چاپ کردن این صفحه

گورستان زندگان

03 دی 1398
Author :  
قوهای مرداب

"گورستان زندگان" 

آزادگان، مظلومانی، در گورستان زندگان، در حال پوسیدنند،

زیر آوار هزار رویای به حقیقت نپیوسته،

غرق در خروارها، تفکر پوسیده، و امتحان پس داده،

در میان سحر و جادوی سخنان پوچ و بی معنی،

دست و پا، گیر افتاده، در هزار سحر ناشی از تزویر،

پشت کوه هایی بلندُ، ساخته از کبر و غرور، گم شده اند،

در تعفنی رایج، که برای بینی ها عادی، بدان سخت عادت کرده ایم،

اینجا انسانیت را به حراج مفت گذاشته اند،

گویا قرار بر این است، که انسان را بر پای خدایگانی قربانی، و بر بدنش رقص جشن گونه ی، خدایان گیرند،

می پندارم، که موج ها هم، خود سرابی بیش نیستند،

چرا که در پس هر موج، باز تعفن مردابی به استقبالم می آید،

گردن های فراز شکسته، گردنکج ها، میدان داری می کنند،

سنوبرهای بلند و استوار را بریده، بوته هایی چاق کوتاه، بر جای شان کاشته اند،

و اما من با خود فکر می کنم، هنوز پایی برای رفتن دارم،

تا در این بوته زار کوتاه و متعفن، گم نشوم،  

هنوز نمی خواهم که در "مزار آباد شهر بی تپش" ، خود را قربانی تزویر مُزَوِّران بینم،

هر چند جغدها، شهر را به گورستان زندگان تبدیل، و صدای غوکان صحنه دار شبِ ماست،

رسوای این بازار، بیشرمانه مرا "مرتیکه ..." می خواند،

اما من او را برادری، که در پیله ایی محکم از تاریکی، که خود به دور خود تنیده، غرق می دانم،

هم به خود ظلم روا می دارد و هم به من،

به خود که زندانی است، و به من که دربندم می خواهد.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

آخرین‌ها از  مصطفی مصطفوی