دیداری که "دیدار شونده" دین و انسانیت را از یاد ما برد
نگارش مطلب "دیداری که "دیدار شونده" دین و انسانیت را از یاد ما برد" بازتابی از سوی دوستی ارجمند داشت که ذیلا بدان اشاره می گردد:
Sehri, [19.05.16 18:44]
شما کار فائزه را قبول دارید
Seyed Mostafa Mostafavi, [19.05.16 22:07]
جناب استاد عزیز، اگرچه رنجش شما را نمی خواهم؛ ولی متن من نشان می دهد که می خواهم بگویم او مظلوم واقع شده و جریانی در این کشور برای جریان سازی مورد نیاز حاضر است از یک کاه، کوهی بسازد و آتش بزند تا حریف را کور کند، اگر چه تنها جرمش متناسب شماتتی بیش نیست.
Sehri, [20.05.16 03:17]
سلام امیدوارم شما و فائزه و سایر مظلومین بهائی با باب و بهاءالله و افندی محشور شوید البته مطمئنم با خوشروئی دعایم را آمین میگوئید و اصلاً ترش نمکنید خداوند دفاع شما از مظلومیت ها را قبول فرماید و آیت الله هاشمی را هدایت کند که دخترش را تقبیح و استغفرالله بهائیت را ساخته انگلیس و آمریکا و اسرائیل دانست حیف که دین حقوق سگ و خوک را برسمیت میشناسد ولی بهائیت را نه و آخ از جفای به خانمهای مظلوم هم بند که همگی به ظلم و ستم زندانی رژیم شدند و.....
Sehri, [20.05.16 03:19]
✍ کسی که سخنانش نه راست است و نه دروغ* *فيلسوف است**
**کسی که راست و دروغ برای او يکی است،**چاپلوس است**
**کسی که پول مي گيرد تا دروغ بگويد،* *دلال است**
**کسی که دروغ می گويد تا پول بگيرد،* *گدا است**
**کسی که پول می گيرد تا راست و دروغ را تشخيص دهد،**قاضی است**
**کسی که پول می گيرد تا راست را دروغ و دروغ را راست جلوه دهد،**وکيل است**
* *کسی که جز راست چيزی نمی گويد،* *بچه است**
**کسی که به خودش هم دروغ می گويد،* *متکبر است**
**کسی که دروغ خودش را باور می کند،* *ابله است**
**کسی که سخنان دروغ شيرينست،**شاعر است**
* *کسی که علی رغم ميل باطنی خود دروغ می گويد،* *همسر است**
* *کسی که اصلا دروغ نمی گويد،* *مرده است**
* *کسی که دروغ می گويد و قسم هم می خورد،**بازاری است**
* *کسی که دروغ می گويد و خودش هم نمی فهمد،**پر حرف است**
* *کسی که مردم سخنان دروغ او را راست می پندارند،**سياستمدار است **
* *کسی که مردم سخنان راست او را دروغ می پندارند و به او می خندند،* *ديوانه است*
Seyed Mostafa Mostafavi, [20.05.16 16:03]
[In reply to Sehri]
سلام بر استاد خودم، من همیشه آرزو دارم در بهشت و یا جهنم همنشین کسانی نباشم که حق الناسِ انسان های کثیری گردن شان سنگینی می کند، برخی ممکن است بین خود و خدای خود بدهی ایی داشته باشند، ولی انتظار آمرزش آن برایم بسیار روشن و اتفاق افتادنی است، ولی کسانی هستند که گردنشان زیر بار حقوق انسان ها له خواهد شد، برایم مهم این است که داخل این جماعت محشور نشویم، من یاد گرفته ام و ذهنم همیشه درگیر این مطلب باشد، البته همانطور که شما هم به نتیجه درست رسیده اید همیشه آرزوی همنشینی آن دنیایی با کسانی را دارم که مظلومند و هرگز بهشت را به همنشینی با ظالمین (آن هم در حجم زیاد ظلم) نمی خواهم، باید به این جمله شما هم آمینی محکم بگویم که خداوند اعمال قلیل ما را که، یا بضاعتی برای بیشترش نداریم و شرمنده کمبودهایش هستیم، را قبول کند. اگر خدا قدم کوچکی را از ما بپذیرد فریاد شادی ام به آسمان خواهد رسید، اگر عملی باعث گوشه نگاهی از سر قبولی خدا به انسان شود، آن دقیقه را با کل عمرم عوض نخواهم کرد.
Seyed Mostafa Mostafavi, [20.05.16 16:14]
این که فرمودید خداوند آیت الله هاشمی را هدایت کند، و البته برای رقبای سیاسی ایشان هیچ نخواستید، جای تامل دارد. عزیز برادر من! رقبای سیاسی آقای هاشمی که دین و ایمان و انسانیت و ... را به فراموشی سپرده اند و این استوانه انقلاب، جنگ، سازندگی را به همراه خانواده اش گوشه رینگ انداخته و انتقام کمک او به امام و انقلاب و جنگ و سازندگی را می خواهند یکجا از او و خانواده اش در این پایان عمر بگیرند و مفتضح و بی آبرو به دیار باقی رهسپارش کنند و... را رها کرده اید، تقوا و ایمان و انسانیت به فراموشی رفته است و از هر دستاویزی برای به زیرکشیدن این مرد بزرگ سیاست و عمل (با همه کاستی هایی که دارد و داشته که او انسانی بیش نیست و ادعای قدیسی هم ندارد) فروگذار نیستند، اما در همین عرصه جناب آقای مصباح یزدی که حاصل مکتب سیاسی او احمدی نژادی بود که چوب حراج بر امنیت و حاکمیت ملی این کشور زد و حاصل خرابی او را سال ها کشور نمی تواند جبران کند و... در حاشیه امن قرار دارد؛ مصباحی که در انقلاب جزو قاعدین بود و درجنگ جزو ساکتین در سازندگی کشور جزو غائبین و امروز در صحنه فتنه و انشقاق و اختلاف بسیار فعال و همیشه در صحنه.
Seyed Mostafa Mostafavi, [20.05.16 16:19]
استاد عزیز! در مورد پیرو ادیان بودن هم من هرگز واقعیتی از زندگی را فراموش نمی کنم، که امروز شیعه اثنی عشری بودن من و یا یهودی بودن او، و مسیحی بودن آنها و یا بهایی بودن ما، هیچ ارتباطی به تحقیق و تفحص و انتخاب نداشته بلکه اکثرا (شما را عرض نمی کنم که استاد من هستید) وارث دین پدرانمان هستیم و وقتی تازه به هوش هم که می آییم با افتخار خود را در دین بهی می دانیم؟!! حال آن که برخی از ما اگر در خانواده ایی مسیحی بدنیا آمده بودیم امروز در حزب داشناک قاتل دیگران بودیم و اگر در خانواده ایی یهودی به دنیا آمده بودیم امروز یک صهیونیست مومن و فداکار برای ارض موعود بودیم و اگر در خانواده ایی هندو به دنیا آمده بودیم شاید امروز برای دفاع از فرهنگ و دین هندو بسیاری از اقلیت های دینی از جمله مسلمانان در تحت ظلم ما بودند تا به دین تاریخی خود (هندو) برگردند و...
پس استاد عزیز به نظر این حقیر و شاگرد کوچک شما چندان افتخاری ندارد که در این دین هستیم و... که این مقتضای تولد و ایجاد ماست (شما را عرض نمی کنم، شاگردانی مثل خود را می گویم). این که "ادیانی ساخته و پرداخته این و آنند" مگر این یک کشف بزرگی است که امروز ما کنیم، و پیروان مسلکی را مورد حمله قرار دهیم. کافی است همین من و شما اعتقاد به نبوت محمدی (ص) را از دست بدهیم بلافاصله بعد از آن اسلام را دینی ساخته و پرداخته (نعوذ بالله) یک فردی از اعراب اعلام خواهیم کرد که برای توسعه قدرت و نفوذ اعراب فعال است، و توسعه طلبی این دین را باعث جدایی دیگران از ادیان آبا و اجدادی شان اعلام می کردیم و آن را خنجری در دل فرهنگ خود برای مقهور کردن فرهنگ خودی و توسعه طلبی فرهنگ عربی می خواندیم و حکم منطقی برای جلوی گیری از این هجوم فرهنگی را صادر می کردیم و... به راستی برای این سقوط چقدر فاصله است و برای حکم دادن چقدر نزدیک تر.
جناب استاد من! که همچون شاگردی در مقابل شما حاضرم زانوی شاگردی بزنم، درست است که ادیانی ساخته و پرداخته سیاستی و... هستند ولی پیروان آنان همچون من و شما که در رودخانه اسلام متولد شده ایم و در مسیر تند شنا هم می کنیم، گناه زیادی برای آن جرم نداریم و نخواهیم داشت زیرا پیروان ادیان بخت برگشته هایی هستند که متناسب با تولد خود در خانواده های مختلف، امروز پیرو ادیانی متفاوتند و دیگر هیچ. اینجاست که بایدگفت اینان مورد ظلم مضاعفند اولا برای تولد در خانواده ایی آنچنانی و دوم کشیدن بار گناه کسانی که بنیانگذار غلط بودند و البته منظور خانم فائزه هاشمی هم حتما از ظلم رفتن به این افراد همین است وگرنه او هم همچون من و شما مسلمان است و معتقد و در خانواده شیعه شاخص
Seyed Mostafa Mostafavi, [20.05.16 16:45]
استاد عزیز من! که تازه شما را یافته ام و هرگز نمی خواهم شما را از دست بدهم، آن هم به خاطر بازی سیاسی سیاست بازانی که در بازی خود هیچ ملاک و معیاری و ارزشی جز زدن رقیب ندارند، امیدوارم قلب مبارک شما که به پشتوانه باطری کار می کند را آزرده روده درازی های خود نکرده باشم و اگر خلاف و انحرافی می بینید آن را به بزرگی خود عفو کنید و حساب قیامت را هم به خداوند واگذارید که ایمان دارم و معتقدم هرگز او به خاطر انحراف از سر نافهمی ما را تنبیه نخواهد کرد و بلکه از سکوت از سر مصلحت سنجی را حتما عقوبت خواهد کرد.
Sehri, [20.05.16 22:49]
آسمون و ریسمون بافته اید« اگر برای یک خطا هزار دلیل بیاورید میشود هزار و یک خطا» امام باقر فرمودند هرحرفی را گوش میکنید اگر از طرف خدا نباشد حرف ابلیس است / از قلب و روحتان بیشتر مواظبت کنید /اسارت در جناح لوچی و سپس کوری در پی خواهد داشت
Seyed Mostafa Mostafavi, [21.05.16 07:58]
[In reply to Sehri]
سلام بر استاد عزیز! صبح گرامی تان به خیر و خوشی باد، ایام شادی به کام، اما در این جنگ بی پرده برای کسب حداکثر قدرت و حذف و نابودی حداکثری رقبا، اگر شما سخنی از طرف خدا یافتید مارا هم خبر کنید، انسان اگر حرف خداوند را یافت فطرتا حرف ابلیس را نخواهد گرفت و سراغ حرف حق را خواهد رفت. البته طبق قاعده "یک خطا هزار دلیل..." کلا باید درب هر چه سخن، توضیح و تبیین و... را بست؟! که اگر نبست می شود "آسمون و ریسمون" یعنی دفاع از نظر حقی که بدان رسیدی تعطیل؟! در خصوص قاعده "عدم اسارت در جناح" هم با شما کاملا موافقم و معتقدم باید از "خود حق مطلق بینی "خارج شد و دیگران را همانطور که هستند دید و پذیرفت و آن را مطابق شیوه علوی (ع) می دانم آنگاه که ایشان از حقوق اقلیت ها در حاکمیت اسلامی دفاع می کرد و از در آوردن خلخال از پای زن یهودی به ظلم، درخواست مرگ حاکم اسلامی و مسولین موثر را می کرد و یا از حقوق آن مسیحی می گفت که عمری در جامعه مسلمین کار کرده و اکنون پیر و فرتوت و بی پناه توسط جامعه اسلامی رها شده بود و یا در آن نامه منشور حقوق بشری اش به مالک اشتر از حقوق آنانی می گفت که "در دین ومرام با تو نیستند" و... آری استاد ایشان از حصار جناح و "خود حق مطلق بینی" خارج شده بود و دیگران را هم می دید چرا که در ذیل او زندگی می کردند و جنگ دائمی را با دگر اندیشان زمان خود تدارک ندیده بود و تنها به یوم شمشیر (آن هم اگر آنان می کشیدند و آغاز گر می شدند) بود که به مبارزه با دگر اندیشان بر می خواست. او یک نمونه خروج از تعصب جناحی و مذهبی بود چرا که دیگران و حقوق شان را می دید و رعایت می کرد. باز هم جسارت این شاگرد را عفو فرمایید. شاد زی مهر افزون.
دیدار خانم فائزه هاشمی رفسنجانی با همبند "بهایی" زمان زندان خود (خانم فریبا کمال آبادی) موجی آفرید که از حد و اندازه مورد انتظار خارج بود، و کسانی بدان واکنش نشان دادند که قاعدتا انتظار بیشتری از آنان می رود و لابد نباید خود را خرج چنین موضوعات پیش پا افتاده ایی می کردند و اگر دیدار همنشینان شش ماهه زندان، ارکان ما را بلرزاند، باید بر این ارکان لرزان فاتحه ایی خواند و رهایش کرد تا فرو بریزند و بعد از آن بنایی محکمتر ساخت که اینچنین سست و بی اساس نباشد.
واقعا اگر دو هم بند زندانی سابق که "شش ماه با هم زندگی 1" کرده اند، دیداری دوباره داشتند، باید این چنین رگ ها غیرت مان بر گردن ها بلند شود؟! و حتی مراجع تقلید و... هم بر آشوبند و فغان ما به آسمان بلند؟!! اگر چنین غیرتی هست چرا آن موقع که فرزندان مان را برای شش ماه با آنان همبند و همنشین می کردیم، رگی نبود از خود تکانی دهد و بگوید "فاین تذهبون"؟! لابد این خانم هاشمی برای ما اهمیت دارند که این چنین رفتارش ما را آزار می دهد و اگر مهم بود آیا او لایق همنشینی با چنین افرادی بود که مجبورش کنیم دامان خانواده خود رها کند و همنشین آنان شود؟!! اگر این هموطنان بهایی این قدر خطرناکند چرا باید ارزشمندترین فرزندان خود را که این چنین برای شان اهمیت قایلیم را برای شش ماه دمخور و همنشین آنان کنیم. پس اگر گریه ایی و فغانی لازم است باید بر عملکرد خود داشت که او را در مسیر خطری چنین بزرگ نهاده ایم و آنانی پاسخگوی این نتیجه باشند که باعث و بانی این امر شدند.
بگذار از جهت دیگری آن را نقد کنیم، اگر این دوستان در زمان پیامبر اکرم (ص) زندگی می کردند و خالد بن ولید و یا ابوسفیان و... را که دست های شان تا آرنج به خون شهدای بدر، احد، احزاب و... آلوده بود، را می دیدند که به دیدار یگانه اخلاق و انسانیت (ص) آمدند و او آنها را با آن همه جنایات و پلیدی ها به حضور پذیرفته و پاک و مسلمان شان اعلام می کند، با محمد (ص) چه می کردند؟!!
پیامبر رحمت (ص) بعنوان الگوی اسلام رحمانی، برعکس ما که با دشمنان و یا رقبای خود این می کنیم، انگار به کسانی که عناد با اسلام داشتند توجه ویژه ایی داشت (از غنایم به امثال ابوسفیان ها بیشتر می داد)، به دشمنانی که در حق او بیشترین دشمنی را می کردند توجه بیشتری نشان می داد و لذا وقتی دید که از آن دشمنش (که هر روز با پاشیدن خاکروبه و محتویات شِکَنبِه حیوانات بر سرش) و سخت ترین مزاحمت ها، دیگر خبری نیست، به سراغش رفت و حالش را پرسید و... البته پیامبر اسلام رحمانی (ص) را نباید متهم کرد که سرش برای این مزاحمت ها درد می کرد و از روی تفنن به دیدار این دشمن خود می رود، بلکه این خوی مسلمانی و انسانی محمد (ص) بود که بدین امر، رهنمونش می کرد.
سوالی دیگری که مطرح است این که آیا واقعا مسلمانان و پیامبرشان (ص) بعد از اعلام مسلمانی و رسالت خود، از دیگران دور شدند و آنان را نجس اعلام و از همنشینی با آنان خود داری کردند؟ تاریخ چنین چیزی را ثبت نکرده و نشان می دهد که آنان با کفار هم ارتباط داشتند و هم نشست و برخواست می کردند، و در همین گفت و شنودها و ارتباطات بود که دیگران با حقیقت اسلام آشنا کردند و در تحت تاثیر خٌلقٌ خٌوشِ محمدی (ص) و منطق و مدارای اسلامی بدین دین گرویدند، و می توان گفت اگر از کفار کناره می گرفتند امروز شاید گسترشی برای اسلام هرگز متصور نبود؟!!
بزرگان و بنیانگذاران همین انقلاب که البته باید الگوی ادامه دهندگان آن باشند، هم با کسانی در زندان همنشین و همسخن بودند که بعدها اسلحه به دست گرفته و به کشتار و مخالفت با آنان مشغول شدند، اقتضای مبارزه هماهنگ، آنان را مجبور کرد تن به همسنگری با آنان در سنگری دادند که نتیجه اش سال ها مبارزه ی دوشادوش بود، زندگی آیت الله طالقانی (ره)، آیت الله منتظری (ره) و... به عنوان بیشترین زندانی کشیده های دوران استبداد، مملو از رفاقت و همنشینی های این چنینی است، لذا امروز ایران و ایرانی دشمن مشترکی دارد (وهابیت خونخوار و متعصب) که می طلبد به جای غربال کردن ایرانیان، ایرانیان را به صرف ایرانی بودن در زیر یک چتر گرد آورد و باز همسنگر سنگری مشترک برای مقابله با دشمنی مشترک شد.
اثر طبیعی همنشینی، خصوصا همبند شدن در یک فضای محدود زندان، ایجاد علاقه و دلبستگی به همبند است، خصوصا اگر از جماعت خانم ها و طبیعتا واجد خصوصیات انسانی بیشتری هم باشی؛ حال چرا باید به خانمی با آن همه احساس و ظرافت خدادادی خرده گرفت که چرا با همبند زندان خود که از قضا اشتراکات زیادی از جمله درد مشترک (محکوم به زندان شدن) و... هم دارند، احساسی انسانی پیدا کرده، کاری که به صورت طبیعی در وجود خانم هاشمی صورت گرفت و بدین امر هم اشاره دارد که "من (قبل از زندان) با این ها (جامعه بهایی) آشنایی که نداشتم ... و این هم یکی از ارتباطاتی بود که آنجا ایجاد شده بود..." و لذاست که به درستی ایشان هم بدین امر اشاره داشته که "... حیوان که نیستیم" ، بله انسانیت و خوی انسانی است که با کمترین اشتراکات حتی ائمه (ع) ما را اسیر مهر کسانی می کرد که دشمنان خونی آنان بودند و تلاش آنان برای هدایت دشمنان سرسخت و خونی اشان نشان دهنده این مدعاست، و یا نفرین نکردن آنان از همین قبیل است و...
واقعا خداوند انسان ها را فارغ از این که حتی او را بپرستند و یا کفران کنند و... مورد عنایت خود قرار داده و می دهد و انگار او و آخرین فرستاده اش (ص) در این شیوه به هم نزدیکند، انسان می ماند که ما کجاییم و خدا و رسولش (ص) کجا سیر می کنند.
1- http://persian.euronews.com/2016/05/15/faezeh-hashemi-says-she-has-done-no-wrong
- توضیحات
- زیر مجموعه: مطالب نویسنده
- دسته: لحظه نگار و یا سفر نگاشت
- تاریخ ایجاد در 08 فروردين 774
- بازدید: 4790