نمی خواهم ازدستت بدهم چراکه از آخرین داشته هایم هستی

پروردگارا! ای ایزد یکتا و بی همتای من!

ای تنها معبودِ قابل ستایشم! 

در بازار مکاره پر گرد و خاکِ داغِ دروغ و تزویر،

در حال ذوب شدنم،

مثل یک قالب یخ، در میان آفتاب داغ.

در مقابل چشمانم، زنده زنده می میرم،

داشته هایم را در این قمارگاه وسوسه ی حیله گران باختم،

و اکنون تنها تو ماندی و من،

در حالی که سخت گرفتار و در بند توام،

و تو بهترین مونس و دارایی ام هستی،

نمی خواهم از دستت بدهم،

نمی خواهم بی تو در پوچی ها غرق شوم،

یا خود را حلق آویزِ نداشته هایم کنم،

نمی خواهم پوچ و بی هدف رها شوم،

دیگر نمی خواهم، بیش از این آب شوم،

و در زمین خشک و بی حاصل این سرزمین فرو روم.

یزدان پاک من!

 نمی خواهم تو را نیز مثل بسیاری از داشته هایم،

در قمارگاه این و آن ببازم،

در این خزان عشق و آگاهی،

در این سکوت سرد و گمراهی،

نمی خواهم از تو نیز جدا اُفتم.

که تو از آخرین داشته هایم هستی،

نمی خواهم ازدستت بدهم چراکه از آخرین داشته هایم هستی