چاپ کردن این صفحه

جاده خاکی های دل

28 مرداد 1397
Author :  

در جاده خاکی های دلت جان من فسرد

لیک راهی به آینه ی دل تو هم کسی نیافت

گشتم گرد کوچه پس کوچه های شهر دلت

جایی که گشته ایی، لیک به تمنا کسی نیافت

گشتم به دور چشم شهلای تو بی مثال

لیکن لقای خود، در آنجا هم کسی نیافت

ای حفره حفره های دل عاشق وشم بیا

راهی به عشق، در این صحرا کسی نیافت

ای آسمان دلم، از چه غریب کُش گشته ایی

در این ستاره باران، هم اقربایی کسی نیافت

ای صبح بی مثال من ای آفتاب حسن

در نور رخ تو هیچ، مقتدایی کسی نیافت

من اقتدا کره ام به عشق، تو ای نور بی مثال

در محکمه نور، نور افزا، هم کسی نیافت

ای صبح که می زنی به دلم چنگ های خود

در این سحرگه هم، کس خدایی همی نیافت

من در هوای وصالت ای ماه وشین صورت من

گشتم ولی ماه وشی چون تو هم کسی نیافت

ای لطمه دیدگان عشق به صحرای عاشقی

عشقی چنین زنده و پیدا کسی نیافت

گشتیم گرد شهر عشق با چراغ، بی چراغ

لیکن به عاشقی، نور پیدایی کسی نیافت

من مانده ام و عشق، معشوق و عاشقی

فرخنده تر ز تو، اینجا کسی نیافت

دادم به باد و باده را سر نکشیده رفت

زین باده هم مستی و بالا کسی نیافت

ای رهروان حریم عشق در دلبری

دلبرتر از تو در این دیر هم کسی نیافت

مخمور باده عشقم نفس نفس

در این سرا هوشیار باده خواه هم کسی نیافت

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
0 Comment 1864 Views
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

آخرین‌ها از  مصطفی مصطفوی