چاپ کردن این صفحه

ز شرش شعله ها می سوزد، هر دم در آتش

18 آذر 1397
Author :  
ز شرش شعله ها می سوزد، هر دم در آتش

این صبح، تا به کی طلوع نکند، در نگاه تو

من منتظر بهارم، و بهاری نیست مرا    ای بهار دل! کجاست نفسگاه سبز تو

من بی زمستان، بهار را می طلبم     ای صبح بی تبسم سردم، کجاست کام تو

صبرم تمام، عمرم به پایان رسید، از غم تو     ای رستخیز بهار، کجاست سبزباران، روی تو

گویا که سبزی، به چهره سرخ ما نیامده،      ای سرخ روی زیبا مثال من، آمدم در پی تو

ما را به صبح سبز بهاری، وعده می دهی      این صبح، تا به کی طلوع نکند، در نگاه تو

ما خوش خوشک سوی آخر، روانه ایم      ای برگ های زندگی، تا به کی، بی سبزی تو

من نرمی علف های بهاری را طالبم       نی زردی برگ های پاییزگون و سرد تو

رنگین کمان باران بهاری، چو شکل گرفت   آندم چشیده ام ز روی خوشِ سبزروی تو

زردی پاییز، و سبزی بهارت، همه خوشند     لیکن به حال سرد من دوا، سبز است روی تو

سبزم نما، و سبزی گلگون، چشان به چشم     زین شب، سیاهی و تاریکی، نیست روا به تو

سروده شده  18 آذر 1397

 

گازی به سیب سرخ لب

باید که گاز زد بر این سیب سرخ لب        گازی به بزرگی یک لقمه لذیذ، در دهان

ما را به لذت گازی، تو لب فرست       سرخین خصال سیب وشی، قالب دهان

ترد و تمیز و پر از آب و شهد      تا که شوم چون تو مست، با او در این دهان

ای صاحب دهان؛ و سیب و شراب و شهد     ده لذتی بدین حسن نکوفال، این کام، وین دهان

بوییده ام به صبح، سیب را به اصل و فرع      نیکو طعم، و نکو اصل و، خاص این دهان

سر می خورد به روی لبم عطر و بوی او      تا چانه به فریاد آید، و گیرد گاز در دهان

فریاد سیب به هوا رود، گوید چرا که من     گویم تویی فقط لایق این شان و این دهان

ما را عمری، به اسارت تو برده ایی     اکنون برو تو بر لبُ، این گزش دندان در این دهان

سروده شده  18 آذر 1397

 

ز شرش شعله ها می سوزد، هر دم در آتش

دلم در کوچه پس کوچه های شهر می گردد،      پی گمگشته ایی، سخت پرسان و شتابان، در گردش

زبان خاموش، اما دل پر از آشوب، پر از جوشش،     نمی دانم چرا در اندرونم، چون سیر و سرکه در چرخش

هوایی پاک می جویم، سخن روشن بسان آفتاب    که روشن باشد و خالی ز هر گونه شرر، شورش

ندایی، صحبتی، اندیشه ایی، آرام و بی غوغا     سروری، شادی ایی، و یا لبخند زیبایی، ز آرامش

به رغم آنچه من پیشوازش می رم اکنون    ولی او به دنبال شر و شرار و شهرت و شورش

خدایا وارد مخمصه ایی، درگاه سوزانی شدیم اکنون    که از شرش، شعله ها سوزد، هر دم در این آتش

سروده شده  18 آذر 1397

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

آخرین‌ها از  مصطفی مصطفوی