اندازش، چگونه بر سر این سفره پهن، نمی نشیند تا سهم خویش بردارد و لب فربندد.
آن که دیروز، بازیگری و فرصت طلبی نیاموخته، و حق السکوت ها پس زده است، امروز سزاوار طرد است.
«گه ملحد و گه دهری و کافر باشد گه دشمن خلق و فتنه پرور باشد
باید بچشد عذاب تنهایی را مردی که ز عصر خود فراتر باشد»
ویروس تزویر و فریب و دنیاجویی و دین فروشی که به نام دین، موریانه وار در ستون های معنوی باورهای دینی رخنه کرده، از درون تهی مان کرده است، اکنون پوشش تزویر مقدس نیز ناکارآمد شده و مانعِ مشاهده برهنگی و لُختی سلاطین اقلیم ما نمی شود.
بازار دین فروشی پر رونق است با همه دکان های دونبش و سه نبششان. در شگفت نیستم از سربازان صف دین فروشی که به خط می شوند تا آن که خرق عادت کرده را، تادیب کنند و دهان ابوذر ببندند. بل، در شگفتم از آن که، یوسف برادر را می فروشد به «ثَمَنٍ بَخْسٍ» و به «دَرَاهِمَ مَعْدُودَهٍ»، تا مگر «صله» ای ستانده و کام خویش شیرین کند.
امجد عزیز! ای کاش پادزهر خویش را بیشتر و پیشتر تکثیر می کردید تا راه و رسم واکسینه شدن را به پیش کسوتان و نیز به نوطریقان بیاموزید.
امجد عزیز! کار ما تمام شده است، مرزبانان ما، بازیگر شده اند! طبیبان ما از مستمندانِ ما رخ برتافته اند! و پرستارانمان به اغما رفته اند! وجدان جمعی مان، سخت کرخت شده است!
برای فردی مثل من که هنوز تعلقات قلبی خویش به روحانیت را محفوظ نگاهداشته و سوابق و وابستگی های خویش به این صنف را پنهان نمی کند، و هرچند معیشتی دیگر برگزیده و شنلی دیگر بر دوش حمل می کند اما هنوز خویش را همچنان عضوی از این خاندان می داند، یک لاقبایان حقگویی چونان حضرتعالی، در امتداد خط حق گویی و ستمدیده نوازیِ اساتید از دست رفته ام، آیات منتظری و صانعی، ستاره های راهنما در دل شب های تاریک مام وطن هستید.
حضرت امجد! امشب، شب یلداست!
«صحبت حکام ظلمت شب یلداست نور ز خورشید جوی بو که برآید»
می دانم و آن ها نیز می دانند که «بر در ارباب بی‌مروت دنیا» به انتظار خواجه ننشستید، «ترک گدایی کرده» و بل هیچگاه نیازی نداشته اید تا دست نیاز دراز کنید.
مگر نه این است که زبان های دراز، برآمده است از دست های کوتاه و بی نیاز؟
خوشا به سعادتتان که خوش شانس بودید و «گنج قناعت» یافتید در آن «یاقوت احمر»! ای کاش منِ تهی دست را نیز در این گنج بی بدیل، سهیم کنید!
سهیمم کنید در این گنج، شریکم کنید در این گنج! حتا اگر شده، به حبّه اناری!
«ترک این مرحله بی همرهی خضر» ممکن نمی آید، «ظلمات است» این شب دراز یلدا! از ما گفتن بود و از شما دست گرفتن!
حبّه انارمان، فراموش نشود!
امجد عزیز! در این دِرازشبِ یلدا، در این لیالی قدرشما، که می دانم چگونه در خلوت خویش به دور از هیاهوهای بازیگرانِ حرفه ایِ تئاتر تزویر مقدس، به ناز و نیاز می پردازید، به انتظار سپیده روشنایی و نور، درود می فرستم بر شما، تا سپیده دمان! تا مطلع فجر!
«یا رب مدد ببخش که ما را در آن زمان قول زبان، موافق صدق جنان شود
ایمان ما ز غارت شیطان نگاه دار تا از عذاب خشم تو جان در امان شود».
پاریس- پنجم جمادی الاول ۱۴۴۲ برابر ۳۰ آذر ۱۳۹۹
منبع: فیس بوک نگارنده

This comment was minimized by the moderator on the site

درباره‌ی آقای امجد
Posted: 21 Dec 2020 08:01 AM PST
علی‌اصغر خدایاری
اولین بار آقای امجد را در سال ۶۲ در کرمانشاه دیدم. ایشان مسئول دفتر نمایندگی امام در سپاه پاسداران منطقه هفت بودند و من از طرف ستاد مرکزی سپاه برای خدمت در آن منطقه به کرمانشاه مأمور شده بودم. در آن زمان علمای کرمانشاه در دو طیف طبقه‌بندی می‌شدند که علمای شاخص طیف چپ یا خط امامی آن روز شهید آیت‌الله اشرفی اصفهانی و مرحوم آیت‌الله زرندی بودند و در طیف مقابل که آقای امجد نیز به آن طیف منتسب بودند، علمای شاخصی نظیر مرحوم آیت‌الله نجومی و مرحوم آیت‌الله حاج آخوند حضور داشتند.
از همان اول آشنایی ایشان را یک روحانی پرشور، اخلاقی، مردمی و گریزان از تشریفات و فاصله‌گذاری متعارف علما یافتم. بیش‌تر اوقات در سپاه بودند و نمازهای جماعت ظهر معمولاً به امامت ایشان برگزار می‌شد. نماز را بسیار با سرعت می‌خواندند، یک‌بار خدمت ایشان عرض کردم حاج آقا درست است گفته شده نماز را طوری بخوانید که ضعیف‌ترین مأمومین هم به زحمت نیفتند، ولی با این سرعتی که شما دارید قوی‌ترین نمازگزاران هم به شما نمی‌رسند، مثل بیش‌تر اوقات بلندبلند خندیدند. با یکی از دوستان از ایشان خواهش کردیم در محضرشان عربی بخوانیم، با چهره‌ی گشاده پذیرفتند و این توفیق دست داد که چند وقتی دو نفره در محضر ایشان جامع‌المقدمات بخوانیم.
حدود یک سال بعد به تهران بازگشتم و دیگر از ایشان خبری نداشتم تا این‌که در سال‌های ۷۹ و ۸۰ که معاون دانشجویی و فرهنگی دانشگاه تهران بودم، شنیدم ایشان به امامت جماعت کوی دانشگاه برگزیده شده‌اند. ایشان در مدت حضور در کوی با اخلاق نیکو و برخوردهای کریمانه‌ی خود مؤفق شده بودند بسیاری از دانشجویان را جذب کنند و به محور مورد وثوق همه‌ی ساکنان کوی تبدیل شوند. نمازهایشان پرشور و منبرهایشان بسیار پرمخاطب و جذاب بود. آقای امجد در حوادث آن سال‌های کوی برای دانشجویان پناهگاهی مطمئن و برای مدیریت کوی و معاونت دانشجویی دانشگاه مشاور و راهنمایی امین بودند.
پس از برکناری از معاونت دانشگاه نیز اگرچه جلسات آقای امجد را کم‌وبیش دنبال و در برخی از آن مجالس در ماه محرم شرکت می‌کردم، ولی ارتباط مستقیمی با ایشان نداشتم.
این روزها آقای امجد با آن پیشینه و روحیه، شکیبایی از کف داده و فریادش از ظلم بلند است، و ما که مدت مدیدی است ضجه‌های علی و آرزوی مرگ او را در داستان خلخال زن یهودی و فریاد ابوذر تنها را بر سر کاخ‌نشینان شام فراموش کرده‌ایم و حسگرهای وجدانمان درد هیچ ظلمی را احساس نمی‌کنند، به جای پرداختن به زمینه‌های رسیدن ایشان به این نقطه، رفتار او را به تحلیل نشسته‌ایم و نتیجه‌ی تحلیل برای کسانی که می‌خواهند آسوده بخوابند و نمی‌خواهند کنج عافیت‌شان ترک بردارد، روشن است: ساده‌لوحی آقای امجد، یا تحت تأثیر ضدانقلاب بودن ایشان.
یک بار دیگر به چهره‌ی نگران و آشفته، و لحن بی‌تکلف، مشفقانه و دلسوزانه‌ی گوینده در این فیلم دقت کنید، این همان آقای امجد سپاه کرمانشاه و کوی دانشگاه تهران است، با همان آرمان‌ها و همان دغدغه‌ها.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

اعترافات اجباری، مخفی نگه داشتن حکم اعدام از زم و تعجیل در انجام آن خلاف اخلاق، حقوق بشر و کرامت انسانی است
Posted: 21 Dec 2020 09:28 AM PST
محمد توسلی
به نام خدا
اعدام روح الله زم (۱۳۹۹ – ۱۳۵۷) که بر خلاف قانون، کرامت انسانی و ناعادلانه انجام شده است را به خانواده داغدار او تسلیت می‌گوییم. سرگذشت و سرنوشت زندگی روح الله زم برای جامعه و مسئولان که پیامد فقدان آزادی، حاکمیت ملت، حاکمیت قانون و استقلال قوه قضاییه می باشد، عبرت آموز است. برای اصلاح جامعه، اعمال و تشویق خشونت از هر کس و هر سو نه تنها بی‌فایده بلکه غیربازدارنده و فزاینده نفرت و خشونت بوده و محکوم است. اعدام روح الله زم را ضمن عدم تایید روش و عملکرد او که مشوق خشونت بود، به دلایل اجمالی زیر محکوم دانسته و برخلاف منافع ملی ارزیابی می‌کنم:
نگاه و روش او و بسیاری از جوانان در واکنش به شرایط ناگوار اجتماعی کشور که معلول نابرابری و نقض حقوق و آزادی های اساسی انسان در جامعه بوده و متاسفانه نهایتا آنان را قربانی بازی سازمان‌های اطلاعاتی ساخته است.
موازین حقوقی و آیین دادرسی عادلانه طبق قانون اساسی، از جمله محاکمه علنی، با حضور هیأت منصفه و وکیل منتخب متهم به طور کامل رعایت نشده و جامعه از جریان کامل و دقیق محاکمه محروم بوده است.
اعترافات اجباری، عدم رعایت موازین قانونی از جمله مخفی نگه داشتن حکم اعدام از او و تعجیل در انجام آن خلاف اخلاق، حقوق بشر و کرامت انسانی است.
به آثار زیان بار اعدام بر تشدید شرایط بحرانی روابط خارجی و تحریم‌های گسترده توجه نشده است.
مسلما رعایت کامل حقوق و آزادی‌های اساسی مصرح در قانون اساسی و دوری از خشونت به این فجایع غم انگیز پایان خواهد داد.
محمد توسلی
دبیرکل نهضت آزادی ایران
۳۰ آذر ۱۳۹۹

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

Azar Mansoori @MansooriAzar
مادر #سام_رجبی از زندانیان محیط زیست به شدت بیمار است. تا حدی که دیگر نمی تواند تلفنی با او صحبت کند.او مبتلا به سرطان است.
این توئیت را با این نیت می نویسم شاید از این طریق صدای مظلومیت این مادر به گوش آقای رئیسی برسد و حداقل با مرخصی او موافقت کنند.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

عماد بهاور Flag of Iran liked
Azar Mansoori
@MansooriAzar
·
4h
مادر #سام_رجبی از زندانیان محیط زیست درگذشت.
چند بار گفتیم؛ بگذارید سام در روزهای پایانی عمر مادر، کنار او باشد.
چرا فراموش می کنیم که؛
«انالله و اناالیه راجعون»

This comment was minimized by the moderator on the site

از سرنوشت دیکتاتورها عبرت بگیرید
Posted: 19 Dec 2020 10:09 PM PST
اعتراض زهرا رهنورد به اجرای حکم اعدام زم؛ خونریزی سیستماتیک!
زهرا رهنورد در پیامی به اعدام روح الله زم اعتراض کرد و درباره سرنوشت حاکمانی که رفتار مستبدانه با ملت خود دارند هشدار داد. روح الله زم طی فرایندی ناشفاف و خلاف ایین دادرسی محاکمه و حتی بدون فرصت اعاده دادرسی اعدام شد. زهرا رهنورد که به همراه میرحسین موسوی ده سال است که در حصر به سر میبرد تصریح کرده است که این ظلمها و سرکوبها تبدیل به امری عادی و یک خونریزی سیستماتیک شده است.
به گزارش کلمه، متن پیام دکتر زهرا رهنورد به شرح زیر است:
به شما دولتمردانی که جوان‌کشی، سرکوب آدم‌ها و انواع ظلم‌ها و ستم‌ها در مرامتان، امری پیش‌پا افتاده شده، و به خونریزی سیستماتیک تبدیل شده است، توصیه می‌کنم به بزنگاه‌های تاریخ نظر کنید و سرنوشت حکومت‌هایی را که با دیکتاتوری و استبداد با شهروندان رفتار کرده‌اند، ارزیابی کنید.
روح‌الله زم روزنامه‌نگار افشاگر رانت‌ها و فسادها را با افتخار از کشوری دیگر می‌دزدید و به بند و شکنجه می‌کشید، و دور از چشم مردم محاکمه و به اعدام محکوم می‌کنید، و تمام روزنه‌های اعتراضات توده‌های عظیم مردم را می‌بندید تا با فراغ بال یک روزنامه‌نگار معترض را که شما را قبول ندارد به دار بکشید. درحالیکه مفسدین، رانت‌خواران و چپاولگران، دست‌افشان و پایکوبان در این ضیافت شوم ظلم و تبعیض و سرکوب، در داخل و خارج کشور سرگرم داد و ستد و غارت هستند، و یا در زندان‌های کوتاه‌مدت با اطمینان از بخشش در انتظار آزادی به سر می‌برند.
آیا فراموش کرده‌اید که پیامبر (ص) فرمود حکومت با کفر می‌پاید و با ظلم نه.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

یازده سال می‌گذرد در غم هجران پدر!
Posted: 19 Dec 2020 03:22 AM PST
سعیده منتظری
یازده سال است که «دل از ناله و ناله از دل حکایت می‌کند در فراق تو»؛ و «خون دل است از غم هجرت به جام ما».
پدر که با این آیت از قرآن بسیار مأنوس بود و همواره همگان را بر آن سفارش می‌نمود که: «واصبروا ان الله مع الصابرین» در عجبم که چرا خود پس از عمری صبوری و استواری، در ۲۹ آذرماه ۱۳۸۸ در برابر جور و جفای زمانه، دیگر باره تاب نیاورد و رفت؟!
رفت، و ما را واگذاشت با «شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل»!
پدر جان! تو آسمانی شدی؛ و ما چه بسیارمان مردگانی زنده‌نما شده‌ایم در این دیار استبدادزده!
که امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «منهم تارک لانکار المنکر بقلبه و لسانه و یده، فذلک میت الاحیاء»: گروهی از مردم مبارزه با منکر را با دل و زبان و دست ترک می‌کنند، پس اینها در حقیقت مردگانی زنده‌نما هستند!
و در پایان می‌فرماید: «و افضل من ذلک کله کلمه عدل عند امام جائر»: و بالاتر از تمام امر به معروف‌ها و نهی از منکرها، گفتن یک کلمه حق است در برابر حاکم ظالم.
و امروز آن یک کلمه این که: به هوش باشید و فریاد مردم به تنگ آمده از استبداد را بشنوید!
عقل و شرع و قانون حکم می‌کند که هیچ حاکمی بدون پشتوانه مردمی حکم نراند. فریاد رفراندوم خواهی مردم را بشنوید و به برگزاری همه‌پرسی تن در دهید.
و حُسن ختام این نوشته را از زبان پدر می‌آورم: «امیدوارم مسئولین امر از این راه انحرافی که در پیش گرفته‌اند دست برداشته و حقوق از دست رفته مردم را استیفا نمایند، خسارات را جبران نموده و بیگناهان را بیش از این در زندان نگه ندارند، و با پایان دادن به سناریوهای نمایشی دادگاهها و پخش اعترافات آنچنانی بیش از این قضاء اسلامی را مسخره نکنند؛ و یا لااقل شجاعت این را داشته باشند که اعلام کنند این حکومت نه جمهوری است و نه اسلامی، و هیچ کس هم حق اعتراض و اظهارنظر و انتقاد ندارد.» (کتاب دیدگاهها، ج ۳، ص ۴۲۴)
آذرماه ۱۳۹۹

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

محکومیت مطلق اعدام مخالف سیاسی؛ به بهانه اعدام مظلومانه روح الله زم
Posted: 19 Dec 2020 03:29 AM PST
محسن کدیور
روح الله زم موسس و مدیر کانال تلگرامی آمدنیوز به جرم افساد فی الارض در تاریخ ۲۲ آذر ناباورانه اعدام شد. مجازات اعدام خلاف کرامت انسانی است و باید از نظام کیفری ایران حذف شود. علاوه بر آن در جرائم سیاسی و مطبوعاتی قباحت و نادرستی مجازات اعدام دو چندان است. در مصایب جمهوری اسلامی فقدان دادرسی عادلانه ام المصایب است. اگرچه درباره تک تک این امور قبلا نوشته ام (از جمله مجازات اعدام در اسلام معاصر، ۱۶/۶/۱۳۹۹) اما با توجه به اعدام اخیر چند نکته را متذکر می شوم:
یک. روح الله زم از دادرسی عادلانه برخودار نبوده، وکیل انتخابی نداشته، تا ساعاتی قبل از اعدام از تایید حکم اعدامش توسط دیوان عالی کشور و اجرای قریب الوقوع آن اطلاعی نداشته و بر خلاف مقررات بسیار عجولانه اعدام شده است. به گفته پدرش حتی امکان وصیت نداشته است. با اینکه اتهام وی سیاسی بوده، برخلاف قانون اساسی دادگاه وی غیرعلنی و فاقد هیأت منصفه بوده است.
دو. دستگیری زم برخلاف قوانین بین المللی و حتی خلاف موازین شرع صورت گرفته است. وی در دهه نود به کشور فرانسه پناهنده شده و مقیم آن کشور بود. جمهوری اسلامی او را با فریب به عراق کشانید و در عراق اورا ربوده به ایران برد. ربودن مقیم و پناهنده کشور دیگر (فرانسه) در خاک کشور دیگر (عراق) نقض میثاقهای بین المللی است که جمهوری اسلامی امضا کرده است.
سه. جمهوری اسلامی زم را به این شکل فریب داده بود که قرار است رئیس تلویزیون منسوب به آقای سیستانی مرجع عالی تقلید مقیم نجف شود! خبری که از اساس دروغ بود. سوء استفاده از اعتماد مردم به رهبران مذهبیشان خلاف شرع، خلاف اخلاق و خلاف موازین بین المللی است.
چهار. روح الله زم با فریب و فشار مجبور به مصاحبه تلویزیونی، بازگو کردن دیکته بازجویان و اقرار علیه خود شد. اقرار تحت فشار و شکنجه شرعا و قانونا بی اعتبار است. پخش اعترافات اجباری و فریبکارانه تلویزیونی خلاف کرامت انسانی و از هر حیث محکوم است.
پنج. روح الله فرزند محمد علی زم رئیس اسبق حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی در جریان جنبش سبز یکی از بازداشت شدگان ستاد انتخاباتی مهدی کروبی بود که در زمان بازداشت مورد شکنجه قرار گرفت و همانجا به این نتیجه رسید که جمهوری اسلامی اصلاح ناپذیر است.
شش. زم روزنامه نگار و فعال سیاسی منتقد جمهوری اسلامی بود. کانال تلگرامی او مورد استقبال قرار گرفت و در اعتراضات خیابانی دی ۱۳۹۶ نقش بسیار برجسته ای داشت. ماموران امنیتی جمهوری اسلامی وارد مراوده با او شدند و او اطلاعاتی که آنها در اختیار وی می گذاشتند بدون تحقیق و راست آزمایی پخش کرد. ماموران امنیتی از این کانال برای زدن رقبای خود استفاده کردند.
هفت. محمدعلی زم از خادمان انقلاب و جمهوری اسلامی بود و به عشق آقای خمینی نام فرزندش را در مرداد ۱۳۵۷ روح الله گذاشت. روح الله زم فرزند حقیقی جمهوری اسلامی بود. چه کردید که فرزند نظام برانداز نظام شد؟! مجرم شمائید نه مخالف شما.
هشت. با اقدامات روح الله زم و آمدنیوز می توان موافق نبود (که نیستم)، اما در مقابل مجازات او خصوصا اعدام از هر حیث ظالمانه وی نمی توان خاموش بود. زم مفسد فی الارض نبود، او روزنامه نگار منتقد و فعال سیاسی مخالف جمهوری اسلامی بود. انتقاد و مخالفت با نظام مجازاتش اعدام نیست.
نه. اعدام روح الله زم (۱۳۵۷-۱۳۹۹) نخستین اعدام سیاسی جمهوری اسلامی نبود، خدا کند آخرین مورد باشد. در تاریخ ۲۳ شهریور امسال نوید افکاری (۱۳۷۲-۱۳۹۹) کشتی گیر شناخته شده عجولانه، مظلومانه و برخلاف قانون اعدام شد. جمهوری اسلامی دومین کشور در اجرای مجازات اعدام در جهان (پس از چین کمونیست) در سال ۱۳۹۸ دست کم ۲۸۱ نفر و در نیمه اول سال جاری دست کم ۱۲۱ نفر را اعدام کرده است. حداقل ۴٪ اعدام شدگان زندانیان سیاسی و امنیتی بوده اند. اجرای حکم اعدام احمد رضا جلالی و دیگر افراد زیر تیغ لازم است سریعا متوقف شود.
ده. در دوران ریاست ابراهیم رئیسی بر قوه قضائیه از اسفند ۱۳۹۷ متاسفانه تعداد اعدامهای سیاسی افزایش یافته است. رئیسی از دست اندرکاران کمیته مرگ در اعدامهای تابستان ۱۳۶۷ و بعد از آن شریک جرم کلیه جنایات قوه قضائیه بوده همچنان مجری پروژه «اعدام درمانی» در جمهوری اسلامی است. سفلگانی مثل ابوالقاسم صلواتی آبروی سمت قاضی را برده اند و جز اجرای امر مافوق وظیفه ای برای خود نشناخته اند.
یازده.اگر در انتخابات خرداد ۱۳۸۸ تقلب نمی شد، نسل جوان امیدش را به اصلاح قانونی نظام از دست نمی داد. اگر منتقدان مسالمت جو مثل روح الله زم در زندان شکنجه نشده بودند، او از کشور خارج نشده بود. اگر مطبوعات در ایران آزاد بودند و اصول قانون اساسی مربوط به آزادی مطبوعات اجرا می شدند، کانالهای تلگرامی از قبیل آمدنیوز رونق نمی گرفتند. اگر قوه قضائیه مستقل بود و دغدغه اش اجرای قانون و عدالت بود هرگز روح الله زم اعدام نمی شد.
دوازده. مسئول اصلی نبود آزادی در ایران، تبدیل قوه قضائیه به ماشین اجرای فرامین ولایی، نقض قانون و زیرپاگذاشتن عدالت، اعدام مظلومانه روح الله زم و نوید افکاری راس هرم قدرت سیاسی سید علی خامنه ای است. مشکلات با رفتن خامنه ای حل نمی شود. اصلاح کشور در گرو اصلاح قانون اساسی، حذف نهاد ارتجاعی ولایت مطلقه فقیه، پاکسازی قانون اساسی از تبعیضهای دینی، مذهبی، جنسیتی، و فقهی (از جمله قیمومت فقهای منصوب رهبری در شورای نگهبان بر ملت ایران و انحصار مجلس خبرگان به فقها)، لغو حکومت دینی، به رسمیت شناختن حکومت سکولار دموکراتیک، و محوریت منافع ملی، افکار عمومی و حاکمیت قانون، و بالاخره مدیریت علمی به جای مدیریت ایدئولوژیک فاسد است.
اعدام مظلومانه روح الله زم را به خانواده داغدار وی خصوصا پدرش تسلیت می گویم.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

ما منفور خدا و پیغمبر و قرآن و همه هستیم بعد خیال می‌کنیم بهترینیم. این همه ظلم و ستم که می‌بینیم به کجا می‌رسیم؟
Posted: 19 Dec 2020 04:50 AM PST
آیت‌الله محمود امجد
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﴿قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا﴾ سوره الْکَهْفِ: ۱۸/۱۰۳-۱۰۴
انسان در این دنیا کارهایی می‌کند، مشغولیت‌هایی دارد، مخصوصا در مراسم دینی و لباس دین، انسان یک کارها و اعمالی می‌کند که در ظاهر بسیار خوب و منطقی است، اما چون غرور دارد و چون عُجْب‌باطنی دارد، چون خودپسند است، همه اعمالش ضایع می‌شود. این است که خدای تعالی میفرماید که: به آنان بگو به شما خبر بدهم که زیان‌کارترین افراد چه کسانی هستند؟ کسانی هستند که اعمالشان را خوب می‌بینند، این علامت غرور است و یکی از چیزهایی که اسباب سوءعاقبت می‌شود غرور است.
، هیچ‌گاه بزرگان خودبینی نداشتند، اگر کسی به یک جایی رسید در اثر تواضع با غیر بود. بله؛ ما ظاهرا متواضعیم، ولی باطنا آن فرعونیت و منیّت ما نمی‌گذارد آن سعادت واقعی و معنویت را کسب کنیم. این است که به خیال خودمان یک عمر مشغول طاعت و عبادتیم و بندگی خدا را می‌کنیم در حالی که بندگی شیطان را می‌کنیم، بندگی هوا و هوس را می‌کنیم، به میل خودمان رفتار می‌کنیم.
وقتی انسان می تواند در راه حق باشد که میل و هوای نفسی خودش را کنار بگذارد، تعلقات خودش را کنار بگذارد، منافع شخصی خودش را در نظر نگیرد، آن وقت می‌تواند عبد خدا و بنده خدا باشد.
این سوره مبارکه حمد دوکلمه هست، عبودیت و ربوبیت؛ رحمان‌ورحیم و بعد «ایّاکَ نَعْبُدُ وَ ایّاکَ نَسْتَعین» ما بدانیم مالک و مدبّر خداست و مشغول امر ونهی خدا بشویم نه مشغول امر و نهی نفس و هوی بشویم.
این است که اگر یک وقت کار خیلی خوبی برای اسلام، برای دین می‌خواهد بشود مانند: دعوت، منبر، کتاب نوشتن و…، اگر واقعا کسی بهتر از من این کار را انجام بدهد و خوشحال بشوم، اگر خودم هم انجام بدهم خوشحال بشوم، این اشکالی ندارد؛ اما اگر دیگری انجام بدهد خوشحال نمی‌شوم ولی اگر خودم امام جماعت می‌شوم خوشحال می‌شوم، دستم را می‌بوسند خوشحال می‌شوم، زنده باد می‌گویند خوشحال می‌شوم، ولی اگر برای کس دیگری بگویند ناراحت می‌شوم؛ اینجاها [هوی‌نفس] معلوم می‌شود؛ یعنی محک دارد، انسان خودش میزان و محک است و می‌تواند تشخیص بدهد. حق همیشه معلوم است، منتهی هوی نفس حق را می‌پوشاند و هوی نفس است که انسان را حق‌پوش و حق‌کش می‌کند، اگر هوی نفس در کار نباشد، همه اعمال انسان، او را سعادتمند می‌کند.
قرآن می‌خواند عُجْب دارد، چرا ما در خلوت هم که قرآن می‌خوانیم می‌گوییم: «أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» به خدا از شیطان رجیم پناه می‌بریم؟ برای اینکه اینجا هم، عُجْب مارا نگیرد، والا اینجا کسی نیست که بخواهیم ریا کنیم.
سرآمد همه بدبختی‌های انسان عُجْب و خودبینی است، عُجْب مقدمه کِبْر است، کِبْر تکبر می‌آورد و تکبر هم بزرگترین بیماری است که انسان دارد و این همان فرعونیت است که اکثر ما مبتلا هستیم.
هرکس که می‌گوید: همین که من می‌گویم، همین باید باشد، این هر که می‌خواهد باشد فرعون است. من باشم، تو باشی، هر که می‌خواهد باشد.
« مَا أُرِیکُمْ إِلَّا مَا أَرَىٰ » هرچه من می‌گویم باید اطاعت کنید، من برگزیده خدا هستم، من نماینده خدا هستم و الان مشکل ما عمامه‌به‌سرها همین است که خیال می‌کنیم یک قوم برگزیده‌ای هستیم و هرچه می‌گوییم حرف خدا و حرف پیغمبر است و مردم هم باید بدون چون‌وچرا تابع ما باشند و این اشتباه بزرگی است.
در حالی که انسان باید در معرض همه حرف‌ها و انتقادها باشد تا بتواند تشخیص بدهد و خودش را گم نکند، کسی که خودش را گم کرد زندگی را از دست می‌دهد، دین و مذهب فقط یک صورت و پوستی می‌شود. اگر باطنش را بشکافی همه‌اش جنبه دنیایی دارد.
یکی از بزرگان نمازجماعتش را تعطیل کرد و حال آنکه نماز جماعت او از همه نمازجماعت‌های آن‌وقت مهم‌تر بود. تعطیل کرد و گفت این‌ها همه دنیایی است؛ حالا این نیست که همه‌اش دنیا باشد، او [نزد خود] محاسبه کرده بود و گفته بود: آخر یک چیزی هست و لابد یک کسی بهتر از من می‌تواند این را انجام بدهد، من چرا کنار نروم؟
پس اگر انسان بخواهد خودش را تشخیص بدهد که ببیند حق است یا باطل، دیگری را [به‌جای خود] در آن موضع قرار بدهد و ببیند آیا این عملی که می‌کند و خودش خوشش می‌آید و می‌بیند محبوب و مورد توجه مردم است، اگر آن دوست یا آن رفیق یا آن همسایه یا برادر یا شاگردش جلوه کرد، آیا خوشحال می‌شود؟ این است که اشتباهات ما اینجاست: غرور و تکبر و کبر و عُجْب، ریشه همه چیزها عُجْب است. عُجْب هم خیلی مخفی است.
انسان همه کاری می‌کند؛ حتی نمازشبش، زیارتش، عبادتش؛ نه اینکه ترک کند، ترک کار خوبی نیست ولی باید محاسبه داشته باشد؛ هیچ‌گاه نسبت به عمل [خودش]، مغرور نشود؛ کما اینکه هیچ‌گاه در معصیت هم نباید مایوس [از بخشش خدا] بشود؛ انسان باید همیشه در حالت خوف و رجاء زندگی کند که این اعمال من شاید مقبول نباشد ولی اعمال را نباید ترک کرد. این است که خداوند تعالی می‌فرماید: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا» زیان‌کارترین شما کیست؛ کسی که خودش را خوب می‌داند؛ البته [ممکن است] انسان یک مهندس است از آن مهندس بیشتر می‌فهمد؛ یک عالم است، بهتر از یک عالم دیگر می‌فهمد؛ اما اگر [فکر کند] من در دستگاه خدا مقرب‌تر و بهترم و…، این‌ها علامت شیطان است. هرکس خودش را بهتر از دیگری یا چیزی بداند -از هرچیزی ولو هرچیز کثیفی- انسان خودش را بهتر بداند آن شیطان است و باعث می‌شود که انسان یک غروری پیدا کند، مخصوصا اگر انسان به قدرت برسد، مگر معصوم؛ والا هرکس به قدرت برسد هرکاری که از دستش بیاید می‌کند.
بسم‌الله؛ ۴۰ سال است این مردم گرفتار، این مردمی که این‌همه فداکاری کردند، این‌همه قربانی دادند، این‌همه بزرگان ما فدا شدند و قربانی شدند، از همه طبقات مردم، با اخلاص، جان و از جان عزیزتر دادند، همه چیزشان را در راه این نظام گذاشتند و با این اعمال زشت ما [مواجه شدند] که به‌جای اینکه خدمت کنیم، خیانت کردیم. به‌عنوان خدمت خیانت کردیم؛ آقا من می‌خواهم خدمت کنم، می‌خواهم وزیر بشوم، می‌خواهم نماینده مجلس و وکیل بشوم خدمت کنم؛ ولی اگر کسی بهتر از من هست، حاضرم او را تایید کنم؟ پس معلوم است که هوی نفس بر ما غالب است.
آن‌چیزی که انسان را بیچاره کرده و سبب سوء عاقبت می‌شود غرور است و آن‌چیزی که در دستگاه خدا ارزش دارد [این است که] انسان خود را پشیزی در دستگاه خدا حساب نکند.
ولی افسوس؛ کَاَنهّ ما هر چه می‌گوییم حرف خداست و هرکاری می‌کنیم حرف خداست و هرکس هم هر چه برسرش بیاید ما کاری با او نداریم و برای منافع خودمان زندگی می‌کنیم؛ بعد هم می‌گوییم بله؛ حج هم می‌رویم و قربانی هم می‌دهیم و کارهایی هم می‌کنیم؛ این‌ها همه‌اش غرورآفرین و کبرآفرین است.
مخصوصا یک‌عده هم بیایند و دور ما را بگیرند و احترام کنند؛ مخصوصا دنیاپرستان وقتی دیدند که یک کسی قدرتمند است، دورو برش می‌آیند؛ اگر قدرت از دستش برود، سلامش هم نمی‌کنند و جواب سلامش را هم نمی‌دهند؛ ولی همین که قدرت پیدا می‌کند می‌آیند؛ خود این فریب می‌دهد، خیال می‌کند این‌‌ها که آمده‌اند و این تعلقات را ایجاد کرده‌اند، بله؛ او نزد خدا محبوب و عزیز است.
ولی اگر هرچه دنیا به انسان بیشتر رو کند و هرچه کارهای خوب کند، انسان تواضعش بیشتر شود؛ این محبوب خداست و این بهترین محک است.
و ما عمامه‌به‌سرها نشان می‌دهیم که ما مخاطب این آیه و مصداق این آیه هستیم، چون ما که بنا داشتیم خدمت‌گذار باشیم، نه اینکه خیانت [کنیم]، سکوت خیانت است، سکوت در مقابل ظلم خیانت است، این‌همه جنایت شده است، این‌همه کارها شده است.
به من می‌گویند: آقا نگو شهید روح‌الله [زم]، نخیر؛ می‌گویم: شهید روح‌الله و همه بگویند شهید روح‌الله، نه به آن معنای رایج و اصطلاحی؛ به معنای اینکه «مَن قُتِلَ مَظْلوُمَاً» کسی که مظلوم کشته شود، کسی که در راه ناموس و هدفش کشته شود، بالاخره مظلومانه کشته بشود، شهید است. تمام این کشته‌هایی که در این ۴۰ سال [توسط حکومت] انجام شد من می‌گویم شهید هستند و باید برای این‌کار فکری کرد، برای آینده این مملکت باید فکری کرد. همه چی….زده.
ما منفور خدا و پیغمبر و قرآن و همه هستیم بعد خیال می‌کنیم بهترینیم. به خدا برگردیم، با خدا آشنا بشویم، این همه ظلم وستم که می‌بینیم به کجا می‌رسیم؟
وقتی که آن خطبه خونین آقای خامنه‌ای در سال ۸۸ را از تلویزیون مشاهده کردم به فرزندم، محمد تلفن زده و گفتم: استکبار با لگد آقای خامنه‌ای زد و همه چیز را از بین برد؛ از روحانیت و حوزه و علم و اسلام و انقلاب و کشور و امام و همه؛ هر چه بود با این لگد رفت با آن سخنرانی که کرد؛ مخصوصا آن دو-سه کلمه آخرش و خون جاری شد؛ و همه خون‌هایی که پشت سرش ریخته شد.
و من صحبتم [خطاب] به جناب آقای خامنه‌ای است؛ جناب آقای خامنه‌ای، خوب این جوان به کشور دیگری پناه برده بود، هجرت کرده بود، حالا شکنجه دیده، زخم زده شده، اذیت شده، حالا هجرت کرده، وتشکیلات هم می‌دانسته است که در آن کشور است؛ اگر من یک‌نفر آدم متعهد در ایران سراغ داشتم، دست این بچه را می‌گرفتم و می‌آوردم [به کشور] که امروز با دغل‌کاری و سیاسی‌کاری و نسبت به بیت آیت‌الله سیستانی دادن و این‌ها نباشد و من از سکوت بیت آیت‌الله سیستانی تعجب می‌کنم؛ چون او را با استناد به بیت آقای سیستانی این‌گونه به دام انداخته‌اند بیچاره را؛ داستانش که روشن است.
و من از اعمال خودمان نسبت به همه تعجب می‌کنم که چرا یک جوانی را مظلومانه اعدام می‌کنند و ککمان نمی‌گزد؟ ناراحت نمی‌شویم، چقدر کرخت شده‌ایم.
آقای خامنه‌ای اینجا باید از آن استبدادرای خودش بگذرد؛ تمام این خون‌ها و کشته‌هایی که از سال ۸۸ به بعد شده، مسئول همه‌اش شما هستید جناب آقای خامنه‌ای؛ امیدوارم خدا یک توبه‌ای نصیبتان کند؛ می‌دانید که ما بدخواه کسی نیستیم، ما خیرخواه همه هستیم، یک توبه‌ای نصیبتان کند؛ بلکه این توبه شما اثری داشته باشد در تجدید قانون سیاسی که مردم یک مساواتی با حاکمانشان در عزل و نصب داشته باشند؛ در انتخابات مشارکت داشته باشند، همه شهروندان اختیار داشته باشند، نه اینکه انتخابات آزاد نباشد، بیانات آزاد نباشد، چه نباشد، چه نباشد، خب [نتیجه‌اش] می‌شود این مملکت؛ این مملکت پر از جنایت است و کسانی که ساکتند هیچ عذری ندارند؛ از چه می‌ترسند؟ هیچ‌کس شما را نمی‌تواند بکشد، مطمئن باشید؛ حالا کشت که کشت؛ مگر خون ما از خون امام حسین بالاتر است؟ زندان رفتیم، مگر ما از موسی‌بن‌جعفر بالاتریم؟ چندین سال زندان رفت؛ مگر این‌ها بزرگان ما نبودند؟
بالاخره انسان دو راه دارد: یا باید هجرت کند، یا حرفش را بزند و به زندان برود؛ «و ارض الله واسع» پس همه ما مسئولیم «کلکم راع و کلکم مسئول» و مسئولیت همه این اعمال و مسئولیت همه این کارهایی که شده است، شخص شما [آیت‌الله خامنه‌ای] هستید به‌خاطر استبدادرای‌تان و تا از این استبدادرای دست نکشید کار خطرناک است و هلاکت در آن است. و باز دعا می‌کنیم و دعاگو هستیم که انشالله [درست شود].
به من ایراد می‌کنند و می‌گویند: چرا روی منبر، آقای خامنه‌ای را دعا نمی‌کنید؟ گفتم: من دعاگوی همه هستم، همه بشر. سلامت جان و جسم همه بشر را از خداوند آرزو دارم؛ یک آرزو دارم و آن فقط سلامت جسم و جان همه است؛ برای خودم که نمی‌گویم.
ولی اگر روی منبر بروم و از آقای خامنه‌ای حرف بزنم، [به‌عنوان] امضای همه این جنایت‌ها است. چون آقای خامنه‌ای از تمام جریانات مملکت از ریز و درشت بوده و خبر دارد، بنابراین مسئول است و انشالله تا درقید حیات هستند امیدواریم که یک توبه حقیقی کند و انشالله این توبه اثری در آزادی بیان داشته باشد، یک کمی مردم در رفاه باشند، تجدید قانون اساسی باشد، یک مسائلی پیش بیاید که با نظر خبرگان (نه این مجلس خفتگان) و دانشمندان [امور اصلاح شود]؛ من نمی‌دانم خبرگان چه می‌خواهند بکنند؟ خبرگان باید رهبر را نگاه دارند، نه رهبر خبرگان را نگاه دارد، [الان] این [طوری] شده است. آن‌وقت کسی که می‌دود و به مجلس خبرگان می‌رود باید هدف داشته باشد و حرف درست بزند.
بالاخره ما همه مقصریم؛ از صدر تا ذیل، نجف، کربلا، حوزه‌های نجف، حوزه‌های کربلا، حوزه‌های مشهد، قم، همه حوزه‌ها، همه علماء، همه دانشگاهیان، همه مسئولیم و جواب خدا را نداریم [که بدهیم].
از چه می‌ترسیم؟ یک روز به دنیا آمده‌ایم و یک روز هم از دنیا می‌رویم؛ تمام شد و ابدیت هم هست؛ حالا بستگی به اعمال ما دارد، اعمال ما چی هست؟ والعاقبه للمتقین. عرض کردم غرور، غرور و این هم هست، واقعا حالا ما چه کسی را ملامت بکنیم؟ همه ما همین هستیم، هرکس به قدرت برسد، هرکاری از دستش برمی‌آید مگر معصوم، هرکاری از دستش بیاید می‌کند؛ بسم‌الله، یا لثارات الحسین، وقتی که قدرت به دستشان آمد چه کردند؟
انقلاب نشده است که قدرت به دستمان بیاید و خیانت کنیم؛ قدرت ضامن آن است که خدمت کنیم، خدمت هم با تعامل است، با دعوت عقلا به میدان است که بیایند صحبت کنند، نتیجه بگیرند، برای اصلاح مملکت‌داری حرف بزنند؛ همه جای مملکت خراب است، دانشگاه خراب است، حوزه خراب است، همه جا خراب است؛ آیا این روحانیت است که ما درست کرده‌ایم؟ این طلبه است که ما درست کرده‌ایم؟ طلبه درست کنیم که فقط هدف‌های شخصی ما انجام بشود؟
بنابراین امیدواریم آقای خامنه‌ای تا در حیات هست، یک انقلاب روحی در ایشان ایجاد شود و کمکی کند؛ الان این مردم ۴۰ سال است که گرفتارند، مشکلات دارند، تحمل کرده‌اند و دیگر تاب‌شان [توان‌شان] رفته است؛ واقعا الان مردم آن نظری را که [قبلا نسبت] به روحانیت داشته‌اند ندارند؛ خیال می‌کنند ما [روحانیت] یک‌عده آدم جیب‌بر و دزدی هستیم، ما آدم‌های دنیایی هستیم، همین را فهمیده‌اند، عمل ما هم [همین] را نشان می‌دهد، عمل ما نشان می‌دهد ما اهل دنیا هستیم و اهل خدا نیستیم.
یک عمامه سرمان گذاشته‌ایم و می‌گوییم لباس پیغمبر است، لباس پیغمبر کدام لباس است؟ خب هرکس می‌تواند یک عمامه سرش بگذارد، عمامه نیست که؛ عمامه دلیل هیچ‌چیزی نیست؛ عمامه را که سرش گذاشته است، نماد این است که می‌خواهد بگوید من نوکر دین هستم، نوکر هیچ‌کس نیستم؛ کما اینکه در طول تاریخ، روحانیت ما سرافراز بودند؛ عرض کردم وقتی روحانیت می‌گوییم، یعنی عمامه‌به‌سر [منظورمان نیست] نه؛ روحانیت یعنی اهل معنا، یعنی اهل باطن، یعنی هیچ‌وقت اسیر دنیا نمی‌شوند، همه دنیا برایشان پشیزی ارزش ندارد، همه مصایب دنیوی را به‌خاطر حق و حقیقت قبول می‌کنند؛ این‌ها پیرو امام حسین و پیرو اهل‌بیت هستند.
حرف زیاد است و من خیلی ناراحتم؛ چون واقعا ناراحت و داغدار برای این جوان هستم، می‌دانم که مظلوم کشته شده است؛ می‌دانم بازی‌های این‌ها را، آقای خامنه‌ای از همه بازی‌های این مملکت خبر دارد؛ ما هم کم و بیش خبر داریم ولی آقای خامنه‌ای از همه بازی‌ها خبر دارد؛ بنابراین روی سخنم با آقای خامنه‌ای است؛ چون دوستت داریم و می‌خواهیم انشاءالله عاقبت به خیر بشوی، بلکه از آخرین لحظه حیاتت انشاءالله مردم استفاده کنند و از برکت شما در اوضاع یک دگرگونی بشود، در قانون اساسی؛ یک قانون اساسی باشد که مردم بتوانند در سرنوشت خودشان شان دخالت کنند؛ بابا مملکت در زمان غیرمعصوم باید به دست مردم اداره بشود؛ مردم باید اثر داشته باشند، مردم را خفه کردید؛ آن دانشگاه را که آن‌جوری کرده‌اید، آن دانشگاه که مرده، این حوزه که مرده است؛ مردم به کجا پناه ببرند؟
ای مردم، خدا دروغ نیست؛ مربع دایره نمی‌شود و دایره مربع نمی‌شود؛ شب، شب است و روز هم روز است؛ همه چیز مثل آفتاب روشن است؛ دین [خود] را از ریش و عمامه من نباید بگیرید؛ خدا به انسان سه چیز داده است: عقل، اراده و عمل.
جبر و تفسیر را کنار بگذاریم ما خیلی بحث کرده‌ایم ولش کنید، این‌ها بس است؛ عقل داده است که تمییز بدهیم، اراده داده است تا تصمیم بگیریم، عمل از ما می‌خواهند؛ عمل ما باید مطابق با عقل باشد، اگر خلاف عقل باشد دین نیست، خلاف دین است؛ ولو همیشه به حج [برود]، ولو همیشه به مکه و به مشهد برود مثل من بیچاره؛ از این اعتکاف می‌بردند به آن اعتکاف، عمره، حج، مشهد، اردو و…، خب ما هم دلمان خوش بود همه چیز داریم؛ ولی یک‌دفعه به خودمان آمدیم و دیدیم نخیر، همه چیز از دست رفته است، همه چیز از دست رفته است؛ ای آقایانی که خودتان را به غفلت می‌زنید، وای بر شما، «اُفٍ‌لَکُمْ» اف و هزار اف؛ تا کی می‌خواهیم خودمان را به خواب بزنیم؟ اگر خواب بودیم بیدارمان می‌کردند، خودمان را به خواب زده‌ایم، آدمی که خودش را به خواب می‌زند چطور می‌شود بیدارش کرد؟ نمی‌خواهد؛ «صمٌ بُکْمٌ عُمْیٌ‌فَهُمْ‌لایَفْقَهون»؛ اصل کار عقل است، عقل می‌گوید: خدا؛ ببینید این بندگان خدا «عیال‌الله» هستند، اگر کسی به زن و بچه و خانواده شما خدمت کند، نزد شما چگونه است؟ اگر خیانت کند چگونه است؟ خیانت به عیال‌الله؟ عیال خدا و بندگان خدا هستند هر که می‌خواهد باشد؛ هر مذهبی که می‌خواهد داشته باشد، با مذهب و مرام چکار داریم ما؟ مگر تفتیش عقاید داریم؟ این گزینش‌ها چیست؟ به‌خاطر اینکه می‌خواهیم [مردم را] زبون کنیم؟ استخفاف کنیم؟ «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ»؟ شد فرعونی، اگر ما بنده خدا باشیم این‌جوری است.
بنابراین ای کاش، ای کاش یک نفس پاکی پیدا شود و به ما یک نهیبی بزند و بگوید این فرعونیت را کنار بگذار؛ این خودخواهی را کنار بگذار؛ این جهل و نادانی‌ات را کنار بگذار؛ آدم شو؛ اگر یک کسی خیرخواهت بود [به حرفش] گوش بده؛ سعدی می‌گوید: «به نزد من آن کس نکوخواه تست/که گوید فلان خار در راه تست». آن کسی که به من تذکر می‌دهد، او خوب است؛ «صَدیقُکَ مَنْ صَدَقَکَ لا مَنْ صَدَّقَکَ» تصدیق کردن کافی نیست؛ معمولا آدم‌های دنیاپرست، دور و بر قدرت را به‌خاطر منافع خودشان می‌گیرند و هم خودشان را بیچاره می‌کنند و هم او را بیچاره می‌کنند.
آدم باید عاقل باشد، عقل را که کنار گذاشتیم تمام این بدبختی‌ها می‌آید؛ اگر عقل باشد هیچ‌گاه انسان خاسر نیست؛ این است که می‌فرمایند: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا* الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا»؛ بالاخره خدایی و قیامتی هست، بعضی‌ها به منبر می‌رفتند و می‌گفتند: مردم قیامتی هست و مردم دگرگون می‌شدند؛ حالا ما هزار از قرآن بگوییم، هزار آیه بخوانیم در کسی اثر نمی‌کند، چون خودمان معتقد نیستیم آقا؛ نه [تنها] معتقد نیستیم، [بلکه] باورمان آمده است که خبری نیست؛ والا قیامت، قیامت است؛ این قیامتی که قرآن می‌گوید، قیامتی که روایات و نهج‌البلاغه می‌گوید، بالاخره مردنی هست؛ و ظلم به این مردم یکی از چیزهایی است که آثارش در دنیا ظاهر می‌شود؛ ظلم است. ولو ظاهرا هیچ‌چیزی نبیند، بله؛ ولی دم جان کندن می‌فهمد؛ این‌قدر مشکلات برایش [به وجود] می‌آید، می‌فهمد که چه بر سر خودش آورده است.
بالاخره یک سفر پرخطری داریم؛ یک سفر بی‌نهایتی داریم؛ یک ابدیتی در پیش است؛ باید فکر آنجا شد؛ این دنیای فانی چند روزه، ارزش ندارد که انسان همه چیز را زیرپا بگذارد؛ بعد به ما بگویند: بی‌همه‌چیز، به ما بگویند: آخوندهای بی‌همه‌چیز!
خداوند همه را عاقبت به‌خیر کند، والعاقبه للمتقین؛ به خدا پناه می‌بریم از سوءعاقبت، خداوند به همه حسن عاقبت بدهد و این متفرع به این است که انسان غرور نداشته باشد.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

بیانیه ۱۵۵ نفر از فعالین سیاسی و مدنی: ما اعدام روح الله زم را محکوم می‌کنیم و خواهان لغو حکم اعدام احمدرضا جلالی هستیم
Posted: 19 Dec 2020 04:42 AM PST
ربایش و اعدام روح الله زم، مدیر شبکۀ خبری آمد نیوز، جنایت تکان دهنده ای است که افکار داخلی و بین المللی را بشدت تحت تاثیر قرار داده و برگۀ دیگری بر پرونده سنگین محاکمات ناعادلانه و کیفرهای غیرانسانی در جمهوری اسلامی افزوده است. گذشته از کارنامۀ سیاسی و رسانه ای روح الله زم و کیفیت افشاگری های او، آنچه افکار عمومی را جریحه دار کرده، قتل یک انسان به گناه ِ انتشار مطالبی علیه حکومت و مغایر با دیدگاه های نظام سیاسی حاکم بر ایران است.
نظام سیاسی ودستگاه قضائی که بی محابا احکام قتل صادر می کند، گمان می برد که قادر است ریشه های نارضائی و اعتراض را بخشکاند و موج اعتراض های اجتماعی را منتفی کند.
روح الله زم، همزمان با انقلاب چشم به دنیا گشود و والدین، به خاطر دلبستگی به رهبر خویش، نام روح الله را برایش برگزیدند. اما متولیان انقلاب با او و نسل او چنان کرده اند که او ترجیح داد از زیر سیطرۀ حکومت جبارانه کشورش خارج شود تا در دیار غربت بتواند آزادانه زندگی و فعالیت کند. اما در آنجا نیز در امنیت نمی ماند و با فریب و ربایش باز بزیر سیطره حکومت کشیده می شود و بدون کمترین دسترسی به دادرسی عادلانه، برخورداری از وکیل و هیئت منصفه، اعدام می شود. او با وعده های دروغین بازجویان مبنی بر مبادلۀ او، با بی اطلاعی محض از زمان اجرای حکم، و حتی با محرومیت از بدوی ترین حق یک محکوم به اعدام، یعنی نوشتن وصیت نامه، جانش با به دار کشیدن ستانده می شود.
ما امضاکنندگان بیانیه ضمن ابراز انزجار نسبت به روند پرخشونت حاکم در برخورد با مخالفین به خصوص توسط سازمان اطلاعات سپاه، وزارت اطلاعات و قوه قضایی فاسد، این اقدام سبعانه، غیرحقوقی و غیرانسانی را محکوم می کنیم، به خانواده دردمند روح الله زم که غم سنگین این قتل را بردوش می کشند و به همه دوستان و آشنایان این خانواده داغدار تسلیت می گوییم.
ما امضاکنندگان این نامه اجرای حکم اعدام نوید افکاری و روح الله زم، و اجرای هر حکم اعدام دیگری را علاوه بر ضدیتش با حقوق اولیه بشری، اینک اقدامی مستقیم علیه منافع ملی و امنیت کشور نیز تلقی می کنیم. ما خواهان لغو حکم اعدام احمدرضا جلالی قطع صدور و اجرای هرگونه حکم اعدام هستیم.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

یازده سال حبس بدون یک روز مرخصی
Posted: 19 Dec 2020 04:40 AM PST
مریم اکبری منفرد (زادهٔ ۲۳|۹|۱۳۵۴) فعال حقوق بشر و زندانی سیاسی که سه تن از برادران و یکی از خواهران او در تابستان ۶۷ اعدام شدند.
مریم اکبری منفرد، هم اکنون یازدهمین سال از حبس خود را بدون حتی یک روز مرخصی سپری می‌کند. وی در تاریخ دهم دی ماه سال ۱۳۸۸ و پس از حوادث عاشورای ۸۸ بازداشت و در خردادماه سال بعد توسط شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ابوالقاسم صلواتی به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شد. اتهام این زندانی “محاربه از طریق عضویت در سازمان مجاهدین خلق ایران” عنوان شده اما خود او آن را وارد ندانسته است.
این زندانی سیاسی پس از حدود ۹ ماه تحمل حبس در یکی از سلول‌های انفرادی بازداشتگاه وزارت اطلاعات موسوم به بند ۲۰۹ زندان اوین، بند متادون و بند زنان زندان اوین از مهرماه ۸۹ در زندان رجایی شهر تحمل حبس می‌کرد و در اردیبهشت ۹۰ به همراه ۸ زن زندانی دیگر به زندان قرچک ورامین منتقل شد. او در آنجا و پس از اعتراض به شرایط زندان و نوشتن نامه‌های متعدد به احمد شهید، گزارشگر سابق ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد در امور ایران، به بند زنان زندان اوین منتقل شد.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

حقوق بشر از دیدگاه اسلام

Posted: 12 Dec 2020 04:41 AM PST

جلال جلالی‌زاده

به بهانه روز جهانی حقوق بشر لازم دانستم نگاهی به حقوق بشر دراسلام بیندازم و آیا می توانم به سؤالاتی که درذهن خود وافراد بسیاری که درجامعه هستند پاسخ دهم یاخیر؟ آیا اصلا دراسلام مقوله ای به نام حقوق بشر وجود دارد؟ آیا مسلمانان به چیزی به نام حقوق بشر معتقدند؟ آیا اصلا اکثریت مسلمانان می دانند حقوقشان چیست؟ وآیا تعریفی از انسان دارند؟ما که درجوامع اسلامی چنین چیزی را نمی دانیم ودرکتاب های فقهی ماشاء الله تا دلت بخواهد بحث برده وکنیز وخرید وفروش آن ها وجوددارد.ویک بار از حقوق بشر نام برده نشده است. آیا این بی توجهی ریشه های عقیدتی ودینی دارد یا نیازی نبوده وضرورتی اقتضا نکرده است. البته نمی توان بدان سبب که موضوعاتی که امروز مطرحند ونامی از آنان درکتاب های دینی برده نشده شروع به اتهام زدن کرد.نه تفسیررا می توان قرآن دانست ونه نظرات فقهارا دین .پس برای فهم دیدگاه های دینی باید به کتاب و سنت مراجعه کرد.

ازسوی دیگر نباید نداهایی که به نام طرفداری از حقوق بشر درکشورهای اروپایی بلند می شود ازاینکه بسیاری از آن ها سیاسیکاری وسیاست بازی وفریبکاری است جای هیچگونه شکی نیست .چه بسا حکومت ها,سازمان ها ,رهبران,سیاستمداران ,شاعران ,روزنامه نگاران وهنرمندان ازحقوق بشر به عنوان ابزاری برای مطرح کردن خود ورسیدن به اهدافشان استفاده می کنند.چه بسا کنفرانس ها وهمایش های بین المللی که تشکیل شده است اما درعین حال بانیان همین همایش ها عامل آوارگی وکشتار ونابودی همین انسان هایی بوده اند که از آنان دفاع می کنند .همین حق وتو در شورای امنیت خود بزرگترین وسیله ی نقض حقوق بشر وگروگان گرفتن ملت ها در گرفتن امتیاز از ابرقدرت دیگری است. فلسطین ,چچن,سین کیانگ ,کوردستان و ده هانمونه ی دیگر .چه کسی نمی داند که بزرگترین حامی اسرائیل آمریکاست .آیا با این نقض حقوق می توان از حقوق دیگران دفاع کرد؟ ویا مگر ترکیه عضو اتحادیه اروپا نیست آیا در صد سال اخیر اعتراضی به نقض حقوق کوردها از سوی کشورهای اروپایی صورت گرفته است؟

بنابراین دفاع از حقوق بشر با دفاع از منافع ابرقدرت ها امتزاج واختلاط یافته است وهرگاه منافع ابرقدرتی دریکی از کشورهای اسلامی یا جهان سوم به خطر بیفتد فورا با چماق نقض حقوق بشر آن را به تسلیم وا می دارند.

اما دراسلام راستین انسان وحقوق او به رسمیت شناخته شده است . چون اسلام دین فطرت است وفطرت وطبیعت انسان را در ابعاد مختلف مورد توجه واهتمام قرار می دهد واز سوی دیگر تنها نظامی است که با فطرت انسان وخواسته هایش هماهنگی وانسجام دارد.واین بزرگترین سبب برای صلاحیت اسلام درهمه زمان ها ومکان ها دارد.وازآن جائی که حقوق بشر شاخه ها ورشته های زیادی دارد واصل واساس همه ی آن ها به طبیعت وسرشت انسان برمی گردد. لذا لازم است با دیدی وسیعتر به این موضوع پرداخته شود . اولا باید دانست که انسان در قرآن وسنت از چه جایگاهی برخورداراست؟ ازچه حقوقی برخوردار است؟ قرآن کرامت انسانی وحقوق آن را به رسمیت شناخته است. حق امنیت,رفاه ,آرامش,تحصیل ,کسب وکار,بیان ,اندیشه ,هجرت و….؟.

واز سوی دیگر ازاسباب وعواملی که شخصیت وکرامت انسان رااز لحاظ مادی ومعنوی مخدوش نمایند منع کرده است. چه مادی باشد مانند زدن وکشتن وزخمی کردن وغصب مال وتصرف درآن ویا معنوی باشد مانند تحقیر ,استهزا,اهانت واتهام وغیره

لازم است قبل از هرچیز بدانیم که اسلام انسان را تکریم نموده (إسراء/۷۰) تسلط بر سایر موجودات ,اعطای عقل,استعداد,عاطفه ,احساس ,اراده وحق انتخاب واز همه مهمتر مقام خلافت در زمین وتسلط بر هستی وتسخیر آن با به کارگیری عقل وعلم است. خداوند در کنار عقل وعلم ویژگی هایی به انسان بخشیده تا با متخلق شدن به آن ها پایه ی مراعات حقوق دیگران را محکمتر نماید. مروت ,مدارا ,فروتنی ,صبر ومقاومت ودوری از خشم وغضب که بدون این اوصاف انسانیت انسان نمی تواند کمال یابد .

دراسلام قبل از پرداختن به حقوق پایه های اخلاق را استوار ودربین خواسته های مادی ومعنوی توازن ایجاد می نماید تا رذائلی مانند هواهای نفسانی وعصبیت های جاهلی بنیان انساندوستی وحقوق دیگران را تضییع ننماید.

مراعات حقوق بشر تنها اختصاص به حکومت ها ندارد بلکه از همان لحظه تولد کودک به همه ی افراد ,گروه ها ونهاده ها از خانواده ,محیط ,جامعه ومدرسه ومحل کار تعلق پیدا می کند.وازآن جائی که انسان ها دارای مذاهب ونژادهای مختلف می باشند ,تعلق منطقه ای وزبانی وقومی وقبیله ای موجب گرایش وتمایل به این وابستگی ها شده واگر نیروی درونی ودینی آنان را مهار نکند موجب تضییع حقوق دیگران می شود.وقرآن ازانسان ها می خواهد دنباله رو هواهای نفسانی نباشد وعادلانه عمل کنید(مائده/۸) حقوق انسان وعدالت لازم وملزوم یکدیگرند.عدالت بدون انسان وحقوق بشر بدون عدالت بی ارزشند. پس وقتی که اسلام بر تکریم انسان وعدالت تاکید می کند

به طور قطع حقوق انسان را به رسمیت می شناسد.

علاوه بر عدالت از آن جائی که سرشت انسان به گونه ای است که بدون عشق وعلاقه ومحبت نمی تواند زندگی را ادامه دهد لذا خداوند مهر ومحبت را به عنوان غریزه ونیروئی در کیان انسان قرارداده است تا با رحیم ومهربان بودن که نام خداست به بندگانش عشق ورزد وعشق ورزیدن با ظلم وتحقیر وتضییع دیگران منافات دارد. اگر در جامعه ی بشری رحمت میزان ومعیار باشد قطعا تعدی وتجاوز وسرکوب وتسلط وجود نخواهد داشت. اگر رحم ومهربانی باشد هم حقوق کودک وهم حقوق حیوان وهم صغیر وهم کبیر مراعات شود. اگر کودکان از کودکی با مهرومحبت مواجه شوند واگر با مراعات حقوق آشنا شوند ,مطمئنا در بزرگسالی طرفدار حقوق بشر می شوند.

اسلام برای حیات انسان نیز ارزش زیادی قائل شده است البته تنها زندگی عادی نیست بلکه یک زندگی کامل ومملو از امنیت,آرامش ورضایت ومصون بودن از هرگونه تعدی وتجاوز است .اسلام کشتن هر فرد را مقابل کل بشریت می داند وحتی جزء گناهانی است که بخشیده نمی شود.

دراسلام علاوه بر توصیه درون دینی به مسلمانان هرگونه تعدی وظلمی را به هرانسانی با هرعقیده ای حرام می داند.پیامبر(ص) خودش را مدافع حقوق غیرمسلمانان می داند.

پیامبر(ص) فرموده است : من آذی ذمیا فأنا خصمه ومن کنت خصمه خصمته یوم القیامه.

عده ای می پندارند که حقوق بشر تنها در محدودیت وزندان خلاصه می شود اما از نگاه اسلام هرگونه تحقیر اعم از طعنه زدن ,عیبجوئی وبهتان زدن ولقب زدن وغیبت کردن ونقشه کشیدن وتوطئه ولعن ونفرین ویا دشنام وناسزا پایمال کردن حقوق بشر شمرده می شود.

یکی از حقوق انسان ها برخورداری از یک زندگی سالم ومعتدل است که مالکیت نبودن فقر از آن هاست. شهروندانی که در یک کشور از زندگی سالمی برخوردار نیستند وزندگی را با محرومیت وفقر بسر می برند درنظر اسلام حقوقشان پایمال شده است. فقر پدیده ی زشتی است که خداوند از آن به خدا پناه می برد .وچون اسلام جامعه بشری را یک پیکر می داند ومسلمانان را آئینه یکدیگر می داند لذا تعاون وهمبستگی را دربین انسان ها را واجب می داند .

امنیت: که بسیار مورد تاکید قرار گرفته است از حقوقی است که اکثر شهروندان در جوامع اسلامی تضییع می شود .به سبب وجود حکومت های مستبد بسیاری از متفکران وفعالان سیاسی ومدنی از امنیت برخوردار نیستند با اینکه درقرآن در سوره قریش برآن تاکید شده ونام خداوند سلام است .ویا مؤمن کسی است که جان ومال مردم از دست او در امان باشند.. اکنون رفتار خلفای راشدین با اهل کتاب را با رفتار لنین واستالین مقایسه کنید تا مشخص شود که بهترین حقوق دراسلام رعایت شده است.

یکی از حقوق انسان ها برخورداری از یک زندگی سالم ومعتدل است که مالکیت نبودن فقر از آن هاست. شهروندانی که در یک کشور از زندگی سالمی برخوردار نیستند وزندگی را با محرومیت وفقر بسر می برند درنظر اسلام حقوقشان پایمال شده است. فقر پدیده ی زشتی است که خداوند از آن به خدا پناه می برد .وچون اسلام جامعه بشری را یک پیکر می داند ومسلمانان را آئینه یکدیگر می داند لذا تعاون وهمبستگی را دربین انسان ها را واجب می داند .

امنیت: که بسیار مورد تاکید قرار گرفته است از حقوقی است که اکثر شهروندان در جوامع اسلامی تضییع می شود .به سبب وجود حکومت های مستبد بسیاری از متفکران وفعالان سیاسی ومدنی از امنیت برخوردار نیستند با اینکه درقرآن در سوره قریش برآن تاکید شده ونام خداوند سلام است .ویا مؤمن کسی است که جان ومال مردم از دست او در امان باشند.. اکنون رفتار خلفای راشدین با اهل کتاب را با رفتار لنین واستالین مقایسه کنید تا مشخص شود که بهترین حقوق دراسلام رعایت شده است.

اما آنچه که درحال حاضر مورد توجه است حق آزادی اندیشه وبیان است که اسلام آن را از حقوق اساسی می داند .انسان از منظر اسلام حق دارد که درآفاق وانفس توسن فکر وخیالش را به جولان درآورد ودرآن ها تدبر نماید وبیندیشد .این همه تاکید قرآن بر تفکر نیازمند زمینه ای است که شخص با آزادی بیندیشد وآزادی اجتهاد هم در اسلام از اینجا نشأت گرفته است که مجتهدان بسیاری با آرا ونظرات گوناگون به ظهور رسیده اند.واسلام در این باره مردم را تشویق به امر به معروف ونهی از منکر نموده است وبهترین مقام را به حق گویان داده وآن را جهاد نامیده است. أفضل الجهاد کلمه عدل عند سلطان جائر) آزادی بیانی که در عصر خلفا بوده در تاریخ بشری بی نظیر بوده است .

آری در اسلام همه ی حقوق اعم از زن ومرد محیط زیست وهمه ی نیازهای انسان به رسمیت شناخته شده است ونه تنها در زندگی دنیوی بلکه حتی پس از مرگ قابل احترام است واز هرگونه اهانت ودشنام که موجب آزار زندگان بشود خودداری شده است.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

تخته سفید
Posted: 12 Dec 2020 07:04 AM PST
محمد علی‌زم
‌‌‌‌‌‎امروز جمعه ۹۹/۹/۲۱ حوالی ظهر، مسئول پرونده روح‌الله در اطلاعات سپاه اعلام داشت ساعت ۳ می‌توانید همراه خانواده با روح‌الله ملاقات داشته باشید، با حدود دو ساعت معطلی در سرمای سوزان جلوی در زندان(اوین) مقارن وقت مغرب به اتاق ملاقات راه یافتیم. دقایقی بعد از دیدار وقت نماز شد، بچه‌ها و روح‌الله درخواست جماعت کردند، به‌قدری نور وجودش را گرفته بود خجالت کشیدم جلو بایستم. تعارفش کردم حتی خواستم عبا بر دوشش بیاندازم، تواضع کرد و بوسید. همراه او و خانواده بدون شرکت مأموران در جماعت، نماز خواندیم. اما نماز عجیبی از کار درآمد!
شاید حتی نمازهای کنار خانه خدا در ٢٠-٣٠ سال پیش هم برایم اینقدر دلچسب نشده بود.
مسئول پرونده از ابتدای ورود مکرر و بسیار بسیار تأکید کرده بود که مبادا هیچ کدامتان خبر تأیید اعدام را به وی اطلاع دهید. بالاخره به‌خاطر تأثر و گریه بچه‌ها در حین نماز، همان آقا گویا که از شم تیز روح‌الله دریافته بود که ممکن است روح‌الله متوجه شده باشد، اجازه خواست در جمع خانواده صحبت کوتاهی کند گفت روح‌الله نگران نباش، این گریه‌ها اشک شوق دیدار توست. اگر حکم تأیید شده باشد که به این سادگی نیست، اجرای آن فرایندی دارد که ما به تو خواهیم گفت! روح‌الله گفت مگر حکم اول را بهم گفته‌اید؟! من برای اینکه دروغ وی را تصحیح و تلطیف کرده باشم گفتم البته این گریه‌ها نگرانی از اعدام تو هم هست، فرض کن که حُکمت تأیید شده اما با توجه به مقدمات اغوا کننده و فریب‌گرانه‌ای که ثابت و منجر به صدور حکم اعدامت شده است، هنوز فرصت قانونی درخواست اعاده دادرسی وجود دارد، اما تو فرض را بر این بگذار که اعدامت قطعی است و ما و شما هیچ‌کس را جز خدا در این تنهایی دنیا و غربت اسارت وزندان نداری، تا می‌توانی از درگاهش طلب مغفرت و استغفار داشته باش. گفت من با خدا معامله کرده و با استخاره به این راه آمدم، هیچ نگرانی ندارم فقط اینها من رو تا کربلا آوردند اما نگذاشتند زیارت کنم، گفتم نگران نباش امام حسین در قلب طالبان زیارتش هست، امام پیش توست…
از ما پرسید، آیا این روزها فیلمی علیه من پخش کرده‌اند؟ گفتم آری اتفاقاً شبکه‌های ۲ و ۳ سیمای ملی فیلمی در دو شب گذشته پخش کرده است که در آن تأکید بر اتهامات جاسوسی و لودادن جایگی شهید سلیمانی و دریافت دلار از کشورهای خارجی داشته‌ای و پای «وایت بُرد» داشتی اسامی را می‌نوشتی! گفت عجب! این صحنه مربوط به یکماه پیش و بازجویی‌ام توسط حفاظت قوه قضاییه بود، با اینکه پرونده مختومه وحکم هم صادر شده اما قوه حدود دو ماه مرا از اطلاعات سپاه تحویل گرفت که طی آن بازجویی‌های طولانی توسط حفاظت قوه و سپس وزارت اطلاعات انجام گرفت. این تخته سفید مربوط به بازجویی قوه است، گفتند که آقای رییسی می‌خواهد تو را در «طرح مبادله» قرار دهد! گفتم مبادله یعنی چه؟ گفت مرا بدهند و کسی را از آن طرف آزاد کنند، گفتند تو اینها را بنویس و ما این فیلم را فقط برای آقای رییسی تهیه می‌کنیم و هیچ استفادۀ دیگری ندارد! گفتم باز هم تو گول خوردی؟ گفت چه کار دیگری می‌تونستم بکنم؟
با نگاه بی‌زبانی گفت اگر شما بودی چه می‌‌کردی! گفت عجب! باز هم دروغ! گفتم قضیه شهید سلیمانی؟ گفت سال ٩۵ یکی از من سؤال کرد، سلیمانی کشته شده گفتم نه، اگر شده بود من می‌فهمیدم، گفتم دلارها چی؟ گفت پرینت حساب ورودی مرا از سال ۹۰ در اختیار دارند و کل ورودی آن را در کیفرخواست گفته‌اند ٩٧/۵٠٠ دلار ! چه جاسوسی؟ چه پولی؟
جایش خالی همگی آمدیم منزل، دور هم شام خوردیم و برای سلامتی و نجاتش دعا کردیم، تصمیم گرفتیم دسته‌جمعی سه‌شنبه با قطار مشرف به زیارت امام هشتم بشویم و آنجا تحت عبا، برای آزادی‌اش، حدیث کساء بخوانیم!

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

اعتراض بیش از هزار و سیصد نفر از نویسندگان، هنرمندان و کنشگران اجتماعی و سیاسی به زندان نویسندگان در ایران
Posted: 13 Dec 2020 06:01 AM PST
بیش از هزار و سیصد نفر از نویسندگان، شاعران، هنرمندان و کنشگران اجتماعی و سیاسی در بیانیه‌ای با اعتراض به در بند نگه داشتن سه عضو کانون نویسندگان ایران در اوج شیوع ویروس کرونا، خواستار آزادی فوری و بی‌قید و شرط آن‌ها شدند.
امضاکنندگان این بیانیه، با اشاره به ممانعت مسئولان زندان از اعطای مرخصی به رضا خندان (مهابادی)، کیوان باژن و بکتاش آبتین در شرایط اوج‌گیری کرونا، این اقدام را در ادامه روند «قتل‌های سیاسی زنجیره‌ای» نویسندگان و آزادی‌خواهان توصیف کرده و هدف آن را «خفه کردن هرگونه صدای اعتراض به ستم و مخالفت با سرکوب» خوانده‌اند.
متن کامل این بیانیه که به امضای چهره‌هایی چون جعفر پناهی، فرج سرکوهی، بابک احمدی، علی باباچاهی، احمد پوری، نیلوفر بیضایی و … رسیده است./ رادیو فردا

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

ابراز نگرانی از اصلاح‌نشدن سرکوب قضایی مصلحان دلسوز و قانون‌مدار کشور و اصلاح عملی رویهٔ ناعادلانهٔ قوهٔ قضاییه در پرونده‌های سیاسی و مدنی‌
Posted: 13 Dec 2020 06:35 AM PST
بیانیهٔ جمعی از فعالان مدنی و سیاسی در اعتراض به اجرای حکم کیوان صمیمی و محکومیت شهیندخت مولاوردی
به‌نام خدای مهربان و عادل
حجت‌ الاسلام‌ والمسلمین آقای رئیسی
رئیس محترم قوه قضائیه
با سلام و احترام
در روزهای گذشته اجرای حکم سه سال زندان آقای مهندس کیوان صمیمی و صدور حکم دو سال و شش ماه حبس برای خانم دکتر شهیندخت مولاوردی موجب تاسف، اعتراض و نارضایتی جمع بزرگی از فعالان مدنی و سیاسی ایران شده است.
این احکام به داوری اکثر ناظران بی‌طرف و نیروهای مدنی و سیاسی، مصداق حکم ناعادلانه و سرکوب‌گر فعالیت مدنی و سیاسی مسالمت‌آمیز است.
همچنین مستحضرید که اصلاحات قضایی با صرف انتشار سند و شعار محقق نمی‌شود و لازمه‌ آن، پرهیز دستگاه قضایی از صدور احکام ناعادلانه و نظارت موثر بر روند رسیدگی به اتهامات سیاسی توسط قضاتی است که سفارشات ضابطان را بر اقتضائات دادرسی عادلانه مقدم می‌دارند.
سرکار خانم دکتر مولاوردی از خوش‌نام‌ترین مدیران عالی‌رتبهٔ زن در ایران و از فعالان نیک‌اثر و پاک‌دست مدنی و سیاسی بوده و در معاونت امور زنان ریاست جمهوری و فعالیت‌های حقوقی و مدنی‌اش هیچ اقدامی که مستحق مجازات باشد، انجام نداده است.
آقای مهندس کیوان صمیمی هم از فعالان خوش‌نام و خوش‌سابقه‌ای ‌است که در پیگیری مطالبات عدالت‌خواهانه‌ و آزادی‌طلبانه‌اش، قانون‌‌مدار و خشونت‌پرهیز بوده و در انتشار مجله، اظهارات عمومی و حمایت‌هایش از قشرهای محروم و مظلوم، به این اصول پایبند بوده است.
متاسفانه به‌رغم تاکید جنابعالی بر اجرایی شدن قانون جرم سیاسی ، دادگاه هر دو فعال و خدمتگزار بدون حضور هیات منصفه و اقتضائات دادرسی عادلانه‌ای که در قانون جرم سیاسی آمده، برگزار شده است.
ما، جمعی از فعالان مدنی و سیاسی ایران، ضمن اعتراض به این دو حکم و ابراز نگرانی از اصلاح‌نشدن این شکل سرکوب قضایی جمعی از مصلحان دلسوز و قانون‌مدار کشور، خواهان تجدیدنظر و دادرسی در این دو پرونده و اصلاح عملی رویهٔ ناعادلانهٔ قوهٔ قضاییه در پرونده‌های سیاسی و مدنی‌ هستیم.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

گناهکار اصلی ماشین کشتار آدمهاست
Posted: 13 Dec 2020 07:06 AM PST
سپند ارند
همزمان که عده‌ای مشغول دعوای دفاع از غرور ملی و انگاره‌های ایران‌شهری و تمامیت ارضی و تاریخ چندهزار ساله سرزمین‌آریایی بودند، دو خبر در یک روز بر ما هوار شد، یکی آنکه جمهوری اسلامی، روح‌الله زم را اعدام کرد، کسی که کانال تلگرام آمدنیوزش یکی از پرمخاطب‌ترین کانال‌های تلگرامی بود؛ و دیگر آنکه رضا الکثیر یکی از کارگران اخراجی نیشکر هفت‌تپه، خودکشی کرد، تا بار دیگر فسادهای اقتصادی و خصوصی‌سازی‌ها، قربانیان خود را از میان کارگران بگیرد.
در مورد روح‌الله زم و اینکه عده‌ای سکوت کردند تنها یک نکته را باید یادآور شد که مخالفت با اعدام، بند و تبصره ندارد که اگر فرد کشته‌شده از فلان مسلک یا فلان رویکرد مخالف ما آمده باشد، حرفی درباره‌اش نزنیم؛ آنچه مهم است مخالفت با ماشین کشتنِ آدم‌هاست که یک بار اسلحه به دست می‌گیرد تا در خیابان و نیزارها آدم‌ها را به گلوله ببندد،‌ یک بار طناب دار را به گردن نوید افکاری می‌اندازد، بار دیگر بر گردن روح‌الله زم، گیریم زمین تا آسمان میان این دو اختلاف باشد، بار دیگر غارت و فسادش، فقر را بر مردم تحمیل می‌کند تا کودکی از نداری و فقر دست به خودکشی بزند، کارگری از اخراج و درماندگی خودکشی کند، و یک بار هم کسی از فشار و نکبت تحمیل‌شده در این سرزمین، زندگی‌اش را برمی‌دارد که مهاجرت کند اما در آب‌های مهاجرت غرق شود؛ و همه این‌ها، محصول همان ماشین مرگ واحدی است که ریشه آن را در حکومت باید جست.
پیش از هر اما و اگر و بند و تبصره و خودی و ناخودی، باید ماشین کشتن آدم‌ها را متوقف کرد، ماشینی که اگر یک روز هم بنا به فشارها از کشتن آدم‌ها دست بکشد آن را لطف در حق مردم می‌داند و مردم هم از آنکه کشته نشدند و مورد عفو قرار گرفتند خود را مدیون آن می‌دانند.
و این چیزی شبیه همان نامه‌ای است که کافکا به پدرش نوشت: «از بسیاری مواقعی که به نظر تو که آشکارا هم بیانش کرده‌ای، من سزاوار کتک خوردن بودم ولی در لحظه‌ی آخر لطف کردی و گذاشتی بروم تنها احساس گناهی عظیم در وجود من انباشته شده است. هر طرف را می‌گرفتیم من قابل سرزنش و مدیون تو بودم».
مسئله اینجاست که حالا حکومت در همان لحظه آخر هم لطف نمی‌کند و اگر هم بخواهد لطف کند، مهم آن است که بدانیم اساسا هیچ کدام‌مان سزاوار کتک خوردن نبوده‌ایم و برای زنده ماندن مدیون کسی نیستیم چرا که گناهکار اصلی همان ماشین کشتنِ آدم‌ها است که هر بار به طریقی دست به قتل می‌زند.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

روح ا… زم اعدام شد، اما…!
Posted: 13 Dec 2020 07:09 AM PST
سلمان کدیور
روح الله زم اعدام شد، اما هیچکس چون او نتوانست لختی پادشاه انحصاری رسانه های رسمی کشور را نشان دهد!
او تنها با یک کانال تلگرامی که توسط چند نفر غیر حرفه ای اداره می شد، توانست تمام رسانه های پولی نفتی با بودجه های نجومی با هزاران کارمند را با بحران و چالش روبرو سازد به نحوی که برای تعطیلی او حاضر شدند به مالک تلگرام امتیاز بدهد و چون موفق نشدند، دست به فیلتر تلگرام به عنوان اصلی ترین پلتفرم رسانه ای ایرانیان بردند، تا بخاطر یک یک دستمال قیصریه را آتش زده باشند.
هرچند رسانه ها زم را عامل تشویش اذهان عمومی و اقدام‌ ضد امنیت ملی ایران معرفی می کنند، اما به زعم بنده مهمترین موسس و مبلغ و مشوق و موفقیت امثال آمد نیوز و وحید آنلاین و بی بی سی و… تنها و تنها صدا وسیمای جمهوری اسلامی است که با سیاست ها و مدیریت رانتی رسانه ای، سانسور واقعیات جامعه، حذف چهره های منتقد، اطلاع رسانی غیر واقعی و بعضا غیر صادقانه، میدان دادن به جریان های امنیتی و پخش اعترافات متهمانی که تحت شکنجه مجبور به اعتراف شده اند و ده ها مورد دیگر، از مرجعیت رسانه ای و خبری ایرانیان سقوط کرده و افکار عمومی مردم را به رسانه های خارجی واگذار کرده است.
همانطور که اعدام مفسدین اقتصادی و سلطان های قیر و ارز و… نتوانسته از شتاب رشد فساد جلوگیری کند، اعدام روح الله زم نیز به علت عدم اصلاح نگرش تصمیم گیران، نمی تواند روند افول اعتماد عمومی به رسانه های رسمی را بهبود دهد.
وقت اعدام مفسدین کلان اقتصادی، افکار عمومی می پرسد مگر می شود شخصی بدون حمایت افراد متنفذ و تصمیم گیر در عرصه قدرت سیاسی، تا این اندازه و این حجم موفق به ثروت اندوزی و فساد شود؟!
چرا کنار آن شخص مفسد، هیچ چهره و شخصیت سیاسی محاکمه نشده و نمی شود؟
شاخصی که در مصداق آمد نیوز و روح الله زم نیز قابل تعمیم است.
به راستی افرادی که آن اسناد طبقه بندی شده را از داخل به زم می رساندند الان کجا هستند؟

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

مبنای این حکم غیر قانونی که در محکومیت همگانی اش لحظه ای درنگ جایز نیست؛ اعتراف هایی بود که با فریب “قربانی” اخذ شده بود
Posted: 13 Dec 2020 09:58 AM PST
بسم الله الرحمن الرحیم
خبر اجرای عجولانه حکم اعدام روح الله زم موجب تاثر و تاسف بسیار شد.
مبنای این حکم غیر قانونی، غیر شفاف و مغایر موازین آیین دادرسی که در محکومیت همگانی اش لحظه ای درنگ جایز نیست؛ بستر و اعتراف هایی بود که دستگاه امنیتی به مانند موارد مشابه با فریب “قربانی” در دوران ارتباط و بازجویی از وی اخذکرده بود. فریبی که به تعبیر پدر داغدار در این مورد تا دوروز پیش از اجرای حکم ادامه داشته است.
براساس نامه امروز جناب آقای محمدعلی زم ، روح الله، پس از صدور حکم اعدام ، بازجویی مجدد می شود و در فریبکاری ای تازه، با ضبط و پخش فیلم نهاد امنیتی جدید و موازی، بدان امید که ریاست قوه قضائیه زمینه مبادله و نهایتا آزادیش را فراهم کند در مقابل وایت بورد به ایفای نقش ای می پردازد که کارگردان امنیتی طراحی کرده بود,
ضمن تسلیت به خانواده داغدار این مرحوم، امیدواریم پایان دادن به این رویه غیر انسانی و غیر قانونی نهادهای امنیتی و قضایی، فرای گرایش سیاسی و موارد اتهام قربانیان، از جانب همه ایرانیان آزادیخواه و مدافع عدالت و سربلندی کشور به عنوان یک مطالبه ملی پیگیری شود.
وسیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون
محمود امجد
اردشیر امیرارجمند
محمد امجد
حسن فرشتیان
محمد تقی کروبی

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

گفتند فرزندم را به بند عمومی منتقل می‌کنند،حتی فرصت وصیت ندادند و اعدام کردند
Posted: 14 Dec 2020 02:39 AM PST
محمدعلی زم با تاکید براینکه حق اطلاع از تایید حکم اعدام، حق درخواست اعاده دادرسی و حق نوشتن وصیت از فرزندش سلب شد، اعدام فرزندش روح‌الله زم را ناشی از «اراده حقیقی یا حقوقی فراقانونی» دانست و گفت که نیروهای امنیتی در ملاقات روز جمعه گفتند که او دو تا سه روز دیگر از بند ۲الف اطلاعات سپاه پاسداران به بند عمومی منتقل می‌کنند اما اعدام کردند.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

اعدام زم را قتل و جنایت می‌دانم
Posted: 14 Dec 2020 03:15 AM PST
ابوالفضل قدیانی
روز شنبه خبر اعدام غیر قانونی و ظالمانهٔ روح الله زم منتشر شد، پس از چند ساعت نوشتهٔ پدرش که گزارشی بود از ملاقات خانواده زم با وی را خواندم از بی پناهی و مظلومیت این خانواده بسیار متأثر شدم.
اعدام روح الله زم را قتل و جنایت می دانم و به شدت محکوم می کنم. تشبث به این همه تزویر و فریب ونیرنگ برای گرفتن اعترافات دروغین از روح الله زم علیه خود اولاً نشانهٔ سقوط اخلاقی نظام استبداد دینی به طور مطلق است و ثانیاً حاکی از نداشتن کوچکترین دلیل قانونی برای توجیه اعدام وی می باشد.
مسئول اصلی این اعدام، خود کامهٔ امروز ایران علی خامنه‌ای است که باید پاسخگو باشد چون اوست که غاصبانه قدرت مطلقه را تصاحب کرده ،اگر وی اراده نکند امکان ندارد چنین وقایعی رخ دهد
به خانوادهٔ محترم و داغدار روح الله زم تسلیت می گویم .از خداوند کریم برای آن مرحوم رحمت و غفران برای بازماندگان صبر و اجر مسئلت دارم.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

تو در نماز عشق چه خواندی؟
Posted: 15 Dec 2020 04:14 AM PST
حسن فرشتیان
پسر! مرد بودی و همانگونه که گفته بودی و خواسته بودی مردانه رفتی، اما دلم را شکستی!
راستش هنوز نمی‌دانم چگونه در دلم نشستی، اما می‌دانم چگونه دلم شکستی!
روزهای اول آمدنت به پاریس، برای نخستین بار در جلسه مذهبی جمعیت رحمان دیدمت، آمدی جلو تا خودت را معرفی کنی، با خنده گفتم «قیافه‌ات هویداست، پسرِ رفسنجانی کوچک که نیازی به معرفی خویش نداره!». خندیدی و خندیدم، و همان، آغاز حکایت مان شد.
طبق عادت همیشگی‌ام زود با کسی گرم نمی‌گیرم و رفیق نمی‌شوم. راستش را بخواهی اولش نمی‌خواستم باهات رفیق بشم. روزهای نخست، گمان می‌کردم قصدت از نزدیکی و رفاقت با من، خوشایند پدرت هست و می‌خواهی به او وانمود کنی در پاریس هم دنبال جلسات و افراد مذهبی هستی. اما خیلی زود فهمیدم اشتباه می‌کنم.
خیلی زود فهمیدم پشت آن چهره جنجالی و نامه سرگشاده نویس و…، یک قلب کوچک مهربان و با صفا و با صمیمیت وجود دارد. کودک معصوم درونت را خیلی زود دیدم، چه زیبا بود و چه به دل نشستنی. خیلی زود با کودک معصوم درونت مانوس شدم. یک جورهایی با هم رفیق شدیم بدون آن که بخواهم. خیلی زود جا باز کردی رفیق!
یادم نمی‌رود یک روز در جریان مسائل اداری‌ات در پروسه پناهندگی‌ات با تو برخورد بدی شده بودی، گفتی «آن‌ها گمان می‌کنند من نیز مثل برخی از پناهندگان از کشورهای جهان سومی برای لقمه نانی آمده‌ام و با من چنین برخورد ناشایستی می‌کنند». دیدم روحیه‌ات صدمه خورده است، به ویژه آن کودک معصوم درونت. همراهت شدم در جلسه با آن طرف اداری فرانسوی. وقتی در مقابل رفتار متکبرانه وی، جلویش با قاطعیت ایستادم، کیف کردی، هنوز لذت آن لحظه شادی‌ات را فراموش نمی‌کنم. کودک معصوم درونت شاد شده بود و من نیز.
ایمیل‌هایت را دارم، نسخه گواهی پزشک را برایم فرستادی که به دلیل سلامتی باید محل سکونتت عوض شود. تمام منزلت یک اتاق بود مثل اتاق‌های خوابگاه دانشجویی، با سرویس و آشپزخانه مشترک. آمدم تا از نزدیک ببینم. تخت دو طبقه‌ای بود که دخترکت طبقه بالای تخت را اتاق خویش کرده بود، با نقاش‌های کودکانه‌اش دیوار کنار تخت خویش را تزیین کرده بود و با خوشحالی به من گفت «عمو اینجا اتاق من است و این نقاشی‌های من». از آن صحنه عکس گرفتم و هنوز به یادگار دارم. اما نتوانستم برایت کاری بکنم.
مشکلاتت جدی شد و نگرانی‌های سلامتی خانواده‌ات و آن آپارتمان بی آسانسور و… تصمیم گرفتیم نامه نگاری‌ها را شروع کنیم. گفتم «برای این که نامه مان مستند باشد باید مشخصات مسکن کنونی‌ات نیز دقیقا قید شود، این مشخصات را برایم ایمیل کن». جواب ایمیلت را هنوز دارم، عین ایملت را کپی کردم فقط با حذف نام اشخاص، که برایم ایمیل زدی: «درباره موضوع نامه فرمودید که پله‌ها رو بشمارم و خدمتتون بگم. پله‌ها ۶۵ تاست و مساحت منزل هم ۱۳ متره. من فردا با [… ] دارم میرم شهرداری تا پرونده تشکیل بدم تا سوسیالهای شهرداری کمکمون کنن و فعلا کارمون کمتر به این [… ] دربدر شده گیر باشه».
باز هم شرمنده، با همه نامه نگاری‌ها، نتوانستم برای مسکنت کاری بکنم. توصیه کردم بروی شهرستان تا از خانه‌های ارزان قیمت سوسیال استفاده کنی. رفتی و ششصد و پنجاه کیلومتر از پاریس دور شدی. دلتنگت می‌شدم، می‌دانم که تو هم، همچنین بودی.
معمولا وقتی پاریس می‌آمدی تماس می‌گرفتی و ساعاتی با هم بودیم. یک جورهایی با هم رفیق شده بودیم. تو مثل فرزند یا برادر کوچکی می‌ماندی که چموشی‌ها و شیرین بازی‌های خودش را داشت، ولی انصافا تو همیشه حرمت نگاه می‌داشتی.
خواستی وارد کار اقتصادی شوی، رستورانی بزنی، گفتم من تمایلی و استعدادی در کار اقتصادی ندارم ولی کمک و راهنمایی حقوقی‌ات می‌کنم.‌ای کاش همان موقع بیشتر هُلت می‌دادم تا رستوران می‌زدی پسر!
قبل از این که سایت آمدنیوز را بزنی، با من در مورد آن صحبت کردی. به دلایلی صمیمانه باهات مخالفت کردم و نقدهایی داشتم. البته بعدا به من اطلاع دادی که آن نقدها را مرتفع کرده‌ای. خوشحال شدم.
مدتی بعد، وقتی کانال تلگرامی آمدنیوز را زدی و از من خواستی وکالت و امور حقوقی آن را بپذیرم، نپذیرفتم ولی گفتم امور شخصی و خانوادگی‌ات را با کمال میل و افتخار ادامه می‌دهم.
کانالت مطرح شده بود و خودت نیز. بارها از من خواستی مطلبی برایت بنویسم، جواب می‌دادم «روح الله من خلاصه نویس نیستم مطالبم به درد کانالت نمی‌خورد. یک مقاله می‌نویسم دهها ساعت کار می‌کنم، بیست تا رفرانس دارد، ولی بیست تا لایک نمی‌خورد!».
یادم هست که مطلبی نوشته بودم با هم صحبت می‌کردیم و به درددل گفتم «نمی دانم به کجا بدهم منتشر کنند، نه سایتی دارم نه کانالی، فقط گاه گاهی در فیس بوک متروکه‌ام هستم». می‌گفتی «بده به من تا کار کنم و مثل توپ بترکونم» ولی می‌دانستم و می‌دانستی که به کار کانالت نمی‌خورد. شاید فقط می‌خواستی رفاقتت را نشان بدهی، ولی نیازی نبود، باورت داشتم رفیق!
خودت و کانالت مطرح شده بودید، همیشه دوست داشتی سخاوتمندانه برایم کاری بکنی. گاهی توصیه کسی را به درخواست وی به تو منتقل می‌کردم بدون درنگ می‌پذیرفتی و «مثل توپ می‌ترکوندی».
کافی بود به قول خودت اگر می‌فهمیدی «بدخواهی» دارم مثل شیر سینه سپر می‌کردی رفیق. بعدش من باید نرمت می‌کردم تا جانب انصاف نگهداری پسر. یادم نمی‌رود یکی از دوستانت کامنتی در ذیل مطلب من گذاشته بود، تو در دفاع از من، از او خواستی مطلبش را حذف کند و دیگر کامنت نگذارد، من گفتم اشکالی ندارد نقد کند ولی توهین و ناسزا نباشد.
با سایتی همکاری داشتم. سردبیر آن سایت، مطالبی کذب در مورد تو از جمله خبری راجع به بازداشتت در ترکیه و انتقالت به ایران را منتشر کرده بود. به من گلایه می‌کردی و به تو گفتم کاری از دستم برنمی آید. به من گفته بودی که به حرمت حضور من در آن سایت، شمشیرقلم در نیام کرده‌ای. بعدها از آن سایت کناره گیری کردم و تعمدا به تو خبر ندادم چون می‌دانستم شمشیرت را برای آن سایت تیز کرده بودی. وقتی علیرغم درخواست کتبی من، آن سایت تا ماههای بعد، کناره گیری مرا اعلام نکرد و به دلیلی، در فیس بوکم کناره گیری‌ام را آشکار کردم و تو متوجه شدی، به من گفتی چرا به تو خبر نداده بودم که دیگر در آن سایت نیستم. قصدت را فهمیدم و در پاسخ، توصیه‌ات کرده‌ام که همچنان در غلاف نگاه دار و حرمت نگاه دار.
مدتی بود که کانالت مطرح شده بود و کمتر با هم مراوده داشتیم، می‌دانستی که منتقدت هستم. یک جورهایی بین ما مقداری فاصله شده بود. بعد از مدتی انقطاع، تماس گرفتی. احساس کردم از واکنش من تردید داری. به گرمی سخن گفتیم. گفتی می‌آیی پاریس و برای اموری همدیگر را ببینم، من هم دلم واقعا برایت تنگ شده بود و دوست داشتم ببینمت. با برخی از دوستان در پاریس مشورت کردم، توصیه کردند خوب است رابطه‌ام را حفظ کنم ولی نقدهایم را نیز مطرح کنم. همین کار را کردم. آمدی پاریس در دفترم، سخن‌ها گفتیم. بعد از طرح مشورت‌ها و مسائل حقوقی، وارد مباحث دوستانه شدیم، نقدت کردم و محجوبانه سر بزیر انداختی و اشاره کردی که در برخی موارد اشتباهاتی شده و تغییر رویه داده‌ای. هنوز از به یادآوری آن لحظه‌ها ناراحتم. اما سپس دوباره رفاقت قدیم احیا شد.
پیشنهاد کردی مثل سایر دفعات به رستوران برویم، گفتم «روح الله من دیگه با تو به رستوران نمی‌آیم». تعجب کردی پرسیدی «چرا؟» گفتم «پسر! می‌آیند در رستوران می‌زنندت». گفتی «محافظانت قبلا می‌روند رستوران را چِک می‌کنند»، گفتم «برادران! با تجربه شده‌اند، دیگر مستقیم وارد عمل نمی‌شوند بلکه کارسپاری می‌کنند، اجیران تبهکار می‌آیند و به رگبار می‌بندند و می‌روند، محافظانت چکار می‌خواهند بکنند؟» به مزاح افزودم «تازه وقتی بیایند من و تو را آن جا ببینند، با خودشان می‌گویند این پسره که هنوز ریش در نیاورده، دلشان برای تو به رحم می‌آید و من را می‌زنند». قاه قاه خندیدی و خندیدم.
اما موقع آخرین خداحافظی یک چیزی گفتی که من هنوز به دلم مانده، از خودم ناراحتم و بعد از رفتنت پشیمان شدم، می‌خواستم زنگ بزنم بریم رستوران، اما دیر شده بود. گفتی هوس چلوکباب ایرانی کرده بودی به خاطر همین می‌خواستی با هم بریم رستوران. اما فردایش رفتی که رفتی…
هنوز، مویه‌های دخترکت نیاز را به یاد دارم که در روز پخش خبر ربودنت، می‌گفت «عمو! سرنوشت بابام چی می‌شه؟ حالا چکار باید بکنیم؟» نمی‌دانستم اشک‌هایم از همدلی با دخترکت است یا از عجز و ناتوانی خودم؟ روزنامه فرانسوی با او تماس گرفته بود و می‌خواست با وی مصاحبه کند، پرسیدم «کانال آمدنیوز را می‌شناسی و می‌بینی؟» پاسخش منفی بود و گفت «فقط می‌دانم بابا خیلی به کانالش علاقه داشت، مثل فرزندش بود». گفتم «پس لزومی نداره وارد بحث سیاسی بشی». گفت «دوست دارم برای بابام یک کاری بکنم». پرسیدم خواسته‌ات چیست؟ پاسخ داد که «بابام آزاد بشه و برگرده پیش ما». گفتم «بنابراین در مصاحبه فقط همین خواسته‌ات را مطرح کن و وارد امور سیاسی و مسائل کانال نشو». همین کار را کرد و همین جور منتشر شد.
روح الله! می‌دانم که از جزییات خبر نداری، ولی باور کن که در این یک سال و اندی، خانواده‌ات به ویژه پدرگرامی‌ات برای تو به آب و آتش زدند، هرچند خون دل خوردند و اگر لازم باشد خودشان روزی بازگو خواهند کرد. اما من فقط از دخترکت می‌گویم. همان دخترکی که به تعبیر خودت «عشقت» بود وقتی روزهای نخست آمدنت در فرانسه، بردیمش برای واکسن ضروری جهت ثبت نام مدرسه، تو چشم نداشتی یک قطره اشک او را ببینی، رفتم نزد او و پرستار، کنارت زدم تا نبینی، حالا نیستی تا سیل اشک‌هایش را ببینی. روح الله! راستش را بخواهی هنوز از چشم‌های دخترکت نیاز پرهیز می‌کنم، عموی توانمندی برایش نبودم. اعتراف می‌کنم از خودت هم شرمنده‌ام پسر! از ناتوانی‌ها و قصورهایم شرمنده‌ام و سرافکنده!
روح الله! باور کن، برایت سوختم و ساختم. ده ماه سکوت کردم «گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون». آن روزها، جو سنگین و نا سالمی بود، بازار مکاره دروغ و نیرنگ بود.
اما پس از ده ماه، وقتی حکم اعدامت صادر شد دیگر پنهان کردن آتش درون، ممکن نبود.
«هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم- نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم». پیشاپیش پرهیزم داده بودند که مبادا خودم را خرج تو کنم!! اما مگر می‌توانستم؟ اصلا اگر فرضا آبرویی داشتم به چه دردم می‌خورد؟ لعنت حق بر این نام‌ها! و ننگ‌ها! که اگر نتواند خرج نجات جان انسانی بشود، هرچند ناامیدانه و کم محتملانه باشد، چه سودی دارد؟
پس از واگویی رسانه‌ای حکایت آخرین ملاقاتمان، و طرح فریب هایی که به نام مرجعیت و به نام آیت الله سیستانی برایت گسترده بودند که گمان می‌کردم ممکن است در حکم اعدام خللی وارد کند، با دو پدیده متناقض روبرو شدم.
از سویی، برخی از موجهین، از اشخاص حقیقی و حقوقی نیز که گمان نمی‌کردم آبروی خویش خرج تو کنند، شرافتمندانه چه آشکارا و چه در نهان، حمایت کردند و پشت گرمی شدند. شرافتمندانه و صادقانه در دفاع از تو، و در تلاش برای لغو حکم اعدامت، برایت سنگ تمام گذاشتند.
از سویی دیگر، تهاجمات از سوی برخی به اصطلاح اپوزیسیون که بادی به غبغب می‌انداختند که هرچند مدافع حقوق انسانی روح الله زم هستند ولی…، ولی… تکرار همان لجن پراکنی‌های نیروهای امنیتی داخل ایران برای زمینه سازی روانی جا انداختن آن اتهام‌ها که حکمش اعدام بود! برای نخستین بار چنین کمپین لجن پراکنی برای یک اسیر زیر چوبه دار که فرصت پاسخگویی نداشت در داخل و خارج ایران متحد شده بودند، شرم آور بود! این مدعیان پاکدستی و منزه طلبی، که پچ پچ‌های شهر را در مورد خویش ناشنیده می‌گرفتند بر صورت تو خراش می‌زدند تا بوی متعفن گند خویش را با حمله به تو پنهان کنند، شده بودند پاکدست، و تو شده بودی جیره خوار سرویس‌های امنیتی هفت کشور بیگانه و همزمان مامور جمهوری اسلامی! «أَحْقاداً، بَدْرِیَّهً وَ خَیْبَرِیَّهً وَ حُنَیْنِیَّهً» کینه‌ها و کینه توزی‌های قدیم، و منزه طلبی‌ها برای تبرئه خویشتن! پسر! خوب شد که نبودی و ندیدی! و گرنه تو که نیز ول کن نبودی، چه بسا جانب انصاف نگاه نمی‌داشتی و باز «مثل توپ می‌ترکوندی!»
وقتی که رفتی، حقوق ماهیانه تامین اجتماعی‌ات که به خانواده‌های کم درآمد تعلق می‌گیرد، قطع شد. یادت رفته بود که فرم ماهیانه را برایشان ارسال کنی، البته راستش، اصلا اینجا نبودی که فرم را پر کنی. وزارت خارجه فرانسه نیز، علیرغم تماس‌های مکررم حاضر نشد برایت گواهی تعیین وضعیت صادر کند. معلوم نبود تو بازداشتی؟ تو ربوده شده‌ای؟ اصلا تو کجا بودی پسر؟ وضعیت حقوقی‌ات در چارچوب‌های معهود این کشور نمی‌گنجید. اما نگرانت نکنم، به هر حال پس از چند ماه مجددا کمک معیشت وصل شد. اما در سال جدید میلادی همان کمک‌های تامین اجتماعی نیز کم شد، تماس گرفتم، این بار نیز حق قانونی با آن‌ها بود، خانواده‌ات که در سال ۲۰۱۹ چهارنفره بود، در سال ۲۰۲۰ سه نفره شده بود، لذا قانونا حقوق تامین اجتماعی‌ات کم شد. باز شانس آوردی آن اپوزیسیون کذایی در جریان نبود وگرنه یک پروند جدید برایت درست می‌کردند که در نبودت قصد داشتی حقوق خانواده چهارنفره را دریافت کنی!
پسر! از وقتی که رفتی، خیلی دلتنگت شده‌ام، اما تو رفیق با مرامی بودی. پیام‌های محبت آمیزت واصل شد و هربار شرمنده شدم. ضمنا، دستخطت به من رسید، پیراهن یوسفی بود که نور چشمم شد و هر موقعی که دلتنگت می‌شدم بوی تو را از آن جستجو می‌کردم.
روح الله، شرمگینانه اعتراف می‌کنم ما باختیم، پسر، ما باختیم! اما آن‌ها نیز نبردند، تو آئینه بودی و آن‌ها آئینه شکن! شادی‌هاشان ناپایدار خواهد بود و مصیبت‌هاشان دامنه دار گویا شأن نزول و مخاطبین معاصر «فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلًا وَ لْیَبْکُوا کَثِیراً» هستند. حس غریبی به من می‌گوید چوبه دار تو پسر، نقطه عطفی خواهد شد.
و تو… تو پسرک غریب، تو رفتی اما سربلند و ایستاده، با همان مرگی که انتخاب کرده بودی. همان یک جمله‌ات کافی بود که «صدای مردم» بشوی، زمانی که در برابر لبخندهای تمسخرآمیز و متعفن آن بازجوخبرنگار که ترا متهم به حمایت از اغتشاشگران می‌کرد، تو صدای بی صدایان شدی و در حمایت از گرسنگان هموطنت گفتی «البته شما می‌گویید اغتشاشات، ما معتقد بودیم که این‌ها اعتراضات مردمی است».
پسر! سرت را بالا بگیر! لبخند بزن پسر! دل‌ها با توست هرچند نیزه‌هایشان علیه تو «سیوفهم علیک»!
… تا رسیدیم به آن سحرگاه شنبه شوم، که نقطه تکمیلی آن حلقه‌های فریب و نیرنگ ناجوانمردانه بود، آن سحرگاه شومی که حتا فرصت و شانس حقوقی تو برای اعاده دادرسی از تو دریغ شد. همسر گرامی‌ات که این مدت پدری و مادری این دخترک‌هایت را می‌کرد می‌گفت که دخترک کوچکت، دلسا در همان سحرگاه شنبه شوم، ناگهان در خواب فریاد کشید، همان دخترکی که من نامش را «کوّالا» گذاشته بودم هر موقعی دیدمت به آغوشت چسبیده بود و رهایت نمی‌کرد، بین من و تو، نامش «کوّالا» شده بود، کوالا در آن سحرگاه شوم، در خواب، به زبان فرانسه فریاد می‌زند: «بابا! دیگر نمی‌خواهم ببیمنت!»، دخترک بیدار می‌شود و به مادرش می‌گوید کوشماغ (کابوس) دیدم. اما کابوس نبود، مطمئنم تو بودی، خودت بودی پسر! در واپسین لحظاتت در پای چوبه دار، سورپرایز کرده بودی و به وداع آخر با کوالا آمده بودی. دقیقا همان لحظه‌ای بود که در سحرگاه به دار ستم رفتی، ولی هنوز خانواده و بستگانت بی خبر بودند.
پسر! «تو در نماز عشق چه خواندی؟ که سال‌هاست بالای دار رفتی و این شحنه‌های پیر از مرده‌ات هنوز پرهیز می‌کنند»، نمی‌دانم چه خواندی که حضرت محمود امجد، «شهید» ت نامید؟
پسر! مرد بودی و با مرام، دلت نزد بچه‌هایت بود تا همان لحظه‌های آخر!
آخرین تصویری که از تو داشتم مربوط به روز قبل از رفتنت از فرانسه بود که آمده بودی به دفترم، با همان تی شرت خاکستری کذایی، و سپس رفتی که رفتی، که «من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود»…
اما… نه… دقیق تر بگویم، آن تصویر، صحنه ماقبل آخر بود…
آخرین تصویر، مربوط به شب نخستی بود که در آغوش سرد خاک، آرام گرفته بودی. به دیدنم آمده بودی، بعد از نیمه‌های شب بود، هنوز صحنه را دقیقا به یاد دارم، از تالاری بزرگ می‌آمدی، همراهانت بزرگ قامت بودند مثل یک هیات رسمی که سان می‌بیند به جلو می‌آمدید، سرتا پا سپید پوشیده بودی، سپیدِ سپیدِ سپید، سپیدی‌اش آن چنان شگفت انگیز بود که هنوز به یاد دارم، قدم به قدم به هم نزدیک شدیم، رودرروی هم قرار گرفتیم، مثل همیشه، نرسیده به هم، آغوشت را به رسم رفاقت باز کردی با همان لبخندهای شیرین و دلنشین همیشگی‌ات! ناگهان، ناگهان یادم آمد که صبح روز قبل بر دارت زده بودند… از خواب پریدم! کامم سخت تلخ بود ولی رؤیایم سخت شیرین!
ممنون پسر، که با مرام هستی!
ممنون رفیق، که باز هم آمدی!

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

چهار تشابه در پرونده روح‌الله زم و سید مهدی هاشمی
Posted: 15 Dec 2020 05:24 AM PST
مجتبی لطفی
روح الله زم مدیر کانال تلگرامی آمد نیوز در سال ۹۹ و سید مهدی هاشمی، برادر داماد آیت الله منتظری در سال ۶۶ اعدام شد. امروزه در باره پرونده زم مطالبی گفته می شود که به راحتی قابل نشر و پذیرش است اما اگر در باره هاشمی همین مطالب گفته می شد نه قابل نشر بود نه قابل پذیرش. در این جا به چهار تشابه می پردازم:
۱. حذف یک عامل: مرحوم زم به شهادت نشانه ها و مدارک، جعبه پستی و آنتن انتشار مطالبی بوده که افرادی در درون حاکمیت با هر انگیزه ای به وی درز می‌دادند در حقیقت وی ناخودآگاه عامل همین رخنه بوده است. مرحوم هاشمی نیز از زمانی که وارد سپاه شد و توسط آقای خامنه‌ای ارتقا یافت تا زمانی که از سپاه بیرون آمد عاملی برای انجام اقدامات در داخل و خارج کشور با عنوان حمایت از نهضتهای آزادی بخش بود. پس از دستگیری هاشمی، وسایل و سلاح هایی را در تلویزیون نشان دادند که ازخانه تیمی کشف شده در حالی که خود دستگاه امنیتی به او داده و از وی بهره می بردند.(خاطرات آیت‌الله منتظری، ص ۶۰۷) اگر پا را فراتر بگذاریم، نکته این جاست که هم زم وهم هاشمی آمر بودند نه مباشر و اعدام مجازات آمر نیست.
۲. عدم رعایت آئین دادرسی: چنانچه برخی از اتهامات زم سیاسی و مطبوعاتی بوده و باید در دادگاه علنی با حضور هیأت منصفه بررسی شود، برخی از اتهامات هاشمی نیز همین‌گونه بود اما توسط آقای خمینی پرونده به وزارت اطلاعات سپرده، و معاون ری شهری شد دادستان و قاضی نیز از همفکران اینان انتخاب و بدون وکیل ، پرونده تشکیل و پشت درهای بسته محاکمه و حکم اعدام صادر شد. از ایرادات آیت‌الله منتظری به پروند سید مهدی همین بود که روال قانونی رعایت نشده است.(انتقاد، آیت الله منتظری از خود ص۸۰، خاطرات ص ۶۱۰_ ۶۱۱)
۳. کیفیت اعتراف: هنوز برای هیچ کس به جز بازجوها مشخص نیست که اعترافات مرحوم زم اجباری یا اختیاری بوده است و این موجب شک می‌شود. اما در باره اعترافات مرحوم هاشمی به شهادت همبندی‌ها و برادرانش پس از آخرین ملاقات با وی قبل از اعدام، گفته بود: فشارهای روحی و جسمی زیادی بر من وارد شد که نتوانستم تحمل کنم و به آنچه می‌خواستند اعتراف کردم.(انتقاد از خود ۸۳) یک مورد از دست ری شهری وزیر اطلاعات وقت در رفته و می گوید به وی هفتاد ضربه شلاق زدیم تا اعتراف کند.(خاطرات سیاسی، ری شهری، ص ۹۲)
۴. فریب: پدر مرحوم زم در گزارشی از دیدار آخر با روح الله نوشته:«از ما پرسید، آیا این روزها فیلمی علیه من پخش کرده‌اند؟… گفتند که آقای رییسی می‌خواهد تو را در «طرح مبادله» قرار دهد! گفتم مبادله یعنی چه؟ گفت مرا بدهند و کسی را از آن طرف آزاد کنند، گفتند تو اینها را بنویس و ما این فیلم را فقط برای آقای رییسی تهیه می‌کنیم و هیچ استفادۀ دیگری ندارد! گفتم باز هم تو گول خوردی؟ گفت چه کار دیگری می‌تونستم بکنم؟»
مرحوم هاشمی نیز به گونه دیگری فریب محمدی ری شهری را می خورد. حسن ساطع مسئول اطلاعات اطلاعات سپاه اصفهان که در پرونده هاشمی دستگیر شده است می گوید:این اواخر با سید در یک سلول بودم. از وی پرسیدم این همه اعترافات باطل و دروغ چه بود؟ گفت: امان از فریب، ری شهری به من گفت مگر تو امام را قبول نداری گفتم چرا؟ گفت من از امام برایت پیغام آورده‌ام اگر این مطالب که به نفع نظام است بگویی و اعتراف کنی مورد عفو امام قرار می گیری» نقطه ضعف هاشمی، علاقه وافر به آقای خمینی بوده است. وی در جای دیگر تعجب می کند که قرار نبوده این اعترافات پخش عمومی شود و مرا گول زدند. (خاطرات ص ۶۱۱)
راز پرونده های امنیتی ـ سیاسی، تا ابد سر به مهر نمی ماند (چه ما باشیم و ببینیم چه نباشیم)؛ اما نیک یا بدنامی است که برای یک سیستم، تا ابد می‌ماند.

This comment was minimized by the moderator on the site

هشدار می‌دهیم که اعدام، سرکوب ، داغ و درفش کمترین دردی از دردهای جامعه را درمان نخواهد کرد و راه رستگاری جامعه ایران جز از طریق تجدید نظر جدی در این سیاست‌ها نخواهد بود
Posted: 15 Dec 2020 05:36 AM PST
بیانیه جمعی از فعالان سیاسی، اجتماعی و حقوق بشری در محکومیت اجرای حکم اعدام روح الله زم
مَنْ قَتَلَ نَفْسَا بِغَیرِ نَفْسٍ أوفَسادٍ فِی الأَرضِ فَکانَّما قَتَلَ النَّاسَ جمیعا(مائده-۳۲)
خبر غیر منتظره اعدام روح الله زم شوک دیگری بود که وجدان هر انسان آزاده را آزرد و شاهدی دیگر بود بر شکاف عمیق نظام قضایی با عدالت و انصاف. فارغ از هر قضاوتی درباره مواضع ودیدگاهها یا عملکرد روح الله زم ، در دنیای امروز چگونه می‌توان چشم ها را بر صدور و اجرای حکم مرگ برای یک خبرنگار و مدیر یک کانال تلگرامی بست؟ در حالی که رنج، فقر، تبعیض، فساد و مرگ سراسر جامعه ایران را فرا گرفته و هم میهنان را از هر گونه امکان اصلاح امور ناامید کرده، در حالی که هر صبح میهن با انتظار خبر مرگ و نیستی و بدبختی دیگر چشم باز میکند، و در حالی که بحرانها بیش از هر زمان تمامیت ارضی و انسجام و همبستگی ملی را در معرض تهدید قرار داده است، اعدام جوانی سرگشته از ظلم و بی‌عدالتی چه دستاوردی برای ملک و ملت خواهد داشت؟
ما امضا کنندگان این بیانیه ضمن عرض تسلیت به خانواده روح الله زم و ابراز انزجار از اعدام او بار دیگر هشدار می‌دهیم که اعدام، سرکوب، داغ و درفش کمترین دردی از دردهای جامعه را درمان نخواهد کرد و راه رستگاری جامعه ایران جز از طریق تجدید نظر جدی در این سیاست‌ها، انجام اصلاحات عمیق و ساختاری، به رسمیت شناختن مخالفان و منتقدان ملی و گشایش مسیر گفت و گو در چارچوب منافع ملی نخواهد بود.
بیست و پنجم آذر هزار و سیصد و نود و نه
هاشم آغاجری- پروانه آل بویه- محمد ابراهیم زاده- حمیده ابراهیمی_ هادی احتظاظی_ گیتی اسداللهی_ حسن اسدی زیدآبادی_شوکت افژول_ فاطمه افژول- مجید الهامی – اکبر امینی_ لیلا ایپکچی_ مریم ایزدیان_ مهرداد اهن خواه_ مسعود باستانی_ محمود باقری_ فهیمه بخشی پور_ رویا بلوری_ قربان بهزادیان نژاد_ علیرضا بهشتی حسینی – علیرضا بهشتی شیرازی- محمود بهشتی لنگرودی_ آدینه بیگی_ مهری پاکدل_ گیتی پرنیان_ مصطفی تاجزاده_ حسین ثاقب– فرخنده جبارزادگان_ اعظم جعفری_ عباس جعفری_ کمال جعفری یزدی_ زهرا جوادی_ پروانه جوانمردی_ امین چالاکی_ علی چراغی_ احمدرضا حائری_ محترم حبیبی_ رضا حسنوند_ بهزاد حق پناه_ محمد حسینی سیران_ مدینه حقیقت_ مریم خالصی_ حوریه خانپور_ امیر خرم_ سید احمد خواستار_ ابراهیم خوش سیرت – نینا خیرالهی_ پری دانشور_ فرزانه دشتی_ خسرو دلیرثانی- معصومه دهقان_ علی اصغر ذاتی_ زهرا ربانی املشی_ محمد صادق ربانی املشی_ علیرضا رجایی- قاسم رحمانی_ محترم رحمانی_ زهرا رحیمی_ حسین رفیعی- رضا رئیس­طوسی_ منیژه رئیسی_ رقیه زارع پورحیدری_مرتضی­زحمتکش_ زینب­سپهری_ فاطمه­سپهری_ شهربانو سرداری_ پروانه­سلحشوری_ عبدالفتاح­سلطانی_نسرین­سلیمی_نرگس­شاهکاری_ احسان شریعتی- گوهرشمیرانی_رفعت­شهابی_ مهوش شهریاری_ فیروزه صابر- افسانه صالحی_ پروین ضرابی_ سودابه ضیایی_ نسرین طاعتیان_ طاهره طالقانی- محبوبه طهرانی_ رضا ظفری_ شهناز عابدی_حمیدرضا عابدیان­– فرنگیس­عسگری_ روئین­عطوفت­–­ لیدا­­­ فاضلی_علی­فرید یحیایی_پروین فهیمی_ معصومه فیروز­نسب_ شعله قاسم­پور_ عزیز قاسم­زاده_ ابوالفضل قدیانی_ فرشاد قربانپور_ فرخنده قربانی_ نظام الدین قهاری_ محمدرضاکارخانه چین_ رحمان کارگشا_ بتول کاظمی_ ملیحه کریم الدینی_ اقدس کشوری_ منصوره گرکانی_ علی گل محمدی_ فاطمه گوارایی_ رضا مالکی_صدیقه مالکی فرد_سید محمد سیف زاده_ جهانگیر محمدزاده_ حمید رضا محمدی_ نرگس محمدی_ محمد محمدی اردهالی_ مهدی محمودیان_ سعید مدنی- اکرم مصباح_احمد­­­ معصومی_ عبدالحمید معصومی­تهرانی_ فاطمه ملکی_ احمد منتطری_ ریحانه موسوی_ عبدالله مومنی_ مهناز ناطریانپور_ فرزانه ناظریان پور_ ثریا نور_ صدیقه وسمقی_ بهزاد همایونی_ ثریا یوسفی.

This comment was minimized by the moderator on the site

قتل قانون؛ تا کی این بساط مفسده را قانون و بنای مفسد برآمده از آن را قانونی می‌دانیم؟
Posted: 15 Dec 2020 11:46 PM PST
کلمه – امیر آخولقه
اعدام روح‌الله زم، اعدام «قانون» بود. اعدامی در غیاب وصیت او، اعلام نتایج بازجویی ها و اثبات جاسوسی و دیگر جرایم منتسب به او.
قتلی در لباس قانون رخ داد تا منابع درز اطلاعات افشا نشوند و بخشی از سیستم امنیتی برای بخش دیگر یا بخشی از سیستم قضایی برای بخشی از دولت پرونده بسازد تا رفتارهای پسین کنترل شود و آدم ها از حالا بدانند با کوچکترین حرف ملی یا اشاره به حقی یا دادخواهی از مردمی، چه پرونده ای برایشان گشوده خواهد شد.
به نظر می‌رسد آنچه این جوان را کشت نه طناب دار اوین که «قانون» اعدام جمهوری اسلامی بود.
قانونی که زبانش برای ما مردم، منتقدان، مخالفان و حق گویان، اعدام و حبس و جریمه و شکنجه است و برای «آنها»، برای حاکمان، برای خودی ها، برای آقایان، برای عمله ظلمه، برای هر بی سروپایی که به سخیف ترین و کثیف‌ترین و کریه ترین شکل از نظام شان دفاع کند، برای دزدان بیت المال و اختلاسگران چفیه به گردن و کارت سپاه در دست، رانت است و امتیاز و وام و ویلا و واویلا که زبانی از ما بجنبد در تقبیح این تبعیض!
واویلا که در دلمان بتپد که کجای دنیا، در کدام آیین آسمانی یا زمینی، در کدامین سیستم سیاسی، سیاهی چون نقابی از وحشت، وجود قانون به خود آلوده است؟!
کجاست آن جهانی که در آن قانون، که منزه از منیت فرعون عصر است، به کراهت کردار او سرتا به پا آغشته است و در کجای دنیا به چنین قساوت، قانون می‌گویند؟
در کجای دنیا آدم ربایی را اقدام امنیتی،
سلول انفرادی را مجازات قانونی،
اعترافات تلویزیونی را ارشاد متهم و بی خبر گذاشتن او از اعدام خودش را حکم مجازات اسلامی می نامند؟
در کجای تاریخ دین ما، پیامبر ما، امامان ما و خلفای او چنین جنایت را مرتکب شده‌اند و نام آن را اجرای حکم نهاده اند که در این ویرانه به نام اسلام چنین می‌کنند؟
این روزها را نباید از یاد برد.
این روزها، روزهای مرگ قانون است، مرگ قانونی که قانون نیست و هیچگاه نبود و چه ما مردمان همه لال باشیم و کر و کور، چه ما وجدانمان نلرزد یا دلمان نتپد یا خون به گونه مان ندود، این روزها روزهای مرگ قانونی است که قانون نبود، قساوت بود و گواهی از این روشنتر بر شکستن خود بر جای نگذاشت.
قانون زندگی بخش است و کارش تثبیت حقوق ما مردم و حفظ آزادی هایمان و اجرای عدالت در میان ما و حکومت،
و آنچه ما را به ناحق می‌کشد، آنچه ما را از حق مان محروم می‌کند، آنچه یک خودکامه را بر ما مستولی می‌کند و او را از هر سوال و جواب و نقد و استیضاح فراتر می‌گذارد و سرنوشت ملتی به توهمات و تمنیات و تصورات بی مبنا و بی معنا و بی مرز یک نفر و دار و دسته حامی و حواشی اش وابسته می کند و خونریزی آنان را جایز و خون مردم معترض را حلال می شمارد، نامش قانون نیست قساوت است.
نامش حکم شرعی نیست حکم شخصی است و نامش تشخیص مصلحت نیست، تشخیص منفعت است.
اگر بخواهیم یکبار برای همیشه نسبت به رویکرد اصلاح گرانه خود نگاه انتقادی بنیادین داشته باشیم و از جایی جلوی خطاهای مان را بگیریم و بدانیم وقتی دم از اصلاح این سیستم فاسد می‌زنیم دقیقا از چه سخن می‌گوییم، آن نقطه همینجاست که در انتقاد از خودمان بگوییم تا کی این بساط مفسده را قانون و بنای مفسد برآمده از آن را قانونی می‌دانیم؟
قانون چیست که این تیغ بر گرده ما هرچه باشد، قانون نیست؟
تا چه زمانی حبس معترضان، احکام معلمان، زندان نویسندگان، بند زنان، محبس کارگران و حصر آزادگان و اعدام مخالفان را مبتنی بر «قانون» می‌دانیم؟ چرا به آن قانون می‌گوییم و البته می افزاییم: اجرایش درست نبود!
این چه قانونی است که اجرایش وهن است، مناسب این زمان نیست، خوب نیست، کاش نمیشد و از این قبیل…
اما باز نامش قانون است؟
دقت کنیم که ما تا زمانی که این قوانین را درست و اجرای آن را نادرست می‌دانیم، خود به مجرم دانستن منتقدان و مخالفان و مدافعان ملت معترف شده‌ایم و نهایتا خواسته ایم دادگاه ایشان را با حضور هیئت منصفه برگزار کنند و حکم سبک بدهند و از این قبیل لفاظی ها که تهش تایید بلایی است که بر سرمان ساقط شده است.
قساوت را قانون ندانیم و شرافت قانون به شناعت شرک ولایت نیالاییم.
مشکل ما همواره در این است که هر نهاد منتخب ملت، اعم از ریاست جمهور یا مجلس، در مخالفت با «مدار» ولایت به حکم دستان آلوده نظارت استصوابی که خود منتصب ولی فقیه است و نظامیانی که بر حکم او و نظارت اینان پشت و پشتیبان اند، و نیز ترس و تباهی و جبونی آن کس که اداره دولت بدست می‌گیرد یا بر کرسی وکالت مجلس می‌نشیند، توان و اراده و جرات و شجاعت احیای حقوق ملت و برکشیدن قوانین حامی حقوق مردمان را ذیل اصل ۱۱۳ و اجرای تمامی قانون اساسی و حتی اخطار قانون اساسی را نداشته و ندارد.
منتخب ملت تا در تبلیغات و نمایش است، رستم پور دستان را در گور می‌لرزاند اما به محض ورود به پاستور و لمس صندلی ریاست، می‌شود کی‌کاووس!
هر چه مفاسد که گفته بود را محاسن و هر چه وعده داده بود را باد هوا و هرچه سوگند خورده بود را تاکتیک انتخاباتی می‌نامد و همچون یک ماشین اتوماتیک به اجرا و امضای تمام آن قوانینی مشغول می‌شود که تا دیروز تمام مصائب ممکلت را از نقض و نقص آن می‌دانست: تمام قوانین محافظ حکومت و نه قوانین حقوق ملت!
از اینجاست که این بلا را پایانی نیست و آتشی از شعبده انتخابات عقیم گرمابخش محفل مردمان نیست.
آتشی اگر باشد بدست مردی پاک آیین و پاک دست و پاک پیشه باید، که این قانون قساوت بسوزاند. وگرنه تا بساط حکم ضحاک برپاست، مغز جوانان خوراک مارهای نظامی و روحانی اوست!

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

انتقام سختی که از روح الله زم گرفته شد
Posted: 16 Dec 2020 08:31 AM PST
مهدی نوذر*
روح الله خبرنگاری بود که چند سال با انتشار اخبار و اطلاعات وسیعی که گاها از جانب عوامل خود نظام به ایشان می‌رسید اقدام به افشاگریهای بی سابقه میکرد.
افشاگریهایی که ابدا به مذاق نظام خوش نمی آمد و مدتها بود درصدد به دام انداختن وی بودند و در نهایت با صحنه سازی و القای دعوت از سوی ایت الله سیستانی اقدام به ربودن وی میکنند .
روح الله زم در واقع آقازاده ای بود که عطای اقازادگی و زندگی انگل وار را به لقایش بخشید و در این راه جان خود را فدا کرد . فدای روشنگری برای مردمی که مدتهاست دیگر نسبت به فساد و ظلم حکومت توان جنگیدن ندارند.
زم برآمده از حکومتی بود که تعفن موجود را بر روی خودشان بالا آورد و خود را تطهیر کرد . او می‌توانست مانند بقیه انگل زاده های حکومت که نام اقازادگی با خود یدک میکشند در رفاه کامل به سر ببرد و نه غم غربت داشته باشد و نه نگران امنیت و جان خود باشد.
زم به عقیده من در بحرانی ترین شرایط امنیتی جمهوری اسلامی بازداشت شد و دلیل اعدام عجولانه وی نیز همین مسئله بود.
زم زمانی بازداشت شد که پس از مدت کوتاهی مهمترین سرباز نظام، قاسم سلیمانی توسط آمریکا مورد هدف قرار گرفت و کشته شد که این مسئله نظام را بشدت بابت نفوذ در سیستم اطلاعاتیش مورد انتقاد قرار می‌داد.
واقعه مهم دیگری که میشود به عنوان مهمترین دلیل برای اجرای حکم عجولانه ی اعدام زم مطرح کرد؛ در حالی که حتی مهلت اعاده دادرسی که از حقوق محکومین به اعدام است برای او در نظر گرفته نشد و ظرف سه روز پس از تایید حکم توسط دیوان عالی کشور پرونده به اجرای احکام ارسال و اجرا شد؛ ترور فخری زاده بود که به واسطه ی خلاء امنیتی و اطلاعاتی موجود در سیستم های حکومت انجام شد .
داشتن یک روند دادرسی عادلانه جزو حقوق اولیه ی هر متهمی است که دادگاه باید فارغ از در نظر گرفتن اعترافات متهم،ان را اجرا کند، هر عقل سلیمی می‌داند اعترافات زم که در واقع مستند صدور حکم اعدام بود تحت فشار های روحی و جسمی بوده است و اعترافات مازیار ابراهیمی متهم پرونده ترور دانشمندان هسته‌ای دلیلی بر این مدعاست با حذف مرحله اعاده دادرسی رفتار غیر حقوقی و ناجوانمردانه ای در مورد وی اعمال شد.
ترور فخری زاده باعث مشخص شدن نفوذ شدید امنیتی درون هسته ی مرکزی شد و این امر حساسیت موضوع را دو چندان کرد. حکومت با اعدام عجولانه ی زم درصدد بود به دو مهم دست پیدا کند: اول اینکه نشان دهد قدرت امنیتی اش به قدری بالاست که می‌تواند شخصی مانند زم را به ایران بکشاند و به قتل برساند و دوم پوشاندن ضعف امنیتی در افکار عمومی جامعه.
روح الله زم در واقع قربانی لاپوشانی ضعف امنیتی دستگاهی شد که سالهاست صرفا ادعای امنیت دارد ولی در اصل نیروهای خارجی هر زمان اراده کردند عملیاتی را در مهمترین شهر ایران از لحاظ امنیتی یعتی تهران مدیریت و اجرا کردند
*زندانی سیاسی سابق

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

سرکوب کیوان سرکوب یک تیپ است
Posted: 16 Dec 2020 08:38 AM PST
مجتبی نجفی

یک عمر مقاومت برازنده کیوان صمیمی است. او در آخرین متنش از زندان نوشت‌ زندان، آنچنان که میگویند سخت نیست.در واقع او اعتراض کرد به اغراق هایی که قبلا ولو با نیت جلب توجه درباره زندانی صورت میگرفت. کیوان می خواست بگوید تصویرسازی ترسناک از زندان به نفع استبداد است. کیوان در شرایطی در هفتاد سالگی به زندان می رود که در دو نظام سیاسی با دو استبداد مبارزه کرده. دو برادر اعدامی هم در نظام قبلی و هم در نظام فعلی دارد. فعالیت‌مطبوعاتی کرده. در شورای صلح علیه سه گانه تحریم استبداد جنگ فعال بوده. خانه و امکاناتش را در اختیار فعالان مدنی و دانشجویی میگذاشت چون به آنها جا نمی دادند. مدافع حقوق کارگران بوده و بر تامین حقوق نادیده شدگان تاکید کرده. به خاطر شرکت در یک تظاهرات در دفاع از کارگران بازداشت شد. او قبل از زندان گفت از مسیر پرزحمت زندان خسته نمی شود و بر مطالبه محوری، حرکت مسالمت آمیز مدنی، نهادسازی و حمایت از جنبش های اجتماعی تاکید کرد. تیپ کیوان در ایران کم نیستند اما صدایشان در داد و بیداد شومنها، قهرمان های کاغذی گم شده.
تیپ کیوان جامعه محور است قدرت محور نیست، ورود به سیاست را نه شغل نه حرفه که مبارزه ای برای آرمان و حقیقت میداند. پس نه با دلارهای این دولت یا آن دولت نه با سفره نفتی که با جان و مال و انرژی خود به میدان می آید. طبیعی است که برای تیپ او حقیقت آنقدر مقدس است که دروغ ابزار دستیابی اش نشود. مگر میشود با دروغ به حقیقت دست یافت؟ مگر میشود برای مبارزه با یک نظام سیاسی به شکل خود آن نظام سیاسی دروغگو هتاک رانت خوار و انحصارطلب شد؟
مطالبه محوری هدفش تغییر مناسبات است نه صرف تغییر مهره ها و شکل ها. پس مطالبه محوران نهادسازانند، از جنس مردمی که برای تصاحب عرصه عمومی در برابر تلاش حاکمیتی که میخواهد تمام ساحت های زندگی را اشغال کند مقاومت میکنند. برای تغییر این مناسبات نمیشود زبان کینه و انتقام حاکمیت‌ را داشت. با دروغ نمیشود با سیستم دروغگو مبارزه کرد. نهادسازان بر خلاف شومنها ” بود” شان از “نمود”شان‌ بیشتر است. بیشتر از آنچه که دیده میشوند، هستند. در خط مقدم آزادی اند.صبور بر ناملایمات و برای تعمیق ” مدنیت” در ایران،تضمین پایداری سازکارهای زیست مسالمت آمیز دسته جمعی مبارزه میکنند.
جمهوری اسلامی با بزرگنمایی شومن ها تمام تلاشش این است نهادسازان، قائلان به قدرت نیروی مردم به حاشیه روند. جمهوری اسلامی به خوبی میداند خطر اصلی آن تصویری است که تمام خصایل‌ منفی اش را نقد و نفی میکند نه آن تصویری که رذالتهایش را ولو در شکل مخالفت بازسازی میکند. پس در دعوای قدرت مطالبه محوران، کنشگران اصیل مدنی، مستقلان از هر فرم قدرت را سرکوب و محدود میکند. همچنانکه تیپ کیوان صمیمی را سرکوب میکند.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

اشکال‌هایی به حکم اعدام و مجازات‌های خشن
Posted: 18 Dec 2020 01:16 AM PST
آیت‌الله احمد عابدینی
به نظر می‌رسد حکم اعدام از جنبه‌های گوناگون مورد مناقشه باشد. آنچه که یک درس‌خوانده حوزوی در پی آن است، مجوّز شرعی برای چنین کاری است. و چیزی با اهمیت همانند ستاندن جان انسان باید حتماً یا مجوّز صریح قرآنی داشته و یا حداقل خبر متواتر یا خبر قطعی الصدور از پیامبر یا امام معصوم وجود داشته باشد که از نظر دلالت بر جواز اعدام، صراحت داشته باشد. اما صراحت تنها از لفظ و لغت‌نامه بیرون نمی‌آید؛ زیرا گاهی لفظ از این نظرها صریح است ولی چون خلاف برداشت عقل یا عرف یا خلاف فهم عقلاست تأویل می‌شود و از صراحت یا نص بودن خارج می‌شود. به عبارت دیگر نص بودن کلام شارع- نه کلام حاکم ستمگر- به این هم بستگی دارد که بتواند عقل خردمندان و عرف را نیز به آن حکم راضی کند.
اما محاربه و افساد فی الأرض حکم مجازاتش مستند به امر شارع نیست بلکه جمله خبری است ( انما جزاء الذین یحاربون…؛ جزای محاربان این است که…) تا احتمالاً نشان دهد این مجازاتی است که عرف خشمگین و جان به لب رسیده، خودش بر راه‌زنان، غارتگران و حرامیان آدم‌کش و غارتگرانی که مدت طولانی به غارتگری مشغولند بار می‌کنند و لذا فعل (یحاربون) مضارع آمد تا مستمر بودن جنایات آنان را برساند و فعلهای مجازات، مجهول و مشدّد آمد تا کین و خشم مردم ستم دیده را بنمایاند.
اما خدا چه حکمی در باره محاربانی که مردم آنان را نکشته‌اند بلکه حکومت آنان را دستگیر ‌کرده است، صادر کرده است؟ از آیه روشن نیست و احتمالا به مقدار و نوع جنایات آنان و به شرایط جامعه وابسته است. اگر محاربان انسان کشته باشند و اولیای بر قصاص اصرار داشته باشند قاضی حکم قصاص صادر می‌کند. در غیر این صورت شاید مجازاتهای قانونی مطابق قوانین همان کشور یا منطقه بر آنان اجرا می‌شود. البته لازم به ذکر است که مجازاتهای اسلام از مجازاتهای هیچ دین و ملتی شدیدتر نیست و حتی برای گناهانی که احساسات برانگیخته می‌شود تا بدترین کیفر إعمال شود، حدّ قرار داده است تا در جوِّ داغِ احساساتْ حقوق مجرمان رعایت شود و بیش از حد لازم آزار نبینند.
بنابراین اگر امروز در قسمتی از مجازاتهای اسلام مجازاتهای شدیدتری نسبت به سایر ادیان یا سایر مکتبها وجود دارد ناشی از بد فهمیدن اسلام به خاطر حاکمان خشن و جعل احادیثی از سوی بنی‌امیه و بنی عباس و نظایر آنان است و گرنه خداوند رحمان و رحیم و رؤف و عادل و…حتما مجازاتها و قوانین خشن جعل نمی‌کند. بله او ذاتش دارای رحمت است و در فاتحه الکتابش ۴ بار رحمت خودش را مطرح کرده است تا همه بفهمند که احکام مجازاتی خشن‌تر از سایر نحله‌ها و مذاهب صادر نمی‌کند.
بنابراین ما نباید مجازاتها و قوانینی داشته باشیم که جهانیان آنها را ناعادلانه و خشن بدانند و بخواهند ما را به مهربانی دعوت کنند، بلکه باید قوانینی داشته باشیم که به جهانیان بگوییم این است اسلام و آنان را به این دین دعوت کنیم. همانگونه که می‌گوییم این است پیامبر، عفو کننده هند جگرخوار و وحشی آمر و کشنده حمزه سید الشهدا عموی پیامبر؛ عفو کننده زنی که در خیبر به او سم داد؛ عفو کننده مردمی که حدود بیست سال او و پیروانش را با شکنجه و جنگ آزار دادند و از خانه و کاشانه بیرونشان کردند، ولی پس از پیروزی بر آنان همه آنان را عفو کرد و کمک مالی نمود و…
همچنین عفو نمودن حاطب بن ابی بلتعه که راز مهمی را به زنی داد تا به سران مکه برساند و بخشودن نامه رسان، نشان می‌دهد که مجازات در اسلام آنقدر قابل انعطاف و قابل عفو است که در هیچ مرام و مکتبی اینقدر مهربانی تصور نمی‌شود و پیامبر این دین که عملش أسوه است و باید از او الگو برداری شود آنقدر مهربانی داشته که توانسته عمل جاسوسی را که همه جا مجازات سنگین دارد بی مجازات گذارد تا نشان دهد نکشتن افراد به جرم جاسوسی نیز جزئی از اسلام رحمانی اوست.
بنابراین کسانی که نه تنها جاسوس را می‌کشند بلکه افرادی را با راههای مختلف تحریک می‌کنند تا خود را جاسوس قلمداد کنند یا به جاسوسی اعتراف کنند و آنان را می‌کشند یا کسانی که راههای غیر شرعی طی می‌کنند تا جاسوسی را شناسایی یا دستگیرکنند، بویی از اسلام نبوی و علوی نبرده‌اند.
به ذهن کسی خطور نکند که با چنین مهربانی و رأفتی همه مردم جاسوس و جنایتکار می‌شوند؛ زیرا این مهربانی و رأفت وجدانهای خفته را بیدار کرد و مردم خشن و جنایتکار جاهل صدر اسلام را فرهنگ دوست و مهربان کرد بنابراین مسلّما انسانهای خوب و فرهنگ دوست و وجدان دار زمان ما را فاسد و جنایتکار نمی‌کند. پس پیش به سوی قوانین مهربانانه‌ای که الگوی جهانیان باشیم.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

متن کامل نامه حجت الاسلام زم به پسرش
روح‌الله جان سلام
امیدوارم خود و خانواده‌ات خوب باشید و هرچه زودتر از این تلاطم‌های ناهنجار زمانه خلاصی بیابی!
١- ای کاش روزی که خواستی «آمد‌نیوز» که مخفف سه کلمه «آگاهی، مبارزه، دموکراسی» است را ثبت کنی، همچون گذشته‌های خیلی دور با من مشورت می‌کردی تا بگویم چینش «آگاهی، دموکراسی، مبارزه» صحیح است و این تفاوت، فقط ظاهری و در جابه‌جایی کلمات نیست، بلکه در چینش پیشنهادی من، حکمتی خردمندانه و اندیشه‌ای حکیمانه وجود دارد، در‌حالی‌که چینش شما که اختصاراً «آمد» شده است، در بردارنده هیچ خرد و حکمتی نیست و مسمُای کانال، همچون تعریف ظاهری واژه «آمد» مشمول نقل و انتقال هر «آمدی» است و این دقیقاً همان مرز و تفاوت خردمندی و بی‌خردی است که هر «آمدی» را نباید پذیرفت؛ «آمدها» نخست باید در فیلتر عقل و در آسیابِ خرد‌ورزی آدمی، ورز داده شوند تا حاوی نفع و مصلحت شوند و قابلیت پذیرش و نقل بیابند!
مخفف چینش پیشنهادی من می‌شود «آدم» ! تفاوت «آمد و آدم» در این است که اگر «آمد‌نیوز»، «آدم‌نیوز» بود، می‌باید به شروط و لوازم «آدمیت» پایبند می‌شد، یعنی پایبندی به فلسفه آدمیت که نیاز و گمشده دیروز و نیاز امروز و فردای مطلوب تاریخ بشر بوده و فقدان آن، علت همه بدبختی‌ها و کاستی‌ها و رنج‌ها و جهالت‌ها و ناآگاهی‌ها و حبس‌ها و حصارها و دیکتاتوری‌ها در جوامع بشری است و از سوی کسانی بر جوامع انسانی تحمیل شده است که راه و رسم آدمیت را نیاموخته‌اند و یا پس از آموختن، به‌خاطر گرفتاری‌های ناشی از هوای نفس، قدرت‌پرستی، شهوت‌زدگی و شهرت‌گرایی، از آدمیت خویش فاصله گرفته‌اند! ای کاش تو در این جنگل‌گاه ناهنجار، به رسانه‌ای به «آدم‌نیوز» دست یافته بودی و نویدسرای احیاء و ارمغان آدمیت برای هموطنانت می‌شدی! و آگاهی «آ» را به سمت دستیابی به دموکراسی «د» جهت داده بودی و مبارزه را آخرین مرحله از تکلیف الهی خود و دیگران دانسته بودی! حیف که در «آمد»، «آگاهی‌بخشی» در خدمت «مبارزه» قرار گرفته، در‌حالی‌که الزاماً نتیجه «آگاهی» و «مبارزه»، رسیدن به دموکراسی نخواهد بود! فراوان فراوان، در سرزمین ما و دیگر جوامع بشری در مقاطعی از تاریخ ما و آنها، کسان زیادی در راه «آگاهی و مبارزه» فداکاری کرده‌اند، اما حاصل اقدامشان چیزی جز رسیدن به دیکتاتوری بدتر از داشته پیشین‌شان نشده است.
٢- خوب می‌دانم که همه عمر کودکی، نوجوانی و جوانی‌ات را با کتاب، خوش‌نویسی، تئاتر، سینما و آموختن گذراندی و کسانی که بی‌دلیل از امثال تو «واهمه» پیدا می‌کنند، بر اساس «وهم خود» تو را بی‌خود، دستگیر و زندانی و اذیت و آزار کردند و اگر رسانه‌های «بی‌خود» خود را برای توجیه اعمال متوهمانه خود به «بی‌خودی» گویی و اتهامات کاذبی همچون نگهداری ١٢-۶ قبضه اسلحه و… توسط تو مجبور نساخته و تو را از ماندن در ایران و ادامه شغل و کسب حلال از طریق شعبه آیس‌پک در جوار شاه عبدالعظیم نترسانده و دوستان آن نهاد نظامی- سیاسی، گذرنامه‌ات را به آن زودی تحویل نداده و تو را تشویق به خروج از کشور نکرده بودند و پس از خروج قانونی‌ات از کشور متهم به «فرار» نکرده بودند و شرایط لج و لجبازی و تعقیب و گریزها و امنیت‌زدایی‌های بچه‌گانه در دیار غربت مالزی و ترکیه را پیش رویت قرار نداده بودند، این وخامت پیش نیامده بود! ای کاش همه هوش و نبوغ و استعداد و توانایی‌ات را که اصرار داشتی عاری از مزیت‌های آقازادگی! و مستقل از عناوین و وابستگی به من شکوفا بسازی، در راه اصلاحات و توسعه و رشد فرهنگی و آگاهی‌بخشی خود، خانواده و کشورت صرف کرده بودی و به ورطه خط و سیاستی که «آگاهی» را مقدمه «مبارزه» بداند، گرفتار نمی‌ساختی که البته هیچ انسانی مصون از خطا نیست؛ آن‌چنان‌که هیچ انسانی پیمایشگر یک خط، در همه عمر خود نیست! هر خط رفته و هر خطای کرده را می‌توان با تعویض و تغییر، به هویت اصیل، توانایی ذاتی و مصلحت خود نزدیک‌تر کرد. وصف خداوند از «توّاب» و توبه‌پذیر‌بودن برای همین گاه‌هایی است که انسان‌ها خود را نیازمند تغییر خط و بازگشت از راه‌های رفته می‌دانند که حضرتش مقبولیت هر بازگشتی (توبه) را مشروط به جبران خطاهای گذشته و تأمین مصالح آینده بندگی دانسته است!
پسرم! همه خانواده تو، اهل علم و فرهنگ بوده و در این راه باقی مانده‌اند و من که شمع نیمه‌سوز و باقی آن‌ها هستم، در بدترین شرایط و آسیب‌ناک‌ترین اوقات از دسیسه و نیرنگ افراطی‌ها، تن به گرایش سیاسی هیچ گروه و جناحی نداده‌ام و داشته‌ها و نداشته‌های خود را از خط و خال حوزه فرهنگ بیرون نساختم و هیچ‌گاه قوت داشته‌های خود و قدرت فرهنگ را به بازیچه‌گی برای سیاست و سیاست‌بازان گرفتار نکرده‌ام و عطای امتیاز «وزیر‌ شدن» در سال ٧۰ پس از استعفای آقای خاتمی و نمایندگی مجلس به اصرار و پیشنهاد جریان چپ و حزب کارگزاران سازندگی ظاهرسازی و ظاهر‌آرایی علمی خود برای ورود به مجلس خبرگان، قبول پیشنهاد بورسیه مطالعاتی و تحقیقاتی یک‌ساله و سپس تأسیس و قبول کرسی هنر اسلامی به دعوت دانشگاه ویلفردلوریای کانادا و… را به‌خاطر شائبه و پرهیز از گرفتار‌شدن به خطوط سیاسی، به لقای آنها بخشیدم تا عاملی بر غربت بیشتر فرهنگ و جدا‌شدن از غربای اقلیم فرهنگ نباشم، چرا که چون تو، همه عزت و استقلال و ثروت فردی و خانوادگی و ملی را در پرتو آگاهی‌یابی و آگاهی‌بخشی که عنصری از مفهوم کلان فرهنگ است، می‌جوییده‌ام.
من دوست داشتم فرزند بزرگم میراث‌دار باور، کار، زحمت و گرایش خانوادگی و پدرش باشد تا عنصری که متهم به القاء کژی‌ها و ترویج ناراستی‌ها علیه وطنش شده است! نمی‌گشت.
٣- تو می‌دانی که من در زندگی تو و دیگر فرزندانم هرگز اعمال نظر، خواسته و باورهای خود را نداشته و همواره محیط زندگی و خانوادگی‌مان پرورشگاه دموکراسی! بوده است و این رسم و روش، فقط مرهون همان نگاه فرهنگ‌باور و آگاهی‌خواه است که آن را زیبنده برای همگان، عامل اقتدار ملّت و ملیّت و ارتقاء اخلاق و اسلام می‌دانسته‌ام. اما در این مقطع اخیر سه چهار ماهه، به‌خاطر جوّ مشوشی که حول اوضاعت شکل گرفته است، مجبور شدم کارکردت را رصد و ارزیابی کنم و متأسفانه تو را گرفتار استدراج دیدم که معنایش فقط غلتیدن از خط فرهنگ به خط سیاست نیست، بلکه در سیاست (به هر دلیلی) به کژی گرایش یافته و تو را از جرگه اعتدال و یا یک نقّاد سیاسی و اجتماعی و یا حتی مخالف‌خوانِ نظام، خارج کرده است. من از برخی خبرهایی که به نام یا با استفاده از برند و نام تو، آراییده و تهیه و منعکس می‌گردد، بوی بدی استشمام می‌کنم! تو می‌دانی که من چون افراطی‌های راستی، آیت‌الله خامنه‌ای را نه معصوم می‌دانم و نه منصوب از سوی خداوند! و نه چون افراطی‌های چپ (از ابتدای رهبری) ایشان را فاقد صلاحیت رهبری و گرفتار خصلت‌های دیکتاتوری! من پیش از انقلاب با دو کتاب تألیفی و ترجمه‌ای ایشان با نام «سیّد علی خامنه‌ای» آشنا شدم و در نخستین ماه‌های انقلاب و پیش از امامت جمعه و ریاست جمهوری، در جلسات غیر رسمی حزب جمهوری اسلامی، با ایشان آشنایی و مراوده پیدا کرده‌ام و در وعده‌گاه‌های ناهار با ایشان در آن جلسات «نون و حلورده» خورده و توسط ایشان در سال ۵۸ به همکاری با اداره سیاسی- ایدئولوژیک ارتش، تشویق و دعوت شدم و سپس با آغاز فعالیت در حوزه اندیشه و هنر اسلامی، دریافتم که ایشان به شدت علاقمند به هنر و ادبیات است و از آنجا همراهی و هم‌نشینی با ایشان را جزء افتخارات همیشگی خود دانسته و می‌دانم و در همه این سالیان، حتی در این یک‌و‌نیم‌دهه بی‌ارتباطی، برای سلامتی‌شان هر شب دعا کرده و هر روز صدقه داده‌ام! من در تعارض و جنگ دل و عقلم هر دوی آنها را به نفع ایشان و به زیان گرایش‌های تو علیه ایشان جهت داده‌ام! و دوستی و باور و عقیده خود به ایشان و تلاش دور و نزدیک برای موفقیت و اقتدارشان را در هیچ کجا و هیچ زمان و نزد هیچ‌کس، لاپوشانی و مخفی نکرده‌ام، اگرچه به برخی گفته‌ها و پیشتر به مواضع اطرافیان ایشان انتقاد دارم، اما از گفتن آزادانه انتقاداتم به ایشان، هیچ اباء و منع و ترس و محدودیتی نداشته‌ام!
روح‌الله جان! ورود بی‌محابا و غیرمحترمانه‌ی تو به ساحت ایشان، همچون ورود چکمه‌پوشانه و نوازش بی‌رحمانه! تو به دل و روح و قلب و سر و صورت پدرت است! تو می‌دانی که من در همه دوران ٢٢ ساله نزدیکی به ایشان از هیچ مزیت مادی بهره نبرده‌ام، آن‌سان‌که در دوران دوری از ایشان به نام طرفداری از ایشان، آسیب‌های معنوی سخت دیده‌ام و خسارت‌های مادی فراوان خورده‌ام، اما با وجود همه گلایه‌ها و انتقادها، حالِ دلم نسبت به ایشان تغییر نکرده است! من همچنان ایشان را تنها روحانی فرهنگ‌شناس، نظریه‌دار هنر، جامعه‌شناس اسلامی، سیاستدان دور‌اندیش، دلسوز به حال محرومان و مسلمانان، مدبر امور، هستی‌شناس و اهل فرهنگ و سیر و سلوک الی‌الله می‌دانم و برای ایشان در گذشته و حال هیچ جایگزینی را نمی‌شناسم.
یکی از دلایل علاقمندی‌ام به مرحوم آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، وجود همین دیدگاه مشترک درباره ایشان است! بنابراین باید به من حق بدهی که دلخوری‌هایم از حرف‌های منتسب به بِرَند تو و یا بهره‌مند از بِرَند تو علیه ایشان را ابراز بدارم و از آنها نفرت و برائت بجویم و شاید در صورت تداوم و تکرار آنها، منجر به عاقّ تو شود و بی‌شک و شکیب می‌گویم تا آنجا که می‌شناسم و در زندگی مشترک ۴۰ ساله یافته‌ام، مادرت و من نسبت به شخصیت رهبری در محدوده نگاه و باور بالا‌گفته‌شده، هم‌نظر هستیم، به‌همین‌دلیل است با پیشروی تو در این راه عاقّ او «عاقّ والدین» هم شامل حالت می‌شود.
۴- کار تو و دوستانت در رسانه‌های شبیه آمدنیوز، دور از احساس و عواطف ما نسبت به رهبری است، حال آنکه تو پیش‌تر بارها گفته بودی که خط قرمزت در کار رسانه‌ای، حفظ حریم رهبری است و عدول اخیر تو از این مرام به‌خطر‌افتادن امنیت ملّی و یکپارچگی و وحدت کشور را حاصل می‌گردد و سرنوشت و آینده انقلاب شهیدان و امام را دچار مخاطره، ابهام و سرگردانی و تحیّر می‌کند و ممکن است در پی برخی خبرهای بی‌بتّه و بی‌ریشه، آشوب و ناهنجاری‌هایی بیافریند که نهایتاً منجر به حاکمیت بیگانگان به بهانه اصلاحات درون انقلاب شود و این همه رنج و شکست و گناه، سبب و اسبابش تو و دوستانی باشد که بر این قبیل رسانه‌ها، مدیریت می‌کنند!
۵- من از ابتدا به‌صورت پراکنده و به‌ندرت، برخی نوشته‌های تو را می‌خواندم و همیشه این باور که خط قرمز تو رهبری است، خیالم را از غلطیدنت به انحراف و فتنه‌های دور از رهبری راحت کرده بود؛ اما در این مدت اخیر، به‌خاطر افزایش حساسیت و تبلیغات علیه تو مصرّ شدم که به وجه و تعداد بیشتری از خبرهای آمدنیوز توجه کنم و الان مشاهده می‌کنم که بعضاً به نام تو خبرهایی نقل و انتقال می‌یابد که مبدأ و منشأ آنها را متصل و مرتبط به تفکر و مسبّب اصلی فتنه‌ساز ٨٨ می‌دانم و این عجیب است که منِ غیر سیاسی از چند ماه قبل، چنین استشمام و گمان کردم که شایعه خروج اسناد محرمانه وزارت اطلاعات در دو ماه بلا‌وزیری این وزارتخانه را منبع بسیاری از خبرهای ناقله علیه کشور در رسانه‌های خارجی و از جمله آمد‌نیوز می‌دانستم!
۶- جمله‌ای هم از نظر فنی و تکنیک در باب رسانه‌شناسی بگویم که حتماً به این مقدار از دانش و آگاهی‌ام وقوف و آن را قبول داری. آفت یک رسانه خوب در این است که توهین، قضاوت عجولانه، رفتار نارس، ناسزاگویی، تندگویی و خشونت‌طلبی و واژه‌گزینی‌های بد برای افراد را آمیخته با اصل خبر و سخن اصلی خود کند و متأسفانه شورای همکاری آمدنیوز مرتکب چنین خطای فاحشی است! آن‌سان‌که از جمله آسیب‌های یک رسانه مخاطب‌دار، این است که مخالفان آن در قامت موافق و دوست، در آن نفوذ کنند و آن را تریبون گویای نیّات و مقاصد خویش کنند و آسیب دیگر آن است که رفتار رسانه موجب باور و تصویر و تصور مخاطب نسبت به عملکرد ضدّ ملی و بر خلاف مصالح امنیتی کشور است! اینکه در یک مدت کوتاهی، تو و آمدنیوز را متهم به جاسوسی برای میت ترکیه، سی‌آی‌اِی آمریکا، اینتلیجنس سرویس انگلیس و موساد اسرائیل و سازمان‌های اطلاعاتی عربستان و امارات و … می‌کنند، برای این است که در خبرشناسی رسانه‌ای آمدنیوز، ردّ‌‌ پای مشترک و شباهت‌های هم‌نظیر مواضع سیاسی این کشورها علیه ایران و انقلاب جمهوری اسلامی در آن یافت می‌شود و این نمادها، بسیار بسیار خطرناک است.
٧- تصور اینکه این نوشته برآمده از فشار و تنگنا‌سازی فضای سیاسی علیه من باشد، تصور خام و بیهوده‌ای است و ناشی از عدم شناخت من! چرا که من همواره در همه دوران پیش و پس از انقلاب تحت فشارهای ناروا بوده و زیسته‌ام. حتماً خودت یادت هست که در اوج اقتدار در حوزه هنری و نزدیکی‌ام به رهبری حتی در نماز جمعه، معدود افراد افراطی از حمله به من و خانواده و کتک‌زدن تو به جرم فرزندی من ابایی نداشتند و حتماً یادت هست علیه فیلم‌هایی که به تأیید رهبری انقلاب رسیده بود، چه کسانی به‌صورت «آتش به اختیار» به من و حوزه هنری، سال‌ها حمله می‌کردند و مسوولان وقت قانونی مورد تأیید رهبری در وزارت ارشاد، با نمایش آنها رسماً مخالفت و آنها را مشمول توقیف‌های خود کرده بودند و چه بسیار فشارهای مخملی و خشونت‌آمیز دیگری که بر من روا کردند. پس نگارش این نوشته را فقط باید حمل بر تکلیف‌شناسی اعتقادی و مسوولیت‌شناسی فرهنگی و اجتماعی دانست و الّا کیست که نداند هیچ فشاری در هیچ‌وقت بر هیچ‌کسی کارساز اساسی نیست و طبع و نفس آدمی همچون فنری است که وقتی فشار وارده بر آن بیش از طاقتش باشد، رها گشته و تولید خسارت و آسیب و خطر می‌کند.
٨- تو می‌دانی که من همواره بر راه و روش و اندیشه اعتدال تأکید داشته‌ام و با تندروی و افراط‌گری از سوی هر کسی و از جمله فرزندانم که تو هم از جمله عزیزترین آنها باشی، مخالفت داشته‌ام و غیر اعتدال را چپ و راستی می‌دانم که همواره سبب انشقاق جامعه و مخالفت با کنش‌مندی مردمان بوده است (الْیَمِینُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّهٌ وَ الطَّرِیقُ الْوُسْطَى هِیَ الْجَادَّهُ، امیرالمؤمنین). مخالفتم با افراط‌گری برخواسته از عقیده‌ام به خدای احد و واحدی است که مرا موظف به درخواست روزانه ده مرتبه به خواندن صراط مستقیم (اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ) دعوت کرده است و مستقیم در این آیه، به اعتبار همه کتب لغت و نظر مفسّرین چیزی جز اعتدال و میانه‌جویی نیست.
من هرگونه حرکت و اندیشه غیر اعتدالی را همچون بنزینی می‌دانم که می‌تواند حتی اندیشه‌ها و مرام‌های اعتدالی را شعله‌ور سازد. از این‌رو تو و خودم و همگان را سفارش به تقوایی می‌کنم که با یک «تقّ» غیر اعتدالی«وا» نرود. گرچه تو و من بارها گفته‌ایم که از نظر فکری و سیاسی از هم فاصله گرفته‌ایم، اما من به‌عنوان پدری دلسوز و طلبه‌ای علاقمند به گفتمان در راه اعتدال با جوانانی چون تو، همواره کوشیده و می‌کوشم که آنها را از طریق آشنایی با منطق عقلی و تحول فکری از تندروی‌ها و تفریط‌ها باز بدارم و به ضعف و ناتوانی معنوی خود در این زمینه همواره اذعان و اقرار داشته‌ام که شاید به هر دلیلی نتوانسته باشم به اثرگذاری مطلوب خود دست بیابم، اما راهم را با فشار و بدون فشار ادامه می‌دهم. امید دارم که این وجیزه را از سرِ رویارویی، جدال، مخالفت و مبارزه با خود ندانی که مرا نیز مشمول مبارزه‌ات بدانی!!! چرا که من هنوز به اصالت‌های وجودی و به ایمان و عشق و علاقه پیشین تو به کشور، ملت، امام، رهبر و انقلاب ایمان دارم و بر خلاف دوستان امنیتیِ کم‌تحمل و عزیزانِ سیاسیِ نابردبار در برابر کسان و جریان‌های مخالف خود که سبد هدایت الهی را تهی از قبولشان می‌دانند، باور دارم که اندیشه هدایت و اهتدایِ الهی می‌تواند به‌عنوان جرقه‌هایی غیر ارادی، درون انسان‌ها را «کن‌فیکون» سازد.
وَ السَّلَامُ عَلَیکُم مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى
کمترین بنده خدا
پدرت: محمدعلی زم

مصطفوی
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در درهای نیم لا، طعمه هایی وسوسه ...
ذلت دروغگویی اینکه چرا افکار عمومی و حتی خواص در حکمرانی حاضر به پذیرش تکذیب سفیر در مورد به غارت ر...
- یک نظز اضافه کرد در درهای نیم لا، طعمه هایی وسوسه ...
امنیت روانی زندگی نباتی اینکه مقام معظم رهبری انتشار دیدگاه، تحلیل و نقد کارشناسی مغایر با خواست تم...