بابک خرمدین - رویارویی مردانِ مرد با تیغ جلادان خدعه گر ظالم

نمی دانم داعشیان با قربانیان خود قبل از آوردن به صحنه جنایت و قتل و عام چه می کند که انگار این قربانیان قبل از سربریده شدن توسط جلاد داعشی، مرده اند، که به مرگ خود هیچ واکنشی ندارند و به طرز غیرعادی آرام به استقبال کار جنایتکارانه، جنایت پیشگان وهابی - داعشی می روند، و ظاهرا قبل از اعدام و بریدن رگ های گلویشان توسط جلاد داعشی آنها را کشته و یا بی حس کرده اند که این چنین تسلیم جور و ظلم جلاد شده، و مرگ در مقابل دوربین ثبت جنایتِ داعشیان را همچون بره ایی آرام پذیرا می شوند و آرام تسلیم تیغ قصابی آنان می شوند، شاید آنقدر شکنجه می شوند که این مرگ را خلاصی تصور کرده و به استقبالش می روند.

 

تصویر خیالی از بابک خرمدین

 

این صحنه ها در حکومت اعراب اموی [1] و عباسی که در واقع اسلاف داعشیانند و غیرکشی را هم تئوریزه، هم رواج دادند و هم شرعی کردند، سابقه دیرینه دارد که آنان خود مقتدای شرعی و ایدئولوژیک داعشیانند و در جنایت علیه مخالفین از روسیاهان تاریخ انسانیت اند، تاریخ بغداد را که بخوانی به خون بیگناهان و دگراندیشان از اقصی نقاط بلاد متصرفه مشهون و کاملا رنگین است. خلفای بغداد آنقدر در این زمینه جنایت کردند که شاید یکی از ریشه های عداوت دامنه دار عرب و عجم به اقدامات نابخردانه، جنایتبار، ظالمانه و ببریت آنان علیه ایرانیان پس از فتح و حین تسلط بر ایران بر می گردد. جنایت و ظلم این مهاجمین آنقدر زیاد بود که قیام های مهم و پردامنه ایی علیه آنان حداقل در ایران صورت گرفت که قیام ابومسلم خراسانی [2]، مازیار [3]، بابک خرمدین، صاحب الزنج [4] و... از آن جمله است.

قیام بابک خرمدین [5]، بیست سال علیه ظلم و جور عباسیان ادامه داشت و تهاجمات سپاه بزرگ خلیفه عباسی را با شکست های زیادی مواجهه کرد و این جوان چوپان و یارانش جنگ قهرمانانه و مقاومت کش داری را سازمان دادند و در آخر نیز در اثر خدعه یک هموطن خود [6] او گرفتار و سپس تسلیم فرمانده سپاه معتصم عباسی (افشین) کردند و وقتی او را به "سُرّمَن رآ" یا همان سامرای فعلی نزد خلیفه جابر عباسی بردند قهرمانانه با قاتل خود و مرگ مواجه شد و هرگز بسان بره ایی خود را نشان نداد.

 

قلعه بابک در کلیبر منتسب به بابک خرمدین

 

ابن سیاح گزارش این صحنه را این چنین روایت کند که: "چون بابک خرمی را گرفتند، من و چند کس دیگر مُوکّل او بودیم و او را به راه کرده بودیم. گفتند که چون تو را پیش خلیفه بردند از تو پرسد که "بابک تویی؟ "بگو آری یا امیرالمومنین، بنده ی توام و گنهکارم و امیدوارم که امیرالمومنین مرا عفو کند و از من درگذرد". چون بابک را مقید پیش او بردند (خلیفه عباسی) گفت: "بابک تویی؟" گفت "آری" و خاموش شد. وی را به چشم اشارات کردیم، به دست بفشردیم که آنچه ترا تلقین کرده بودیم، بازگوی. البته هیچ نگفت. روی ترش نکرد. رنگ روی او نگشت (رنگ چهره اش عوض نشد)." [7]

او را بعد از شکنجه زیاد به جلاد سپردند و در حضور خلیفه و اعیان و اشراف عرب و مردم، عملیات ظلمانه خود را علیه این اسیر جنگیِ در غل و زنجیر با شکنجه و قساوت پایان دادند "چون یک دستش را بریدند دست دیگر در خون زد و در روی خود مالید، همه روی خود را از خون خود سرخ کرد. معتصم (خلیفه عباسی) گفت، "ای سگ این چه عمل است؟!" گفت : "در این حکمتی است. شما هر دو دست و پای من بخواهید برید و گونه، روی مردم از خون سرخ باشد، خون که از روی برود، زرد باشد. من روی خویش از خون سرخ کرده ام تا چون (خون) از تنم بیرون شد، نگویید که رویم از بیم زرد شد.". [8]

انسان از این صلابت روحی و جسمی یک انسان اسیرِ وحشیان انگشت به دهان می شود که چه ایمان و چه شخصیت پایداری باید داشت که از اول مبارزه تا آخرین لحظه این چنین استوار و همچون کوه تکانی نخورد و دشمن شاد نکرد.

 

 

[1] - امویان اولین حکومت های جور هستند که بر ایران بعد از هجوم مسلمین حاکمیت داشتند و تا بیش از یکصد سال خونریزی و جنایت را در پرونده خود دارند، کشتار اهل بیت (ع) در پرونده آنان بسیار است کشتار ایرانیان و کشتار مدینه و مکه از شاخص ترین آنهاست، آنها توسط ابومسلم خراسانی بر افتادند و متاسفانه عباسیان جای آنها را گرفتند که تا زمان هولاکو در بغداد حاکمیت جور خود را ادامه دادند و آنان نیز به نام اسلام سلسله امپراتوری ظلم خود را بر جهان فتح شده اسلامی توسعه دادند و تاریخی از ظلم و خودکامگی آنان موارد زیادی را ثبت کرده و در پرونده دارد.

[2] - ابومسلم خراسانی حکومت جنایت پیشه اموی را شکست داد و به امید این که فرزندان عباس عموی پیامبر (ص) عادلانه تر حکومت خواهند راند آنان را به حکومت رسانید ولی او خود طعمه حکومت جور عباسیان شد و عباسیان در جنایت کوی سبقت را از امویان ربودند.

[3] - مازیار فرزند کارن در گرگان و طبرستان پرچم سرخ قیام علیه عباسیان برداشت او هم عصر بابک خرمدین، دیگر مبارز ایرانی و در ارتباط با بابک علیه عباسیان بود که او را نیز دستگیر و در بغداد در حالی که بدن خشکیده بردار شده بابک هنوز بعد سال ها آویزان بود، در کنار این بدن فروخشکیده او را نیز به دار کشیدند.

[4] - اگرچه قیام اسپارتاکوس (4-71 ق.م) به عنوان بزرگترین قیام بردگان جهان علیه ظلم حاکمیت یونانی مطرح است که سه سال طول کشید، ولی علی بن محمد بن عبدالرحیم از علویان ایران است که جدش از یاران زید بن علی بن حسین بود در کوفه قیام کرد و بعد از شکست به ایران آمد لذا این مبارز، پدرش و پدر بزرگش در ایران زاده (ری و طالقان) زاده و بزرگ شدند؛ صاحب الزنج در بصره و خوزستان قیام کرد و سرسختانه بردگان را علیه صاحبانشان شوراند که به قیام زنگیان مشهور است و از سال 255 تا 270 هجری با خلفای جور عباسی جنگید و ده ها بار سپاه آنان را شکست داد و در این 15 سال بصره، آبادان، اهواز، شوش، دشت میشان و اصفهان و جندی شاپور را تصرف کرد.

[5] - بابک فرزند مرداس چوپانی (گاو گوسفند چران) ایرانی که علیه ظلم بنی العباس قیام کرد و بیست سال در منطقه تالش، و حاشیه رود ارس، دشت مغان و... جنگید و بارها سپاه خلیفه عباسی را منهدم کرد، او از سال 201 هجری به رهبری خرمدینان برگزیده شد.

[6] - وقتی یک خیانتکار ایرانی که دوست بابک بود، او را به تزویر از پناهگاه بیرون کشید و تحویل دشمن داد، بابک به او رو کرد و گفت "ارزان فروختی مرا بدین ناکسان" که این خیانت پیشه پاسخ می دهد "تو راعی بقر(گاو) و غنم (کوسفند) بودی و شبان را با تدبیر جیش و سیاست و اجزا حکومت هیچ نسبت نیست." ولی بابک البته سخنی در خصوص اصل و نسب برای پاسخ به این خیانت کار نداشت ولی در حالی که در سیاست و جنگ آوری در مقابل خدعه گرترین های دنیای سیاست، بیست سال جنگید و شکست های زیادی به مامون و جانشین او معتصم وارد کرد و حداقل سه بار در جنگ بزرگ آنان را شکست سخت داد.

[7] -  این فراز تاریخی را  عوفی در جوامع الحکایات از این واقعه گزارش کرده است 

[8] - منبع این گزارش کتاب "سیاست نامه" خواجه نظام الملک توسی وزیر ایرانی دروه سلجوقیان است.